ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 2

هنوز باورم نمی شد . فکر می کردم دارم خواب می بینم . یه سری تو فیلمها دیده بودم که جنها غیب میشن و بعضی ها اونا رو می بینن و گاهی هم هیشکی اونا رو نمی بینه ولی این که یه آدم بیاد و به این شکل و شمایل .. هیجان زده شده بودم دوست داشتم آزمایش کنم ببینم راه برگشتی هم هست . نکنه من همین جوری گیر کرده باشم و دوباره نتونم بر گردم . اون وقت چه خاکی به سرم بریزم . پس اون وقتی که این لپه رو خاروندم غیبم زده بود . اون وقت اگه منو ببینن چی . تازه ازکجا بفهمم که بر گشتم . باید خودمو به اونا نشون بدم که اونا بفهمن من بر گشتم . اصلا بی خیالش . این پیرمرده حتما یه چیزی حالیش بود که می گفت . وای فکرشو نمی کردم به دیدن سکس بابا ننه ام یه روزی تا این حد هیجان زده شم اول ازدواج بی شوهر شدن بد دردیه . تازه رفته بودم مزه کوس دادنو حس کنم . چه حالی می داد . لعنتی دوباره یاد اون روز ها افتاده بودم . مامان شده بود یه تیکه ماه . رفت جلو میز توالت دوباره یه سری از این آت و آشغالا رو رو سر و صورتش خالی کرد . -از دست این نادیا مگه می تونم به خودم برسم . میخوام خودمو تو فضای خودمونی واست خوشگل کنم می ترسم نادیا حال و هوای  اون دوران نوعروسی خودشو به یاد بیاره دختر بیچاره ام دلش بگیره -خوب کاری می کنی عزیزم . بیا حالا بیا -دلم براش می سوزه . من اگه یه شب کیر نخورم شب دومشو لحظه شماری می کنم که کی زود تر میریم تو رختخواب و جبران اون شب قبلو می کنیم . بیچاره دخترم چطور می تونه طاقت بیاره -حتما میاره دیگه . این قدر غصه اونو نخور . خب اگه نیاز داشت می رفت عروسی می کرد .مگه کم خواستگار خوب در این خونه رو زده ؟/؟ .... عجب باحالی بود . عجب قدرتی پیدا کرده بودم . راحت می دیدم و راحت می شنیدم . من تو سایت امیر سکسی یه داستان خونده بودم به نام راز نگاه اونجا فرشته قهرمان داستان وقتی تو چش بقیه زل می زد می تونست فکرشونو بخونه ولی این جوری خیلی بهتره . درسته که فکر کسی رو نمیشه در سکوت خوند ولی قدرت آدم چند جانبه میشه . منتظر بودم سکسشونو شروع کنند . حالتم طوری بود که تمام لباسهام هم نامرئی شده بودند ولی اگه می خواستم یه لباس رو همین لباس بپوشم اون جدیده مرئی می شد . مگر این که دوباره حاضر غایب می شدم . کارم در اومده بود . فقط باید حواسم می بود که لای دست و پاشون نیفتم . مامان پاهاشو از وسط باز کرد و رفت رو سر بابایی نشست -جووووووون زن عجب کوسی درست کردی . .نشون نمیده 45 ساله باشه -ووووویییییی ناصر یه وقتی پیش فامیلا از این حرفا نزنی .-ثریا تو الان از 35 ساله ها هم جوونتر نشون میدی -راست میگی ؟/؟-دروغم کجا بود -بگو جون تو .-جون تو -بگو جون تو می خورم کوس تو .. پدرمنم حرف مامانو گوش داد و گفت جون تو می خورم کوس تو . بابا طاقباز اون زیر قرار داشت و مامان کوسشو گذاشته بود رو سرش و منم داشتم حال می کردم . بابا زبونشو تا حلقوم در آورده بود و رو کوس مامان می کشید . باورم نمی شد اون هارت و پورتها و سیاست رفتنهاش چه جوری خوابیده بود من نمی دونم . کوس مامان اونو یه زن ذلیل به تمام معنا کرده بود . یعنی تو رختخواب که این جور نشون می داد . حتی مامانی کونشو رو سر ناصر بابا کج کرد تا سوراخ کونشم توسط زبون بابا لیسیده شه .. آخ که چه صحنه هایی . همونجا گوشه اتاق پاهامو دراز کرده به صحنه نگاه می کردم . حالتشونو عوض کردند . مامان خودشو کشوند بالاتر حالا دیگه سینه های ثریا رو دهن ناصر قرار داشت . اون مرتب دهنشو به طرف سینه های مامان نشونه می رفت و مامان هم سینه هاشو تکون می داد و از دهن بابا دور می کرد و مثلا داشت تشنه ترش می کرد . به جای سینه ها گردنبند  می رفت تو دهن ناصر -زن تو داری چی کار می کنی ؟/؟ -خوشم میاد اذیتت می کنم -تو همیشه همین طور بودی .. معلوم نبود اینا تا کی می خواستند این کارو بکنند . پاور چین پاورچین به اونا نزدیک شدم تا کیر پدرو از نزدیک ببینم . وای بابا چی درست کردی . این از کیر خدا بیامرزی اون جوان کم کام خیلی کلفت تر بود . حتما باید یه قرصی خورده باشه . با پنجاه سال سن این کیرو داشتن خیلی عجیبه . دلم می خواست دستمو دور اون کیر حلقه بزنم . این مخفی کاری سبب شده بود که اصلا فراموش کنم اونا بابا ننه ام هستن و منو بزرگ کردن و همین کیر بوده که استارت تولید منو زده و ماده اولیه منو ردیف کرده . یه چیزی حدود نیم متر با اونا فاصله داشتم . اگه می خواستم نزدیک تر برم ممکن بود بخورن بهم . ازشون فاصله گرفتم . می خواستم یه چیزی بردارم و با اون رو کوسم بکشم ترسیدم حرکاتش مشخص شه . اگه از اول قصد همچین کاری رو داشتم باید اونو تو دستم می گرفتم و بعد از این نیروی خودم استفاده می کردم . شانس آوردم فاصله مو باهاشون زیاد کردم چون بابا یه لحظه از جاش بلند شد کمرمادرو تو دستاش گرفت و یه دور اونو بر گردوند و روتخت درازش کرد و از همون پشت کیرشو یه ضرب فرو کرد تو کوسش .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم ادامه بده همینجوری

jemco گفت...

مرسی داداش
فکر کنم داستان هرچی جلوتر بره هیجانش بیشتر بشه پس منتظر ادامشم

ایرانی گفت...

اطا عت میشه دلفین جان ! ...ایرانی

ایرانی گفت...

جمکو داداش خوب من بازم ممنونم از پیامت . همین حالا واسه این داستان چند جور جریان و سوژه در نظر دارم که خب هر جریانی رو دو سه قسمتی باید دور و برش باشم و داستان هم از نظر عرضی و هم از نظر طولی متنوع خواهد بود یا خواهد شد و در هر صورت از همراهی تو عزیز گلم سپاسگزارم . ..ایرانی

ناشناس گفت...

عالی بود
داداش امیر اگه بتونی تو داستان سکس با پدر و برادر و خواهر هم ترتیب بدی عالی تر میشه

ایرانی گفت...

با سلام به دوست آشنا و نازنینم . این پیشنهاد شما هم می تونه جالب باشه و یه قسمتش به فکر خودم هم رسیده و شاید هم بنویسم ولی گستردگی مطالب و ماجراهای این داستان در قسمتهای بعدی می تونه در حدی باشه خیلی فراتر از سکس فامیلی با سوژه هایی تازه تر . خرم و شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر