ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانواده خوش خیال 165

عرفان : عجب تن و بدنی دارین شما خانوما ... من که از نگاه کردنشون سیر نمیشم ... همه تونو درسته می خورم ..
 شهین : ببینیم و تعریف کنیم . اگه زورت به ما برسه ...
  شهین اون دو تا زنو به کناری زد و کیر عرفانو گرفت توی دست خودش ...
عرفان : چقدر خوشم میاد یک خانوم واسه من جق می زنه ...
 مهین : یادت باشه که سه تایی شریکیم ...
شهین : عرفان جون این قدر به خودت و کیرت نناز ... همون یه بار که آبتو آوردیم دیگه وا میری . هیچی ازت نمی مونه .
-نههههههه بهتون نشون میدم که عرفان بچه نیست . یک مرد 18 ساله شده که هر زنی رو که بیاد جلوش حریفشه ....
مینا : اواااااااااا کی میره این همه راه رو .  عرفان خوب حواسشو جمع کرد که بتونه از پس این سه تا زن بر بیاد . تنوع طلبی اون و حس بودن و حال کردن با زنا اونو وادارش  کرده بود که هر چهره جدیدی از خانومای با حالو که می دید  به شوق و ذوق می افتاد ...
 -جوووووووووون .. آخخخخخخخ داره میاد خالی می شه ...
 سه تا زنا چشاشونو گرد کرده بودند و به خروج منی عرفان نگاه می کردند ....
شهین : بچه ها شلوغ نکنین به همه مون می رسه ... شهین جفت لباشو  گذاشت رو کیر عرفان  و دو تا زن دیگه هم زبونشونو رو تنه کیر گذاشته و لیس زدن و میک زدن آب کیر عرفانو شروع کرده نذاشتن قطره ای حروم شه .. عرفان بی اندازه لذت می برد .. -جااااااااااااان .. اووووووووفففففففف ... حالا دیگه وقت اینه که عرفان هم هنر خودشو نشون بده ... سه تایی تون قنبل کنین ببینم ...
شهین : فکر نکنم کیرت شق شه ..
عرفان : شما منو دست کم گرفتین ؟ این تازه شروع کار ما بود . سه تا زن در اثر تشر های عرفان جا رفته تسلیم شدند ...
 -جونم عجب کون های تر و تمیزی دارین ... اول از شهین جون شروع می کنم . کیرشو از پشت همچین  یه ضرب فرو کرد توی کس شهین که زن واسه یه لحظه هول کرده بود ...
 -هنوز کجا شو دیدی .. کون هر سه تا تونو میگام ..
مینا : وای از این حرفای لاتی چرا ..
عرفان : چرا لاتی ؟! ما که داریم کارشو انجام میدیم . پس برای چی خجالت بکشیم . این چه حرفیه ...
 مینا هم ساکت شد و دیگه صداش در نیومد .. عرفان از تماشای سه تا کون قمبل شده که در یه حالت سگی در کنار هم قرار داشتند بی اندازه لذت می برد ... کیرشو از کس شهین بیرون کشید و فرو کرد توی کس نفر وسطی مهین و بعد همین کارو هم با مینا انجام داد . جالب این جا بود که زنا هم حالا می خواستند خودشونو با تکیه کلامهای عرفان هماهنگ کنن .
 مهین : این جوری قبول نیست . مدت زمان گاییده شدن ما کمه .. سیر نمیشیم . بی انصافیه ..
عرفان : ببینم  حالا قبول کردین که کیر عرفان مثل فلفل عمل می کنه ؟
 مینا : من که باورم شده و هر چی می خورم سیر نمیشم ... راستی عرفان جون یادت باشه که باید یه خیلی کیرت رو ساک بزنیم .
عرفان تلنبه زدنو شروع کرده بود . این بار کیرشو می کرد توی کون زنا و به نوبت اونا رو می کرد .
 -آخخخخخخخخ چه حالی می کنم  ... آبشو نمی آورد که بتونه به اندازه کافی با اونا حال کنه ...  
-خانوما چه کون تر و تمیزی دارین .. همه شون سپید برفی و سپید برقی و ژله ای .. یه ضربه که بهشون می زنی می لرزه . جفت سینه هاشونو هم توی چنگ خودش داشت و به اونا امون نمی داد .  
مهین : تا حالا این جوری حال کرده بودین بچه ها ؟
شهین : مثل این که باید قبول کنیم که هر چی آقا عرفان میگه کاملا درسته . اون حسابی غافلگیرمون کرده . خیلی زورش زیاده .. تا دلت بخواد حشریه . باید قول بدی یه شب بیای خونه مون و تا صبح فقط مال من باشی ...
مینا : اون وقت دیگه حسابی لاغر میشی و دیگه نیاز به ورزش و رژیم  نداری . اشتهات هم باز میشه ..
 مهین : کس و کونش هم حسابی باز میشه . وای ما چرا امروز این جوری شدیم ؟  همه اینا به خاطر سورپرایزیه که عرفان جون نصیب ما کرده .
 -فدای عرفان جون و کیرش بشم ...
عرفان نگاهش به پیامی افتاد که از طرف مامان فیروزه اش ارسال شده بود به این مضمون
-عرفان جون من دارم میام اون جا ... می دونم که تو ور پریده داری چیکار می کنی ... می خوام حسابی بترکونیم ... همه رو خالی نکن واسه مادرت بذار .
 عرفان که اینو خوند خنده اش گرفت و با خودش گفت چه شود وقتی که اینا کنار هم قرار بگیرن .. و چه شود وقتی که پیش اونا مامان فیروزه اش رو بکنه ! .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر