ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به یه شرط نمیگم

از روزی که اونو دیدم اگه نگم عاشقش شدم اینو می تونم بگم که دوست داشتم خودمو در اختیارش بذارم . من 45 سالم بود و بیست سالی ازش بزرگتر بودم . با این که  هنوز شوهر داشتم ولی یه حس خاصی نسبت به اون پیدا کرده بودم . برای همین زیاد نسبت بهش سخت نگرفتم . آخه اون خواستگار دخترم سودابه بود . من اسمم سیمینه و از دخترم خیلی خوشگل ترم . حالا چی شد که اون اومد خواستگاری سودابه نمی دونم . شاید چون تنها بچه ام بود و وضع مالی مون هم عالی . و این دو واحده ای رو هم که مال ما بود یک واحدشو هم به اسم دخترم کرده بودم که با شوهرش همین جا زندگی کنه . تازه بهنام کار درست و حسابی هم نداشت و محمود شوهرم اونو کرد حسابدار مخصوص مغازه خودش که فروش سخت افزار و وسایل کامپیوتری و لپ تاب و..در حد گسترده بود و اونم تازه روزی دو ساعت می رفت مغازه و ورودی خروجی ها رو ثبت می کرد و بر می گشت . من خیلی دلم می خواست که این داماد خوش تیپمو یه جوری جورش کنم . همش تو عالم رویا می دیدم که داره باهام عشقبازی می کنه . یکی از این روزا که می دونستم سودابه رفته استخر و تا دو سه ساعت دیگه بر نمی گرده گفتم بهتره که به یه بهونه ای برم سراغ بهنام . صدای پایی رو تو راه پله شنیدم . صدای جرینگ جرینگ کفش پاشنه بلند زنونه میومد . شاید یکی از دوستای سودابه بوده باشه . ولی تا اونجایی که خاطرم میومد هیچیک از دوستاش این موقع سراغش نمیومدن . اصلا کسی باهاش کار آنچنانی نداشت . شایدم خواهر بهنام بوده باشه ولی اون که اصلا خواهری نداشت . شاید مادرش بوده ولی مادرش که همش اسپورت پاش می کرد . دیگه مشکوک شده بودم . واحد دخترم یه طبقه بالاتر بود و در ورودی ما یکی . .. از پشت که اون زنه رو دیدم خیلی به خودش رسیده بود . کونش داشت می ترکید . مانتوشو همون راه پله در آورده گذاشته بود تو دستاش . این باید خودش با کلید درو باز کرده باشه . یه یک ربعی گذشت . دیگه مطمئن شده بودم که اون دوست دختر دامادمه . باید خودمو به صحنه جنایت می رسوندم . بیچاره سودابه . چقدر شوهرشو دوست داشت . اگه من می خواستم به دامادم کوس بدم خب من مادر دخترم بودم و به گردنش حق داشتم ولی یه غریبه چرا . . اون چرا به خودش همچین اجازه ای داده که بیاد و کنار دامادم بخوابه . چرا آخه . کلید در رو داشتم . خیلی آروم بازش کردم و رفتم داخل . در اتاق خواب نیم باز بود . اون چیزایی رو که نباس می دیدم دیدم . کاری نداشتم که صحنه به فینال رسیده یا تو خط هیجده قدم و شش قدم هستند . دارن کر نر می زنن یا پنالتی می کشن . موبایل آخرین سیستم خودمو در آورده و با ترس و لرز فیلم گرفتم . همون دو سه دقیقه کافی بود . سریع چکش کرده و اونو بردم تو خونه خودم قایم کرده و برگشتم . این بار با اعتماد به نفس هر چه تمام تر چند تا ضربه به در زدم . بهنام کوس خل که کیرش تو کوس اون زنه بود و مخش از کار افتاده بود اولش گفت بفرمایید بعد یهویی هر دو تاشون دستپاچه از رو تخت اومدن پایین و اون زنه جلو کوسشو داشت تا برم بگیرمش زیر مشت و لگد , سه سوته لباساشو پوشید و رفت . من در اصل با داماد نامردم کار داشتم -تو خجالت نمی کشی . کار مفت , خونه مفت , زن و ماشین مفت دیگه چه کوفتت بود ؟/؟ حالا همه اینا رو از دست میدی .- مامان یه اشتباهی شده .. غلط کردم . من نمی خواستم این جوری بشه -چه اشتباهی شده حتما این کوس از آسمون افتاده تو رختخواب تو و کیر تو هم آماده بوده و رفته اون داخل .. وقتی دید که دارم با قدرت حرف می زنم گفت میزنم زیرش تو واسه این که حرفتو ثابت کنی اونم در این گونه موارد چهار تا شاهد مرد و هشت تا شاهد زن لازمه . -من این چیزا رو نمی دونم فیلمشو گرفتم و خیلی شفافه .. یک ربع فیلم گرفتم . از همون اول تعقیبش داشتم . حالا ببینم سودابه و داد گاه و پدر سودابه به دیدن این فیلم چی میگن . سودابه من نمی تونست نیازتو تامین کنه که تو رفتی دنبال یه جنده عوضی که معلوم نیست چه مرضی داشته باشه ؟/؟ شما مردا همه تون کثیفین . مگه کیرتونو می شورین ؟/؟ همون کیرو می خواستی دوباره فرو کنی تو کوس دخترم ؟/؟ اصلا تو کت من یکی نمیره که نمیره . -مامان گوه خوردم غلط کردم . منو ببخش .. بگو من چیکار کنم . -هیچی بهنام . منو بکنی حالت جا میاد ؟/؟ دلت رضا میده که دنبال هیشکی دیگه نری ؟/؟ تعجب می کرد که دارم این جوری باهاش حرف می زنم . -مامان ! سیمین جون من غلط از این جسارتا بکنم . -من با کسی شوخی ندارم . دارم جدی باهات  حرف می زنم . این همون کاریه که باید بکنی . خودمو خیلی ردیف کرده بودم . کوسمو هر روز برق مینداختم به این امید که یکی از این روزا زیر کیر بهنام قرار بگیره . بد جوری زرد کرده بود . طوری که اون لحظه حاضر بود ننه شیطونمو هم بگاد تا از این مخمصه رهایی پیدا کنه . .-شما جدی میگی مامان ؟/؟ -شوخیم کجا بود . مگه من از اون زن روغن مالیده چی کم دارم . زودباش برو کیرتو بشور که اثر اون کوس کثیف از روش محو شه . -صبر کن اصلا من خودم باهات میام حموم . خودمو لخت کرده و همراه دامادم رفتم حموم . البته تا اینجاش که با هم محرم بودیم . بقیه شو دیگه از حق آبچک استفاده کردم . خودم لیف و صابون گرفته و اول تمام تنشو خوب شستم و بعد کیرشو یه آب مالی درست و حسابی کردم . یواش یواش اونم راه افتاد و یه حالی بهم داد . یه جوری به سینه هام و کمرم دست می کشید که منو به التماس وا داشته بود . -مامان خیلی خوشگل و خوش بدنی . خیلی خواستنی هستی . نازتو بخورم . اولش حس کردم که داره هندونه زیر بغلم میذاره که من لوش ندم . ولی وقتی که بدن داغ و کیر شق شده و سفتشو دیدم که اون نوکش به طرف کوسم نشونه رفته فهمیدم که داره راست میگه .. مامان می دونم که دیگه منو به عنوان داماد خودت قبول نداری و این آخرین روزیه اینجام ولی دوست دارم از این آخرین لحظات به نحو احسن استفاده کنم --بیا پویا بیا عزیز دلم بیا این قدر صحبت نومیدی نکن . بیا بیا جلو تر . دوست داشتم کوسمو بخوره ولی روم نمی شد بهش بگم رفتم طرف کیرش تا اونو بذارم دهنم که دیدم خودش اومد طرف کوسم و منو کف حموم خوابوند و زبونشو گذاشت روش . چقدر باحال لیس می زد . هر وقت شوهرم می خواست کوسمو بلیسه می گفتم حال نمیده میک بزن . حالا دامادم داشت با لیسیدن حال می داد . وقتی از لیس زدن به مکیدن رسید که اینجاشو دیگه نتونستم تحمل کنم گردنشو محکم داشتم و اونم خودشو به زمین فشار می داد تا یه جوری درد ناشی از حرکت منو کنترل کنه . -اووووهههههه بهنام عزیزم . به جنب و جوش افتاده بودم . حس می کردم که نیروی جوونی دوباره بر گشته طرف من . حس می کردم بیست سال جوونتر شدم . اصلا به کثافتکاریهای بهنام فکر نمی کردم ولی باید اونو میون بیم و امید نگه می داشتم تا به بهترین وجهی بهم حال بده . با چند دقیقه خوردن کوسم سر حالم کرد . . منو دمرو کف حموم خوابوند . دو تا دستمو از کتف گرفت و به عقب کشوند و از همون طرف کیر کلفتشو کرد تو کوسم -اوووخخخخخ جووووون کوسسسسم ببین چقدر واسه داماد خوشگلش جا باز کرده . بذار تو کیر کلفتتو . بذار .. هرچی می خوای باهاش حال کن . هر چی کم داری مامان بهت میده . کوس میدم .. پنج تا انگشتشو یکی یکی می کرد تو سوراخ کونم . -نهههه نهههه چقدر تو باحالی پسر -تو چی مامان تو به کی میگی . سیمین جون یه چیزی بگم ناراحت نمیشی . بهت بر نمیخوره ؟/؟ -هرچی میخوای بگو . حتما یه عیبی در من دیدی . چیکار کنیم سن که از چهل بگذره زن دیگه یواش یواش از فرم خارج میشه -اتفاقا درمورد تو بر عکسه . اینو می خواستم بگم که تو از سودابه جون خیلی تازه تر و اکشن تر و باحال تری و خوشگل و لطیف تر . -نههههه نهههههه بهنام تو با این حرفات امیدوار و خوشحالم می کنی . با این حرفاش حس کردم لذتی رو که از گاییده شدن و حرکات کیرش تو کوسم حس می کنم چند برابر شده . بهنام داره میاد آبم داره میاد . بریز تو کوسم خواهش می کنم تو همین الان بریز که دو تا آب بچسبن بهم -مامان داشته باش بگیر که اومد . نمی تونم اون حالتی رو که در اون لحظه داشتم وصفش کنم من در حال ارگاسم بودم و اونم داشت آبشو تو کوس من خالی می کرد . شونه هامو داشت و رو من خم شده و یه طرف صورتمو می بوسید .. بااین که دلم می خواست پاشم و همون لحظه کیرشو بذارم تو دهنم ولی اون احساس لذت و خماری بعد از سکسو که باهاش خیلی حال می کردم بهم اجازه نداد که تکون بخورم . . دقایقی بعد از جامون بلند شده و رفتیم تو اتاق خواب و بهنام دیگه سنگ تموم گذاشته بود . .فرصت نداده بود که من کیرشو بخورم . فقط داشت منو می گایید . من سیر نشده بودم بازم می خواستم . از ترس این که دخترم سر نرسه اونو بردم به آپارتمان خودم و کلیدو از داخل انداختم رو در . هر چند می دونستم که سودابه زنگ می زنه . دیگه اینجا رو نذاشتم که بهنام شروع کنه . بد بود دیگه . همش اون داشت فعالیت می کرد . کیرشو گذاشتم تو دهنم و یه ساک جانانه بهش زدم . خیلی خوشم میومد که می دیدم اون بدن خوش فرم و هیکل رعنا و  داماد خوش قیافه من با این حال دادن من از حال رفته . تکون نمی خورد اگه تا صبح هم ساک می زدم بازم سر جاش وایساده بود . گفتم بهتره حاشو ببره . منم طوری بهش حال بدم که دیگه هوس زنای خیابونی و دوست دختر نکنه . حس کردم که آبش داره می ریزه تو دهنم . واسه اولین بار تو عمرم آب کیر و فرستادم تو دهن و حلق و شکمم و نوشش کردم . شوهرم به خوابش هم نمی دید که همچین کاری واسش انجام بدم . -بهنام آروم شدی ؟/؟ خوشت اومد ؟/؟ -تو چی مامان ؟/؟ -خیلی زیاد .-مامان . من دیگه تو این خونه جایی ندارم ؟/؟ وقتی سودابه بیاد بهش میگی ؟/؟ میدونستم داره واسه من ناز می کنه . میخواستم بهش بگم آخه کوس خل جان منی که خودم بهت کوس دادم چه طور جراتشو دارم بگم که دامادم داشته کوس یه غریبه رو می کرده ؟/؟ ! بااین حال به خاطر حفظ سیاست و امتیاز گیری گفتم  : بهنام جان به یه شرط چیزی نمیگم و اون این که از الان باید فکر کنی که دو تا زن داری . خودت یه مسلمونی و می دونی در دین ما باید که عدالت بین زنها رعایت شه ... پایان ... نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

ایرانی گفت...

این هم یک داستان کوتاه درمورد سکس با مادرزن که یکی از دوستان خوب آشنا ازم خواسته بود وبه صورت ضربتی نوشتم . سعی می کنم سر فرصت بازهم از این داستانها بنویسم . شاد باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی خسته نباشی باحال بود.فدات فردین

علی تنها گفت...

جالب بود.دستت درد نکنه ایرانیس جون

[223] گفت...

ایرانی جان خیلی ماهییی! دمت گرم, خیلی قشنگ بود! منتظر داستانهای دیگه با این موضوع هست
فی کن از زبون دامادم بنویس! خیلی مخلصیم
[223]

دلفین گفت...

داداشی خیلی حال دادی مخصوصا وقتی گفت تو یه مسلمونی باید عدالت رو بین زنها رعایت کنی دمت گرم

ایرانی گفت...

متشکرم فردین نازنین پاینده باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

علی آقای گل من دست شما هم درد نکنه ..ایراتی

ایرانی گفت...

223 عزیز ! به روی چشم ! دفعه دیگه حتما از زبان داماد می نویسم . درخدمتم .شاد باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

بازم یه سلام گرم دیگه ای به داداش دلفین خوبم در اوایل بعد از ظهر جمعه ..نکته سنجی تو دلفین خوبم قابل تحسینه . از نظر من طنزی که در این جمله وجود داشت بیشتر جلب توجه می کرد که مادر زنه که زن دامادش نبود می گفت باید عدالتو رعایت کنی . دلفین جون خوش و خرم و سرحال باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر