ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 17

هانی جون فدای سرت بشم چرا این جوری دو دستی می کوبی به سرت . ببینم از دیدن دوست و همکلاس قدیمت خوشحال نشدی ؟/؟ نمی دونستم چه عکس العملی نشون بدم فرار کنم یا بمونم . اصلا حرفی برای گفتن نداشتم . خاک توسرت ریحانه آبروی ما رو بردی . تف بر این زندگی .تف بر این سرنوشت .. ترجیح دادم لال شم و فعلا چیزی نگم سرمو انداختم پایین و چند متری از اونا فاصله گرفتم . -هانی جون پسرخاله چرا این جوری می کنی . دوست نداری با دوست قدیمیت گپ بزنی ؟/؟ تو و مرسده که سری از هم سوا بودین . -بیابریم ریحانه دیر شده . پشتمو کردم به اونا و منتظر موندم تا ریحانه بیاد و با هم بریم . روشو نداشتم تو روشون نگاه کنم . داشتم دیوونه می شدم . یکی از بد ترین لحظات زندگیم بود . شاید بعدا همه این مسائل حل می شد ولی از این که  یکی حس کنه من این روز ها رو با فریب پیش بردم تحملش برام خیلی سخت بود . کوکب چیزی نمی گفت ولی مرسده با صدای بلند گفت ببینم هدیه جون از وقتی که   مرد شدی اخلاق نامردا رو پیداکردی ؟/؟ این چه طرز برخورد با دوست قدیمته .. رفت درگوش ریحانه یه چیزی گفت و من تا سرمو یه بار دیگه برگردوندم دیدم دختر خاله ام غیبش زده . ومن می خواستم در برم که دیدم اون دونفر بهم نزدیک شدند . کوکب به خودش چنین اجازه ای نداد ولی مرسده دستشو برد بالا و با آخرین زورش یکی زد زیر گوشم -دخترم این کارو نکن زشته .. -نه کوکب خانوم حق داره . حق داره که این کارو باهام انجام بده . من به این سیلی خوردنها عادت دارم . از روزی که به دنیا اومدم همین مصیبتو داشتم همین درد ها رو تحمل کردم . دوجنسه بودم . قیافه ای دخترونه و احساساتی پسرونه . بیا مرسده این طرف صورتمو هم بزن دلت خنک تر شه . بیا . بیا بیا . معطل نکن . یادت رفت چقدر بهت می گفتم دوستت دارم . همیشه عشق و علاقه من به تو مث عشق یه پسر به یه دختر بود . از روز اول بد بخت بودم . بابام به جای این که درکم کنه بعد از دو تا پسر دوست داشت که یه دختر داشته باشه و هنوزم که هنوزه قبول نکرده که هدیه اون یه مرد شده . هدیه دیگه رفت . نابود شد . منم به شما چیزی نگفتم و شما خودتون منو با داداش عوضی گرفتین و منم مجبور شدم به این نقشم ادامه بدم . چیکار می کردم حتی پدرم منو قبول نکرده و تو کوکب خانوم می دونی این چنگیزی که بهش می نازی چه بلایی سرم آورده ؟/؟  اون دوبار بهم تجاوز کرده . اون موقع که فکر می کرده من یه دخترم . به زور با من این کارو انجام داده . مرسده خونش به جوش اومده بود و کوکب پسرشو نفرین می کرد و من اشک می ریختم . ازتون معذرت میخوام به خاطر همه این ریاکاریهایی که از ته دلم نبود . ولی واقعا چنگیز آدم نامردیه . خیلی دوست داشتم حالشو بگیرم . مرسده گفت واسه همین دوست داشتی با زن و مادرش طرح دوستی بریزی ؟/؟ حالا کار به جایی رسیده بود که عروس و مادر شوهر از این که پیش هم اعتراف به رابطه داشتن با من بکنند ابایی نداشتن .  یه خورده از مرسده فاصله گرفتم طوری که اون مجبور شد بیاد جلوتر صدامو آوردم پایین تر و بهش گفتم شاید می خواستم به عشق دوران  دختر قلابی بودنم برسم  یا به اون هوس . چون سمانه رو هم خیلی دوست داشتم . ولی در مورد مادرشوهرت .. شاید می خواستم یه جوری دلمو خنک کنم . نمی دونم کوکب حرفای منو شنیده بود یا نه ولی گفت با این که تو این جور بهمون دروغ گفتی ولی من درکت می کنم . حاضرم پسرمو به خاطر کثافتکاریهای قدیمش شلاق بزنم . بهش نشون بدم که این رفتار ننگینش قابل تحمل نیست . نمی دونی چقدر تظاهر به دینداری می کرد . حاضرم ازش انتقام بگیری . این بار اون بی خیال حرف می زد . حاضرم که تو در یک مقابله به مثل چنگیزو جلوی چشامون بکنی . -کوکب خانوم این تو ذات من نیست که کیرمو فرو کنم تو کون یه مرد ولی اگه آدمشو گیر بیارم شما راضی میشین که به عنوان وکیل من این کارو برام انجام بده ؟/؟ -به شرطی که شما خودتون هم حضور داشته باشین . مرسده درحالی که به خودش لعنت می فرستاد گفت  چنگیز آشغال دروغگوی روباه صفت . اون شب زفاف به من می گفت تو اولین دختری هستی که من باهاش طرف میشم . من ساده دل و کوس خل باورم شد . لعنت بر من . باشه من حاضرم حاضرم که بهت کمک کنم . مرسده ,کوکب رو کشید یه گوشه ای و باهم یه صحبتی کردند و بعد اومدن  با من صحبت کردند . -هانی جون من یه پیشنهادی دادم که مامان هم قبول کرد . حالا نمی دونم تو می تونی یه کیری گیر بیاری که بکنی تو کون چنگیز یا نه تا بفهمه که یه من ماست چقدر کره داره ولی من و کوکب جون راضی هستیم که دست و پای چنگیز رو ببندیم و تو هم مثلا به زور بهمون تجاوز کنی و اگرم شد یواش یواش ما هم تمایل خودمونو نشون بدیم با پیش کشیدن موضوع هدیه . حالا باید ببینیم جو چطوره . -باشه مرسده جون . شماها خیلی خوبین . خیلی با محبتین نمی دونم جواب این محبتهاتو نو چه جوری بدم -همون جوری که قبلا می دادی .. یه فکری مثل برق از سرم گذشت . نdازی نبود که برم دنبال یک گی فاعلی . یه شی میلی رو می شناختم که عاشق این بود که کیرشو فرو کنه تو سوراخ کون . حالا مرد یا زنشو براش زیاد فرقی نمی کرد ولی بیشتر دوست داشت مردا رو بگاد هر چند خودشم کون می داد .  اگه غیبش نزده باشه خوبه . پاتوقشو می دونستم . خیلی تصادفی باهاش آشنا شده بودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ABBAS گفت...

عالیهروند داستان که جالبه فقط به این زودی ها تمومش نکن و زودتر آپدیتش کن من ای داستان رو خیلی دوست دارم شب خوش موفق باشی

ناشناس گفت...

دمت گرم داداشی.فدات فردین

ایرانی گفت...

سلام به داداش عباس نازنین و گلم . سعی می کنم این داستانو به این زودی ها تمومش نکنم . هرچند که حالتش طوریه که به اندازه داستانهای هر کی به هرکی, فقط یک مرد , زن نامرئی وبه دادم برس شیطان ..نمی تونه طولانی باشه و بشه ولی تا اونجایی که داستان از فرم خارج نشه سعی می کنم یه سوژه هایی بهش تزریق کنم که زود تموم نشه . در ضمن در مورد داستان دبیرستان دخترونه که اسمشو گذاشتم خانوما ساکت فعلا دو قسمتشو نوشتم که این دو قسمت در حالت مقدمه بوده و لی در همین دو قسمت هم سعی کردم خسته کننده نباشه . قصد داشتم و دارم اونو یکشنبه ها به جای مادر فداکار شروع کنم ولی دیدم که مادر فداکار بااین روندی که داره پیش میره حدود 2 ماه دیگه تموم میشه . چسبیدم به اون داستانی که زودتر در حال تموم شدنه و اون داستان, داستان سیزده عشقه که دو قسمت دیگه تموم میشه و من موقتا داستان خانوما ساکت رو از 15 روز دیگه به جای داستان سیزده عشق که تموم میشه شروع می کنم که دیگه این قدر فقط حرفشو نزده باشم و بد قول نشم تا ببینم مادر فداکار که تموم شد چطور جابجایی ها رو انجام بدم . داستان نقاب انتقام رو هم که فقط یک قسمتشو نوشتم به جای تولد عشق و هوس در روزهای شنبه منتشر می کنم . و اونم تقریبا همزمان با خانوما ساکت میشه . تولد عشق و هوس و سیزده عشق هردو در قسمت سیزدهم به پایان می رسند . عباس جان موفق و موید باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

داداش فردین مهربانم لطف کردی . پیروز باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

منتر ادامش هستم

ایرانی گفت...

درخدمتم دلفین گلم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر