ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 55

دستمو گذاشتم رو پشت سر عصمت و موهاشو کشیدم  و کیرمو چند سانت پایین تر آورده و کردم تو کوسش و با همون سفتی و سختی اونو می گاییدم . می خواستم تا اونجایی که میشه بهش درد وارد کنم . -کوروش داری چیکار می کنی . چه جوری داری منو می گایی . این وحشی بازی ها چیه -حال نمی کنی ؟/؟ میگی کیرمو بکشم ؟/؟ -نه نهههههه نگو. کوسمو نمی بینی چه جوری واسه کیرت دهن باز کرده ولی بد جوری داری جرش میدی . انگشتمو کردم تو سوراخ کون جنده شلاق زن امر به معروفی و نهی از منکری . -واااااییییییی . وایییییی می سوزه کونم می سوزه اوخ نهههههه چیکارش کردی . بی توجه به اون کونشو انگشت می کردم و کوسشو هم می گاییدم . خلاصه با این قرصی که خورده بودم تا یه ساعت تمام همچین کوسشو می گاییدم و انگشت تو کونش می کردم که از درد و سوزش بسیار ظاهرا به بی حسی رسیده بود و هر چی می گاییدمش  چون گرم بود دیگه دردش نمیومد . می دونستم دقایقی بعد از پایان سکس دیگه نمی تونه حتی سر جاش هم بشینه . کوس خیس و رود خونه ایش نشون می داد که خیلی داره حال می کنه . نمی دونم تو کدوم ایستگاه بود که بالاخره تونستم ارگاسمش کنم . خیلی کیف کرد و یه جیغی کشید و ساکت شد . خیلی منو دعا می کرد . دلم سوخت از این آب کیری که حروم کوس این جنده اسبق کرده بودم . جنده اسبق میگم به خاطر این که الان دیگه واژه جنده رو باید یواش یواش  از لغت نامه ها حذف کنن چون ظاهرا کار بردی نداره . همه وقتی مجبور باشن خودشونو در اختیار یه نفر قرار بدن اون وقت چی میشه ؟/؟ ولی این شلاق زنو باید آدمش می کردم . نصفه شب بود یا دم دمای صبح دیگه نمی دونستم . از بی خوابی داشتم می مردم و این شلاق زن اومده بود که کنار من رو صندلی بشینه و گپ بزنه . وقتی یادم میومد که چه جوری کیرمو تو دستم می گرفتم و می کوبیدم به کون و کپلش و می گفتم آها تو دختر مردمو شلاق می زدی پس بگیر اینم شلاق من , خنده ام می گرفت . اون لحظه حرصمم گرفته بود . اون با کمال پررویی که خصلت همه این کلاغ سیاههاست می گفت هر چی دلت میخواد بزن ما از این شلاقا زیاد خوردیم .. همین اراده منو قوی تر کرده بود تا کوس و کونشو بیشتر به قصد جر دادن بکوبم .. جااااااان چه ناله ای می کرد این عصمت کون گشاد . نمی تونست رو کون بشینه . جیغ می کشید . ضجه می زد . هر چی بیشتر ناله می کرد من بیشتر کیف می کردم و بیشتر دلم خنک می شد . -ببینم عصمت کونی حقته که باطوم تو کونت فرو کنن . تو سنت به اون می خوره که خیلی از دخترای جوون زمان خودتو و حتی تا همین یکی دو سال پیش شکنجه داده باشی . دیدی چقدر درد داره ؟/؟ تازه این که چیزی نیست سرتو باید بکنن تو لگن توالت تا فضولاتو بخوری و ببینی چقدر حال میده . حالا اگه میشه یه خورده خفه خون بگیر من میخوام رو تختم بخوابم . رفتم رو تخت چشامو گذاشتم رو هم . دلم نمی کشید بخوابم . اگه بلایی سرش نمی آوردم بهش مشکوک بودم چه برسه به این که می دونم حالا خیلی هم باهام لج شده بود . عیبی نداره تا حالا که نخوابیده بودم دیشبم که همین وضعیتو داشتم . امید واربودم که فرداشب تو خونه خودم باشم . یکی حالا رو تحمل کنم . می ترسم این عوضی منو تحویل مامورای دوالتی بده . دقایقی بعد شکم به یقین تبدیل شد . دیدم چند بار منو صدا زد و منم جواب ندادم . واسه یکی تلفن زد . کثافت منو لو داده بود .قرار بود در ایستگاه بعدی منو به دام بندازن . دلم می خواست بزنم لت و پارش کنم و در برم ولی نمی شد . قطار در حال حرکت بود و منم باید اونو می کشتم تا از شرش خلاص می شدم . .. چند دقیقه بعد طوری وانمود کردم که تازه از خواب پاشدم -ببینم هنوز اذان نشده -کوس خل شدی کوروش تو که نجسی .. -تیمم میشه کرد .. -ببینم تا ایستگاه بعدی خیلی مونده -یه نیم ساعتی .. -عصمت خیلی دوستت دارم . میون این همه زنی که دیدم و گاییدم تو از همه باحال تری . نمی دونم چرا دوباره هوس دارم که تو رو بگام . ببین عشق تو رو دارم . فقط یکی برم دستشویی هر وقت ادرار دارم سکس بهم نمی چسبه -کوروش فقط زود بر گرد که بیست  دقیقه بتونیم سکس می کنیم -مگه ایستگاه بعدی تهرونه ؟/؟ -نه شاید بریم پایین یه هوایی بخوریم . .. از کوپه خارج شدم . من باید در این نیمساعت خودمو از قطار خارج می کردم . خیلی سخت بود . اگه غیبتم طولانی می شد اون وقت این زنه مشکوک می شد و یه کاری می کرد زودتر دستگیر شم . یاد فیلمهای پلیسی افتاده بودم که قهرمانان داستان از پنجره خودشونو پرت می کنن پایین . تو رود خونه و آب . ولی جاهایی که سرعت کم میشه شانس نجات و آسیب ندیدگی بیشتره . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . عشق اول به شهر و دیار رفتن , منو کشته بود و به ماجراجویی اینچنینی کشونده بود . کنار دستشویی یه پنجره داشت .. نه کار من نبود . همین جور واگن به واگنو می دویدم .  یه لحظه قطار یه تر مزی زد و وایساد . هنوز ده دقیقه نشده بود که من از کوپه اومده بودم بیرون . ظاهرا اتفاقی افتاده بود . شایدم دنبال من می گشتند . ریسک نکردم . این بار رفتم ازطرف راست پریدم که ظاهرا می رسید به درخت و شایدم رود خونه و راحت تر می شد قایم شد . خوشبختانه کسی منو ندید و رفتم خودمو قایم کردم . پشت سرمو هم نگاه نکردم که یه وقتی کنجکاوی کار دستم نده و یه شانس دیگه ای هم که آوردم از حد فاصل دو واگن و از جایی پریدم که از داخل هم کسی منو ندید . فقط از این تعجب می کردم که اگه دنبال من بودند اون پایین چرا اثری از نگهبان نبوده . شاید فکر این جیمز باند بازی رو نمی کردن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

ناشناس گفت...

داستانها کوتاه هستن وتا بیای لذت ببری از کار ایرانی تموم میشه.لطفا قسمت ها رو طولانی کن.ممنون واسه داستانهای زیباتون

ناشناس گفت...

داستانها کوتاه هستن وتا بیای لذت ببری از کار ایرانی تموم میشه.لطفا قسمت ها رو طولانی کن.ممنون واسه داستانهای زیباتون

ایرانی گفت...

کاملا صحیح می فرمایید آشنای عزیزم . بیشترش به خاطر اینه که روزی چند تا انتشار داشته و هنگام رسیدگی به یکی فکرم میره پیش اون یکی وفرصت رو باید تقسیم کنم . ویکی دیگه هم این که مثل حالا که یه روز خاصه این نوسانات سرعت اینترنت آدمو اذیت می کنه . در هر حال محبت داری که با پیام گرمت دلگرمم می کنی امیدوارم بتونم در آینده تا اونجایی که از دستم بر میاد طبق خواسته تو عزیز گل و بسیاری از دیگر عزیزان عمل کنم . شاد باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

دمت گرم

ایرانی گفت...

تشکر دلفین عزیزم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر