ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عاشقتم هوو 2

-چه خیال بدی !تازه هم اگه داشته باشی من خیلی خوشحال میشم که بتونم یه کمکی به حال دوستم باشم .نمیدونی من چقدر ناراحت میشم از این که هر شب تو بغل شوهرم می خوابم و تو تنهایی و داری محرومیت می کشی .من چه طور می تونم به خودم این اجازه رو بدم که یه قدمی واست نگیرم .من باید رفاقتمو بهت نشون بدم و ثابت کنم .
-یه موقع فکر نکنی که من قصد دارم شوهرتو از چنگت در ارم .
-مگه من خودم اخلاقتو نمی دونم ؟/؟تو که خودتو مث ما مچل یه مرد نمی کنی .تازه یه شب که هزار شب نمیشه .ده شب دیگه هم میخوای باهاش بر نامه اجرا کن ..هر وقت دوست داشته باشی باهاش حال کن فقط یه چیزی یادت نره تارا
-می دونم چی میخوای بگی .این که جایگاه خودمو بدونم
 -ویه چیز دیگه
-چیه
 -حالا تو بیارش تو خط اونم درست میشه
-تو خط اوردن که رو شاخشه سه سوته .
لب و دهنشو محکم بوشیدم و گفتم تارا جون جبران می کنم
 چپ چپ بهم نگاه کرد و گفت این منم که باید جبران کنم .این حرفا چیه که می زنی ؟/؟من اول یه قلق گیری می کنم .میزان امادگی و حساسیتشو می فهمم .
نیازی نبود که بزک دوزکشو زیاد تر کنه .چاک سینه هاشو باز کرد چشاشو خمار کرد .فقط روژلباشو غلیظ تر کرد تا لبشو بر جسته تر نشون بده ..وقت راه رفتن هم یه قری به کون و کمرش می داد .یه چند دقیقه ای رفتم آشپز خونه .وقتی که بر گشتم از تارا پرسیدم رامینو چه طور دیدی ؟/؟
-تا دکتر تارارو داری غم نخور این از اون آسونای آسوناشه .ولی خودمونیم شوهر خوش تیپ و خوش کیری داری .از همین حالا بهت گفته باشم با چند دفعه ولش نمی کنم .
-منم بهت گفته باشم باید کنار من باهاش حال کنی مگر این که من بهت اجازه بدم باهاش خلوت کنی .
هر دو با هم دست دادیم و خواهرانه با هم پیمان برادریمونو بستیم  .به بهانه این که شلوار جین کمرشو اذیت می کنه و بهش فشار میاره یه دامن کوتاه بهش دادم که بتونه پاهای لخت و وسوسه انگیزشو هم نشون رامین بده .من که تخصص نداشتم به خوبی فهمیده بودم که این رامین دیگه اون رامین همیشگی نیست .یه آبی دیده و می خواد شنا کنه .
من و تارا قرار و مدارا رو گذاشتیم و فقط اون بهم گفت اگه رامین بعدا بفهمه که همچه جریانی بوده چی ؟/؟
-بذار بفهمه وقتی کار از کار گذشته باشه و مزه کوس تو رو گرفته باشه میگیم یه نقشه بوده یا اصلا بر می گردم و میگم که یکی داشته شوخی می کرده .آره این جوری بهتره .اون جوری خودشو می گیره و کلاس میذاره .
اون دونفرو به حال خودشون گذاشته و چند لحظه بعد بر گشتم و گفتم
-تارا جان با عرض معذرت یه مشکلی واسم پیش اومده من باید برم خواهرم یه جراحی داشته کسی پیشش نیست .اصلا در جریان نبودم .حالا دارن به من میگن .
بعد رامینو کشیدم یه گوشه ای . بهش گفتم یه خورده ازش پذیرایی کنه و بعد هر موقع دوست داشت بره .کاری نکنه که بهش سخت بگذره .
-تارا جان این جا منزل خودته تا هر وقت دوست داشتی می تونی بمونی یه چشمکی بهش زده و گفتم من امشب دیگه بر نمی گردم -اگه اشکالی نداره منم برم
-نه من ناراحت میشم .باید میوه هاتو میل کنی بعدا .
در هر حال این که من رفتم و بر گشتم و تارا هفت خط طوری سر شوهرمو گرم کرد که متوجه بر گشتنم نشد خودش داستان مفصلی داره در هر حال رفتم داخل اتاقی غیر از اتاق خواب سنگر گرفتم .قبلا به تارا سفارش کرده بودم حداقل تا چند دقیقه اول کار حواسش باشه که رامین به این طرف نیاد و اما صحنه های مقدماتی .پس از این که رامین واسه تارا میوه اورد و کمی خوش و بش کردن و تارا هم کمی فتنه گری کرد و گوشه چشم نازک
-آقا رامین میشه ازتون خواهش کنم که یعه لحظه تشریف ببرید اون طرف .من این دامنو که از سمیرا جون قرض گرفتم درش بیارم شلوارمو بپوشم ..
دلم مثل سیر و سر که می جوشید هیجان زده بودم . انگاری که شب زفاف خودم باشه و می خوام برم زیر کیر شوهرم . جووووووووون .. یعنی میشه ؟/؟
شاید زنای دیگه ای هم  باشن که حسی مثل حس منو داشته باشن . ولی خیلی لذت بخشه ... یه حرصی همراه با حسادت و هیجان .. اما باید بعدا حس کنم که شوهرم مال منه .. مال خودم
دستم بی اختیار رفته بود روی کسم .. میشه یه روزی با هیجان با رامین خودم سکس کنم ؟ تارا باید سنگ تموم بذاره ..
تاارازیپ دامنشو خیلی آروم پایین کشید .بلوز نارنجی خوشرنگی هم که تنش بود خیلی کوتاه و بالای باسن بود .واسه همین وقتی که دامنشو در آورد کل قالب باسنش افتاد تو دید .وای چه کون درشت و چشم نوازی داشت .می دونستم که رامین از این مدل کون خیلی خوشش میاد .همچین خوشم اومده بود که هر کی می دید فکر می کرد این کون مال خودمه .جریان به صحنه های حساس خود رسیده بود .تارا کمی معطل کرد و یه خورده هم یه چرخشهایی به کونش داد و دستشم می کشید رو کونش .ظاهرا رامین دیگه تحملشو از دست داده بود .جووووووون کیر باد کرده رامینو می دیدم که از توی شلوارش میخواد بپره بیرون ..اون خودشو به کنار تارا رسونده بود -اوه خدای من ...آقا رامین من هنوز لباسمو عوض نکردم ..ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر