ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مال منی مامان

من اسمم طوفانه . 20 سالمه . دانشجوی رشته زیست شناسی هستم . خواهرم با این که دو سال ازم کوچیکتره ازدواج کرده و رفته . بابام هم دوهفته ایرانه و دو هفته هم خارج و معمولا انواع و اقسام اجناس خارجی که بیشترش پوشاک و لباس و وسایل خانگیه بدون محدودیت میاره ایران و می فروشه . مامان میگه اون از اون کله خراست .یعنی کله گنده ها . مامان منم که قربونش برم و هنوز دوسالی مونده تا به چهل سالگی برسه اسمش هست تارا . از اون زناییه که خیلی به خودش میرسه و منم بد جوری رفتم تو کفش . خوندن این داستانهای سکسی و مخصوصا مطالبی که تو وبلاگ امیر سکسی نوشته شده بود هیجان منو بیشتر کرد . من خودم مثل اسمم طوفانیم . با این که خیلی دوست دختر داشته و دارم و از کون گاییدمشون و با خیلی از زنای بیوه رابطه سکسی داشته و دارم ولی همیشه یکی از رویاهام بوده که بتونم با مامان خوشگلم که خیلی فانتزی لباس می پوشه و همش دوست داره تو دید باشه و ازش تعریف کنن حال کنم و اگه هم میشه کارو به جاهای باریک بکشونم . ولی یا اون تو باغ نبود یا این که خیلی بی خیال نشون می داد و رابطه ما رو طور دیگه ای تصور می کرد . حق هم داشت . همش  این تصوررو می کردم که مامان که این همه به خودش می رسه پس چه جوری از این همه خوشگلی و لوندی خودش بهره می گیره . اون که حداقل 15 روز از هم بستری با بابا بی بهره هست کی حال می کنه . راستش رفت و آمدهای مشکوکی هم نداشت که بگم زیر سرش بلند شده . چه بابا بود و چه نبود اون با یه حالت نیمه سکس و وسوسه انگیز پیشم ظاهر می شد . فقط فرق بودن و نبودن بابا در این بود که در صورت نبودنش می تونستم خیلی راحت برم تو نخ مامان . وقتی که پشتش به منه نگاش کنم . یه روز با هم رفته بودیم بازار . بااین که بابا از خارج انواع و اقسام شورت و سوتین  واسش می آورد عادت داشت که هر چند وقت در میون خودش به سلیقه خودش یه خریدی از این چیزا داشته باشه .. یه روز که با هم تو خیابون می گشتیم دیدم موبایلم زنگ خورد و دوست دختر جدید من که هنوز قاپشو نزده بودم که از کون بکنمش شروع کرد به ناسزا گویی .. -بیوفا خوب شما مردا رو شناختم .. به همین زودی منو فراموش کردی و با یکی دیگه حال می کنی ؟/؟ دلم هری ریخت پایین . چون صبح با یکی دیگه تو خیابون قدم می زدم . با این حال انکار کردم . -من دارم همین الان می بینمت .. -اوه زری جون این مامانمه .. مامان می دونست که من دوست دختر دارم اونم فراوون . ولی با این حال زیاد در این مورد باهاش حرف نمی زدم و حساسش نمی کردم که اگه یه موقع خواستم باهاش حال کنم حسادتشو تحریک نکرده باشم . ولی ظاهرا زری دلش طاقت نگرفت و اومد جلو و با مامان سلام علیک کرد .. وقتی که فهمید تارا جون مامانمه -خانوم شما چقدر خوشگل و جوونین . راستش فکر کردم دوست دختر طوفانین . خطاب به زری گفتم یعنی من این قدر پیر شدم که بیام با این دوست شم ؟/؟ مامان یه گوشه چشمی نازک کرد و گفت خیلی دلت بخواد .. البته زری که این حرفو شوخی گرفت ولی منو به فکر فرو برد . شاید مامان شوخی کرده و یا خواسته کلی صحبت کنه . می خواستم بگم مامان من دلم میخواد .دلم میخواد .. ولی جراتشو نداشتم .. طوفان طوفان تو چت میشه واسه همه دخترا طوفان به پا می کنی ولی در مورد مامان خودت این قدر ناتوانی . اون شب پامون به خونه که رسید مامان اولین کاری که کرد این بود که رفت تو حموم مجهز خونه مون دوش گرفت و بر گشت . باهام خیلی راحت بود البته تا یه حدی . بیشتر از اونو دیگه یه دیوار بین من و خودش می کشید . لباس خوابایی رو که خریده بود تنش می کرد و میومد کنار من و می گفت به نظرت کدومش قشنگ تره شیطون . اگه دوست دخترات تنشون کنن کدوم بیشتر بهشون میاد . مامان تو هرکدومو که بپوشی بهت میاد . آبی قرمز لیمویی .. همه این لباس خوابا کوتاه بود و تا نصفه های کونش می رسید . یکی از اونا که مشکی بود با بقیه یه تفاوتی داشت که دیگه اینجا رو نتونستم جلوی شق شدن کیرمو بگیرم . اون یه لباس خواب توری بدن نما بود که قالب کون بر جسته تارا جونو از اون زیر مشخص می کرد با یه شورت نازکی که داشت .. -چیه طوفان  چشات گرد شده . فکر کردی دوست دخترتو دیدی . من مامانتم . نظرتو بده .. -مامان این یکی از همه قشنگتره و -وچی طوفان -وطوفانی تره .. اگه اونو یه با رپیش بابا تنت کنی اون دیگه خارج رفتنو تعطیل می کنه .. -اوه نه حوصله شو ندارم یه ماهی همش پیشم باشه از نق زدنهاش خسته میشم . رفتم طرفش تا لمسش کنم خودشو کنار کشید . با چشاش یه نگاهی بهم انداخت و اخمی کرد که جا رفتم . دونستم که راز درونمو خونده .. با این حال به روم نیاورد . دوروز بعد با هم رفتیم عروسی . عروسی یکی از دوستان خانوادگی دعوت بودیم . تارا جون سنگ تموم گذاشته بود . توجه همه مردا و پسرارو به خودش جلب کرده بود . همه به نوبت باهاش می رقصیدن و من داشتم حرص می خوردم . یکی از همکلاسای قدیمم که خیلی هم شیطون بود و ظاهرا منو کنار تارا ندیده بود اومد پیشم و خطاب به مامانم گفت عجب کوسیه .. شرط می بندم که با سه سوت می تونم تورش کنم . چه کونی ! گاییدن داره . آدم یه ضرب کیرشو بکنه توش و جرش بده .. راستش نه جراتشو داشتم بگم مامانمه به خاطر خجالتی که می کشیدم و نه این که می تونستم بزنم زیر گوشش . تا آخر مجلس کاری کردم که تارا کنار من نیاد و رسوا نشم .با این حال موقع خداحافظی اون منو دید و از راه دور چشمک می زد و علامت می داد که بالاخره خوب تورش کردی ..  اون شب که رسیدیم خونه مامان همون لباس خوابی رو که هوش از سرم ربوده بود تنش کرده بود . من خودمو بی خیال نشون دادم ولی تو دلم آشوبی به پا بود . اومد اتاق من و یکی دوساعتی پیشم بود . از من در مورد دوست دخترا و درسام پرسید و من همش زیر چشمی و وقتی هم که سرش برای ثانیه هایی می رفت یه طرف دیگه بهش خیره می شدم -پسر دوست دخترات از دستت عاصی نشدن ؟/؟ چطور بهت اعتماد می کنن . تو چقدر چش چرونی . اگه آب داشته باشی شنا گر خوبی میشی . در حالی که صورتم سرخ شده بود گفتم گناه که نیست دارم مامان خوشگلمو نگاه می کنم . -پاشم برم که از دست کارای تو دارم گر می گیرم . نزدیک بود بگم مامان من از این تن و بدن نازی که تو داری خیلی وقته که گر گرفتم . وقتی که پشت به من داشت می رفت اتاقش من همین جور از پشت به اون هیکل ناز و بر جستگی کونش که از داخل لباس خوابش مشخص بود خیره شده بودم . تو عالم خودم بودم یهو بر گشت و چند ثانیه ای به همون صورت بود و دید که من عکس العملی نشون ندادم جادو شده بودم -پسر حواست کجاست . دیدی گفتم هیزی . حالا تو ناراحت بشو . هرچی می گفت حق داشت من خیلی ناشیانه کار می کردم . دیگه گاییدن کون دوست دخترا و هم بستری با زنای بیوه و مطلقه راضیم نمی کرد . هوس مامان تارا رفته بود تو خونم و تمام بدنمو داغ داغ کرده بود . بی حس شده بودم . اون سینه های درشت و یک دستشو که تو ذهنم تصور می کردم داشتم آتیش می گرفتم . تارا این دفعه آخری سوتین نبسته بود . داشتم هلاک می شدم . نه نه این قبول نیست . مامان کمکم کن . به دادم برس . یکی از این روزا که رفته بودیم بیرون ماشینو دادیم کار واش و رفتیم واسه خرید در برگشت که تاکسی کرفته بودیم تا بریم به محل کارواش من و مامان اون پشت نشسته بودیم و بکی هم سمت راست من بود من بد جوری به مامان چسبیده بودم . گرمای پاشو از زیر مانتو احساس می کردم . پامو بیشتر بهش می چسبوندم .دستمو گذاشته بودم زیر رون پاش و با مالش اون حال می کردم . دیدم دست مامان تارا اومد طرف دست من لمسش کرد .قند تو دلم آب شده بود ولی یه نیشگونی از پشت دستم گرفت و آخی گفتم که راننده تاکسی گفت ببخشید آقا اتفاقی افتاده ؟/؟ خیابون که خلوته . می خواست بگه مگه از روبرو ماشین دیدی که داره به ما می زنه هول کردی ..  وقتی که تو ترافیک گیر می کردیم خوشحال می شدم . یه جا خیلی دیگه خودمو کیپ تارا کرده بودم که اون خودشو جمع تر کرد و طبق معمول منو از رو برد . فردای اون روز که روز مرد بود مادر واسم یه پلاک طلا که حرف اول نام من روش حک شده بود خرید . بهانه خوبی بود که یه تشکر داغ ازش بکنم رفتم جلو و اونو که یه بلوزیقه باز با سینه هایی مشخص و سوتین بیرون زده به تن داشت و یه جین که قالب کونشو بزرگتر و برجسته تر نشون می داد پاش کرده روبروم بود بغل کردم و مثل دوست دخترم لبمو گذاشتم رو لباش اولش مقاومتی نکرد و چند ثانیه ای باهام پیش رفت . من خیلی حشری و هیجانی شده بودم . کیرم از داخل شلوارک رو شلوار مامان شق کرده بود و اونم اینو به خوبی حس می کرد با دو تا دستاش هلم داد و گفت طوفان راستی راستی داری طوفانی میشی منو با دوست دخترات دیگه اشتباه نگیر -مامان تو خیلی از اونا خوشگل تری . -اگه هستم واسه شوهرم هستم . واسه تو هم هستم خب یه مدل دیگه .. تارا این حرفا رو بهم می زد ولی دست از فتنه گری بر نمی داشت . یه روز تو خیابون با یه نفر که بهش متلک گفت دست به یقه شدم . به همون اندازه که زدمش ازش خوردم . وقتی رسیدیم خونه تارا جون تا می تونست دست نوازش بر سرم کشید .  دلم می خواست بیشتر کتک می خوردم تا عزیز تر می شدم . اومد دستی بر سر و روم کشید با موهام بازی کرد و منم موهای سرشو نوازش کردم . از بالا تا پایین . بغاش کردم . چند لحظه بعد سرشو به طرف سرم نزدیک کرد . با خودم حساب کردم این دفعه اگه یه بوسه لب به لب داشته باشیم دیگه هر چی بگه ولش نمی کنم . ولی اون ضد حال زد و پیشونیمو بوسید . یه بار که نردبون گذاشته بود بره طبقه دوم کابینت و به سلیقه خودش ظرفارو بچینه من که نردبونو داشتم از زیر دامن اون پرو پاچه و کونشو دید می زدم و با یه دست نردبونو داشته و با یه دست دیگه با کیرم بازی می کردم . تو عالم خودم بودم که نفهمیدم این تارا جون از کجا منو دید که یه لگد به همون دستی زد که روکیرم بود . دیگه وصال تارا جون از یه رویا هم واسم رویا تر شده بود . حتی وقتی که باهم تو استخر خونه شنا می کردیم و اون با اون بیکنی خوشگل و یه سره اش دلمو برده بود مجبور بودم زیاد بهش خیره نشم که دوباره ازم انتقاد کنه و بهم بگه هیز . مدتی رفتارمو طبیعی کردم تا دیگه کمتر بهم شک کنه . با این حال نقشه ای برای آینده نداشتم . حالا که پررو بودن من تاثیری نداشت بهتر بود که بی خیال شم و هر وقت که مامان خوابه برم چشم چرونی . نصفه شبا این کارو انجام می دادم که می دونستم خوابش سنگینه . وقتی که رو تخت میفتاد هیچی تنش نمی کشید . بابا ده روزی می شد که رفته بود و تا چند روز دیگه بر می گشت . -طوفان چی شده که این روزا آروم شدی ؟/؟ -چیکار کنم مامان می ترسم این طوفان بعضی ها رو غرق کنه .. جواب دندان شکنی بهش داده بودم ... ولی واسه این که ناراحت نشه گفتم دوست دارم پسر خوب و سر به زیر و سر به راهی برات باشم که بهم افتخار کنی . همونجوری باشم که تو میخوای . خیلی تو خودم رفتم و دیگه مثل سابق توجهی بهش نشون نمی دادم . هم میخواستم پیشش عزیز تر شم و هم این که چشم چرونیها رو شب انجام می دادم و از این نظر سیر بودم .. تا این که دو شب بعد ازهمون شبی که بهم گفته بود آروم شدی یه درخواستی کرد که تعجب کردم . تا چند دقیقه ای نتونستم به خودم مسلط شدم . دستامو به تختی که روش نشسته بودم ستون کرده فشار می دادم که متوجه لرزش اون نشه . آخه ازم خواسته بود که وقتی رفت حموم هر وقت صدام کرد برم اونو کیسه بکشم . بعدم لیف بزنم . خیلی وقته که کیسه نکشیده . منفذهای پوستش بسته شده . راستش من از کیسه کشیدن چندشم می شد . چرک ها رو که می دیدم بدم میومد ولی اون لحظه دوست داشتم تا صبح تن مامانو کیسه بزنم و بعدشم لیف . اوخ جون چه شود . طوفان طوفان نباید طوفانی بشی . باید یه کاری کنی که مامان همیشه بهت بگه از این کارا بکن . گر صبر کنی زغوره حلوا سازی . عجله کار شیطونه . دیدی که چطور با صبر و حوصله چند قدم پیشرفت کردی . مامان رفت حموم و دقایقی بعد منو صدا کرد .من که رفتم داخل از دیدن اون با این وضعیت شگفت زده شده بودم . سوتین نداشت و یه شورت خیلی نازک پاش بود که فقط یه پوشش رو کوسش داشت و قسمت بالای کونشو فقط به صورت یه خط افق رد می داد . کون برجسته اش طوری قمبل شده نشون می داد که می خواستم بپرم روش ولی بی خیال و خونسرد نشون دادم -طوفان جون اون سفیدابو بگیر یه خورده به پشت و پشت پاهام بمال تا تنم چرک پس بده .. مامان وقتی که دمرو دراز کشید من از پشت گردن و سر شونه هاش کیسه کشی رو شروع کردم . -طوفان محکم تر فشار بده خوب چرک  بده -مامان پوست لطیف و سفیدت قرمز میشه من دلشو ندارم -کاریت نباشه . هرچی من میگم گوش کن . گوش کن . منم هر طوری که می خواست واسش کیسه می کشیدم .طوری هم باحال می کشیدم که دیگه تارا جون این شغلو بده به من و حتی از بابا هم نخواد که دیگه این کارو واسش انجام بده . از شونه هاش رسیدم به کمرش همه جارو با درنگ و معطلی انجام می دادم که بیشتر حال کنه . اگه مامان بر می گشت کیر شق شده منو می دید .  البته کیر داخل شلوارکم بود . رسیدم به کونش . عجب کون سفت و کلفتی با این که سفت بود ولی لرزشهای ژله مانندش خودبه خود یه حرکتی رو تو آب های کیر پشت کمرم داد . سست شده بودم با این حال سعی کردم وقفه ای در کیسه کشیدن روی کون مامان پیش نیاد و به خوبی این کارو انجام بدم . -عزیرم دوطرف رو باز کن اون حاشیه هاشم کیسه بکش . وقتی این کارو انجام دادم هرچند کوس مامان زیر یه لایه نازکی از شورت قرار داشت ولی یه خورده از لبه های دوطرفش بیرون زد و سوراخ کونش هم یه خورده مشخص شد . جوووووون چه حالی میده اگه یه روزی کیر من تو هر دو تا سوراخ فرو بره اولش یه خورده کون مامانو سیر سیر می خورم گازش می زنم . سوراخ کونشم لیس می زنم . کوسشو تا اونجایی که بخواد میک می زنم بعد .. با این مکثم داشتم سوتی می دادم -طوفان چت شده خوابت برد ؟/؟ خسته شدی ؟/؟ -نه مامان یه خورده گرم شده بود . الان دوباره خنک شدم -آره عزیزم تو از اولش همیجور داغ بودی . وقتی از روبرو بدنشو کیسه می کشیدم به زحمت فکرمو جای دیگه ای مشغول می کردم تا کیرم شق نشه . وقتی کیسه رو رو سینه های درشتش می کشیدم کمی نرم تر این کارو انجام می دادم -عزیزم چی شده رو این شل شدی ؟/؟ -واسه اینه که نمی خوام شلش کنم . وقتی کیسه رو به وسط بدن و بالای کوسش رسوندم و محکم فشارش می دادم واسه یه لحظه ابرو هاشو به حالت اخم جمع کرد و من نتونستم بفهمم این اخم هوس بود یا عصبانیت . چند بار به ناحیه کوسش چنگ انداختم و هر بار فوری دستمو کنار کشیدم که مثلا بگم اینم جزو کارم بوده . چشاشو بسته بود و رفته بود تو خماری .. ظاهرا کیسه کشی تموم شده بود  -مامان من همین جا باشم تا نوبت لیف زدن برسه ؟/؟ -میل خودته پسر گلم . من یه خورده به خودم برسم تو حالا  می خوای این دور و برابا ش یا برو بیرون بر گرد . مادر رفت حموم شیشه ای که دوشی بگیره . یه چند تا پله رفتم بالاتر . آب از بالا می ریخت رو سر تارا جون و رو تنش پخش می شد . چشاشو بسته بود وقتی دستشو رو کوسش می کشید منم دستمو میذاشتم روکیرم . صحنه بعدی بی اندازه حشریم کرده بود . تارا پشت به من زیر دوش قرار گرفته بود و دستشو از پشت و از راه درز کونش اون وسط می مالید . شروع کردم به جلق زدن که فوری حالتشو عوض کرد و منم این کارو گذاشتم برای وقت مناسب تری .. وانو پر از آب کرد و رفت داخلش . وان بزرگ و دایره ای شکلی بود . نمی دونم چرا شورتشوهر چند عرضش  تو قسمت کوس به دو سانت هم نمی رسید دوباره پاش نکرد . پشت به من تنشو توی وان و زیر آب شفاف قرار داد و سرشو گذاشته بوذ بیرون . با دستاش لبه های بیرونی وانو داشت و خودشو می کشید عقب و می برد جلو . کونش اون کون سفید و بر جسته و شفافش در شفافیت آب و عقب و جلو رفتنها طوری کیرمو شق کرده بود که فقط واسه چند لحظه انگشتمو که با ملایمت روی کیرم کشیدم آب کیرم حرکتشو شروع کرد و واسه این که چیزی از هوسم اون داخل نمونه در جهشهای بعدی یه خورده سرعت و فشارو زیاد کردم . خیلی بیحال شده بودم منی من ریخت رو دیوارروبروم و یه لحظه پام سر خورد و شانس آوردم مامان قبل از این که روشو به طرفم بر گردونه شلوارمو بالا کشیده بودم . -طوفان چی شده .. -چیزی نیست سر خوردم .. -خب بیا پایین بقیه کارتو انجام بده . -مامان تو شورت پات نمی کنی ؟/؟ -نه واسه چی . تقریبا با کامل زیاد فرقی نداره . تازه تو هم که پسر سر به راهی بودی و هستی . یه خورده از جلو بدنشو لیف زد و دوباره دمرو رو کف حموم قرار گرفت . این بار دیگه همون یه شورت هم پاش نبود .باخودم می گفتم  تارا ! تارا ! مامان !  تو که آتیشم زدی . من چیکار کنم . بازم به همون وضعیت قبل حرکتمو از گردن و شونه ها و پشتش شروع کردم . لیفو آوردم رو کونش با فشار دستم کونشو تو چنگم گرفته بودم و بیشتر از هر قسمت دیگه ای رو اون منطقه زوم کرده بودم و اونم صداش در نمیومد . لیفو گذاشتم وسط پاهاش و چند بار رو ی کوسشو لمس کردم و بعد از اونجا رفتم به طرف پاهاش و اون رون تپلشو تو دستام داشتم و با یه حالت ماساژی لیفشون می زدم . دوباره از بالا شروع کردم . موهای بلند و بلوند سرشو تو دستام جمعشون کرده و ومالشو لیف زدن مجددو شروع کردم . حس کردم که مادر به خواب رفته ..  روش خم شده و صورتشو بوییدم .. -طوفان داری چیکار می کنی صورتت خیلی داغ شده -هیچی مامان یه چیزی رو صورتت بود دارم برش می دارم . -طوفان لیف به اندازه کافی زدی حالا با دستات کار لیفو انجام بده و ماساژم بده . دوباره حشر و هوسم زد بالا . بازم از پشت مامان شروع کرده و به کون باد کرده اش که رسیدم اونو قسمت بندیش کرده و هر تیکه شو جدا می مالوندم و ماساژش می دادم .  دو طرفشو باز کرده و شستمو تا اونجایی که منطقه ممنوعه نبود روی کون مامانی قرار داده و سعی می کردم یه کاری کنم که حشری شه . از اونجا اومدم روی رون پاش . چقدر  هوس داشتم چقدر این حرکات تکراری نشون می داد ولی برام همون تازگی رو داشت .  کارمن رو یه محور ادامه داشت و همش می رسیدم به نقطه اول . باید ترسمو میذاشتم کنار . شجاع می شدم . حشر و کیرم دوتایی زده بود بالا . فقط دیگه به کون مامان و سوراخایی که اون زیر بودند توجه داشتم . یه دستمو رو کونش قرار داده و با دست دیگه ام شلوارکمو از پام در آورده و انداختمش یه گوشه ای . شورتم که نداشتم . کیر و حشرم دوتایی زدند بالا . تارا جیغ زد طوفان داری چیکار می کنی -همون کاری رو که از اول باید می کردم مامان .-نه زشته . این کارو نکن . از این صمیمیت سوءاستفاده نکن . اون وقت همه چی بین من و تو به هم می خوره . -تارا جون بذار کارمو بکنم اون وقت خوب می بینی که همه چی چه عالی جوش می خوره . به هم نمی خوره هیچ ردیف هم میشه . کف دو تا دستاشو گذاشت رو هم و از زیر شکمش قرار داد رو کوسش که من نتونم کیرمو تو کوس فرو کنم . ولی این دستا دیگه نتونستن جلو سوراخ کونو داشته باشن و منم بالای کون و اون مسیر سوراخ کونشو به دو طرف باز کرده انگشتمو کردم تو سوراخ . یه خورده اون دور و برو کف صابونی کردم و هر چی هم مامان لگد در جا می پروند من محکم پاهاشو داشتم . کیرم منتظر بود تا دستاشو از رو کوسش بر داره و من فرو کنم اون داخل ولی مثل ناموسش از اون دفاع می کرد و دستاشو سپر کرده بود . -تارا تارا کوس نمیدی نده ولی کون باحالتم دست کمی از کوس نداره . -خفه شو طوفان -میخوام خفه شم ولی نمی تونم . ولی الان که کیرم بره تو کونت هم کیرم و هم زبونم دوتایی مون خفه میشیم . کیرمو فشار دادم به سوراخ کون تارا . نه تنگ بود و نه گشاد . یه خورده سخت می رفت ولی از کون دخترا گشاد تر بود و زیاد اذیت نمی کرد . با این حال تارا دردش گرفته بود -دیوونه جر خوردم . چاکش دادی حیوون -مامان من بچه توام این قدر بی احترامی نکن . یه خورده خودتو شل کن هم من هم تو هر دو تا لذت می بریم . هر وقت لذت بردنت شروع شد اون وقت خودت دیگه ولم نمی کنی . من شما زنا رو خوب می شناسم . اولش گاز بعدش ناز آخرش باز . -تارا تاراجون مامان خوشگلم شل کن خودتو کیرم رفت رفت تو کونت . چقدر می چسبه حال میده . اینم یه قسمتی از ماساژه . تکمیل کننده کارمه . یه فشار دیگه ای به کیرم آورده و جای بیشتری تو کون مامان واسه خودش دست و پا کرد . جووووووون آخیش چه حالی می داد . نصف بیشتر کیرم رفته بود تو سوراخ کون مامان . حالا اگه یه تکون به کونش می داد بازم نمی تونست کیرمو در بیاره . یه دستمو قرار داده رو کف دست مامان و در حالی که پشتش دراز کشیده بودم و حرفای ملایم و احساسی بهش می زدم گفتم مامان خوشگل من قهر نکن . حالا که کیرم تو یه قسمت از بدنته چه اشکالی داره تو کوستم بره . مامان عیبی نداره تا تو نخوای تو کوست فرو نمی کنم . دستای لطیفتو بده کنار. بذار من خودم کوستو بمالم . یه دستمو گذاشته بودم رو سینه اش و با نوکش و روش بازی می کردم . نوک سینه درشت مامانو تیزش کرده بودم . -مامان دستتو بگیر -نه نه نکن . ولم کن . تا همین جا دیگه بسه . به اندازه کافی دیگه از چشام افتادی . -مامان دستتو بکش کنار . بذار خوب خوب از چشات بیفتم . کیرم تو کونش قفل شده بود . -تارا داره می ریزه داره می ریزه تو کونت . واسه این که بیشتر حال کرده باشم چند تا ضربه به ته کونش زدم و آبمو ریختم تو کون تارا -طوفان دیگه بسه تو که سیل راه انداختی . کونم همه سوخت -ازدرد سوخت یا از داغی آب کیرم ؟/؟  با بوسه های نرم و ماساژو نوازش این بار که دستمو گذاشتم رو دستش خیلی آروم دستشو کنار کشید و گفت طوفان فقط با دستات حق داری باهاش ور بری .. با خودم گفتم می دونم چیکارت کنم تارا . گاماس گاماس . خیلی چیزای دیگه رو هم حق نداشتم ولی حقشو پیدا کردم . وقتی دستشوکنار کشید و کف دست من جای دستای مامان رو کوسش قرار گرفت داشتم دیوونه می شدم . -تارا جون تو که داری مث مرتاضای هندی ریاضت می کشی . -آدم که نباید همش دنبال هوسش باشه -مامان زندگی داره رو همین می گرده . پس تو واسه چی بابابا ازدواج کردی -ازدواج نکردم که باتو باشم ..  به جای ادامه این بحث ها دستمو دو کوس تارا می کشیدم . چشاشو می دیدم که چه جوری باز و بسته میشه و همراه با اونم لباشو می بست و باز می کرد و زیر لب آروم یه چیزایی می گفت که من متوجه نمی شدم شایدم نمی خواست که من چیزی بفهمم . کیرم از کونش در اومده بود ومن با کف دستم کوس تارا رو تو چنگم داشتم . اینجا رو نمی خواستم به زور بکنم تو کوسش . می خواستم خودش ازم بخواد . حالا دستمو از کوسش بر داشته و جفت دستامو قرار دادم رو سینه هاش . دوباره با لیف و صابون افتادم به جونش و همراه با اون با بوسه از تمام بدنش اونو به مرز جنون و هوس رسوندم . از همون پشت لاپاشو باز کرده و زبونمو کشیدم رو کوسش .-مامان زبون که اشکال نداره رو کوست بره .. سکوت کرد.. وبعد خیلی آروم گفت اگه بتونی با لیس زدن میکشم بزنی خیلی عالی میشه -مامان اونوقت از چشت نمی افتم ؟/؟ -زیاد حرف می زنی کاری نکن که پشیمون شم . روبروی من و طاقباز قرار گرفت پاهاشو به دو طرف باز کرد و گفت آخر کارتو کردی ؟/؟بچه هم که بودی همین جور لجباز بودی . -مامان هنوز که به آخر نرسیدیم . مجبورشدم  با دوش یا همون شیر تلفنی رو کوسش آب بریزم  تا خیسی کوسش رد شه و میک زدنم  بیشتر بهش حال بده .. -طوفان .. نهههههه نههههه نهههههه خوبه .. می ترسم -از چی می ترسی مامان . دیگه ولش نکردم . پاهاشو محکم داشته و با سرعت و فشار زیاد بالا و لبه ها و اون داخل کوسشو می لیسیدم و میک می زدم . سینه های صابون مالی شده شو هم تو دستام داشتم . می دونستم که این آمادگی رو داره که کیرمو فرو کنم تو کوسش .. خیلی سریعتر از اونچه که فکرشو می کردم متوجهم کرد که بکنم تو کوسش .. -طوفان خیلی شیطونی . خیلی هم نامردی . از پشت به بابات خنجرزدی -مامان خنجرمن که رفت تو کون تو . چه جوری به بابا خنجر زدم ؟/؟ -خیلی هم با نمک و با مزه  شدی . فقط یکی مونده که بذاری تو کوسم . اونم انجام بده و خیالمونو راحت کن دیگه توکه هر کاری می خواستی باهام کردی . منم قبل از این که پشیمون شه که می دونستم نمیشه کیرمو کردم تو کوسش .. -مامان تو چقدر سر سختی -ولی بالاخره تورم زدی . -خوشگل ترین خوشگلای دنیار رو تور کردم -آره جون خودت واسه این که باهام حال کنی داری این حرفا رو می زنی . -نه مامان این طور نیست من با تمام وجودم می خوامت . امیدوارم از چشات نیفتاده باشم . تو مال منی مامان .مال من . و من دارم از مال خودم استفاده می کنم . -طوفان چی داری میگی انگار منو خریدی -اشکال نداره تارا جون من مال تو . این جوری راضی میشی ؟/؟  پاهاشو انداختم رو شونه هام و طوری اونو می گاییدم که ساکت شده بود . فضای حموم پرشده بود از جیغ و دادها و فریاد های هوس و بکن بکن منوی مامان . نه به اون ناز کردنا و پا ندادناش و نه به این جور تسلیم شدناش . -دیدی مامان وقتی گفتم که استارتشو بزنم همه چی حله .. چه کوس باحال و روونی داری کیرم خیلی نرم و راحت داره اون داخل حرکت می کنه -بهت مزه میده عزیزم ؟/؟  فقط میخوام به پسر گلم خوش بگذره -به تو چی مامان . -توکه حسش می کنی پس بدون که  چقدر به من خوش می گذره -تارا جون حتما توهم حس می کنی که من چقدر دارم حال می کنم . -مرد که کیرش شق شده باشه هرکاری که پشتش انجام میده همش عشق و حاله . کمر مادرو از زمین بالا آورده بدون اینکه کیرمو از کوسش بیرون بکشم اونو به خودم چسبونده لبامو رو لباش قرار داده و از همون پایین با ضرباتی شدید به گاییدنم ادامه دادم . ازبس بهش گفتم عاشقتم و دوستت دارم و واست می میرم که بالاخره دیدم چند بار پاهاشو محکم این طرف و اون طرف می زد و یهو ساکت شد . .. یواش زیر گوشش گفتم مامان جونم ارگاسم شدی ؟/؟ به کسی نمیگم .. -طوفان می خوام بریزی توکوسم . کوسم میخواد . آبتو میخواد .. دوبار خالی کرده بودم ولی به افتخار مامان با یه میزان کمتری آبمو خالی کردم تو کوسش . نذاشتم بفهمه که آبم کم شده . آخه یه بار هم جلق زده بودم . دوتایی مون رفتیم زیر دوش و داخل حموم شیشه ای . این بار مامان تنمو لیف زد و منو خوب شست و کیرمو گذاشت تو دهنش واسم ساک زد و تیز تیزش کرد . منو کف حموم خوابوند و نشست رو کیرم . موتورش تازه گرم افتاده بود . منم گذاشتم هر کاری دوست داره باهام انجام بده . کوسشو با یه اصطکاک خاصی به کیرم می مالید . یک ساعت تمام داشت فعالیت می کرد . کیرم دیگه زخم شده همه جاش به خارش و سوزش افتاده بود . معلوم نبود این کوس فولادیش چرا هنوز خسته و زخمی نشده . پس از یک ساعت که به ارگاسم رسید ازم خواست که بازم تو کوسش آب بریزم .. -تارا جونم بهتر نیست بریم تو رختخواب و یه سری از آبمو اونجا تو کوست خالی کنم ؟/؟ -هرچی تو بگی مامان . مال منی مامان . همه جا تو بخورم . مال خودمی . سینه هاشو گذاشتم تو دهنم و باهاشون حال می کردم . اونو به دیوار حموم چسبونده و ایستاده گذاشتم تو کوسش .. -حالا تارا جون بهم بگو ببینم زندگی رو چی دور می زنه ؟/؟ -بکن بکن .. کیرتو محکم بزن به اون ته کوسم .. -مامان تارا جون جوابمو بده تا صبح می گامت . زندگی روچی دور می زنه ؟/؟ درحالی که صداش از هوس و التماس می لرزید گفت هوس ..هوس و باز هم هوس .-آره مامان و تکمیل ترش کنم وبگم زندگی برای من و تو مثل کیرمه که روی کونت دور می زنه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

ناشناس گفت...

ممنون ازتون
من درخواست این داستانو کرده بودم
باورم نمیشد به این زودی داستانشو بنویسید.
واقعا ممنون از احترامی که به نظر مخاطب میزارید.

ایرانی گفت...

سلام به آقا مجتبی و یکی از دوستان خوب آشنای دیگه ام که از من داستان سکس با مادر که مادره به راحتی راه نمیده و سکس با مادر در حموم رو خواسته بودید و منم این دو حالتو یه جورایی قاطیش کردم و می دونم شاید اون جوری که مد نظرتون بود در نیومده باشه . در هر حال داستانها زیاده و هر چقدر فرز و سریع هم باشی بازم یه اشکالاتی پیش میاد . من همه شما را دوست داشته و برای من عزیزید . نیمه شب همه تان خوش ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشی عالی بود از ااینجور مامان های باسیاست اما سکسی خیلی خوشم میاد مرسی

ایرانی گفت...

باسلام به دوست عزیز آشنا ! خوشحالم و افتخار می کنم که در خدمت شما باشم . در هر حال در مورد داستانهای دنباله دار چون به اصطلاح جا پره درخواستها با تاخیر انجام میشه هرچند من دوست دارم همه دوستان و عزیزانو راضی نگه داشته باشم و اگه وقت داشته باشم تلاشمو می کنم .شاد و سربلند باشی دوست مهربانم ..ایرانی

ایرانی گفت...

خوشحالم دلفین عزیزم که از این داستان بدت نیومده . شادکام باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام امیر خان .واقعا دست شما درد نکنه با این داستانا خیلی عالی هستن. یه درخواست و پیشنهاد خواستم بگم اگه ممکنه یه داستان بنویسید که دنباله دار باشه که تو اون یه پادشاه جوان باشه که تازه به سلطنت رسیده . با محارم خودش مثه مادر و خواهر و خاله و عمه خودش سکس کنه و تو این وسطا اون محارمش هم با بقیه و زنای دیگه لز کنن اگه خواستین بنویسین منو بی خبر نذارین

جيبر گفت...

عالي بود دادا ايراني فقط كردي داستان تك قسمتي با خواهر بزار

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست عزیز آشنا و تشکر از سوژه پیشنهادی بسیار جالب . از اونجایی که داستانهای دنباله دار سایت با در نظر گیری تک نویسنده بودن زیاد بوده و چند داستان هم جایگزینش مشخصه به زودی نمیشه این داستان رو که جالب هم در میاد شروع کرد ولی حتما در اولین فرصت این داستانو پس از شروع داستانهای نفاب انتقام خانوما ساکت شیطون بلا اتوبوس سکسی ویه چیزی درمورد دومرد بی غیرت و یکی دو داستان دنباله دار دیگه که هیشکدومشون هم شروع نشده خواهم نوشت ولی درمورد داستانهای تک قسمتی چون یه قسمته سریعتر میشه عمل کرد . باز هم خیلی خیلی ممنونم به خاطر ارائه این سوژه زیبایت . راستی مگه میخوای چند ماه درمیون به ما سر بزنی ؟/؟ . خرم و شاد باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

چشم جیبر جان !حتما می نویسم . داداش فقط با من باش رو که بیست روز پیش نوشتم . بعد از اون فکر نکنم برادر خواهر نوشته باشم . البته مادر فداکار داره به جاهای برادر خواهریش می رسه فقط یک مرد و زن نامرئی هم هر دو تا به جاهای برادر خواهری رسیده یا درحال رسیدنه . حتما این سه تا دنباله دار رو هم پیگیری کن .. از اونجایی که تک قسمتی ها کمه به نظر میاد که تعداد این مدل داستانها هم کم باشه ولی به نسبت جز به کل زیاده . جیبر جان خوش باشی و به امید پیروزی پرسپولیس بازیهای دوره بعد. شاد و تندرست باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

دوست خوب آشنام هرچند داستان پادشاه رو شاید تا چند ماه دیگه نتونم شروع کنم ولی به همه در خواستهاس شما اهمیت میدم و به همه نظرات شما حتی الان ساعت نزدیک چهار صبحه که با کمال افتخار و علاقه دارم به نظرات شما پاسخ میدم . فقط یه سوال داشتم در زمان کنونی هم داریم کشور هایی که حکومت پادشاهی داشته باشند من این داستان را در حال و هوای صدها سال پیش بنویسم یا در عصر حاضر ؟/؟ برامن زیاد فرقی نمی کنه .موفق و موید باشی ..ایرانی

جيبر گفت...

تشكر ايراني جان داستان هايي كه نام بردي رو دنبال ميكنم اصن يادم رفته بود كه تو اونا سكس خواهر برادري هست ببخشيد.
راستي سردار امسال تركوندها ولي حيف كه عمو مصطفي رفته ولي مطمئنم كه امسال ميتركونيم

ایرانی گفت...

جیبر جان نوبتی هم که باشه نوبت ماست امسال ولی دنیزلی حیف شد یا میشه اگه بخواد بره که فکر کنم رفته . یه مربی که قبلا چند جا دیدمش و زیاد درخشان نبود رو می خواستن بیارن پرسپولیس . خوشم نیومد . اخبار امروز اعلام کرد که چون دلال بازی تو کار بوده جلوشو گرفتن . متسوی پرتغالی بوده . فوتبال ملتهای اروپا هم که زیاد کیفیت بالایی نداشته . هلند که تو گلزنی کم آورد و اسپانیا هم مثل قبل بازی نمی کرد . بقیه تیمها هم که در حد و اندازه های خوبی نبودند . این داوران هم دست مسعود مرادی وعسگری خودمونو از پشت بستند و روشونو سفید کردند . اون چند تا داستان رو که در بالا نام بردم علاوه بر اون داستان هرکی به هرکی رو به جایی رسیدم که آریا و آرمیلا هم در حال سکسند . البته نباید تعریف کنم ولی خب با حساب اون کلی برادر خواهری میشه ولی این قدر خودش ماجرا داره که یه اشاره کوچولو چیزی رو عوض نمی کنه ولی تا سکس آرمیلا و آریا منتشر بشه میشه یک ماه دیگه ولی اون سه تای بالایی در شرف انتشاره و از طرفی داستان تک قسمتی کوتاه و ساده ای به نام داداش نامردی نکن رو که معمولیه و زیاد آب و تاب ندادمش وهمین امروز در پاسخ به در خواست تو نوشتم با یه داستان دیگه در مورد مادر زن و داماد به نام مستی و بیگناهی برای فرداشب آماده اش کرده ام . من هفته ای چند داستان کوتاه منتشر می کنم هر کی زود تر تقاضا کرد اول به اون ترتیب اثر میدم و به تر تیب رعایت می کنم . مثل این که خودمم باید بذارم تو نوبت . ولی در مورد داستانهای دنباله دار فرق می کنه . چون داستانهای نیمه تمامو هر شب باید نوشت حالا هر چند تایی که هستن . اگه بدون تموم شدن بخوای یکی دیگه هم اضافه کنی نه تنها از قبلی ها هم می مونی بلکه این احساس وظیفه رو هم می کنی که باید به اون جدیدی هم برسی و کم میاری . داستانهای تک قسمتی مثل بچه هایی هستند که از دواج می کنند میرن ولی داستانهای دنباله دار مثل مجرد های تو خونه مونده ان . جیبر جان قرمزته . دعا کن که ویروس بازیکن و مربی خراب کنی در پرسپولیس دیگه وجود نداشته باشه . اگه دقت کرده باشی کرانچار رو توی پرسپولیس یه سکه پولش کردند . دلال بازی پدر تیم رو در آورده و این دلال بازی در مورد دی کارمو برزیلی در زمان افشین قطبی به نهایت افتضاح خودش رسید از این ها زیاد داریم و یه مورد دیگه اش با اطلاع موثق درمورد یه بازیکنی که با یه مربی خاصی ارتباط مالی داره و همیشه با هم همگامند و فعلا رد پاشون دوباره رسیده به استقلال .. موفق باشی داداش جیبر ..ایرانی

ناشناس گفت...

داش ايراني از زحماتت بي نهايت تشكر ميكنم
(در مورد يورو هم به نظر من امسال المان برنده ميشه ولي دوست داشتم اسپانيا ببره)راستي شنيدي اگر متسو نياد شايد دايي بشه مربي پرسپوليس؟خدا كنه كه دنيزلي بياد ‏. فكر كنم با ايمون زايدم‎نخوان قرارداد ببندن ‎

ایرانی گفت...

جیبر عزیز در ادامه پیامهای قبلی اینو هم بگم که داستان خانم مهندس هم در حال و هوای سکس برادر وخواهریه این چند قسمتش ..جای متین خان هم خالیه که الان بیشتر از 2 ماهه پیداش نیست اونم عاشق داستانهای سکس برادر خواهری بود . جاوید هم که رفت و بر نگشت . اینا معلوم نیست کجا غیبشون زده .معمای مثلث برمودا شده . شاد کام باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر