ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 59

کتی که مانتو رو انداخته بود رو لباس خوابش و رفته بود دم در اتاق .. پس از چند دقیقه بر گشت و گفت جای هیچ نگرانی نیست بیست نفری مشغول جور کردنن .. -بیست تا مهمون دعوت کردی ؟/؟ چه خبره کتی . -داداش شوخیت گرفته ؟/؟ یاداری منو دست میندازی . این تازه یه مهمونی معمولیه .. بیست نفر فقط دارن بر نامه رو ردیف می کنن . تازه چند نفر از کارگرا رو فرستادم مرخصی . ما اینجا باغبون داریم آشپز داریم . نظافتچی داریم . -پس من چرا اینا رو ندیدم -قرار نیست همش تو حیاط باشن . وقتی داشتی میومدی سه چهار تاشون تو حیاط بودن بهشون اشاره زدم برن گوشه و کنار تازه چند هزار متره تو چه جوری می خوای از سر تا ته اونو ببینی .. حالا بریم استراحتمونو بکنیم . نیمساعت مونده به اومدنشون خودمونو مرتب می کنیم .. داداش خسته ای یه خورده دیگه استراحت کنی بد نیست . منم بیام بغلت بزنم که دلم خیلی واست تنگ شده بود . -به ! آبجی می بینم کولر هم که گذاشتین . -آره از اون اسپیلیت خوباشه -ولی این از اوناییه که پول برقش زیاد میاد . الکی میگن مصرف نداره -داداش تو رو خدا امشب پیش مهمونا در مورد وضعیت اقتصادی و صرفه جویی و این حرفا صحبت نکن که باید از خجالت آب شیم . آخه تو الان تریلیاردری . حالا بیا یکی منو  ببوس .. یه ماچ از پیشونیش برداشتم -همین ؟/؟ یکی صورتشو بوسیدم -داداش چقدر تو بی احساسی دور دنیا رو گشتی فقط همینا رو یاد گرفتی ؟/؟ -پس چی رو باید یاد می گرفتم . خودشو بهم نزدیک کرد . لبای داغشو که گرمای اونو احساس می کردم به لبام نزدیک کرد . نفسم بند اومده بود . بوی تنش و صورتش مستم کرده بود . خودشو بهم چسبوند و لباش رو لبام قرار گرفت . داشتم فکر می کردم که با لبای داغ کتی چیکار کنم که دیدم خودش داره لبامو می مکه .. آخ که چقدر این بوسه اش شیرین بود . بر شیطون حرامزاده لعنت .. کیرم دوباره دراز شده بود . نه نه .. من نمیخوام دست از پا خطا کنم . من که مرخصی نگرفتم بیام خواهرمو بکنم . گناهه . گناه داره . زشته . من دوستش دارم . بی احترامی میشه . دیگه نمی تونم تو روش نگاه کنم . تو روی بابا مامانش نمی تونم نگاه کنم . یعنی بابا مامان خودم . سوتینش از پشت لباس خواب نازکش مشخص بود . نمی دونم چرا این جوری شده بودم . واسه چند لحظه که لبام از لبای کتی کنده شد یه خورده رفتم پایین تر و زیر گلو بالای سینه شو غرق بوسه کردم . برای اون لحظات یه احساسی بهم دست داده بود که دارم یه زن غریبه رو در آغوشم گرفته  باهاش حال می کنم . نفسهای بریده بریده و آروم کتی هم نشون می داد که داره حال می کنه . خودشو از وسط بدنش به وسط بدن من و اون قسمتی که کیرم قرار داشت فشار می داد . مخصوصا این کارو می کرد تا شهوتی ترم کنه و خودشم متوجه شه که من چقدر هوس دارم و منو هم متوجه کنه که در جریانه که من چقدر مشتاق هماغوشی با اونم .. نهههه نههه کوروش .. حساب کتی از بقیه زنا جداست . تو نباید بهش نظر خاصی داشته باشی . اونم تو رو عاشقونه دوست داره . خیلی وقته پیشش نبودی شاید دستخوش احساسات و هیجان شده باشه . چقدر تن و بدنش زیبا بود . من اونو هیچوقت تا به این حد لخت ندیده بودم . هم این که حالا نیمه لخت بود و هم این که لباس خواب فانتزی خوشگلی تنش کرده بود . شورتشم از اون شورتای لانبادا بود که نهههههه بیشتر کونشو مشخص کرده بود . دستاشو دور کمرم حلقه زد و بار دیگه لباشو رو لبام قرار داد . .. دیگه تحمل نداشتم یه جوری سعی می کردم که ازش فاصله بگیرم .. -کوروش چته می خوای ازم فرار کنی ؟/؟ -نه کتی خوشگله . خیلی وقته ندیدمت هیجان زده شدم . چیکار کنم . اسارت به دست طالبان .. اون همه مصیبت تو اسرائیل .. تازه نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل ایرانی و همشهری من بود که مثلا تا اون حد به من لطف کرد و حوصله مو سر برد از بس از خاطرات زندگی و جوونیش در ایران می گفت . هرچند واسم جالب بود .. -داداش گور پدر اسرائیل و دشمنان اسرائیل .. ما خودمون داخل خودمون کلی اسرائیل و فلسطین داریم خودمونو عشق است . عمرمونو تلف کنیم که یه مشت شعار بیخود بدیم و اون طرف یه سری واسه خودشون مشغول جیب گشاد دوختن باشن ؟/؟ -آره کتی جون کبوتر صحرا تو قبیله سرخپوستا .... افسانه تو استادیوم و .. -داداش بس کن دیگه بعدا هم می تونی از خاطراتت بگی . فکر نمی کنی من خواهرتم تحریک میشم ؟/؟ .. به نظرم اومد که کتی  حسودیش شد . تازه حسودیش بشه مگه من می خوام باهاش سکس کنم ؟/؟ نههههههه کوروش نکنه همچین فکری تو کله اش افتاده باشه .عمدا بود یا سهوا که لباس خوابش از جلو رفته بود بالا و وسط پاشو که یه برگ نازک به عنوان شورت اونجا قرار داشت بهم چسبوند . اونو رو شکمم حرکت می داد . اون یه تیکه پارچه خیلی خیس بود . کوسش خیس کرده بود . خواهرم کیر می خواست و من باید از زیر بار این کار بد در می رفتم . با این که حس می کردم تمایل شدیدی بهش دارم .. یه خورده عصبانیت رو در چهره اش می دیدم . -پاشو بریم کوروش بی بخار .. که مهمونا همه دارن میان و ما تو رختخوابیم . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

6 نظرات:

علی تنها گفت...

نمیشه یهو یک نفر دیگه پیدا بشه از ایران که قدرت جنسی داشته باشه.
از اون آدم هایی که تو روستا ها زندگی می کنن و چیز زیادی از شهر نمیدونن.
و بیاد با کوروش همکار بشه.
و فهماندن اینکه بهش بگن تو و کوروش تنها افرادی هستین که قدرت جنسی داره خیلی سخت باشه.
به نظر من جالب میشه.

دلفین گفت...

عالیه دادشی ادامه بده

ایرانی گفت...

بادرود به علی آقای عزیز و تشکر از پیشنهاد ت ..اینم می تونه جالب باشه ولی خب از اونجایی که اسم داستان فقط یک مرده و کاراکتر اصلی داستانه و یه کاریزمای خاصی پیداکرده با اجازه به همین شیوه ادامه اش میدم ولی با تزریق سوژه های متفرقه سعی می کنم داستانو یک نواختش نکنم و در هر حال فرزندان و انسانهای آینده از ریشه همین یک شخص خواهند بود .البته درداستان ..علی کریمی هم که دوباره اومد به تیم ما ..شاد و خندان باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

حتما دلفین عزیزم . موفق باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

به نظرم داستانو نبايد ناموسي ميکردي تا از خوندش لذت بيشتري ببريم

ایرانی گفت...

سلام به دوست خوب آشنام . این تغییر جهت موقت به خاطر این بود که داستان یه حالت یکنواختی به خودش نگیره و طرفداران سکس فامیلی هم تا حدودی راضی باشند . دوباره مسیر رو عوض می کنم و این رشته یا بهتره بگم قصه سر دراز دارد . هنوز کو دوباره جهانگردی شروع میشه و ...البته همه اینا تو ذهنمه چون دو قسمت جلوترشو بیشتر ننوشتم . شاد باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر