ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 5


شورت بهارک فقط تا چند سانتی پایین کشیده شده بود . پویا  در لیس زدن کوس بهارک راحت نبود . شورتشو از پاش در آورد . این بار زن دیگه مقاومتی نکرد . وقتی پویا یه بار دیگه کوس بهارک رو زیر زبون و دهنش قرار داد طوری حشریش کرده بود که زن جفت گوشای پویارو محکم با دستاش می کشید . طوری که چشمای دامادم ازکاسه داشت در میومد . هرچند حقش بود که گوشاش کنده شه ولی نه توسط یکی که باید گوشای خودشم بریده می شد . نمی دونم چرا در رویارویی اون و پویا دوست داشتم از دامادم دفاع کنم و نذارم حالش گرفته شه . رفتم جلوتر طوری که سر و صدایی بلند نکنم دوتا نشگون محکم از پشت دست بهارک گرفته طوری که جیغ محکمی کشید و دستاشو ول کرد . شانس آوردم که خودمو خیلی زود کنار کشیدم وگرنه می افتاد رومن . -پویا خیلی بد جنسی --چی شده بهارک مثل دیوونه ها جفتک می زنی میری عقب . تو که گوش منو کندی . مجبوری این قدر زور بزنی که پدر منو در بیاری و دستت هم درد بگیره ؟/؟ -باور کن پویا انگار یه نیرویی مثل  نیشگون رو دو تا دستام فشار آورد و نتونستم ادامه بدم . -خدا پدرشو بیامرزه هر کی این کارو کرده داشته ازمن حمایت می کرده .  این قدر کوس خل نشو . دیگه کاری به کار من نداشته باش . زن زرد کرده بود . رفت دراز کشید و پاهاشو انداخت رو شونه های پویا و گفت بکن تو کوسم . من دیگه کاری به کارت ندارم . غلط کردم اذیتت کردم . معلوم نیست شاید تو یک حامی غیبی داشته باشی . من اصلا به این چیزا اعتقادی ندارم ولی یه چیزی داره منو اذیت می کنه . خواستم بازم اذیتش کنم و یه جوری اونو از هوس بندازم ولی این کارم با یه طرحی که داشتم سازگاری نداشت . یه خورده باید این صحنه ها رو تحمل می کردم تا بتونم اون کاری رو که میخوام انجام بدم . الان زمان مناسبی برای اجرای نقشه ام نبود . فقط باید سکس این دو تا احمق رو می دیدم و حسرت می خوردم . این پیرمرده هم برای ما سر گرمی درست کرده بود . کیف کردن و حرص خوردن من با هم قاطی شده بود . پویا پاهای معشوقه اشو انداخته بود رو شونه هاش و با ضرباتی بلند و محکم کیرشو می زد به ته کوس و یه دفعه می کشید بیرون . -ولی خودمونیم منکر این نمیشه شد که یه کوس منحصر به فرد و تکی داری .. نزدیک بود زبونم باز شه و بگم اگه کوس منو ببینی چی میگی پویا . که یادم اومد غیبم زده و نباید سوتی بدم .  داماد عزیزم تو هنوز کوس نقلی منو ندیدی . کیر کلفت تو و کوس کوچولوی من یه ترکیب عالی رو درست می کنن . به این میگن منحصر به فرد . درمرحله بعدی پاهای بهارکو از رو شونه هاش انداخت پایین و اونو سر و ته یکی کرد و دهنشو از طرف کون اون گذاشت رو کوسش و اون ناحیه رو شروع کرد به میک زدن . وسوسه شده بودم و خوش اشتها . اون از وضعیت مامان بابا اینم از شرایط این دو نفر . باید یه فکری می کردم . عسل عسل گفتن که دهن شیرین نمی شد . سکس تماشا کردن دردی رو دوا نمی کرد . حداقل این امید باید وجود می داشت که به یه نوایی می رسم تا با دلخوشی این صحنه ها رو نگاه می کردم . دقت نکردم ببینم شرایط ارگاسم و خالی کردنشون به چه صورت بوده فقط همینو متوجه بودم که پس از دو سه ساعت پویا خیلی بیحال و خسته و خمار و چرتی رو تخت ولو شد . بهارک هنوز هوس داشت و ول کن دامادم نبود -بی انصاف چشام باز نمیشه . بیا چند ساعتی بخوابیم . دم صبح یا هر وقت بیدار شدیم ادامه میدیم . بالاخره خانوم خانوما قبول فرمودند که چند ساعتی رو استراحت بفرمایند . چراغا رو خاموش کردند و یه تاریکی نسبی تو اتاق به وجود اومد که یه خورده از روشنایی پذیرایی به اتاق نور می رسید که آدم موقع راه رفتن زمین نخوره و به در و دیوار نزنه . به خودم گفتم این بهترین فرصته که بهترین نقشه رو پیاده کنی . وقتی که بهارک از جاش پاشد تا بره دستشویی حس کردم که دیگه از این بهتر نمیشه . درراه رفتن به دستشویی بود که یه لحظه ازروبرو کف دستمو گذاشتم رو دهنش . رفت جیغ بزنه فشار دستم رو دهنشو زیاد کردم . زورم زیاد بود . حداقل از هم ردیف های زنم قوی تر بودم . -اگه جیغ بزنی خفه ات می کنم . دستمو از رو دهنت ور می دارم . اگه جرات داری فریاد بزن . این خونه بوی مرگ میده . -تووووو.. تو... تو... کی هستی .. خواهش .. می کنم .. منو نکش .. جنی .. پری هستی .. ؟/؟ تنش می لرزید و دندوناش به هم می خورد . -من فرشته مرگ هستم . فرشته مرگ به کسی مهلت نمیده ولی تو به خاطر چند کار نیکی که در زندگیت انجام دادی من بهت مهلت میدم پنج دقیقه دیگه این خونه رو ترک کنی و کاری نکنی که شما هردوتون زنا کار محسوب شین . اگه تا پنج دقیقه دیگه از این خونه بیرون نرفتی من جونتو می گیرم . -خودتو نشون بده . من می ترسم . نمی تونم حرکت کنم . .. رفتم لباساشو آوردم . لباسا رو گرفت و از اتاق فرار کرد . بدنش می لرزید . جفت کرده بود . نفهمیدم چه جوری از خونه در رفت . حالا دیگه نوبت من بود که کار خودمو انجام بدم . چرا غریبه از دامادم استفاده کنه . من خودم واجب ترم . رفتم حموم دوش گرفتم و اومدم لخت کنار پویا روی تخت دراز کشیدم به همون حالت نامرئی . چون می دونستم گیج خوابه احتمالش زیاده که اگه سکسی هم می کنه با چشایی بسته باشه و تازه تو اون تاریکی هم نمی تونه تشخیص بده و اگرم از نظر فیزیکی اندام جنسی و بدن ما با هم تفاوتهایی داشته باشه تو حالت خماری شاید  اولش چیزی نفهمه . تازه من یه نقشه هایی واسش داشتم که اگه می دونست چه خوابی واسش دیدم تو همون خواب خواب از سرش می پرید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

19 نظرات:

دلفین گفت...

داداشی عالی بود ادامه بده راست داداش گلم ماجراهای مامان زبل کیا بود یادم رفت

ناشناس گفت...

داداش گلم ایولداری.فدات فردین

m گفت...

درود بر ایرانی ( قلم طلا ) :
متشکرم از اینکه نظرات را با دقت می خونی و همینطور درود میدم خدمت امیر جان یک پیشنهاد داشتم .
قبل از اینکه اعضای لوتی و شهوانی داستان ها را کپی کنند ما خودمون اونها را با آدرس و مشخصات کپی کنیم
یک پیشنهاد دیگه اینکه در جمله ها آدرس وبلاگ را به نحوی بصورت لینک جا بدید فکر کنم راه کار بدی نباشه
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
می بوسمتون و دستتون را می فشارم
آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

سلام به دلفین گل و عزیزم . قسمت دوم مامان زبل امشب منتشر میشه . یه خورده ای همچین مقدمه کاری داره . موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم داداش فردین .خسته نباشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

با سپاس از آره داداش گلم پیشنهاد های ارزنده ای دادی که در این مورد باید با امیر عزیزم هماهنگی کنم و از این که به فکر ما و این مجموعه هستی ممنونم . البته اسم وبلاگ و بسیاری از مطالب رو که دربردارنده عنوان سایت باشه را لابه لای بسیاری از داستانهای تک قسمتی خودم می آوردم . اوایل از دستشون در می رفت و بعدا اونا رو هم حذف می کنند . حکایتشون حکایت موش شده اول خوب به تله میفتند و بعد یواش یواش خودشونو خلاص می کنند .در هر حال دیگه دستشون یواش یواش رو شده و من حتی اگه شده با نوشتن داستانهای تک قسمتی حالشونو جا بیارم این کارو ادامه میدم و در همین جا به افرادی غیر از ابر 135 هم اخطار می کنم که اگه اونا هم با من سر ناسازگاری داشته باشند بر له آنها هم داستان خواهم نوشت . چون عدالت ایرانی چنین می گوید که نباید هیچ فرقی بین ابر 135 و بقیه خلافکاران قائل شد . فردای قیامت به خاطر این بی عدالتی باید جواب پس بدم . تازه ابر 135 ممکنه بره دادگاه بین المللی لاهه از من شکایت کنه که چرا به بقیه همکاراش نمی توپم . در همین جا یه سلامی هم به پرنس و پرنسس کاغذی سایت دارم که بهشون عرض کنم در تمام این داستانها آنها هم نقش خواهند داشت چون کفایت آن را ندارند که کاربران خود را کنترل نمایند . آره داداش خوبم آخر هفته خوشی داشته باشی ..ایرانی

m گفت...

درود بر ایرانی ( قلم طلا )
عزیزم ساعت 1 نیمه شب از سر کار خسته اومدم خونه و فوری نشستم پای نت کلی خستگیم در رفت و حالم اومد سرجاش امیدوارم همیشه موفق باشی اگه کاری از دستم بر بیاد خوشحال میشم راستی آی دی یاهوی من sahafi_milad@yahoo.com هستش اگه خواستی منو ادد کن خوشحالم که باهات آشنا شدم و افسوس از زمان های گذشته ....
میبوسمتون و دستتون را می فشارم
با عشق : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

سلام و سلام و باز هم سلام و سلامی گرم دگر به دوست و داداش خونگرم خودم آره داداش عزیزم که باید گفت قلم طلای واقعی تو هستی که با بی ریایی و گرمای اندیشه و افکار خود به من انگیزه نوشتن می دهی . من هم دوست دارم با همه شما حتی به طور مختصر هم که شده گفتگو کنم و در اثر شتر در خواب هم که چند ماه پیش در همین مجموعه منتشر کردم رویای خود را که امیدوارم دور از واقعیت نباشد در قالب داستانی نوشته ام . حتی اگر از انتشار داستانهایم عقب بمانم صحبت و گفتگو با شما را در اولویت قرار می دهم چون ارزش دوستیها و برادری , برادری ها و برادری خواهری ها برایم بسیار بیشتر از این هاست ولی یه خورده جنبه احتیاطی قضیه باعث شده که در مورد ایمیل کمی دست به عصا باشم در هر حال از این که با کلام و نوشته هایت از من حمایت کرده ای و این ارزش را بریم قائل شده ای که ایمیلت را گذاشته ای سپاسگزارم و به خود می بالم . باشد که این دوستیها پایدار بماند و ما در جامعه ای که اکثرا برای خود و نفع شخصی خود می کوشند و خود خواهیها بیداد می کند با در کنار هم بودن و همه چیز را برای هم خواستن نشان بدهیم که محبت و دوستیها هنوز جان دارد و جان می بخشد . آره داداش گل من زندگی زیباست و ما با زیبا نگری خود خواهیم توانست که زیبا ترش سازیم . گذشته ها گذشته و آینده پیش روی ماست . آینده ای که پی در پی به زمان حال تبدیل می گردد .آینده ای که از آن من و توست . از آن همه ما ..افسوس که همگان این را نمی دانند . شاد و پیروز و پاینده باشی ...ایرانی

m گفت...

درود بر عزیز دلم قلم طلای نازنین :
گر تمتم آب دریا را نتوان چشید هم به قدر تشنگی باید چشید .
بزرگوار نگرانیت را درک میکنم و بهت حق میدم امیدوارم همیشه و در همه جا در سایه یامنیت و آسایش روزگار بگذرونی و شاد و شاداب و با طراون باشی همین که توی کامنت ها جوابمو میدی از سرمم زیاده .
دوست دارم موفق باشی
با عشق : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین و دوست داشتنی ! من به صداقت و دوستی و پاکی تمام دوستان و خوانندگان گلم همچون تو (شما )ایمان دارم فقط در این فاصله از دستهای پشت پرده ای که نمی توانند آزادی و آزاد اندیشی و آزاد منشی را درک نمایند بیمناکم و از راههای گوناگونی که برای ایجاد خفقان به آن توسل می جویند وبه جای اصلاح خود و ترویج دموکراسی در پی آنند که با چاله و چاه کنی خودی نشان دهند . آره داداش خوبم افتخار می کنم که دوستان بی ریایی چون تو دارم و به خاطر عشق به شماست که می اندیشم و می نویسم . شما و همه دوسنان عزیز و خوانندگان گلم سروران من هستید اگر من قلم طلا باشم که حقیقتا نیستم شما در هر صورت خود طلایید .درود بر شما و اندیشه شما ..ایرانی

m گفت...

درود بیکران بر استادی بزرگوار که نه تنها قلمی از طلا دارد بلکه دلی زلال و بی آلایش و اندیشه ای والا دارد . حقیقتاً از اینکه با انسانی به این مهربانی آشنا شدم از شادی در ÷وست خود نمی گنجم باری به هر جهت شما را از صمیم قلب دوست می دارم و مهرتان را در دل جاری و ساعی میبینم .
رویتان را می بوسم و دستان مهربانتان را به گرمی می فشارم .
با عشق : آره دادداش aredadash

ایرانی گفت...

درود بر آره داداش گل و نازنینم . با اندیشه ای طلایی واژگانی زیبا و پر احساس , بر خاسته از قلب پاک و مهربانت ..در مقابل کلمات و عبارات زیبایت من یکی که کم آوردم و افتخار می کنم که روز به روز بر تعداد استادان بنده اضافه گشته و علاوه بر آن می توانم به خود ببالم که استادان شیوا قلمی چون تو می توانند دوستان و برادران خوبی برایم باشند .. من هم دست گرم دوستی تو را می فشارم وامید وارم که تداوم این دوستیها گامی باشد برای اعتلای هر چه بیشتر اندیشه های پاک و دوستیهای سالم حتی در محیطی پر از داستانهای سکسی .. که اینها همه بهانه ای جز نزدیکی دلها به یکدیگر نیست . شاد و سرفراز باشی ...ایرانی

m گفت...

درود به ایرانی ( قلم طلا ) نازنینم :
بدون هیچ اقراقی شما را استاد خطاب نمودم زیرا می دانم نگارش و نویسندگی چه حوضه ی پیچیده ای دارد حال آنکه داستان و قصه به صورت سکس در آید با این همه تابویی که در فرهنگ و اندیشه ی ماست .
ما خود از نوشتن دو خط یادداشت عاجزیم و ادعایی در سر می پروریم که آهای شکسپیر تو کجای تو کجا تا کفش هایمان را جفت کنی و دستمال بیفکنی و عقب عقب از آستانه ی در برون روی که من آبم و آمده ام تو که تیممی خیر پیش ....
آری عزیز جان قصه دراز است و قلم شکسته و دفتر برگ برگ شده و شیرازه از هم گسیخته
از دست عزیزان چه بایدگفت و چه کرد و چه نوشت
دوستار شما : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم کلام شیوا و نگارش روان و موسیقی کلامت نمایانگر تجربه و قدرت قلمت می باشد . انسان در هیچ کاری نباید خود را بر تر از دیگران بداند ضمن آن که اعتماد به نفس خود را هم نباید از دست بدهد . در هر حال نویسندگی همان گونه که فرمودی پیچیدگیهای مخصوص به خودش را دارد جلب رضایت همگان ..استفاده از موسیقی کلام, ساده نویسی وتشبیهات ,تشخیص , بازی با واژگان ,استفاده از کلمات مترادف ,آشنایی با روح و روان و نیاز های انسانها ..قسمتی از آن چه هستند که باید در این امر به کار گرفته شوند . خودمن از نوشتن داستانهای عشقی و غیر سکسی بیشتر خوشم میاد و سکسی نویسی رو یک سال و نیمه که شروع کردم و عاشق داستان غیر سکسی ندای عشق مخصوصا قسمت آخرش هستم . در نوشتن داستان سکسی همیشه هم عنوان می کنم همان طور که سکس در عمل و زندگی عادی ما چند نوع و حالت بیشتر نداره اگه یک نویسنده بخواد شرح و بسطش بده واقعا کار سختیه که در صدها یا هزاران قطعه داستان بخواد هزاران نوع تشریحش کنه و به سدی به نام تکرار بر نخوره و این به نظرم حساس ترین قسمت کاره . درهر حال امیدوارم از تجربیات تو استاد عزیز و گرانقدر خودم بهره مند شده و این دوستی و دوستیها با حفظ احترام متقابل ادامه یابد . انشاءالله ..ایرانی

m گفت...

درود به ایرانی ( قلم طلا )
دوست عزیزم شاد گشتم از اینکه با دقت تمام نظرات را میخونی و با اینکه سرت شلوغه جواب همه را مرحمت میکنی و پاسخ میدهی امیدوارم که همیشه موفق باشی از خوندن تمام داستان هات لذت میبرم و مطمئن هستم که دوستان دیگر هم چنین حسی دارند من هم قلمی بر روی کاغذ خط خطی میکنم و با دل خود بازی بازی و به قول معروف برای خودم هم نوشابه ای پوست میگرم
اما این کجا و آن کجا
شاد و شاداب باشی رود و روان
قربانت : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز و مهربان و خوش قلم و روان نویس من ! تز و ایده من این است همان گونه که تو دوست داری دیگران برایت ارزش قائل شوند((به خودم دارم میگم و در اینجا واژه تو یک توی نوعیه ) پس باید که برای دیگران ارزش قائل شوی . کلام و جملات روان تو نیز حکایت از قدرت قلمت دارد . جای بسی خوشوقتی و خوشحالیست که یاران و برادرانی دوست داشتنی چون تو درکنارمنند . کاش دوست نماها ی نامهربان در سایت های دیگر هم درک می کردند که اگر بی مهری نکنند مهر مرا خواهند دید و این چنین سر به سرم نمی ذاشتند . آره داداش گل من روز و روز گار خوشی برایت آرزومندم . شادکام باشی ..ایرانی

m گفت...

درود و دو صد چندان سپاس از نیکی و مهربانی ایرانی عزیزم :
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
آری داداش نازنین گلم مشکل خیلی از ماها اینه که عقلمون را دادیم اما نمیدونیم جاش چی گرفتیم و چی می خوایم بگیریم بگذریم که ندانسته و یا دانسته و از روی قصد با روح و روان دیگران چه ها که نمیکنند .
دوستت دارم را با من بسیار بگو دوستت دارم را با من بسیار بنویس که اگر ما قدر دوست و دوست داشتن را می دانستیم جان فدای دوست میکردیم .
ایرانی عزیزم کارمن نوشتن داستان نیست ، من خوشنویس هستم اگر بتوان این گونه نامید
عاشقتم : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

بازهم درودی دیگر به برادر آره داداش عزیز ! من این مثالو یا شعرو اکثرا در نوشته هام میارم چون بهش اعتقاد دارم و عمل می کنم ..افتادگی آموز اگر طالب فیضی ..هرگز نخورد آب زمینی که بلنداست ..اگر کسی به تو سلام گفت چند بار و یا حداقل بلند تر علیک بگو ..اگر کسی به تو لبخند زد تو با عشق برایش بخند . اگر کسی قدمی برایت بر داشت تو گامهایی برایش بردار .هرگز خود را برترازکسی ندان . البته اگر زمانی پررو و پررو صفتانی را دیدی که با صبر و نصیحت به راه راست هدایت نگردیدند رسوایشان گردان ...خوش قلب و خوش نویس و خوش نویس عزیز ..روز و روزگارت خوش ...ایرانی

m گفت...

درود مرا بپذیر ایرانی ( قلم طلا ) نازنین : مرامت را می توان از کلمه ، کلمه ی نوشته هایت یافت و سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند و مهر را بر دل روان سازد من نیز این پر باری را در درخت دانش و قلب مهربانتان یافتم که اکنون دل بسته تان شدم .
فراوان دوستتان می دارم و برایتان بهترین ها را آرزو می کنم .
با فروتنی بر مهر شما و دانشتان سر فرو می آورم
با عشق : آره داداش aredadash

 

ابزار وبمستر