ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس -قسمت بیست و یکم

پس از این که حسابی حال کردیم و حس کردیم سبک و سبکبال شدیم تازه یاد بر و بچه های بیرون افتادیم واما در این مدتی که ما مشغول بودیم اون طرف چه خبر بود . جونم واستون بگه اون جوری که از سپیده شنیدم و اون بعدا که تنها شدیم واسم تعریف کرد با جزئیاتشو بهاره که خیلی حرصش گرفته بود از این که موفق نشده بود کاوه رو به نفع خودش از حموم بکشه بیرون می خواست هر جوری که شده زهرشو بریزه . از اون طرف بیتا هم که دقایقی رو با بهرام حال کرده بود و حداقل انتظار داشت بقیه شبو تو بغل اون و زیر کیرش باشه از این که می دید بهرام اومده کنار کاوه و داره منو میگاد حرصش گرفته و اونم  می خواست دق دلیشو یه جوری خالی کنه و خشم خودشو نشون بده . بیتا خیلی ناراحت بود . یه خورده هم از این می ترسید که اگه داداش کاوه بفهمه که اون دختریشو از دست داده و بهرام اونو ناکار کرده چه حالی بهش دست میده . ولی اون  عذابی رو که از کار بهرام می کشید رو در اولویت قرار داده بود و با همه ترسش به خودش می گفت به درک بالاخره که مشخص میشه . شتر سواری که دولا دولا نداره . همه دارن کیف و تفریحشونو می کنن . مگه من چه چیزم از بقیه کمتره ؟/؟ جوون تر و خوشگل تر هم که هستم . کیارش مونده بود با سه تا زن و من اون طرف داشتم با دو تا مرد کیف می کردم . من روشنک شده بودم چوب دو سر نجس . تقصیر من چی بود اون دو تا دوست داشتن با من حال کنن ؟/؟ کیر داشتن و اختیار ,  زور که نبود . کیارش هم از این که من اون داخل خیلی راحت خودمو در اختیار اون مردا قرار داده بودم به غرورش بر خورده بود . حالا خودش هر غلطی که دلش می خواست می کرد . بهاره کیارشو تحریک کرد که بره سر وقت بیتا -کیا جون اونا که دارن حالشونو می کنن پس بهتره ما هم بیکار نشینیم -این سپیده  عوضی صددفعه بهش گفتم نرو با این کاوه دمخور نشو -خونتو کثیف نکن عزیزم . من اگه جات باشم تلافی شو سرش در میارم . تو هم برو خواهر اونو بکن . چیزی که عوض داره گله نداره -کی منو ؟/؟ من بیتا رو بگاد ؟/؟ با این که دلم خونه ولی اگه اون دو تا مرد بیان بیرون دمار از روزگارم در میارن . کیارش رفت جلو و گفت عزیزم بیتا خوشگله من . هیشکی قدر تو و خوشگلی تو رو نمیدونه . نازتو بخورم . داداش تو که کوس باز حرفه ایه و اون بهرام نامرد هم که قبل از این که با تو باشه مدتی رو با روشنک بوده . پس اونا دیگه نمی تونن پیش تو سر بلند کنند -ولی مردا خودخواهن دور از شما باشه میگن ما هر غلطی که دلمون خواست بکنیم ولی شما خانوما  یه قدم کج نباس وردارین هر چی ما گفتیم و میگیم باید همون باشه . کیا صورت بیتا رو ماچ کرد و گفت عزیزم من این جوری نیستم .آدم دموکراتی هستم . ببین حیف نیست ما اینجا همه لخت باشیم و تو هنوز لباس تنت باشه ؟/؟ -بیتا گول حرفاشو نخور اون یه نقشه ای توکله شه -خفه شو سپیده . خواهر هرزه من . بعدا خدمت تو یکی هم می رسم -ببینم کیاجون تو که گفتی آدم واقع بینی هستی پس چرا این رفتارو با خواهرت داری ؟/؟ ها ؟/؟ اون رفته زیر کیر داداش من و حالا تو می خواهی خواهر داداش منو بکنی ..  سپیده از این جواب بیتا خیلی خوشش اومد . کیا دیگه لالمونی گرفته بود و سپیده هم کاری به کارشون نداشت . فقط بیتا هنوز دودل بود و کمی مقاومت می کرد که بهاره اومد کمک اون دوتا . کیا از وسط بدن بیتا به پایین و بهاره از وسط به بالا رو تحت کنترل خودش گرفت . بهاره دستشو گذاشت لای بلوز بیتا و کیارش هم شلوار اونو پایین کشید . پاهای سفید و کشیده بیتا و اندامی که نشون می داد زیاد دست خورده نیست کیارش هوسبازو به وجد آورده بود . حالا دیگه بیتا با یه شورت و سوتین روبروشون قرار داشت . شورت و سوتین مشکی که به پوست سفیدش خیلی میومد . کیا دهنشو ازروی شورت گذاشت رو کوس بیتا وشورت و کوسو با هم می لیسید و بهاره هم سوتین بیتارو در آورده و نوک سینه هاشو به نوبت میذاشت تو دهنش -بچه ها نکنین الان داداش میاد آبروم میره .. اوخ چقدر حال میده .. خیلی .. اووووفففف بریم یه جای دیگه من میخوام حال کنم -نه بیتا همین جا حال کن . داداشت باید بفهمه که وقتی خواهر منو میگاد یکی دیگه هم هست که خواهر اونو بگاد -نههههه میره به مامان بابا میگه زشت میشه -اون هیچوقت همچین کاری نمی کنه . تازه مگه تو بچه کوچیکی . واسه خودت خانوم شدی . زن شدی . دیگه هیشکی نمی تونه واست تصمیمی بگیره . بذار بفهمه که چیزی که عوض داره گله نداره -اوخخخخ نه کیارش تو فقط واسه این چیزا منو می خوای ؟/؟ واسه خودم نیست که می خوای بیای طرفم ؟/؟  کیا که اینو شنید  کیر شق شده شو به پاهای بیتا مالید و گفت اینو ببین واسه توست به خاطر توست که خوشگل ترین و جذاب ترین دختر شهرو دیده و میخواد مال خودش کنه . هوس اونو داره . آدم باید صاف و ساده و بی ریا باشه . الان تو و بهرام امشب با هم بودین و من و بهاره هم با هم سکس داشتیم . میخواهیم حال کنیم . نمی خوایم که همدیگه رو در انحصار داشته باشیم . حالا نمی دونم بهرام بهت چی گفته ولی من رک و پوست کنده ام . شورت بیتا رو از پاش کشید بیرون و روزمین نشست و کوس بیتای ایستاده رو میک می زد . اونو بغلش کرد و برد انداخت رو تخت . در تمام این لحظات بهاره کمکش می کرد . بیتا واسه چند لحظه خواست بره دستشویی و بر گرده . فکر کنم می خواست کوسشو بشوره که طعم و بوی بدی نده . در همین فاصله سپیده رفت پیش داداشش و گفت خیلی بهم گیر میدی هر غلطی که دلت خواست می کنی و خیالت نیست .. اینو که گفت خون داداشه رو به جوش آورد و درجا موهای سر خواهره رو کشید و گفت مثل این که کوست میخاره چند بار بهت بگم نمیخوام خواهرم جنده باشه . دستشو گذاشت جلو دهن سپیده و کیرشواز پشت فرو کرد تو کوسش . گذاشت تا ته بره . سپیده کیف می کرد ولی الکی دست و پا می زد . کیر داداش بهش حال می داد . کیارش هم حس کرد که بدن گوشتی خواهرش اونو سر شوق آورده و یه حال حسابی بهش داده .. چند بار کیرشو گذاشت تا ته کوس سپیده و کشید بیرون . خیلی بهش مزه داده بود .. اصلا یادش رفته بود که الان باید بره سراغ بیتا .. در همین لحظه صدای باز شدن در دستشویی رو شنید . ترس برش داشت و فوری کیرشو از کوس سپیده کشید بیرون . ترسید خواهرش یه چیزی به بیتا بگه و اونو ناراحتش کنه -سپیده جون به بیتا چیزی نگو بعدا با هم صحبت می کنیم -قول بده دیگه بهم گیر ندی ها -باشه قول میدم . سپیده رفت یه گوشه ای و با یه کیف خاصی در انتظار کیری نشست که اونو به یه حال و هوای سکس ببره .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ناشناس گفت...

مرسی .فدات فردین

ایرانی گفت...

سپاسگزارم فردین عزیز .خسته نباشی ..ایرانی

دلفین گفت...

عالیه

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین خوبم ..ایرانی

Sara گفت...

سلام مرسی من این داستانو خیلی دوست داشتم ولی روشنک اینجا دیگه غرور قبلیو نداره!ولی بازم مرسی

ایرانی گفت...

سلام به سارای عزیز و بسیار گلم و یه سلام هم به خودم می کنم چون کاملا متوجه این نکته ای که گفتی هستم و از این که تونستم و یا می تونم این انتقادی رو که تو بیان کردی در چند قسمت آینده رفعش کنم خوشحالم . چون به این قضیه فکر کرده سوژه 6 قسمت بعدی را در ذهن خود مرورکرده بودم . در داستانی که قهرمان داستانش زن باشه معلومه که از طرف زنها غرورش باید حفظ شه البته در مورد بعضی داستانها سبک و سیستم داستان یه تفاوتهایی پیدا می کنه مثل هرجایی .. من در حال حاضر قسمت بیست و پنج این داستان یعنی خانم مهندس را هم نوشته ام . صحنه هنوز عوض نشده و از حدودای قسمت 27 مهندس روشنک رو وارد قضیه و میدانی می کنم که قدرت و غروری بیشتر از قسمتهای ابتدایی داستان پیدا کنه تازه تمام این غرورهاآخرش به تسلیم منجر می شد . مثلا با وجود موش و گربه بازیهایی که در قسمتهای ابتدایی داستان وجود داشت بازم روشنک تسلیم بهرام شد ولی من یه فکرایی براش دارم که حتی در حالت تسلیم هم پیروز باشه و بشه .. اون غروری که شایسته یک زن با کلاس و درس خونده و استوار و فهمیده هست همراه با ماجراهای خاص خودش و.... حالا در صحنه فعلی چون اینا با هم دوستان قدیم و تا حدودی آشنان یه جوری اونا رو خودمونی کردم ولی یه پنج شش قسمتی صبر کن یه جهشی در این مورد می بینی .فعلا تا چند قسمت به همین سبک و شیوه هست . چیکار میشه کرد باید از دیدگاه روانشناسی هم داستانها رو بررسی و حلاجی کرد ولی اگه این اینترنت و فرصت بذاره ..تازه اون داستانی رو که می خوام به جای خانوم مهندس بنویسم که اسمش هست شیطون بلا و شاید تا دو ماه دیگه هم شروع نشه در اونجا هم به شخصیت و غرور و قدرت شیطون بلای داستان که یک زنه توجه می کنم . البته غرور همراه با قدرت ولی اینو هم نباید فراموش کرد که در جای خود هم مرد و هم زن نیاز هایی جنسی داشته که پیروی و گرایش به آن در حین عمل چیزی از غرور و شخصیتشان نمی کاهد . سارای عزیز شب و روز و روز گار خوشی داشته باشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی . همین که این داستان نیمه کاره رو ادامه دادی خیلی ارزشمنده.

ایرانی گفت...

با درود به آقا مرتضای گل ! منم از نظرات ارزشمندت سپاسگزار و ممنونم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر