ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق و هوس 10

بهرام یه خورده تو هم رفت . کیر بهروز رفته بود تو کوس بیتا و سر کیر هومن هم رفته بود تو کونش و داشت به خودش فشار می آورد که اونو بیشتر بکنه تو کون بیتا . مشخص بود که بیتا هم پس از این که از اول مجلس تا حالا فقط به بهرام حال داده بود از این که دوتا جوون خوش تیپ و سرحال دیگه دارن ازش لذت می برن کلی حال می کرد . یه لحظه بیتا سرشو کرد طرف بهرام و وقتی که اونو یه خورده پکر دید گفت عزیزم تو هم اگه دوست داری برو حال کن من ناراحت نمیشم یه اشاره ای به دو تا از دوستاش کرد و نینا و ویدا رفتن دور بهرامو گرفتند و چند ثانیه نشد که گل از گل بهرام شکفت و با یه لبخند غمهاشو فراموش کرد . -می بینی امید . چقدر بهشون خوش میگذره . زودهم خودشونو با این شرایط مطابقت میدن . دوست دارن به هر صورت که شده حال کنن . -ولی مامان من دوست ندارم یه موقع تو هم بری تو جمع اونا -شیطون بلا چیه حسودیت میشه  ؟/؟ -من اینم دوست ندارم مادرمو بدم دست یکی دیگه . حالا اگه تو خیالت نیست اگه من برم با دوستان باشم به من بگو . من حاضرم هر کاری بکنم که تو رو خوشحال ببینم . -امید بازم داری از اون شوخی هایی می کنی که دل انوشا جونتو می شکنی ها . اگه یه خورده از این حرفا بزنی منم میرم تو جمع اونا . نذاشتم که مامان انوشا بیش از این باهام این جور تا کنه . اونو انداختم روزمین و افتادم روش . کیرمو کردم تو کوسش و دیگه نذاشتم که از پایین تکون بخوره . -انوشا آتیش گرفتم . آتیش گرفتم . خنکم کن -چیکار کنم امید منم بد تر از تو دارم می سوزم . -مامان نکنه یهو سر برسن و ما رو ببینن ؟/؟ -نه .. نههههه بکن .. تازه دارم حال می کنم . تازه حس می کنم عشق و حال ما شروع شده سکس ما شروع شده . نمی خوام از این حالت خوشی و خماری بیام بیرون . بذار لذت ببرم و همین جور حال کنم . نه نمیان .. اونا خودشون مشغولن .-انوشا جون به رسواییش نمی ارزه ها . میان میگن که ببین یه پسری کیرشو کرد تو کوس مامانش . به مادرش رحم نکرد -اووووفففففف چی داری میگی امید . تو وقتی بیرحم میشی که کیرتو تو کوس من نکنی . اگه میخوای رحمی به من بکنی همینه که الان داری می کنی . -مامان دیگه اصلا صدایی نمیاد همه جا ساکت شده . -چقدر گیر میدی امید ؟/؟ یک دفعه سکوت در هم شکسته شد وصدای دست زدنهای ده نفر مهمون به گوش می رسید که دور ما رو گرفته بودند و یک صدا می خوندند .. راس میگه مامان خانوم .اینقده بیرحم نباش . بکن تو کوسسش یواش .. پشت  سرهم این شعرو می خوندند و من کیرمو از کوس انوشا بیرون کشیده و در حالی که از خجالت سرخ و خیس عرق شده بودم گفتم ما که کاری نمی کردیم . داشتم انوشا جونو ماساژمی دادم . یه ظریفی به صدا در اومد و گفت البته ماساژداخلی .. مامان هم کمی خجالت کشیده بود ولی نه به اندازه من -خوبه بچه ها این قدر امید جونو گیر ندین . اولا باید حرفشو باور کنین .. نذاشتن که حرف مامان تموم شه . -دم خروسو باور کنیم یا قسم حضرت عباسو ؟/؟ بهروز شیطون که بی پرده حرف می زد گفت راست میگه بچه ها شما اصلا دیدین که کیر توی کوس باشه . ندیدین که . پس الکی حرف نزنین . دوباره کوس خلیشون گل کرد و داشتن یک صدا آهنگ بادابادا مبارک بادا رو می خوندند . یه خورده دور مارو خلوت کردند به مامان گفتم ببینم تو هم خیلی ناراحت شی ؟/؟ -نه زیاد واسه چی ولی از یه چی خیلی ناراحت شدم . در واقع از دوچیز . یکی این که دوست ندارم  تو ناراحت شی و یکی دیگه این که تازه داشتم به اوج هوس می رسیدم . داشتم داغ می شدم حال می کردم و معنای لذت و اوج اونو می فهمیدم که این مزاحما سر رسیدن . یه جوریم . دلم میخواد خودمو بندازم زیر کیر تو که هر کاری دوس داری باهام انجام بدی . نمی تونم تحمل کنم . نگاه کن اومدن حال مارو گرفتن و خودشون دوباره مشغول شدن . امید میگم بیا ما هم مشغول شیم . دلم میخواد .. -مامان اینا آدمو رسوا می کنن . جنبه اشو ندارن . -به ما چه مربوطه اونا هم برن مادرشونو بگان . اصلا هرکی اختیار کیر و کوسشو داره . میریم توالت ؟/؟ -مامان خوب نیست . بوی بد میده . یه خورده دندون رو جیگر بذار این چند ساعت هم تموم میشه .. دوباره با یه بوسه داغ اونو سر حالش کرده جز این که اونو بیشتر هوسیش کنم فایده ای نداشت . می تونستیم با تسلط بر سالن پذیرایی حال کنیم و یه سکس عادی با هم داشته باشیم ولی دوست داشتیم که با تمام وجود خودمونو در اختیار هم قرار بدیم . بدون استرس و بدون این که کسی مارو گیر بده . با این حال دوباره انوشا جونو با اون هیکل لخت و خوشگلش بغل کرده و کیرمو به اون قسمت کوسش چسبوندم . از پیشونیش شروع کردم به بوسیدن . بعد صورت و زیر چونه و گلو سینه هاشو غرق بوسه کردم . نوک سینه شو گذاشتم تو دهنم و با این جور حال کردنا خودمو مشغول می کردم تا این مراسم بالاخره به آخرش برسه . به تنها چیزی که شباهت نداشت همون جشن تولد بود . -مامان  این مراسم تولد من یه نصفه روزه حالا میگیم یه روز ولی انگاری به اندازه یه سال داره طول می کشه . -این قدر بد میگذره عزیزم ؟/؟ -نه با تو بودن که خیلی خوش می گذره ولی می خوام زودتر باهات خلوت خلوت کنم تا با هم پرواز کنیم . پرواز به اونجایی که دست هیچ مزاحمی بهمون نرسه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

عالی بود داداش گلم

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین جان . سه هفته دیگه تموم میشه .پاینده باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر