ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 6


روز بعد مثل یه عروس خانوم خوب از خواب بیدارشدم .عروس خانومی که عروسی نکرده فقط بکارتشو از دست داده بود . امیر رفت سرکار و من هم توکارای خونه به بتول خانوم کمک کردم . می خواستم یه عروس خوب و کاری واسش بشم و اون دیگه به هیشکی دل نبنده . بابام که زنده بود خیلی دنباله امو می گرفتن تا بالاخره یه جوری موفق شدن . موقع ظهر امیر اومد خونه . اون واسه ناهار گاهی میومد و گاهی هم نمیومد . ناهارو پیش همسر آینده اش خورد وبعد از ظهر هم سرکار نرفت ..غروب اون ومامانش راه افتادن برن بازار . یعنی اینو امیر بهم گفت ولی ازم دعوت نکردن که باهاشون برم . بهم برخورد . خرید عروسی بدون عروس ؟/؟ تازه من که کس وکاری نداشته توقع زیادی هم نداشتم . از همه خواسته هام که گذشته بودم . یه خورده گریه ام گرفته بود . منو به حال خود گذاشته موقع رفتن هم بهم سفارش کردن که قراره یه سری وسیله بیارن ویه خورده ریزه بار برای زندگی مشترک خریده که اگه یه وقتی اومدن تعجب نکنم مال همین جاست .. اونا رفتن بازار خرید و منم خونه دار شدم . نیمساعت نشد که زنگ در خونه به صدادراومد . چادروسرم کردم و رفتم دم در . یه مزدا دم در ایستاده بود . باخوشحالی و هیجان پرسیدم بار آوردین ؟/؟-بله خانوم . دونفربودند . تقریبا میانسال بودند . شایدم همسن بابای خدابیامرزم . هردوتاچند تا وجه مشترک داشتن . دماغ عقابی سبیل کلفت وچخماقی وریش تیغ کرده داشتند . چند تا کاسه بشقاب دستشون گرفته وارد خونه شدن . صدای بسته شدن درو شنیدم توجهی نکردم . دیدم که یکیشون دم در وایساده ویکی دیگه هم ظرفارو آورده تا اتاقم . -واقعا خوشگلین خانوم . معلوم نیست امیر خان این آسارو از کجا رو می کنه . سردر نمی آوردم چی میگه . ورق بازی هم بلد نبودم که بفهمم . فقط می دونستم که آس یکی از ورقای بازیه . اونم ازبس جدول حل کرده بودم می دونستم .-نمی خوای چادرتوبرداری این جوری بهتره . یه ساعت دیگه صاحبخونه بر می گرده و ما زیاد وقت نداریم -ببخشید شماجای پدرمنین ولی بابام بهم یاد داده که پیش نامحرم باید حجابمو حفظ کنم .-کوس شرنگو جنده برو کوستو بده . رنگم مثل گچ سفید شد . زرد کرده بودم . -آقا ادبورعایت کنین صبرکنین امیرخان بیاد اون وقت همه چی معلوم میشه -اون کونی هم مث توهه . هیچی حالیش نیست . صددفعه بهش گفتم بابا این جنسو دسته دوم نشده تحویل مابده دوبرابرش بهت پول میدیم مگه حالیش میشه ؟/؟بازم کارخودشو می کنه . آرزو به دل شدیم که یکی پرده رو چاکش بدیم و خون کوسو ببینیم . ولی بد چیزی هم نیستی ها ازاون جنده های تقریبا آکی هنوز گشاد نشدی . چادرمو به زور از سرم کشید پایین . خودمو جمع وجورکردم ولی بایه دست منو خوابوند روزمین هر چی هم دست و پا می زدم توجهی نمی کرد . چند تا سیلی به گونه های راست وچپم زد من همچنان مقاومت می کردم . لباسامو یکی یکی در آورد و همین طوردامن منو . یه دستی شورتمو کشید پایین و بعدشم خودشو لخت کرد . -نترس تو تازه کاری یواش یواش عادت می کنی . تن و بدن تازه ای داری . واسه سینه هات می میرم . ولی از کونت چی بگم یه خورده باید چاقش کنی تا بیشتر حال بده . بامشت به سر و صورتش می زدم . نمی خواستم که تسلیم شم -می دونم چه جوری هوستو بیارم و سرحالت کنم . بعضی از مردا تا زنی رو می بینن می خوان کیرشونو دربیارن درجا بذارن توکوس . این که درست نیست زن واسه خودش احساس داره شخصیت داره . باید بهش احترام گذاشت . می خواست با این حرفا خودشو متمدن و متجدد وباکلاس نشون بده ولی من زیرباربرونبودم . لباشوگذاشت رولبام . صورت من از دست سبیلاش در امان نبود . اصلا دوست نداشتم هیکل لخت مخصوصا کیرشو ببینم ولی یه لحظه بی اختیار چشام باز شد وکیر گوشتی اون کثافتو دیدم که می خواد از من کام بگیره . من باید هر طوری شده ناکامش می کردم . گریه می کردم دست وپا می زدم فایده ای نداشت . خدا پیغمبرو به یادشون می آوردم فایده ای نداشت . نفردوم هم اومده بود کنارش و اونم لخت مادرزاد شده بود . وقتی که مطمئن شد من نمی تونم فرار کنم اونم به دوستش پیوست -شمارو به عزیز ترین کس زندگیتون قسمتون میدم دست از سرم وردارین من هفته دیگه میخوام عروس شم -جنده مثل این که حواست پرته ها . هرچند امیر بهمون سفارش کرد فعلا دست نگه داریم وچیزی بهت نگیم ولی ما خودمون دیگه خسته شدیم ازبس جنس دست دوم تخویلمون داده . این بیخ گوشش باشه که بفهمه ماهم دوست داریم خون ببینیم و حالشوببریم . مادوتایی مون پول 5تاجنده ناب ناب شهرنو رو تحویلش دادیم تا جواز گاییدن تو به نام ماصادرشه . تازه قربون اون کوس کوچولوت برم ماخودمونم هواتو داریم . -نه خواهش می کنم . امیر ومن می خواهیم عروسی کنیم .-به همون نشونی که دیشب توروگاییده و زده پرده تو پاره کرده و لباس عروسم نمیخواد واست بخره ؟/؟ چقدر ساده ای تو دختر . بذار ما به کارمون برسیم و تو هم به کاسبیت -نه نه دروغه -ای بابا ماکه همه نشونیهارو بهت دادیم چی رو دروغه -نه نه نه حتما خرج عروسی کم داشته .. -دختر یا توکوس خلی یاماروکوس خل گیر آوردی آدم که عروسشو نمی فرسته جندگی تا خرج عروسیش درآد.  زن من بخواد یه خنده الکی وغیرعمد به یه نامحرم بندازه گوش تاگوششو می برم -اووووووففففف چقدر سینه هات مززززه میده نوبری نوبریه . درحالی که اشک می ریختم و رویاهای خودمو برباد رفته می دیدم همچنان دست وپا می زدم .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

4 نظرات:

Ermiya گفت...

وای! اصلا فکر نمی کردم اینجوری بشه,واقعا جالب بود
دمت گرم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم ارمیای نازنین . این تازه شروع غمنامه شقایقه .. غم همراه با درد ..تا ببینیم آخرش چی میشه . اینم از اون داستانهای طولانی خواهد شد . پاینده باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

داداش گلم بتول خانم هم در جریانه

ایرانی گفت...

آره دلفین خوب من . بتول خانوم هم در جریانه ..ایرانی

 

ابزار وبمستر