ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 24

افسوس که عمرروزهای خوش و بی دغدغه من و ندا کوتاه بود . یک هفته مانده به روز عمل نعیم فوکلی کراواتی پاپیونی با یه بنز چند صد میلیونی از تهرون راه افتاد و خودشو پلاس ما کرد . جوون خوش سر ووضع وزبون بازی بود و خیلی هم کتابی ومثلا پخته صحبت می کرد .-ببحشید دختر عموجان چند وقت سعادت یاری نکرد جویای احوال شما بشم ولی دورا دور از عمو جان خبر شما رو می گرفتم . چند روزی گذشت تا فک وفامیلا حالیش کردند که اینجا شرکت نیست و معمولی صحبت کنه . چند روز اول یه خورده قالش میذاشتیم و منو ندا آدم حسابش نمی کردیم ولی یواش یواش به کمک عمو ناصر خودشو داشت وبال ما می کرد .. هر وقت من و ندا می خواستیم بریم اول دستشو می گرفت و کلی موی دماغمون می شد . کار به جایی رسیده بود که این اواخر من و ندا بیشتر تلفنی صحبت می کردیم . یه بار که لب آب نشسته بودیم نعیم هوس کرده بود یه قلیونی بکشه و رفت کنار رود خونه . ما گفتیم  نمی آییم وهمین جا میشینیم و اهل دود و دم نیستیم . یه چند دقیقه ای از شرش خلاص بودیم -ندا این پسر عمو جانو کجا داشتین ؟/؟تو ترشی خوابونده بودینش ؟/؟-در مجموع آدم بدی نیست . حالا به طمع پول باباست یا راستی راستی دوستم داره به سادگی نمیشه قضاوت کرد .-تو که اون دفعه می گفتی دوستت نداره -بس کن دوباره شروع نکن . ولی ماشین خوشگلی داره . بابام می تونه ده تا از این ماشینا بخره ولی میگه بیخود پولمو حروم این چیزا نمی کنم چون که آهن پاره هست . ولی بالاخره می گیره چون وضع پولی و مالی ما خیلی بهتر از پسر عموست . تازه پدرم نصف ثروتشو با زحمت خودش به دست آورده . نعیم تازه مشغول شده و عمو هم چون بیشتر به برادر و خواهرش رسیدگی می کرد زیاد تو فکر زیاد کردن سر مایه نبود . سرم داشت سوت می کشید . واژه هایی مثل سرمایه  ,پول , ماشین بنز ووداشت حالمو بهم می زد .-ندا تو زندگی رو در پول و ماشین و این چیزا می بینی -نه عزیزم من زندگی رو در تو و عشقم که خودتو باشی می بینم -ولی حالت و حرفات چیز دیگه ای میگه . اگه بتونی پرواز کنی می پری -فهمیدم منظورت چیه . اگه پس از این همه مدت نخوام تو رو بشناسم که باید نمک بارم کنن . یعنی تو میگی دوست داشتنی ها رو نباید دوست داشته باشم ؟/؟از بنز خوشم میاد بگم خوشم نمیاد ؟/؟من که نگفتم واسه من بگیرش . یه آهی کشیدم ودستشو گذاشتم تو دستم و با بیحالی نوازشش کردم . او اینو به خوبی می فهمید . حساب کردم که تا دو ماه دیگه با پولم می تونم یکی از همین رنو سپند های دسته دوم بخرم . دو سه میلیونی می شد . به این زودیها یا اصلا نمی تونستم اونی باشم که بتونه این قدمو واسش برداره . فکرای عجیبی تو سرم افتاد . فکرایی که یه شبه نمی تونست منو به مقصد برسونه . می دونستم نباید خودمو الکی خوش کنم . ندا صورتشو گرفت طرف من دیگه از علاقمندیهای خودش چیزی واسم نگفت . می دونم دوست نداشت ناراحتم کنه . ولی من می خواستم این من باشم که تحت هر شرایطی خوشحالش می کنم . اون عشق من بود . همه چیز من . فکردم مشغول کاری بود که می خواستم انجام بدم . رفتم طرف محله مون تا جاسمو ببینم . جاسم یکی از اون دوستای خلافم بود که تو امر قاچاق انواع و اقسام مواد مخدر یدی طولا داشت و چند بار هم گیر افتاد . همیشه هشتش گرونه بود . ده میلیون کاسبی می کرد همون پول یا بیشترو رشوه می داد تا آزاد شه . ولی من اگه کاسبی می کردم خیلی بیشتر از اون احتیاط می کردم . زندگیم بهتر می شد ولی به این سادگیها نمی تونستم مثل نعیم بشم . هنوز شک داشتم ولی در خیالات خوش خودم غرق بودم . من برای ندا هر کاری می کردم. یه لحظه به فکرم افتاد که خیلی از جوونا با این کار بد من بد بخت میشن ولی خودمو قانع کردم که اگه من هم نخوام قاچاق فروشی کنم هستند کسان دیگه ای که جای من این کارو انجام بدن . یک ساعت نشد که تصمیممو گرفتم . هنوز به خونه جاسم که نزدیک خونه مون بود نرسیده بودم که دیدم یه قیافه چرتی و تا حدودی آشنا داره بهم میگه داری یه هزار تومن دستی بدی ؟/؟شنیدم رفتی سر کار . وضعت توپ توپه .-ببخشید شما ؟/؟-رفیقتو نمی شناسی ؟/؟ای زمونه نامرد !یادت رفته چند دفعه بهت تقلب دادم ؟/؟واست کاغذ پرت کردم -حسن تویی ؟/؟چرا این جوری شدی ؟/؟تو که شاگرد اول کلاس ما بودی . از همه سر تر بودی .-هزار تومنو بهم میدی ؟/؟.. بدنش می لرزید . بد جوری هم می لرزید . معتاد شده بود .-تو دیگه چرا تو که همش بقیه رو از این کارا منع می کردی . تو که حتی یه سیگار هم تو عمرت نکشیده بودی ...-ولم کرد و رفت با یکی دیگه که ازم خیلی پولدارتر بود . هر چی می خواست واسش می خرید .-حسن اگه دوستت می داشت اگه واقعا عاشقت بود از این کارا نمی کرد ... نمی تونست سر پا وایسه . رفت به یه گوشه دیوار تکیه داد . نفسش در نمیومد . هزار تومنو بهش دادم . حالا کارم درست بود یا نه رو نمی دونم . نمی تونستم ببینم عذاب بکشه و یخ بزنه . دیگه پشیمون شده بودم . ترجیح می دادم معتاد بشم تا معتاد پرور . اگه ندا منو دوست داشته باشه با دارو ندار من می سازه ولی اگه چشاش خوب بشه و دیگه منو نخواد .. نمی تونستم با این قیافه اخمو و درب و داغون برم خونه . تو کوچه ها قدم می زدم و فکر می کردم . دلم واسه بغل کردن ندا تنگ شده بود . این روزا زیاد نمی تونستم تن گرم و عاشقو تو بغلم داشته باشم . توهمین فکرا بودم که موبایلم زنگ خورد . وقتی که صدای ندارو شنیدم انگار همه غمها و نداریها رو فراموش کردم . گویی که دیگه هیچ فاصله ای بین خودم و اون احساس نمی کردم -نوید چرا این روزا این قدر اذیتم می کنی ؟/؟چرا همیشه دلمو به درد میاری ؟/؟چرا کاری می کنی که من همش واسه تو و ناراحتی تو غصه بخورم ؟/؟گناه من چیه که خونواده ام پولدارن . من که ازت چیزی نخواستم . دیگه ازت بستنی قیفی هم نمیخوام . اگه هم واست سخت بوده که واسم هدیه بخری هدیه تولدوهم پست میدم -نه این کارو نکن عزیزم آدم که هدیه رو پس نمیده -میخوام بهت ثابت شه که من هیچی ازت نمیخوام . من فقط تو رو میخوام چه جوری حالیت کنم که عشق من پاک و بی ریاست . دوستت دارم -حق نداری پسش بدی -اطاعت . هر چی مرد من بگه . آقای من بگه . با این حرفاش آروم شدم ولی حس کردم در یک آرامش قبل از طوفانیم . طوفانی که عشق و زندگی من و ندا رو به هم می ریزه .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

6 نظرات:

saeid گفت...

سلام
از این داستان واقعا دارم لذت میبرم. ممنون بابت این قلم

ایرانی گفت...

بازهم یه سلام دیگه به سعید جان گلم و یه سلام خاص به امیر عزیز که نظر قبلی منو در کمتر از چند ثانیه پس از ارسال منتشرکرد وتعجب کردم .خود من از این داستان خیلی خوشم میاد و حیفم میاد به این زودیها تمومش کنم .فعلا تا قسمت 73 اونو نوشتم و سعی دارم تا هشت ده قسمت دیگه بیشتر طولش ندم .نمیدونم این دوست آشنای سیزده ما مجوز گرفته یانه .درهرحال برای همه شما آرزوی موفقیت می کنم .پاینده باشید ..ایرانی

ناشناس گفت...

man in pesare ro akharesh khafe mikonam iraniiiiiii


Merc bbate zahmatet aziize del 13

ایرانی گفت...

زحمت نکش سیزده جان ! ندای قصه ما خودش زحمتشومی کشه .شادباشی ..ایرانی

مرتضی گفت...

منم کاملابا 13 موافقم...

ایرانی گفت...

باز هم سلام به مرتضی جان .در هر حال توفیقی شد که یه عقب نشینی هم بکنیم .فعلا که تا نصف قصه رو منتشرش کردم و تا سیزده بدر 91 اگه عمری باقی موند وزلزله ای نیومد ادامه اش میدم . تا آخر داستان سکه رو هوا کلی می چرخه تا به زمین برسه .جالبه با سیزده که مکالمه نوشتاری داشتم خبر تو رو می گرفتم حالا بر عکس ....از سیزده خبری نیست .حس ششم من میگه می تونه داستانها رو بخونه ولی سرعتش کفاف ارسال نظر رو نمیده .مرتضای گلم و سیزده فراموش نشدنی هردوی شما و همه خوانندگان خوب این مجموعه رو به خدای بزرگ می سپارم .شاد باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر