ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سرکش ولی عاشق

با هم همکلاس بودیم . بیشتر واحد هامونو با هم مشترک بودیم . هیچ دختری نبود که از زیر دستم در بره ولی اون در می رفت . با تمام دخترای کلاسمون دوست شده بودم  یا باهاشون حال کرده بودم .ازاون حال های کلامی یا خیلی معمولی  ولی اون حال منو گرفت . با این که بقیه ازش خوشگل تربودند ولی یه نمک و نجابت و غرور خاصی داشت که دلم می خواست اونو داشته باشم . طوری بارم آورده بود که وقتی می خواستم صداش کنم اونو با پسوند خانوم صداش می کردم . -رویا خانوم میشه بعد از تعطیل شدن کلاس باهم یه صحبتی بکنیم -چه صحبتی ما که با هم حرفی نداریم . این همه آدم اینجاست . دختر و پسر . با دختراکه همه شون دوستی و می تونی هرکدومو که خواستی باهاشون بری بیرون, تریا . درددل کنی . مشکلات درسی رو با هم در میون بذارین . غرور منو داشت زیر پاهاش له می کرد و کاری از دستم بر نمیومد . دلم می خواست باهاش سکس کنم . گفتم شاید خوشگلی کمتری داره راحت تر راه بیاد . اونو ببرم تو خونه دربست ومجردی خودم . هرجا می رفت جلوش سبز می شدم . یه روز که کلاس تعطیل شد با ماشین تعقیبش کردم و جلو پاش ترمز زدم -خانوم بفرمایید -تو اینجا هم دست از سرم بر نمی داری ؟/؟ تا کجا می خوای منو برسونی ؟/؟ خونه ام اون ور تهرونه . ببینم از جون من چی می خوای ؟/؟ با کمال پررویی گفتم تورو -تو به همه این حرفو می زنی ؟/؟ من دوستت دارم . ازت خوشم میاد . عاشقت شدم .-اوووووه خوش تیپ . چقدر زود عاشق میشی . به همه این قدر زود میگی که عاشقت شدم ؟/؟ تو تا حالا عاشق دوازده تا از همکلاسیهات شدی . من سیزدهمی اونا هستم . بپا نحسی من گردنتو نگیره . اصلا من نمی فهمم اونا چطور با این که از وجود هم با خبر بودن باهات دوست می شدن . سرشو انداخت پایین و رفت منم رفتم دنبالش . -عزیزم وایسا من دوستت دارم -نذار بی ادب شم . -دوستت دارم -خفه شو .. فردا تو ساعت درس اصلا حالیم نبود استاد چی میگه . خوشگلا یه جورایی دوست داشتن باهام گرم بگیرن ولی من دنبال اون بودم . سرشو بالا نکرد و یه نگاه هم بهم ننداخت . دختره دیوونه .. روز بعد هم دست از تعقیبش بر نداشتم .. بالاخره موفق شدم سوارش کنم -رویا واسه چی باورت نمیشه که دوستت داشته باشم . -خب می بینم که از خانمی هم افتادیم آخه مرد حسابی اگه به یکی بگی به ریشت می خندن . یه آدم که هفته ای یه بار عاشق نمیشه . -ولی اگه تو بهم بگی دوستم داری عاشق هیشکی دیگه نمیشم -خیلی مسخره ای رضا تو با کلی دختر بودی . -ببین اون رابطه ای رو که توفکر می کنی با اونا نداشتم . -پس واسشون لالایی می خوندی ؟/؟ -راستی رویا ما تو بعضی از ساعتها پونزده تا دختر تو کلاسمونه و تو بعضی از ساعتها بیشتر و کمتر تو از کجا می دونی من با دوازده تاشون دوست بودم .؟/؟ -حدس زدم -توکاردیگه ای نداشتی ؟/؟ دستمو گذاشتم رو دستش و می خواستم گرمای تنشو احساس کنم . که درجا با پشت دست دیگه اش یه سیلی خوردم و فقط شاهد رفتنش بودم . روز بعد اونو تو دانشگاه با یه   پسر دیگه که تو یه رشته دیگه درس می خوند دیدم . اون روز و روزای بعد .. همه جا با هم بودند و من عذاب می کشیدم .. وقتی که تحقیق کردم فهمیدم اونم از اون پسراییه که به دخترا رحم نمی کنه . اگه من با دخترا الکی حال می کردم اون کارش خیلی عمقی تر بود . خیلی گوشه گیر شده بودم . نمره هام بد شده بود . درسامو خوب نمی خوندم . حتی دخترایی رو که میومدن طرف من تحویل نمی گرفتم . دلم وقتی لرزید که دیدم اون پسره تو یه گوشه ای خلوت صورت رویارو بوسید و رفت . رویا تنها روی نیمکت نشسته بود . منم رفتم کنارش . -ببینم اونو می شناسیش -آره خیلی دوستش دارم -می دونی چند تا دوست دختر داره ؟/؟ تو دست رد به سینه ام زدی ولی اونو راحت قبول کردی . -ببینم حسودیت شده ؟/؟ -راستی آمار دوست دخترای منو داری ؟/؟ رکورد به چند تا رسیده ؟/؟ -تو رو نحسی سیزده گرفته . این چند روزه با کسی دوست نشدی . -توحواست به منه یا به دوست پسرت . -خب معلومه تو کلاس مثل کشتی شکسته ها یه گوشه افتاده ای و... -خیلی بی انصافی رویا از گوشه چشام اشکی رو گونه هام غلتید -اوه آقا خوشگله رو . تواحساس هم داری ؟/؟ تورفتی دوازده تا دوست دختر گرفتی ولی من یکی دوست پسر . هنوز یازده تا عقبم . -رویا عاشق هیشکدومشون نبودم . همین جوری سلام علیکی بود . چند تا از دخترا دورمو گرفتن و می خواستن از دلم در بیارن . اونا متوجه شده بودن که من عاشق رویا شدم ولی اون عاشق یکی دیگه بود . یکی که گاهی از دور می دیدم واسه چند ثانیه دستشو دور کمرش حلقه می زنه . یکی که همیشه با اون بود . می گفت و می خندید . از خواب و خوراک افتاده بودم . می دونستم اون پسره قالش میذاره . تنها واسه خودم قدم می زدم که رویا رو دیدم که اومد سمت من -ببینم خیلی درد داره آدم به یکی دل ببنده و ببینه که اون بایکی دیگه رفته ؟/؟ -رویا لااقل بایکی دوست می شدی که قدرتو رو بدونه . یه هدفی داشته باشه . باهاش به یه جایی برسی -همونجوری که تو دوازده تا دختر دیگه رو به جایی رسوندی ؟/؟ می دونستم که خیلی راحت می تونم با خوشگل تر از رویا دوست شم ولی نمی دونم چرا عاشق این دختر سرکش شده بودم . شاید اگه از اول راحت بهم راه می داد این قدر بهش دل نمی بستم . شبا کابوس می دیدم که اون تو بغل اون پسره داره باهاش عشقبازی می کنه .. چند روز بعد دسته جمعی ولی داوطلبانه  دو سه تا اتوبوس شدیم و رفتیم پیک نیک . ما دانشجویان دختر و پسر . هرچند ظاهرا مجزا بودیم ولی یه خورده غربی هم رفتار می کردیم . یه سری هم که اصلا تو باغ نبودند . اون پسره عوضی هم اومده بود . ناهارو که خوردیم تازه رویا رو دیدم که اومد طرف من . هوا هوای سالمی بود . یه فضای سرسبزی بین تهران و لواسان . رو تپه های سبزی که منو به یاد مناظر سر سبز شمال مینداخت البته با تراکم کمتری . علاوه بر فضای سرسبز عمومی باغ یکی از استادامون هم اونجا بود که درشو باز کرد و گفت هر چی دوست دارین از گیلاسهاش می تونین میل بفرمایین .. خودمو یه گوشه ای گم و گور کرده بودم که اون اومد سراغ من -سرمو انداخته بودم پایین . نگاش نکردم -ببینم دوست پسرت ناراحت نشه -مگه دوست دخترات ناراحت شدن که تو با من حرف می زنی ؟/؟ -رویا امیدوارم اشتباه نکنی . من شاید اشتباه کرده باشم . شاید می خواستم به خودم ببالم که با هر دختری که می خوام می تونم دوست شم -ومن غرورتو خرد کردم و تو فکر می کنی که دوستم داری . -آره دوستت دارم عاشقتم . شاید یکی دوروز اول این احساسو نداشتم -ببینم تا چه حد دوستم داری ؟/؟ -تا به اون حدی که به خاطر تو طرف هیشکی دیگه نرفتم ونمیرم -خب اون به خاطر غرور له شده ات بود . - حاضرم هرکاری که بگی انجامش بدم . -فراموشم کن . دست ازسرم بردار . دیگه دنبالم نیا . بذار زندگیمو بکنم . -باشه این کارو می کنم .  دست از سرت بر  می دارم . این دست خودمه ولی وقتی که نمی تونم فراموشت کنم .. نمی تونم دیگه دست خودم نیست . براتو چه فرقی می کنه . تو که نیستی اشکامو ببینی . ازش فاصله گرفتم ودرحالی که اشکامو در آورده بود با اشاره دستم بهش گفتم که بره و ازم فاصله بگیره . به سوی رودخونه دویدم تا اشکامو پاک کنم . تا صورتمو بشورم . تا اگه ازم فاصله نگرفته من ازش فاصله بگیرم . از تپه ها اومدم پایین . آبی به صورتم زدم . داغونم کرده بود . من دوستش داشتم وچون دوستش داشتم دیگه بهش نمی گفتم که دوستم داشته باشه . واسه همیشه دست از سرش بر می داشتم . دیگه کسی رو دور و بر خودم نمی دیدم . همه جا آروم بود . روی تخته سنگی نشسته سرمو لای زانوهام فروبرده بودم . صدای پایی رو پشت سرم شنیدم . سرمو برگردوندم . رویا بود -اینجا چیکارمی کنی رویا خانوم -اتفاقا منم می خواستم همینو ازت بپرسم -اومدم اینجا تا کاری به کارت نداشته باشم . اومدم اینجا که دلمو بندازم تو آب ولی دیدم دلی که تو توش باشی رو نمیشه کشت . من عشقمو نمی تونم بکشم حالا تو دیگه واسه چی اومدی . اومدی تا به زارزدن من بخندی ؟/؟ -نه اومدم تا اون دلی رو که تو توشی بذارم کنار اون دلی که من توشم .. -می تونی حرفتو تکرار کنی ؟/؟ و اون تکرار کرد . -رویا تو منو دوست داری ؟/؟ یاداری مسخره ام می کنی ؟/؟ -من با کسی شوخی ندارم . -پس اون دوست پسرت چی . چطور می تونی هرروز به یه نفر دل ببندی . مگه تو عاشقش نبودی ؟/؟ -حالا عاشق تو هستم تورو دوست دارم . همان طور که تو به اون همه دختر دل بستی و عاشقم شدی . ببینم می تونی فراموش کنی که من دوست پسر داشتم ؟/؟ نگو نمی تونی چون با همین شرایط بود که زانوی غم تو بغلت داشتی . چی شد حالا که بهت گفتم دوستت دارم غیرتت گل کرد و نمی خوای با کسی که قبلا دوست پسر داشته دوست شی ؟/؟ خودخواهی شما پسرا رو تو تاریخ باید بنویسن . باید آب طلا کنن نوک دماوند بنویسن . -رویا دوستت دارم . تو رو با همه سنگدلیهات دوست دارم -سنگدل خودتی . اگه من سنگدلم دوستم نداشته باش . -فراموش می کنم . فراموش می کنم که اولین دوست پسرت نیستم . -یادت باشه یازده تا عقبم . می خواستم برم طرفش و دستاشو تو دستام بگیرم . ازجام پاشدم . نمی دونستم چه تصمیمی بگیرم . مچ دستاشو داشتم .دریک لحظه همدیگه رو بغل زدیم . نسیمی بر گهای درختارو به حرکت در آورده بود . صدای آب و سایه کنار رود خونه و لبهای داغی که روی هم قرار داشتند . فکر می کردم که دارم خواب می بینم . -دوستت دارم .دوستت دارم رضا . از همون اول قبل از این که شیطونی هات گل کنه عاشقت بودم ولی می دونستم تو میون این همه خوشگل جایی ندارم . من جز عشق و دل پاکم و نجابت و وفا چیزی نداشتم که بهت بدم .. -وفا ؟/؟ .. ادامه ندادم و اونم جوابی نداد -رویا بگو تنهام نمیذاری . بگو دیگه با هیشکی دیگه نمیری -به شرطی که تو هم پسر خوبی باشی . کنار رود خونه یه جایی که مسلط به همه جا باشیم دراز کشیدیم . سرش رو سینه ام بود و از آینده می گفتیم . از کاراش سردر نمی آوردم . نمی خواستم سوال پیچش کنم . می خواستم باهاش شوخی کنم و بگم فردا دنبال یکی دیگه نری ولی می ترسیدم . می ترسیدم عصبیش کنم . -حالا می تونم عشقو تو نگات ببینم . از گرمای تنت خون عشقو احساس کنم رضا . از صدات و از حرکاتت همه چی رو می تونم بفهمم . داشتم گیج می شدم ولی حرفی نمی زدم -منم حسی مث حس تو رو دارم . حالا همه جا رو زیبا می بینم . چند دقیقه پیش و حالا رو که مقایسه می کنم مرز بین یاس و امیدو می بینم یه حالتی که آدم از مرگ به زندگی می رسه .. ساکت شده بودم نمی خواستم متوجه بغضم بشه . دستای لطیف و قشنگشو گذاشت رو صورتم و اشکامو پاک کرد -تو هنوزم از من خجالت می کشی ؟/؟ نمی دونی وقتی تو رو با اون همه دختر می دیدم چقدر عذاب می کشیدم -ولی من اون جوری که تو فکر می کنی باهاشون رابطه نداشتم . -چرا همه رو با خبرم . با تک تکشون دوست بودم و هستم و همه شون بهم گفتن که چقدر دست و پا چلفتی هستی . تازه رو من یکی خیلی پیشرفت هم داشتی . -واسه اینه که دوستت دارم و خیلی هم دوستت دارم . دلم نمی خواست این لحظات خوش به این زودیها تموم شه ولی یکی رویا رو صدا می زد .. نه اون پسره عوضی بود .. -رویا به خدا دنده هاشو خرد می کنم . خودمونو مرتب کردیم -عزیزم من دست به سرش می کنم تو نگران نباش . ازم فاصله گرفت و رفت طرف اون پسره و اون نامرد هم بغلش زد و صورتشو بوسید . خونم به جوش اومده بود با خشم به طرفشون یورش بردم پسره  متوجه حرکتم نشده بود .. رویا ترسید و سریع گفت آقا رضا این عمو حسن منه عمومه .. درجا میخ شدم . یکه خوردم شوکه شدم ولی حس کردم که از خوشحالی از نوک آسمون هم بالاتر رفتم . -عمو جون شما تشریف ببر پیش بقیه من و رضا یه حرفایی داریم که باید بزنیم .. با هم دست دادیم -رضا جون عموم از اون آدمای باحاله برام مثل یه برادر و دوست و پدر و عموست . یعنی اون از همه چی با خبر بود ؟/؟ ناقلا اون بهم هیچی نگفته بود . اون قبل از این که من دوستش داشته باشم و عاشقش شم دوستم داشت و عاشقم بود . ناامید نشد و واسم جنگید . منو آدمم کرد بهم درس داد .از اولش واسم نقشه ها داشت . این دختره اگه می خواست می تونست شیطونو هم بهشتی کنه . ولی سر من شیره مالیده بود و باید یه جوری حالیش می کردم . لبامو به هم فشردم و چشامو گرد کردم و با یه حالت اخم تا رفتم برم طرفش از دستم در رفت . از لابه لای درختا می رفت و این فشردگی باعث می شد که نتونم بگیرمش . یه جا پاش سر خورد و سرش خورد به درخت و افتاد زمین -رویا چت شده .. چشاتو باز کن کارت ندارم . بیدار شو . راستی راستی بیهوش شده بود . صورتمو به صورتش نزدیک کردم تا ببینم وضع تنفسش چطوره .. اصلا نفهمیدم کی دستاش رفت دور گردنم و لبامو به لباش چسبوند . یادم رفت می خواستم چیکار کنم . چه بوسه داغ و شیرینی بود . وقتی یه فاصله خیلی کمی بین لبامون افتاد بهش گفتم بازم سرم شیره مالیدی . در حالی که نگاه مظلومانه شو بهم دوخته بود گفت نه این دفعه رو لبات شیره مالیدم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جان
واقعا زیبا بود جای این مدل داستان ها واقعا خالیه تو سایت
پیروز و سرافراز باشی
ارمیا

ناشناس گفت...

سلام ایرانی جان
واقعا زیبا بود جای این مدل داستان ها واقعا خالیه تو سایت
پیروز و سرافراز باشی
ارمیا

ایرانی گفت...

بااین که گرفتار کمبود وقتم ولی دلم برای نوشتن یه داستان کوتاه عاشقانه تنگ شده بود . خیلی از داستانهامو می تونم با آب و تاب بیشتری که بهترش کنه بنویسم ولی یه داستانو که دارم می نویسم فکرم میره پیش داستانهای دیگه و قولی که به بقیه دادم .درود بر شما ..ایرانی

ایرانی گفت...

سلام ارمیا جان عزیز و نازنین ! صبح جمعه ات به خیر ! از حمایتت سپاسگزارم . داستانهای عاشقانه زیادی نوشته ام . بیشتر یا همه داستانهایی که نوشتم وبا عنوانشون دوکلمه ای بوده و کلمه دومش عشق , حالتی عاشقانه داشته مثل میلاد عشق در آغاز سال 2012و ندای عشق که در 88 قسمت بوده وخیلی از داستانهای دیگه ..منتها به نسبت داستانهای دیگه کمه . گاهی وقتا حس می کنم سرعت نوشتن من از سرعت خوندن بعضی از دوستان بیشتره البته حس نمی خواد خودشون عنوان می کنند . شایدم علتش وجود سایتهای گوناگون باشه . درهر حال از لطف و توجهت متشکرم و منم مثل تو عاشق این جور داستانهام .شاد باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشی بنویس فقط بنویس امپراطور

ایرانی گفت...

سلام بر دلفین شاه عزیز ! پادشاه پادشاهان ! پاینده باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر