ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 56

درحاشیه جاده آهن و یه خورده در شیبی پایین تر از سطح جاده شروع کردم به دویدن . بالاخره خودمو رسوندم به مرکز آبادی نمی دونستم کجاست ولی به نظرم اومد که باید اطراف کرج باشه . سوار یه ماشینی شدم که به تهرون می رفت . سعی کردم صورتمو روبروی راننده و دیگر مسافران نگه نداشته باشم که یه وقتی موفق به شناسایی من نشن . رسیدم به غرب تهران و طرفای میدان آزادی . دور و بر تر مینال غرب پیاده شدم و از اونجا یه ماشین گرفتم برای تر مینال شرق . می خواستم هر جوری شده خودمو به یه جایی برسونم که به شهرم نزدیک تر باشه و اگه تماسی با دولت گرفتم زود تر بتونم بزنم به چاک . هرچند اگه می خواستند منو دستگیر کنند سه سوته هم می تونستند . پس همون بهتر بود وقتی که رسیدم بابل باهاشون تماس می گرفتم . بین راه تظاهرات عجیبی رو دیدم . تیراندازی هوایی و ماموران چماق به دست بودند که چه جور با باطوم دنبال آدما بودند . می خواستم لب باز کنم و از راننده بپرسم که دوباره انتخابات بر گزار شده با خودم گفتم گور بابای سیاست و سیاستمدار به من چه مربوطه .. یه وقتی دیدی چند کلمه بیشتر حرف زدم و منو شناختند . دلم واسه بابا مامان و کتایون تنگ شده بود . راننده از کوچه پس کوچه ها زد و خودشو رسوند به تر مینال شرق . انتظار داشتم که اونجا از این خبرا نباشه . ولی شرق خیلی بد تر از غرب بود . در حاشیه تر مینال شرق چیز عجیب تری رو دیدم . یه چیزی که داشتم شاخ در می آوردم . تمام این تظاهرات فقط و فقط به خاطر من بود . زنا دستشون پلاکارد بود و داشتند تظاهرات مسالمت آمیز می کردند ولی ماموران به طرفشون حمله کرده و تیر اندازی هوایی می کردند . یه طرف که تعداد زیادی از اونا گرد هم اومده بودند یک صدا فریاد می زدند .. ما همه پیرو توییم پاک سیرت .. کوروش کجایی که فدای کیرت .. تو باشی روی ما و ما به زیرت .. نمی دونستم که این پاک سیرت دیگه کیه . شاید من از بس سرشتی پاک داشته دارن به من میگن پاک سیرت . از ترس این که نکنه این سنگها و گلوله ها یکی بخوره به سرم فوری خودمو رسوندم به یکی از سالنهای تر مینال شرق .. اتفاقا تلویزیون هم داشت تظاهرات زنا رو نشون می داد -آشوبگران با به آتش کشیدن سطلهای زباله عمومی و بسیاری از مغازه هاجز آن که بخواهند خود را ازخواسته هایشان دور نگه داشته باشند نفع دیگری نخواهند برد . ناگهان اخبارگو خبر جدیدی رو خوند : به گزارشی که هم اینک از حوزه علمیه قم به دستم رسید تو جه بفر مایید . در پی فتوای مراجع تقلید مبنی برحرام بودن این مسئله که زنان بی شوهر و شوهر دارکه نباید  خود را در اختیار کوروش آریایی قرار دهند حضرت آیت الله پاک سیرت فتوایی صادر فرمودند که در چنین شرایطی نه تنها ایرادی ندارد بلکه امر واجب می باشد و این یک واجب عینیست . از آنجایی که مشارالیه را محارب با خدا تشخیص دادند ولی هم اینک سایر مراجع اعلام فر مودند که پیروان و مقدلین حضرت آیت الله پاک سیرت دامه افاضاته می توانند به ایشان اقتدا نمایند و حکم ایشان از مقبولیت قانونی و شرعی بر خوردار است . صدای تیراندازی هوایی قطع شد . زنان آرام گرفتند و به آغوش هم می خزیدند . دولت مردان فهمیده بودند که با این دسته پیچیدن نتیجه ای جز تباهی و سقوط ندارد .. سرمو انداختم پایین که کسی منو نبینه . چند تا زن اومدن کنارم نشستن -خب راست میگیم دیگه . این کثافتا واسه این که کیر کوروشو به کشور های بیگانه مخصوصا این کثافتای عرب و لبنانی کرایه بدن الکی فتوا صادر می کنن که کیر کوروش خوردن حرامه . اگه حرامه پس چرا می فروشین به کشور های خارج و پولشو می گیرین . من که تو کتم نمیره سودابه -منم همین طور سیمین جون . معلوم نیست با این کوروش چیکار کردن که پیداش نیست . فقط می خوان از آب گل آلود ماهی بگیرن . اگه دست خودشون باشه این پدر سوخته ها فضولات انسانی رو هم می فروشند و باهاش تجارت می کنند -خاک تو سرشون . ولی خوب کیری بهشون زدیم . کثافتا . فکر کردن حریف ما زنا می تونن بشن . ولی دو تا زن چپ و راستی من عجب زنایی بودند . دیگه از روسری خبری نبود . نمی دونم چرا اینا این جوری شده بودند . در مملکت اسلامی . خانوما بدون روسری خیلی تعجب داشت .. پس این پاک سیرت یه ملا بود . واقعا ملای شجاعی بود . به نظرم میومد قبلا هم اسمشو جایی شنیده بودم . آها یادم اومد بعضی از دوستام که می رفتن تو سایتای کامپیوتری می گفتند تو سایت امیر سکسی یه فتوایی صادر و منتشر کرده که زنا می تونن موقتا از شوهرشون طلاق بگیرن و برن صیغه یکی بشن و بعدش دوباره باید به شوهر اولشون رجوع کنند . این یک اقدام شجاعانه و بر خلاف سنت های شرعی و عرفی بود که این مرجع از جان گذشته رو حرفش وایساده بود و می گفت اگه صیغه مجازه پس این هم نباید ایرادی داشته باشه و هر گونه تغییر شکلی درش مجازه . چند بار تا آستانه مرگ و شهادت پیش رفت ولی دست از مبارزه بر نداشت . فدات پاک سیرت جون . یادم باشه اولین مجتهدی که خارج از نوبت زن و دختر و خواهرشو بگام تو باشی . بدون نوبت این کارو واست انجام میدم . البته به شرطی که زن یا خوار مادر داشته باشی . کون لق مراجع سازشکار .. یکی از اون ماشینای شخصی رو سوار شده و به طرف بابل رفتم . دلم برای این جاده و تماشای اون تنگ شده بود . خواب شدید گیجم کرده بود . دو سه شب بود که خوب نخوابیده بودم . خودمو مجبور کردم که نخوابم .می ترسیدم اگه بخوابم شناسایی بشم . رادیو فقط داشت گزارش های مربوط به تظاهرات رو پخش می کرد . چه عجب ! دموکرات شده بودند و پس از پیروزی نهضت زنان میذاشتن هر چه می خواهد دل تنگشان بگویند . .. بالاخره به بابل رسیدم و حوالی ترمینال جدید شهر پیاده شدم که برم خونه مون .. حالا دیگه وقت تلفن زدن به دولتی ها بود . جریانو واسشون تعریف کردم . یعنی این که تو شهر خودمون هستم و به شرطی گوش به حرفاشون می دم که حداقل دو هفته بهم مرخصی بدن . خیلی ذوق زده بودند و در جا قبول کردند . بیخود نگفتم یک ماه . خیلی آدمای ماهی هستند این بنده خدا ها . هر جایی و چیزی که به درد کاسبی اونا بخوره خوب هواشو دارن . دین و ایمان کیلویی چند ؟/؟ به خونه نزدیک شدم . می خواستم واسه کتایون سور پرایز باشه . باهاش تماس گرفتم . به چند قدمی خونه رسیده بودم . -داداش کی میای ایران دلم واست یه ذره شده . -شاید امروز اومدم .. -اگه بدونی خونه رو چه گلکاریهایی که واست نکردم . خیلی شیک شده . -کتایون مسخره می کنی ما تو حیاط خودمون باید کمر خم می کردیم راه می رفتیم جا کجا بود گل بکاریم . داداش ما رو گرفتی ها این خونه داخل شهری ما یک هکتاره . تازه ویلا ها و خونه های اطرافو بگو .. دودستی زدم تو سرم و گفتم ای کوروش خاک تو سرت عجب خنگی شدی تو . تو خودت خونواده تو از این خراب شده بلند کردی . دیگه اصلا حواس واسه آدم نمی مونه . بهتره تا این همشهریها منو نشناختن از اینجا بزنم به چاک وازکتایون  یه جورایی  که نفهمه من بر گشتم , آدرس اون خونه ای رو که توش زندگی می کنن بگیرم و برم پیششون . بازم باید غافلگیرشون کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

m گفت...

درود به داداش گل قلم طلای خودم
امروز توی لوتی با این یارو(King05 ) کل کل کردم آخر سر اینا را گفت :
پابان هرداستان نوشته شده که نویسنده چه کسی میباشد داداش.
چون نوشتن آدرس خلاف قوانین سایته آدرس رو ذکر نکردم. عزیزم.
مگرنه من خودم به نوشتن منبع در هنگاه کپی برداری اعتقاد دارم. و میگم حتنا منبع باید ذکر بشه
منم جواب دادم :

درود بر شما دوست بزرگوار
خوب این مسئله هم از ایرادات این سایته اما اگه شما به این اصول پایبند هستید من خودم در این خصوص با ایرانی عزیز و امیر جان صحبت کردم ایشان فقط در صورت ارسال آدرس کامل وبلاگ و قید نام نویسنده رضایت مبنی بر کپی برداری را دارند در غیر این صورت رضایت ندارند .
باتشکر از دقت شما
آره داداش aredadash

محمدرضا گفت...

خیلی باحال شده.منتظریم.

سمیرا گفت...

سلام.
واقعا به قول معروف کولاک کردی تو این سال 91
داستانهات همیشه عالیند ..هر دفعه که وارد سایت میشم و داستانهای جدید رو میبینم..حقیقت رو میگم تا حالا احساس نکردم که مثلا دفعه قبل بهتر بوده..همیشه بهتر از قبله.یعنی روز به روز بهتر و بهتر میشه...حالا کی وقت کنم اینها رو بخونم معلوم نیست...
واقعا ممنون
واقعا این سایت خیلی مورد کم لطفی دوستانی که میان میخونند قرار گرفته.....یه تشکری یه نظری ..حرفی ..چیزی که ازمون کم نمیشه

دلفین گفت...

داداش گلم سلام من مشکل وی پی ان داشتن حل شد حالا داستانهای زیباتو دونه دونه میخونم

دلفین گفت...

عالیه عالیه دادش گلم

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز و نازنین و گلم ! طبق معمول جز سپاس و تشکر چی می تونم بگم . از این که خودتو به زحمت میندازی خیلی ممنونم و امیدوارم همیشه در همه کارهات موفق باشی و در هر حال کاربرا ی سایت لوتی ازانواع و اقسام مختلف هستند . jaksonr که چند قسمت از داستان هرکی به هرکی رو کپی و منتشر می کرد هم به آدرس سایت اشاره می کرد و هم به نام نویسنده که حالا یکی دیگه راهشو ادامه میده فقط با ذکر نام نویسنده ..درهر حال لوتی سایت بزرگ و فعالیه اما بر خلاف اونچه که خودشون مدعی هستند و از قانون میگن در این گونه موارد از قانون شهر هرت که نوعی بی قانونیه تبعیت می کنن . قانون فقط خوبه برای اونا و زمانی که منفعت اونا رو در پی داشته باشه . بازهم ازت سپاسگزارم . موفق باشی داداش خوبم ...ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم محمد رضای عزیز و پیروز باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین گلم کمی نگران شده بودم . ولی خب مشکلاته دیگه تا چند روز منطقیه ولی این متین و جاوید رو نمی دونم کجا غیبشون زده . ..ایرانی

ایرانی گفت...

سمیرا جان ! همین نظرات و پیامهای گرم و پر شور تو و سایر عزیزانه که به من انگیزه نوشتن میده . بازم ازت ممنونم که با همه مشکلات و سختیها هر چند وقت در میون هم که شده یه سری به ما می زنی و لطفتو نشون میدی . درمورد داستانها و تشویق من بی اندازه شرمنده ام کردی و من باید سعی کنم نقطه ضعفهامو جبران کنم تا یه خورده هم که شده بتونم شایسته تمجیدات شما بشم . باور کن سعی خودمو می کنم . بعضی از این تلاشها شاید یه جوری پنهون شده نشون میده ولی من تا اونجایی که بتونم و فرصتشو داشته باشم سعی می کنم به همه اقشار از نظر سنی و جنسی (به غیر از گی ها ) توجه داشته باشم . داستانهایی هستند که قهرمان داستانش مرده و همه کاره و با خیلی از زنا رابطه داره ودر مقابلش سعی می کنم از داستانهایی هم استفاده کنم که قهرمان داستانش زن باشه . سکس با مادر یا پدر رو یه عده دوست دارن و یه عده ندارن از طرفی سعی می کنم داستانهای متفرقه هم بنویسم و به نوعی تعادل ایجاد کنم . یعنی اگه کسی انتقاد داشته باشه می تونه سلیقه اشو در یه داستان دیگه پیدا کنه و مثل همیشه بزرگترین ایرادی که بر خودم وارد میدونم و با این همه اثر واقعا زیادم مقصر نیستم تصویر و صحنه های سکسه که سعی می کنم که با بازی با کلمات یه جوری از حالت تکرار در ش بیارم . در مورد داستان خانم مهندس هم که ادامه اش داده ام نمیگم بهتر یا بد ترش کرده ام اینجا هم دو دسته اند یه سری میگن بهتر شده و یه سری میگن بدتر . خودم قضاوتی نمی کنم . در مورد بهتر شدنهاش چیزی نمیگم ولی مختصر تفاوتی که با اصلش داره اینه که یه خورده از اون کلام لات منشی و بی خیال بودن بازیگراش که خودش یه سبک و شیوه ای بود در اومده هرچند تلاش کردم که حفظش کنم ولی با تزریق سوژه های خاص سعی می کنم تا حدودی هم که شده رضایت علاقمندانو جلب کنم و دامنه سوژه اش رو گسترده تر کنم و یه تنوع و جهت خاصی بهش ببخشم . سمیرای عزیز امیدوارم که فرصت کنی و تمام داستانها و حتی نظرات ذیل اونا رو بخونی چون گاهی اوقات برای قضاوت در مورد چیزی حتی یک جمله را هم نباید رد داد و منتظر پیامهای بعدیت هستم . هر وقت که تونستی .شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر