ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 57

رفتم طرف  خونه ای که کتایون آدرسشو داده بود . می خواستم سوار تاکسی شم می ترسیدم که شناسایی شم . البته برای رژیم زنگ زده مرخصی گرفته بودم ولی چه طور می خواستم حریف این همشهریهام شم . باید پیاده می رفتم تا به خونه می رسیدم . ازاون خونه قدیمی که ما توش بودیم و قرار بود به میراث فرهنگی تبدیلش کنن و ازش پول در بیارن تا خونه جدید حداقل یک ساعت پیاده راه بود و من باید می رفتم به کمر بندی غربی و این خونه هم در حاشیه کمر بندی غربی به طرف امیر کبیر و میدان حمزه کلا بود . سرمو انداختم پایین و مثل از پشت کوه اومده های شهر ندیده در کمربندی تازه ساخت به موازات کمربندی غربی قدم می زدم . این منطقه رو تازه می دیدم . کی این شهر ما رو بزرگ کرده بودند و خبر نداشتم . اگه این من بودم که ظرف چند سال پایتخت رو از تهران به بابل منتقل می کردم .  یه بابل هم زمان کوروش کبیر داشتیم منتها اون یکی زیر حرف ب دومش کسره داشت و این یکی ضمه . جیبم پر بود از آب میوه و انواع بیسکویت ها .. تو راه می خوردم و می رفتم . بعد از یکساعت رسیدم به همون منطقه ای که کتایون آدرسشو بهم داده بود . چند تا خونه شیک و تمیز دیده بودم و انواع و اقسام برج و بر جک ها . عجب خونه هایی ساخته شده بود . یکیشون اندازه یه قصر بود .. مامان چقدر دوست داشت یه آپارتمان تو طبقه اول داشته باشه . می گفت کمرم درد گرفته از بس حیاطو جارو زدم . ما که اصلا حیاطی به اون صورت نداشتیم . به هر حال پیش در و فامیل خجالت می کشید . چند بار این طرف واون طرف کردم آخرش جلو یکی از این خونه ها وایسادم . خونه که نبود شبیه یه قصری در بهشت بود . این جا با این آدرسی که کتایون بهم داده می خونه . ولی اون که گفته این کلبه درویشی ما یک هکتاره .. ای خاک تو سرم .من همش تو ذهنم بود که یک هکتار هزار متره ولی نه یک هکتار ده هزار متره وای خدای من یعنی بیشتر از صد برابر خونه قبلی مون . باورم نمیشه . دارم خواب می بینم . حتما اشتباه می کنم . زنگ زدم . یه صدایی به گوشم رسید که نشناختم کیه . صدای پارس هفت هشت ده تا سگ میومد . از اون درب کنترلی های باحال داشت . و چند تا در دیگه بی کنترلی هم گوشه و کنار بود . چرا هیشکی نمیاد درو باز کنه . نکنه اشتباهی اومدم از اولم می دونستم نباید خونه مون این باشه . ولی با پولهامون می تونیم خیلی بزرگتر از این جا ها رو و اونم چند تاشو داشته باشیم . .. یهو دیدم درب کنترلی خودش رفت بالا .. هول خوردم .. یه صدای اتوماتی هم اومد که می گفت لطفا بفر مایید .. لطفا بفر مایید .. سگها ساکت شده بودند .. دیدم یه دختری با یه دامن سوپر مینی و میکاپی غلیظ و یه کله پف کرده که آدمو به یاد درختای کاج تزئین کرده کریسمس مینداخت از اون فاصله داره خودشو به من می رسونه . یه لحظه تصمیم به فرار گرفتم .. کوروش فرار کن افتادی تو تله .. افتادی تو تله .. خاک توسرت این سور پرایز بازی چی بود . خب زنگ می زدی به کتایون و می گفتی توی بابل هستی .. رفتم طرف درب کنترلی ولی دراومد پایین .  راه های دیگه هم طوری بود که نمی تونستم در برم . طرف از پشت آیفون فهمیده بود که من کوروش آریایی هستم . هرکی بود خیلی تیز بود که رو هوا زده بود .  بابا مامان کتایون دلم واستون یه ذره شده .. من خسته شدم از بس کوس کردم . می خوام استراحت کنم . مثل یه گربه ای که از دست سگ میخواد فرار کنه به دیوار دور تا دور خونه پنجول مینداختم ولی فایده ای نداشت . شاید مامان اینا تو همسایگی اینجا زندگی می کردند . سرمو از ترس به عقب بر نمی گردوندم . موبایلو بر داشته واسه کتایون زنگ زدم . در همین لحظه صدای زنگ گوشی دیگه ای رو شنیدم .. -داداش داداش چت شده .. جهانگردی مثل این که رو مخت اثر گذاشته .. واسه چی و از کی داری فرار می کنی .. سرمو اون ور کردم و دیدم این سانتی مانتال هم که تو خوابش نمی دید اون دنیا هم به این شکل و شمایل در بیاد همون کتایون خوشگله خودمونه که شده بود عین یه تیکه ماه ولی خیلی خارجکی و عجیب و غریب .. دستامونو رو به هوا گرفته آغوشمونو واسه هم باز کردیم و مثل فیلمهای هندی به طرف هم دویدیم . افتادیم تو بغل هم . سفت و سخت منو بغل کرد ولی من قبل از این که دستامو محکم حلقه کنم می خواستم از دستش در برم .. -کتی خوشگله من کتی جون من تنم بوی عرق میده سختمه .. کتایون در حالی که به شدت اشک می ریخت و احساساتی شده بود گفت بوی داداش کوروش هر بویی که باشه از خوشبوترین عطر دنیا هم خوشبوتره . دلم برات تنگ شده بود . هیچوقت از بغل کردن اون تا به این حد لذت نبرده و احساساتی نشده بودم . راستش اصلا قدیما بغلی در کار نبود . همش جنگ و دعوا داشتیم . مخصوصا موقع خوردن . .صورتمو میون دستاش گرفت و لبمو به لباش چسبوند و طوری منو بوسید که منو یاد بوسه های چند تا از این زنایی که گاییده بودم مینداخت .. بر شیطون لعنت این خواهرمه . بیخود اونو با اون زنا مقایسه نکنم . -کتی جون تو چرا این جوری شدی . پیش بقیه که این جوری نمی گردی ؟/؟ -مگه چه ایرادی داره . تازه هیچ مردی جز تو که احساسی نداره . ولی اگه تو راضی نیستی هر جوری که بخوای همون میشم .. -کتی چی شد که این قدر حرف گوش کن شدی ؟/؟  تو که سایه منو با تیر می زدی -دوست نداری دوستت داشته باشم ؟/؟  مگه من یه داداش بیشتر دارم .؟/؟ تازه خواهرم ندارم . خیلی دلم واست تنگ شده بود . دوباره بهم چسبید . سینه هاش با سینه ام در تماس بودند . داشتم یه جوری می شدم که فوری خودمو از دستش خلاص کردم . بیچاره آبجی با حسن نیت داره میاد طرف من و من که نباید کیرمو واسه هر کسی شقش کنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

علی تنها گفت...

خوب پس داریم به سکس با خواهر هم نزدیک میشیم.
به نظر من یه خورده از زن های فامیل رو هم کوروش بگاد قشنگ میشه.

دلفین گفت...

عالیه داداشم ادامه بده

ایرانی گفت...

علی آقای گلم کاملا با تو هم عقیده ام یه ده بیست قسمتی رو داخل ایران نگه می دارم و بعد میرم سفر خارجه . زنای فامیل رو هم یه سه چهار تایی رو سعی می کنم ردیف کنم و چند زن دیگه ایرانی غیر فامیل را . ولی سیستم و سوژه و روند داستان طوری بوده وهست که به هیچ وجه نمیشه و صلاح نیست که در این داستان از سکس با مادر استفاده کنم . موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین عزیزم در خدمتم . لطف داری ..ایرانی

 

ابزار وبمستر