ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس و هزار داماد 12

کیر ماهان وقتی تا ته کوسم می رفت دلم می خواست پرواز کنم تو دل آسمونا و هر چی هوسه روفریاد بکشم و همونجا خالی کنم . دیگه هیچ حسی واسم نمونده بود . واقعا سکس خیلی آدمو سر حال می کنه . واسه لحظاتی باعث میشه که آدم غمهای خودشو فراموش کنه و منم در لذت فوق العاده خودم این احساسو داشتم . -ماهان عزیزم . خواهش می کنم کیرتو با سرعت کم بفرستش تو کوسم و یواش یواش سرعتتو زیاد کن . بهم حال بده نشاط بده . . می خوام کیرتو می خوام . میخوام که زودتر منو سر حالم کنی . زورش زیاد بود . همونی بود که من میخواستم و دوست داشتم بقیه هم مثل اون باشن . شاداب و سر زنده و قوی هیکل و خوش تیپ و دوست داشتنی با جاذبه ای جنسی . نگاهی هیز که از این نگاه خیلی خوشم میومد . دلم می خواست منو از روبرو هم زیاد بگاد تا صورت ماه ماهانو ببینم و شاید این جوری زود تر به ار گاسم برسم ازش خواستم و اونم گوش به فرمان من بود . ولی بهم فشار نیاورد . رعایت می کرد تا بچه جا بیفته . بااین حال وقتی که پاهامو باز کرده تا اون کیرشو تو کوسم فرو کنه با دستام سینه شو نوازش کرده و این جوری هوسشو زیاد تر می کردم اونم دستشو می کشید رو کوسم و بیشتر وسوسه ام می کرد -ماهان دیگه نمی تونم چیزی بگم . دارم تو حال خوشی خودم بال بال می زنم به هر چی لذته فکر می کنم . به تو به عشقمون . دوستت دارم -منم همین طور شکوه .. یواش یواش صدام رفت پایین تر و دیگه حس کردم که نایی برای حرف زدن ندارم . دیگه اون چیزی که باید ازم می ریخت ریخت و من با دو تا دستام به دو تا سینه های خوشگل آقا ماهان خودم چنگ انداختم . به سلامتی فرشاد یه کیر دیگه هم رفت تو کوسم و من خیلی بیشتر از اونی که فکرشو می کردم حال کردم . به اندازه یه سکس ارزش داشت وقتی که ماهان با حداکثر کیف و لذت خودش تو کوسم آب می ریخت -اوخیششششش شکوه اگه بدونی چقدر مزه داره -می دونم من خودم تازه خالی کردم . -شکوه تو آبتو ریختی بیرون من دارم می ریزم تو کوس اونی که با کیر من حال کرده . دارم شیره جونمو می دم بهت . -و منم با این شیره ات جون می گیرم -و ریخت و ریخت و بازم ریخت . بیشتر از اونچه که می خواستم و تشنه و تشنه اش بودم . وقتی لبامو بوسید و در یک بوسه داغ پس از سکس به یه حالت سر مستی و خماری رفتیم حس کردیم که هردومون تو سکس نامبر وان هستیم . اون روز هم گذشت . من یه زن ظاهرا خوب و ظاهر ساز واسه فرشاد شده بودم . اون اگه به اندازه تمام ستارگان آسمون بهم عشق می داد و خوبی می کرد بازم واسم ارزش نداشت . شاید اگه آدم می کشت و یا سهوا در یک در گیری عزیز دل منو از بین می برد خیالم نبود . ولی اون قلب منو کشته بود . می دونست دوستش ندارم . مگه خودش عاشق من نبود ؟/؟  چطور وجدانش قبول کرد که خود خواه باشه و برای خودش با احساسات دو نفر دیگه بجنگه . یکی دومورد دیگه سکس داشتم تا رسیدیم به ماه سوم بار داری . هنوز شکمم بالا نیومده بود . یه خورده پهلوهام سفت شده بود . اونم به میزان کم .. داشتم به این فکر می کردم که حالا باید قاپ کی رو بدزدم .یه روز دیدم فرشاد ازم یه خواهشی کرد -می دونم سختته ولی سه تا از دانشجویان من که خونواده شون از دوستای قدیم منن و وضع مالیشون هم خوبه خواهش کردن که واسه بچه هاشون کلاس خصوصی بذارم . بدیش اینه که این سه تا پسر هم هستن و شرایطشون با شرایط من طوریه که من مجبورم سه تایی شونو با هم یه جا درس بدم و اگه تو خونه خودم باشه راحت ترم . هفته ای دو جلسه هم بیشتر نیست . خیلی عصبی شده بودم . این یعنی مزاحمت برای من -البته شکوه جون تو خودت می دونی که پول برام مهم نیست و آسایش خودم و تو از همه چی واسم مهمتره . به زور بر خودم مسلط شده و گفتم موردی نداره فقط سعی کن باز از این مورد بیشتر نشه . چند روز دیگه که بچه دنیا بیاد من دوست ندارم اینجا شلوغ شه . -عزیزم اینا همین ترم فارغ التحصیل میشن . نگران نباش . تو که می دونی من به اون صورت نیاز مالی ندارم . اومد جلو و منو بوسید و طبق معمول از این که بهم دست بزنه چندشم می شد . اولین باری که این سه نفر اومدند من خیلی معمولی باهاشون یه سلام علیکی کرده و رفتم اتاق خودم ولی سه تایی شون یکی از یکی جذاب تر . کاش می شد تورشون کنم ولی چه جوری . نه این دیگه خیلی ضایع می شد به گوش فرشاد می رسید و بد می شد . هی با خودم این پا و اون پا می کردم که چیکار کنم . رفتم تا یه شربت براشون ببرم دیدم پاشدن رفتن .. درس تموم شده بود . ولی برای دفعه بعد زرنگ تر شدم . یه خورده به خودم رسیدم . به جای مانتو بلوز دامن تنم کردم و زیر دامن میدی خودم هم یه جوراب توری رنگ پا پام کردم . برای فرشاد زیاد مهم نبود که من چه جوری جلو بقیه ظاهر میشم . اون بیشتر از چشاش بهم اعتماد داشت و به خاطر همین بود که من خیلی مراقب بودم . موهامو افشونش کرده رو شونه هام ریختم و یه حالت شیطانی و وسوسه انگیز به چشای سبز خوشرنگ خودم دادم . وقتی با سینی شربت پیش دانشجوها و شوهرم رفتم پسرا طوری بهم زل زده بودند که انگار من اونی نبودم که اونا هفته پیش دیدنش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ناشناس گفت...

Salam irani jan va amir sexi aziz be jorat mitonam begam behtarin saite sexi hastid shahvani va looti ba kasbe daramad kareshon ro pish mibarand va copy dastanhaye shoma baese paydarishone ama shoma azizan bedone cheshmdashti be kareton edame midid va moteasefam ke bazdid konandeha hazer be nazar dadan nistan va in vaghean kamale bimarefatie

ایرانی گفت...

سلام به عزیز آشنا و مهربانم ! سلام و درود بر تو که با پیام گرم خود ودلگرمی بخشیدن به من و امیر نازنین نشان داده ای که هنوز هم دوستان راستینی چون شماهستند که با با پشتیبانی و درایت خود به ما انگیزه فعالیت بدهند . برای ما عشق به شما و رضایت شما بزرگترین مایه خشنودی و خوشحالیست و از هر تجارتی بالاتر است . در هر حال این لطف دوستان را می رساند که با ما و همراهمان باشند یانه . ما حس بخل و حسادت نداریم اما انتظار رعایت احترام از سوی همکاران خود را داشته مخالفتی با کپی برداری با رعایت قانون و ومقررات نداریم چون نه تنها برای خوانندگان این مجموعه ارزش قائلیم بلکه این داستانها را برای همه هم وطنان و هم زبانان می دانیم و باعث افتخار ماست که وقت گرانبهای خود را به مطالعه این داستانهای ناقابل اختصاص دهند . مجددا از تو آشنای گرامی سپاسگزارم ......بازم میگم دستت درد نکنه و محبت کردی . لب و دلت همیشه خندان باد ..ایرانی

دلفین گفت...

دادش گلم ادامه بده

ایرانی گفت...

درخدمتم دلفین خوب و مهربانم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر