ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولد عشق وهوس 12

دسته جمعی وسط پذیرایی قرار داشتیم . آهنگ گذاشته و دوازده نفریمون می رقصیدیم . به جای این که کوس و کون بقیه زنا رو دید بزنم و یه خورده باهاشون حال کنم به دوستام نگاه می کردم که اونا به مامان چه جوری نگاه می کنن . یه مزه پراکنی هایی می کردند که راستش اصلا خوشم نمیومد . بهروز می گفت انوشا جون کاش منم یه مامانی مثل شما داشتم و انوشا لج منو در آورد وقتی که بهش گفت شما هم جای پسر من .. این حرفش بد نبود ولی بهروز با پررویی گفت پس منم می تونم اون کارایی رو که امید باهات می کنه بکنم .. مامان حرفی نزد و منم رنگ می دادم و رنگ می گرفتم . ظاهرا دست عوض شد و هر پسری می رفت سراغ یه زنی .  مانی هم مامان منو گرفت که باهاش برقصه و منم نینا بهم رسید . انگشتمو گرفتم جلو بینی ام و از مانی خواستم که مامانو انگولک نکنه . مانی پسر حرف شنویی بود . ولی نینا با این که باید هوای منو می داشت تا  از رقص خودمون حال بیشتری کنیم و بیشتر بهمون خوش بگذره می گفت  الان کیر نکنن تو کوس مادرت ؟/؟ انگشتشونو فرو می کنن داخل . دست مانی و مامان طوری دور کمر همدیگه حلقه شده بود و با آهنگ ملایم شاعرانه می رقصیدند که بد جوری حسادتم گل کرده بود طوری که منم همین طور دستامو دور کمر نینا حلقه زده و یه خورده اونو پایین تر از کمرش رسوندم و گذاشتم رو کونش . بین مانی و مادرمو نگاه می کردم که کیرش به اون چسبیده نباشه . رو این مسئله خیلی حساسیت داشتم . نمی خواستم انوشا جز با کیر من با کیر دیگه ای حال کنه . اون فقط باید با کیر من حال می کرد و از کیر من لذت می برد . .وقتی در یه دور ما جفت زوجا به هم رسیدیم یه لحظه انوشا درگوشم گفت حواست هست ؟/؟ خوشم اومده بود از این که حسادت می کنه . ولی دیدم که یه لحظه خودش دست مانی رو گرفت و اونو پایین تر کشوند که روی کونش قرار بگیره . اون می خواست این جوری حرص منو در بیاره و به من بگه حالا که من دستمو گذاشتم رو کون نینا دست مانی هم باید رو کون اون باشه . منم نینا رو محکمتر به خودم فشردم و کیرم بهش چسبید . انوشا حسود هم همین کارو انجام داد . مانی خودش جرات این کارو نداشت چون من واسش خط و نشون کشیده بودم ولی وقتی انوشا می خواست این جوری حرص منو در بیاره ازم چه کاری بر میومد . وقتی که از پشت واسه یه لحظه اونم به شوخی بهروز انگشتشو کرد تو کون مامان و اون یه لحظه از جاش پرید منم انگشتمو کردم تو کون نینا .. مامان متوجه نشده بود و دوباره و این بار روبروی اون این کارو انجام دادم . ناراحتی رو تو چهره اش می خوندم . نینا بهم گفت امید بدجوری حسادت می کنی . مثل این که خیلی مامانتو دوست داری . بچه حسود . اگه جنبه شو نداشتی واسه چی گفتی که همه لخت شیم . یه امشبو بذار به همه خوش بگذره . خب تو بیا بامن حال کن و مامانت بره به اون جوونا حال بده . تو الان دیگه بزرگ شدی واسه خودت مردی شدی . چند وقت دیگه آقا دکتر میشی . هنوز که نباید این قدر بچه ننه باشی . نمی دونستم جواب نینا رو چی بدم ولی می دونم اگه تا صبح هم واسم روضه می خوند و اگه هزاران هزار حوری بهشتی حاضر می شدند پیشم و میخواستند خودشونو در اختیارم بذارن می گفتم که می خوام با انوشا جونم باشم . می خوام با اون حال کنم و بکنم تو کوس اون . وقتی که رقص تموم شد و من و مامان دوباره باهم تنها شدیم هر کدوممون از اون یکی طلبکار بودیم . بالاخره مامان سکوتو شکست و گفت چیه ارث پدر طلبکاری ؟/؟ خودت خواستی که سکس پارتی بگیریم . به تو هم که بد نمی گذشت . چه حالی به نینا می دادی . اومد بهم گفت که میشه یه شب امید جونو بهم قرض بدی ؟/؟ -خب تو چی بهش گفتی . -گفتم بچه که نیست آزاده هر وقت دلش خواست می تونه هر جا که خواست بره . مثل من که یه زن عاقل و بالغم و نیازی هم ندارم که یه آقا بالا سر داشته باشم -انوشا مثل این که خیلی هوس مرد کردی . فکر می کردم که من و تو وقتی با همیم دیگه هیچ نیازی به کسی نداریم . -تو شروع کردی . فکر کردی من دلم میخواست که برم با مانی حال کنم ؟/؟ یه خورده دندون رو جیگر میذاشتی و این چند دقیقه تموم می شد دیگه . تو هر قهر و دعوایی این مردا هستند که باید ناز زنو بکشن و کوتاه بیان منم دست مامانو کشیده و اونو به یه گوشه ای دور از چشم بقیه کشونده گفتم حالا این قدر قهر نکن . معذرت می خوام همه اینا به خاطر اینه که خیلی خاطرتو میخوام و میخوام که مال خودم باشی . چون خیلی دوستت دارم .عاشقتم . واست می میرم . نمی خوام تو رو تو بغل یکی دیگه ببینم . نمی خوام اون کاری رو که من با تو انجام میدم و میخوام که انجامش بدم یکی دیگه با تو انجام بده . رفتم طرفش صورتمو به صورتش چسبوندم ولبامو رو لباش قرار دادم . دویاره حس کردیم که تنمون همدیگه رو فریاد می زنه . حس کردیم که چقدر نیاز به هم بستری با همو داریم . وچقدر دلمون میخواد که این مهمونی زودتر تموم شه ..... درهر حال مهمونی تموم شد و موقع خداحافظی قرار شد که هر یک از پسرا برن خونه یکی از زناشبو با هم باشن و تا صبح با هم سکس کنن . بهرام و بیتا که مشخص بود با همند . بقیه براشون فرقی نمی کرد تعصب خاصی نداشتند . فقط می خواستند یه کیری باشه که به یه کوس آرامش بده و یه کوسی که یه کیرو داغ نگه داشته باشه . پنج تا زوج دست همو گرفته و از خونه رفتن بیرون .اسباب و کیفهاشونو گرفتند و رفتند . من و مامان تنها شدیم . -انوشا من دیگه تحملشو ندارم -منم همین طور نمی تونم صبر کنم این ریخت و پاش ها بذار بمونه واسه فردا .دیگه نمی تونم . نمی تونم . حتی نمی تونم یه قدم دیگه بردارم و بگم بریم تو اتاق خواب . تازه زنا قراره فردا بیان کمک . کار خاصی هم که نداریم . نظافتو خودم انجام میدم . اصلا نمیخوان بیان من میخوام با تو تنها باشم . اونو وسط همون پذیرایی زیر دکور های آویزون شده خوابوندم و شروع کردم یه بوسیدن تن لختش از بالا تا پایین . کیرمو گرفتم رو به صورتش و انوشا با دستاش اونو به دهنش نزدیک کرد -نهههههه مامان این دیگه کیه .با شنیدن زنگ در  خواستیم بریم لباس بپوشیم که صدای مهمونای خداحافظی کرده رو از اون فاصله شنیدم و از پشت آیفون هم گفتند که کادوها رو ندادن .. خواستم بگم باشه برای فردا دیدم نخیر زشته وقتی اومدن داخل و مارو اون جور آشفته دیدند زنا دوباره کرم ریختند نینا گفت ببخشید زفاف عروس دومادو به هم زدیم زود میریم چون ما خودمونم باید بریم به زفاف خودمون برسیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .

10 نظرات:

ناشناس گفت...

ایرانی جونم خوبه خوب بودتواون داستان خواهره ازترس اینکه زنداداشه توسط دیگری توربشه بقولی بین مردان پاسکاری بشه واینکه میبینه شوهرش به زنداداش وکلاچشای هیزی داره و12سال اززندگیشون میگذره. .فردین

دلفین گفت...

مرسی دادش گلم دمت گرم عالی بود فکر کنم هفته دیگه قسمت پایانی این داستان زیبا باشه درسته دادش گلم چه داستانی قرار جاش بزاری

دلفین گفت...

راستی دادشم میخواستم بگم که اگه هنوز داستانیو شروع نکردی که به جای این داستان بزاری می خواستم بگم یه داستان درباره دوتا خانواده بنویسی که یک خانواده کاملا مذهبی و یه خانواده کاملا سکسی که طی یه اتفاقاتی باهم اشنا میشن که منجرب به سکس باهم دیگه میشن دادشی بچه ها و زن و شوهر خانوادها رو خودت انتخاب کن دادشی اگه شرایط برات فراهم این داستانو بنویس دمت گرم دوست دارم

ایرانی گفت...

دلفین جان گلم همان گونه گه تا به حال چندین بار از یکماه پیش به این ور در قسمت نظرات عرض کردم داستان نقاب انتقام رومی خوام به جای این داستان شروع کنم که به در خواست 6 ماه پیش یکی از دوستان که گفته بود یه داستانی بنویس در مورد یه مرد زشت که زنش بهش خیانت می کنه و بعد از جدایی جراحی می کنه و خوش تیپ میشه و انتقام می گیره بوده ..وهمین طود داستان خانوما ساکت یا دبیرستان دخترونه رو هم که اونو عباس آقا 6 ماه پیش ازم خواسته بود که ماجراهای یک مرد در دبیرستان دخترونه رو بنویسم از این چهار شنبه شروع میشه . من در خدمت دلفین گلم هستم ولی یه کاری هم باید بکنم که نسبت به بقیه هم بد قول نشم . الان یه چیزی حدود هشت نه تک قسمتی و هشت نه دنباله دار یاد داشت کرده دارم ..مثلا داستان شماره 2 تک قسمتی در خواستی رو که باید بنویسم اونیه که تو در مورد زن حزب الهی با پسر یه زن غیر حزب الهی ازم خواسته بودی و.....بازم سپاسگزارم که شما دوستان و مخصوصا تو محبت خودتو نشون داده و تو یکی که دیگه از قدیمی ها و دوست داشتنی ترین هاشی . کامیاب باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

سلام به فردین مهربانم ..قسمت اول نظرتو من همچین قصدی داشتم که به این صورت بنویسم درمورد هراس از پاسکاری شدنو میگم .ولی در مورد قسمت دوم باید یه توجیه طبیعی تر برای این قضیه گیر بیارم که موقعش که شد با استفاده از نکته ای که گفتی و اضافه کردن یکی دو مطلب دیگه این کارو می کنم .فکر کنم این جزو داستان شماره 6 یا 7 درخواستی تک قسمتی هست که باید بنویسم . شماره 3 منم در مورد زن داداش همسر بود ولی نخواستم اون سیستمو با این سیستم قاطی کنم اون شماره 3روکه درخواست یکی دیگه از دوستانه می خوام از زبون شوهر خواهر بنویسم ولی درمورد این یعنی در خواستی تو باید فکر کنم چه جوری جالب تر میشه یعنی از زبون کی ..اون داستان فیلمبرداری و آتلیه و این چیزا رو باید دوباره توضیحشو سر فرصت بخونم و ببینم میشه یک قسمتی در آورد یا دنباله داری میشه که اگه دنباله داری بشه میشه حاجی حاجی مکه ..ولی فکر کنم در مورد دنباله دارهایی که گفتی اتوبوس از همه جالب تر در بیاد ومن اونو زودتر شروع می کنم که اون میشه جانشین مادر فداکار که تازه 2 ماه دیگه میخواد تموم بشه . موفق باشی..ایرانی

دلفین گفت...

داداش گلم هرچی شما بگید فقط اون زن سکسی هم شرکت بده وقتی پسرش داره با اون زن حزب الهی سکس میکنه

ایرانی گفت...

خوب شد گفتی دلفین جان چون همچین قصدی نداشتم . هرچند این جوری داستان طولانی تر میشه ولی جالب تر در میاد ..ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین عزیز در ادامه پاسخ قبلی : من این طور برداشت کرده بودم که پسره علاوه بر زن حزب الهی با مامانش هم سکس کنه ولی ظاهرا منظورت شرکت داشتن مادر به طور معمولیه . هر دوجورش خوبه با هم باشه تا ببینم چی میشه . نیمه شب به خیر ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشی منظورم همین بود که هم با مامانش هم با زن حزب الهی سکس کنه داداشی اولشو از این گیر های که بهم میدن بنویس مرسی

ایرانی گفت...

حتما داداش دلفین . فکر کنم درخواست شماره 2 بود که باید برای آخر هفته بنویسمش . شاد کام باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر