ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 48

در هر صورت تا می تونستم حالشونو گرفتم . رحم نکردم . کیرمو با فشار میذاشتم تو کونشون و بعد با همون فشار پس از بیرون کشیدن فرو می کردم تو کوسشون . طوری کونشونو می گاییدم که کیرم درد می گرفت . -خوشگلا اگه یه فرصت مناسب بود می تونستم حسابی باهاتون حال کنم ولی الان وضع فرق می کنه . ببینم دوست پسر ندارین که عاشق کون کردن باشن ؟/؟ خب یه مدتی ناکارتون می کنم که دیگه نتونین با دوست پسراتون حال کنین . اونقدر کونشونو گاییدم و گاییدم تا این که کیرم زخم شد و وقتی متوجه شدم بعضی از مویرگهای کونشون پاره شده و حسابی ورم کون گرفتن دست و پای اون بیجاناروباز کردم و ولشون کردم . -ببینم آشغالا اولش دوست داشتم که به آرمیلا چیزی نگین ولی حالا میخوام که بگین . دیگه به فکر اذیت کردن من نباشین . واسه هر یک از دوستاتونم میخواهین این جریانو بگین بگین . این دفعه شکمتونو سفره می کنم . اونارو با کونایی گاراژشده ولشون کردم و رفتم پی کارم . ای کاش می تونستم این بلارو هم سر آرمیلا می آوردم ولی خب بدون چند تا کتک آبدار بهم مزه نمی داد . خیلی خسته بودم و عصبی . دفعه بعد که تو خونه با آرمیلا روبرو شدم اونو خیلی اخمو و عصبی دیدم -چیه ارث پدر طلبکاری ؟/؟ -ببینم آریا تو فیلمو بر داشتی ؟/؟ -فیلم چیه . من فیلم برداشتم ولی فیلمو نبر داشتم . یعنی از دوستای جنده ات فیلم گرفتم . تو کوس و کونشون وسیله فرو کردم . حتی چند صحنه که کیرمم کردم تو کوسشون فیلم گرفتم و اونا هم حاضر شدند شهادت بدن که تو وادارشون کردی که منو بزنن و بهم تجاوز کنن . یعنی خود همون سارقین . وقتی آرمان خان و پری جون این خبرو بشنون حسابی عذرتو میخوان . چهار تا شاهد زن مساوی با دو تا شاهد مرد . درسته دوستات مث خودت جنده ان ولی جندگی دلیل بر بی عدالتی نمیشه . یعنی واضح تر بگم جنده ها هم می تون شهادت بدن -تو این کارو نمی کنی . دوستام این کارو نمی کنن -خفه شو عوضی . باید سر کیر منو ببوسی که تو رو لو ندادم . حالا واسه من از فیلم و دور بین و از این کوس شرات میگی ؟/؟ من با سه سوت می تونم خاکت کنم عوضی . نفسات تو دست منه آشغال .منو با طناب بستی فکر کردی که خیلی زرنگی کردی . میدونم چیکارت کنم ...لعنتی بازم نتونستم بر خشم خودم غلبه کنم . دیگه کاملا یقین داشتم که چند قدم دیگه به طرف جهت منفی محور رفتم . چند روز بعد از این جریان وقتی که از خونه اومدم بیرون دیدم یه ماشین پرادو جلوم ترمز زده که راننده اش یه زنه با عینکی دودی و موهایی که نصفش از روسریش بیرون زده . پوست صورت و شادابیش نشون می داد که نباید بیشتر از بیست و دو سه سال سن داشته باشه . یه مانتو خیلی کوتاه و فانتزی تنش کرده بود که بی شباهت به یه تی شرت نبود . -بیابالا -چیکارم داری -بهت میگم بیا بالا .تحویلش نگرفته به راهم ادامه دادم . البته یه چاقو ضامن دارهم تو جیبم گذاشته بودم . هرچند از این کارا بیشتر به درد فیلمای آرتیستی می خوره . -ببینم چشم بزرگون تنگه ؟/؟ یادت رفت چی بهم قول دادی ؟/؟ همین جوری شماره تلفن میدی میری .؟/؟ تو شوخی فرض می کنی حقم داری . آقا که سرش شلوغ باشه زیر دستای خودشونمی بینه . عینکشو که از رو چشاش برداشت تازه شناختمش . -نلی تویی . ترسوندیم . -مرد که این قدر ترسو نمیشه .چرا تلفناتو جواب نمیدی . نلی یکی از فک و فامیلام بود که تو جلسه سکس خانوادگی شرکت داشت . از اونایی بود که تو جلسه اول خیلی دیر متوجهش شدم . واونم از بس جثه اش فانتزی و جمع و جور ولی خوشدست بود نتونست خودشو به من برسونه -ببین شوهرم امروز خونه نیست ولی ... -ولی چی ؟/؟ -مادرشوهرم خونه هست و یه جوری باهاش کنار اومدم که چیزی به پسرش نگه . اگه ببینیش خیلی ازش خوشت میاد .اصلا نشون نمیده چهل سالش باشه . خیلی نازه .. .. سر صبح بود و منم روز قبلش هیشکی رو حتی مامانمو نگاییده بودم و یه جونی داشتم و هوسی . -ببینم اونو زیاد نمی گاما . بیشتر فشارمو رو تو میارم . -باشه فکر نکن منم دلم میخواست که اون مزاحممون شه .. باخودم گفتم عجب مادر شوهر باحال و رشوه بگیریه .  وقتی وارد خونه شون شدم انتظار یه زن جا افتاده رو داشتم . یه زن خیلی خوشگل و جوون اومد و کنارم نشست و منم هی این طرف و اون طرفو نگاه می کردم ببینم این پری سیمای ما کی میاد . درهمین حال و احوال بود که نلی که واسه چند لحظه رفته بود دستشویی برگشت و گفت ببینم هردوتون عجب آدمای خجالتی هستین . -آریا جان این زن زیبا و فهمیده مادر شوهرم پری سیما جانه ... ظاهرا از اون خانومایی بود که واسه اولین بار میخواست زیر آبی بره و منتظر بود که من شروع کنم . منم از اونجایی که ترسیده بودم این خواهر شوهر نلی باشه حرفی نزده بودم و خشکم زده بود . یه سلام علیک کردم کردیم و وقتی که از جاش بلند شد بیشتر فهمیدم که چه تیکه ایه . یه بلور قرمز گوجه ای با یه دامن بلند چاک دار تنگ پوشیده بود که چاک دامنش از مچ پا تا بالای رون یک طرف پاشو شامل می شد . وقتی از جاش بلند شد تا واسه یه کاری بره یه اتاق دیگه برگرده من مث آدمای ندید بدید به اون پاهای لخت موقع حرکتش نگاه می کردم تا ببینم چقدر از اون بالای کونشو میشه دید زد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

15 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه داداش گلم ادامه بده

محمد گفت...

عالی بود. واقعا خسته نباشید.
راستی اگه میتونین دفعات انتشار در هفته بیشتر کنید(یعنی از دو روز در هفته به سه یا چهار روز ارتقا بدید) خیلی ممنون.
به امید ایرانی آزاد........

علی تنها گفت...

مهمونی خانوادگی بعدی کی شروع میشه؟

جيبر گفت...

سلام ايراني عزيز.داستان داره باحال ميشه منتظرادامشم تشكر(جيبر)

ناشناس گفت...

اولین نظر واسه خودم عالی مثل همیشه
ایرانی عزیز بی ادبی منو ببخشین داستان های شما واقعا عالی هستن و ادم رو می بره تو یک حال و هوای دیگه ولی بازم میگم بی ادبی منو ببخشین کاش به جای این دو قسمت داستان رو این طور ادامه میدادین کاری میکردین داداشش بعد فهمیدن ماجرا که خواهرش بهش علاقه داره میومد خونه و خودش رو سرزنش می کرد و... بعد طوری داستان رو تغییر می دادین که داداشش بره خونه ابجیش از اون معذرت خواهی کنه ولی ابجیش بهش بدو بیرا بگه برادره هم یک قاقو برمیداره میزاره رو رگ دستش به ارمیلا میگه بگو دوسم داری بگو ارمیلا بهش نمیگه اونم رگش رو میزنه ارمیلا گریه میکنه برادرش دوباره می خواد اون یکی رگش رو بزنه که ارمیلا بغلش میکنه میگه غلط کردم از اولین روز عاشقتم و... بعد ادامه ماجرا
درسته داستانه ولی من تو این داستان، یکم محبت هم باید باشه همش که سکس نیست بعدش می تونه یک سکس ناب درست کنین با خواهرش و چاشنی سکس خشن رو اونجا استفاده کنین
باز هم بی ادبی منو ببخشین هی گفتم بگم خجالت می کشیدم بعدش که امروز ادامش رو خوندم یک جوری بود
ببخشیدا بازم
برای اولین بار بود که این چند خط داستان رو نوشتم بی ادبی منو ببخشین مرسیییییییییییییییییییی
نیما

ایرانی گفت...

چشم دلفین گل و مهربانم ..ایرانی

ایرانی گفت...

با سلام به محمد آقای عزیز ! اگه بتونم ذخیره های داستانو زیاد تر کنم حتما این کارو می کنم . البته این داستان چند قسمت جلوترشو هم نوشته ام ولی خب شاید یه روز نشه نوشت .فرصت نشه .ممنونم از توجه و لطفی که به این مجموعه داری و من سعی خودمو می کنم که بیشتر در خدمت تو و سایر دوستانم باشم . ومنم میگم به امید ایرانی آزاد با انسانهایی آزاد و آزاده ..ایرانی

ایرانی گفت...

سلامی دیگر به علی آقای خوبم ..حدودا یک ماهی باید بکشه تا به مهمانی خانوادگی بعدی برسیم چون من در حال حاضر دارم قسمتهایی رو می نویسم که آرمیلا و آریا پس از کش و قوسهای زیاد با هم جور شدن و بعد از جور شدن یه دوقسمتی رو هم باید سوپر جور بشن و برسیم به مهمونی دوم . چون این داستانو نمی خوام به این زودیها تمومش کنم یه خورده منبسط شده .شادباشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

درود به آقا جیبر عزیز ! رسیدن به خیر . خسته نباشی . امیدوارم امتحاناتت با موفقیت بوده باشه . پرسپولیس بازیکنای خوبی گرفته . امیدوارم کریمی دوباره برگرده . ولی باید احترام مربی رو نگه داشته باشه . فقط در چند سال اخیر نشون داده شده که پرسپولیس بازیکن خراب کنه . هر بازیکن خوبی که اومده پرسپولیس بازیش بد شده . معلوم نیست چه ویروسی در این تیم افتاده . انشاءالله امسال ویروس کشی بشه و این طلسم بشکنه .منتظر پیامهای بعدیت هستم ..ایرانی

[223] گفت...

ما منتظر قسمت بعدیم!
ما منتظر قسمت بعدیم!
عالی بود ایرانی جان...
راستی منتظر داستانای مادر زنم هستیم!

ایرانی گفت...

با تشکر از نیمای عزیز و دوست داشتنی با نظر گرم و ارزشمندت .. این تئوری و ایده ای که داشتید بسیار جالب ولی یه خورده تخیلی ونوعی ایثار گری در حد غلو داشت که به نظرم داستان را از فرم و روال اصلی خارج می کرد با توجه به این که اکثریت خوانندگان نظر دهنده ..حالا شما استثنا هستید موافق بر خورد خشن و بسیار خشن با آرمیلا بودند و من خودم اعتدال را می پسندیدم از قسمت 52 داستان شرایط را به یک حالت تعادلی رساندم . آرمیلا این ارزشو نداشت که آریا بخواد چنین کاری براش کنه . آخه چه کاری کرده بود چه قدمی جلو گذاشته بود چه چراغ سبزی نشون داده بود که داداشه بیاد داش مشتی بازی در بیاره و از اون خالی بندیهای فیلمهای قدیمی را بازی کنه . اتفاقا قبل از این که خواهر و برادر را در قسمتهای 54 یا 55 به تفاهم برسونم این آرمیلا بود که اول از داداشش معذرت خواست واین آریا ست که خواهرش را از یک بیماری روانی و افسردگی نجات می دهد . اگه حنا موضوع رو به آریا نمی گفت کدوم کار آرمیلا نشانی از عشق داشت . در هر حال تا قسمت 55 تمام این جریانات حل میشه . در ضمن وقتی که خواهر و برادر باهم خوب شن سکس خشن چه ضرورتی داره ؟/؟ باید هفت هشت قسمت دیگه رو بخونی تا یه قضاوت مجدد داشته باشی . به نظر من این آرمیلا بود که باید رگ دستشو در قسمت 53 یا 54 می زد . داداشه هم دوستش داشت تازه گرایش آرمیلا بیشتر یه گرایش جنسی بود تا احساسی و یه حالت حسادت نسبت به اونایی که با برادرش دوست بودند که زیر بنای این هوس ومیل جنسی به یک شبه عشق یا نوعی دوست داشتن مبدل گردید .ومن فکر می کنم همون قدر که آریا رگ دست آرمیلا را قطع نکرد بزرگترین لطف و جوانمردی و برادری را در حق خواهرش انجام داده است . شاد و سرفراز و سربلند باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

اطاعت میشه داداش 223 عزیز! داستان مادر زنم هم یادم مونده که این دفعه باید از زبون داماده باشه .شبت خوش ..ایرانی

ناشناس گفت...

مرسی به خاطر جواب کاملا درست و منطقیتون حق باشماست شاید زیاد تو حس رفتم ولی خوب بعضی داستانا انگار یک حس رو در ادم به وجود میاره (هر چند سکسی باشه) درسته که ارمیلا چراغ سبز نشون نداده ولی خوب عاشق کسی اونم برادر خودش خیلی سخته با چه رویی بره پیش برادرش و بگه عاشقتم خوب همانطور که با قلم زیبا تون نوشتین ارمیلا یک مریضه روحی دچار شده کاملا درسته برادرش یکاری کنه که ایندش جلوی چشاش بیاره!!!! ولی خوب به نظر من برادره مقصره چون خواهرش رو ندیده و اون جا که می گم رگش رو بزنه مثال بود منظورم طوری هستش محبت رو به خواهرش بده و دل خواهرش رو بدست بگیره و زیبا ترین چیز هم خواهرش عاشق سکس زوری باشه !!!
ایرانی عزیز خندم میگیره همه حرفام ک...شعری بیش میدونم
ولی انگار این داستان رو اونقدر زیبا ادامه دادین که اتفاقات افتاده واقعا حقیقی هستش (درسته همش سکس و سکس و سکسه ولی بعضی داستاها گریه ادمم در میاره هرچند ادم خودش رو تخلیه میکنه در اخر)!!!!!!!!
مرسی از شما ایرانی عزیز به خاطر داستانهای قشنگ و زیبا تشکر میکنم

ناشناس گفت...

یادم رفت اخرش بنویسم نیما

ایرانی گفت...

نیما جان حرفات کاملا منطقی و به جا بود و می شد از این زاویه هم داستانو ادامه داد ولی شرایط وظاهر داستان طوری بود که این خواهره بارها و بار ها برادره رو اذیت کرد و با توجه به این که در عرف معمول نبود یک برادر و خواهر با هم رابطه ای داشته باشند نمی شد از آریا انتظار داشت که متوجه این گرایش بشه و در دو سه قسمت آینده یه بار دیگه آرمیلا شروع می کنه به آریا آزاری و توطئه چینی که در اینجا فتیله خشم آریا روشن میشه و اقدامات اساسی خشم و محبتشو شروع می کنه . احساسات و اندیشه های تو کاملا منطقی و زیباست و من قبولش دارم ولی بعضی وقتا سیستم و جهت و زیر بنای داستان به صورتیه که بعضی تغییرات و اصلاحاتو نمیشه درش انجام داد هرچند شاید داستان زیباتر به نظر بیاد ولی منطقشو ممکنه یه خورده ببره زیر سوال . مثلا همین پیشنهادی که علی آقا تنهای نازنین به من داد که در داستان فقط یک مرد یک مرد دیگه هم اضافه کنم با این که می دونم جالب ومتنوع میشه ولی سیستم و زیر بنا و فونداسیون داستان یه جور خاصی میشه . خودمن بیشتر از داستانهای عاشقانه خوشم میاد تمام احساس و وجودمو میذارم روش . مثل ندای عشق و همین آبی عشق که قصد دارم قسمت به قسمت حساس تر و گرم ترش کنم ولی خب صدای عاشقا در نمیاد شاید هنوز به اوجش نرسیده . بعد از جور شدن آریا و آرمیلا یه چند قسمتی رو سکس خانوادگی و به اصطلاح دسته جمعی و سراسری میذارم و بازم داستانو ادامش میدم و تازه این آریا خان ما یه خواهر کوچیکترهم داره به نام آنیتا که بیست سی قسمت قبل یه اشاره مختصری بهش داشتم یه جوری هم اونو میارم تو خط و ..نیما جان اگه نگم از تو احساساتی ترم حداقل مساوی رو هستیم و تمام نظراتت همه زیبا با احساسی لطیف بوده ولی خب با در نظر گرفتن همه جوانب داستان این جوری شده ..این داستان هرجایی که آمیخته ای از سکس و واقعیت و احساسه از اون داستانهاییه یا خواهد شد که آمیزه ای از غمها و شادیهاست که در بسیاری از موارد دل آدمو هم به درد میاره و در بر دارنده بسیاری از واقعیتهای روزه و..... نیما جان سرتو درد آوردم .امیدوارم درکم کرده باشی واین که چقدر برای من عزیزی . منتظر پیامهای بعدی تو عزیز هستم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر