پریسا ماتش برده بود ... خیلی چیزا بود که در اون لحظات فکرشو مشغول کرده بود . نمی دونست به کدومش فکر کنه . این که اون دو تا زن چه جوری راضی شده بودن در آن واحد با هم جور شن و بیان سراغ برادر شوهرشون .. پارسا چه جوری حاضر شده با زن داداشاش رابطه سکسی بر قرار کنه ... اونم که تا حالا جز فانتزی هیج هیجان دیگه ای رو در این زمینه تجربه نکرده بود دچار خشم و هوس خاصی شده بود . دوست نداشت داداشش با اون دو زن باشه . این که زن داداشاش دارن به داداشاش خیانت می کنن براش مهم نبود . بری اون این مهم بود که پارسا با بی توجهی به اون که یک دختر مجرد بود رفته به سمت زنای متاهل .. یعنی به تلکا و توسکا بیشتر اهمیت داده تا به اون . از یک نظر خودشو هم مقصر می دونست . به یاد شب عروسی توسکا افتاد .. و این که چه جوری این دو جاری خودشونو به پارسا می چسبوندن . انگار که عروسی توسکا نبود . عروس به جای این که دور و پر شوهرش پویا بپلکه همش سعی داشت خودشو به پارسا بچسبونه . نههههههه ..من اجازه نمیدم داداشمو خشکش کنن .
شلوارشو پایین کشید و دستشو فرو برد لاش و به آرومی با کسش بازی می کرد .. آهههههههه پارسا .. دیوونه .. اگه بدونی چقدر می خاره . فکر نکن خواهرت دختر پر روییه .. چرا رفتی با اونا . اونا که دست خورده داداشات بودن . مگه یه چیز آک و تر و تمیز نمی خواستی ؟ یه چیز تازه که فقط مال خودت باشه ... نههههههه .. اون دو تا زن نباید کاری کنن که من داداشمو از دست بدم . پارسا که این جور راحت می تونه با اون دو نفر باشه پس باید بتونه با منم باشه ..
می خواست خودشو بندازه وسط اونا ولی حس کرد که هنوز اون تسلط لازمو نداره . نگاهش به کیر سپید و تپلی داداش پارساش افتاد ... از نظر اون , اون دو تا زن با وقاحت و بی شرمی هر چه تمام تر خودشونو در اختیار پارسا قرار داده بودند . خشم و حسادت و هوس ... حالا باید به کدومشون توجه می کرد . اگه می خواست فقط خشمگین بشه فایده ای براش نداشت . حسادت هم دردی رو دوا نمی کرد . ولی وجودش سراسر آتیش بود ....
تلکا و توسکا و پارسا سه تایی شون به اندازه کافی لذت برده بودند و می خندیدند . دو جاری به کس و کون هم دست می زدند و انگشتاشونو می گرفتن طرف دهن پارسا .. پارسا هم اون انگشتا رو دونه به دونه می ذاشت تو دهنش و می لیسید . و پریسا بیشتر حرصش می گرفت . از این که چرا پارسا تا این حد باید خودشو کوچیک کنه .. با یه حرکت آروم بلوزشو داد پایین تر با دو تا دستاش یه طرف سینه شو آورد بالا و لباشو گذاشت روش و به آرومی نوکشو می مکید حالا اون کیر پارسا رو واضح تر ازلحظات قبل می دید . یه لحظه پا هاش سست شد ... زود بلوزشو داد بالا ...
پارسا : ببینم خوشگلا شما یه صدایی نشنیدین ؟
تلکا : نمی دونم . این توسکا تازه کونش گرم افتاده . جاری من تازه به کون دادن عادت کرده . خواهر جان ! این کیر یه خورده باید به منم برسه .
پریسا می خواست یه چیزی بگه زبون ودهنش قفل کرده بود .. پارسا از تخت اومد پایین .. یه لحظه خواهرش متوجه شد که اون داره به سمت خروجی میره . می خواست خودشو پنهون کنه ولی دیگه دیر شده بود . حالا این پارسا بود که ماتش برده بود و نمی دونست چیکار کنه .. پرید سمت دو تا زن داداشاش ..
-بخوابین رو تخت .. زود باشین ..
یه ملافه انداخت رو اونا ..
تلکا : چی شده ؟
پارسا : هیچی بد بخت شدیم . دیگه همه چی لو رفت . همش تقصیر شماست .. پریسا این جا ست ... پریسا این جاست ..
سریع و سه سوته لباساشو پوشید و به سمت خروجی رفت . پریسا رفته بود بیرون ... از راه پله خودشو رسوند به ورودی آپارتمانش .. مکثی که پریسا بابت پیدا کردن کلید داشت سبب شده بود که پارسا بهش نزدیک شه .. پسر خودشو نشون نداد گوشه راه پله پنهون شد تا خواهره درو باز کرد سریع خودشورسوند کنار در وارد آپارتمان شد ...
پریسا : نهههههههه ولم کن .. ولم کن ... نمی خوام .. من نمی خوام .. کثافت .. خجالت بکش . نمی خوام اون دست کثیف و آلوده ات رو به من بزنی .
-تو که خوشت میومد داداشت نازت کنه . تو خواهر یکی یه دونه منی . حالا این قدر با هام لج نکن .. ببین تو که چیزی ندیدی ..
پریسا : حتما تو هم منو ندیدی . شما مردا همه تون همینین . فقط به یه چیز فکر می کنین ..
پارسا : خواهر ناز چشم و گوش بسته من اینا رو از کجا می دونه ؟ تا اون جایی که می دونم تو تا حالا با هیچ مردی رابطه ای نداشتی ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شلوارشو پایین کشید و دستشو فرو برد لاش و به آرومی با کسش بازی می کرد .. آهههههههه پارسا .. دیوونه .. اگه بدونی چقدر می خاره . فکر نکن خواهرت دختر پر روییه .. چرا رفتی با اونا . اونا که دست خورده داداشات بودن . مگه یه چیز آک و تر و تمیز نمی خواستی ؟ یه چیز تازه که فقط مال خودت باشه ... نههههههه .. اون دو تا زن نباید کاری کنن که من داداشمو از دست بدم . پارسا که این جور راحت می تونه با اون دو نفر باشه پس باید بتونه با منم باشه ..
می خواست خودشو بندازه وسط اونا ولی حس کرد که هنوز اون تسلط لازمو نداره . نگاهش به کیر سپید و تپلی داداش پارساش افتاد ... از نظر اون , اون دو تا زن با وقاحت و بی شرمی هر چه تمام تر خودشونو در اختیار پارسا قرار داده بودند . خشم و حسادت و هوس ... حالا باید به کدومشون توجه می کرد . اگه می خواست فقط خشمگین بشه فایده ای براش نداشت . حسادت هم دردی رو دوا نمی کرد . ولی وجودش سراسر آتیش بود ....
تلکا و توسکا و پارسا سه تایی شون به اندازه کافی لذت برده بودند و می خندیدند . دو جاری به کس و کون هم دست می زدند و انگشتاشونو می گرفتن طرف دهن پارسا .. پارسا هم اون انگشتا رو دونه به دونه می ذاشت تو دهنش و می لیسید . و پریسا بیشتر حرصش می گرفت . از این که چرا پارسا تا این حد باید خودشو کوچیک کنه .. با یه حرکت آروم بلوزشو داد پایین تر با دو تا دستاش یه طرف سینه شو آورد بالا و لباشو گذاشت روش و به آرومی نوکشو می مکید حالا اون کیر پارسا رو واضح تر ازلحظات قبل می دید . یه لحظه پا هاش سست شد ... زود بلوزشو داد بالا ...
پارسا : ببینم خوشگلا شما یه صدایی نشنیدین ؟
تلکا : نمی دونم . این توسکا تازه کونش گرم افتاده . جاری من تازه به کون دادن عادت کرده . خواهر جان ! این کیر یه خورده باید به منم برسه .
پریسا می خواست یه چیزی بگه زبون ودهنش قفل کرده بود .. پارسا از تخت اومد پایین .. یه لحظه خواهرش متوجه شد که اون داره به سمت خروجی میره . می خواست خودشو پنهون کنه ولی دیگه دیر شده بود . حالا این پارسا بود که ماتش برده بود و نمی دونست چیکار کنه .. پرید سمت دو تا زن داداشاش ..
-بخوابین رو تخت .. زود باشین ..
یه ملافه انداخت رو اونا ..
تلکا : چی شده ؟
پارسا : هیچی بد بخت شدیم . دیگه همه چی لو رفت . همش تقصیر شماست .. پریسا این جا ست ... پریسا این جاست ..
سریع و سه سوته لباساشو پوشید و به سمت خروجی رفت . پریسا رفته بود بیرون ... از راه پله خودشو رسوند به ورودی آپارتمانش .. مکثی که پریسا بابت پیدا کردن کلید داشت سبب شده بود که پارسا بهش نزدیک شه .. پسر خودشو نشون نداد گوشه راه پله پنهون شد تا خواهره درو باز کرد سریع خودشورسوند کنار در وارد آپارتمان شد ...
پریسا : نهههههههه ولم کن .. ولم کن ... نمی خوام .. من نمی خوام .. کثافت .. خجالت بکش . نمی خوام اون دست کثیف و آلوده ات رو به من بزنی .
-تو که خوشت میومد داداشت نازت کنه . تو خواهر یکی یه دونه منی . حالا این قدر با هام لج نکن .. ببین تو که چیزی ندیدی ..
پریسا : حتما تو هم منو ندیدی . شما مردا همه تون همینین . فقط به یه چیز فکر می کنین ..
پارسا : خواهر ناز چشم و گوش بسته من اینا رو از کجا می دونه ؟ تا اون جایی که می دونم تو تا حالا با هیچ مردی رابطه ای نداشتی ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر