ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زبون دراز 27

 ما رو گیر آوردی . این شوخیها چیه که داری با من می کنی -نه مجتبی من دارم حقیقتو بهت میگم . من بار دارم بار دارم . به زودی مادر میشم و تو هم بابای این بچه ای .-مرجان اذیت نکن . شوخی نکن . تو الان چند ساله که با این نصرالله خان ازدواج کردی و همه عالم و آدم میدونن که بار دار نمیشی . شوحیت گرفته. سر صبحی داری منو آزارم میدی ؟/؟با من این کارو نکن . من دلشو ندارم . بچه من و ملوسک اون وقت یتیم میشه ها -وبچه من و تو -من دل دست میدم ها . قاطی کردی مرجان . فرضا اگه معجزه هم شده باشه و تو بار دار شده باشی از کجا معلوم که پدر این بچه من باشم -مجتبی این لحظه های خوش ما رو خراب نکن . بذار تو این لذت غرق باشم که منم مثل ملوسک دارم مامان میشم . بابا و مامان بهم افتخار می کنن  . منم واسه اونا عزیز میشم -خیلی بدی مرجان  . حتما بچه ما رو خیلی راحت به این نصرالله خان قالبش می کنی . مثل همونایی که تو فیلما می بینیم و توی داستانهای سکسی می خونیم . زنه میره با یکی دیگه رابطه بر قرار می کنه و بار دار میشه و بچه رو میندازه گردن شوهره . شوهر کوس خل هم از بس به زنه اعتماد داره دیگه به ذهنش خطور نمی کنه که تمام اینا ممکنه همش یه نقشه باشه -مجتبی به همین سادگیها هم که میگی نیست . اگه یه راه حلی پیدا نکنیم گندش در میاد . اونم چه گندی . اون سرش ناپیدا . من و تو هر دومون بیچاره میشیم باید فرار کنیم یه طرف درریم .-نه مرجان از این حرفا نزن من نمی تونم ملوسک و بچه رو ول کنم و برم .-ولی موندن و آبرو ریزیش نمی ارزه -چی شده خرابکاری بعدی چیه ؟/؟-اجازه بده همه حقیقتو برات بگم . اون چیزی که شما فکر می کنین نیست . من و نصرالله با عشق از دواج کردیم . با احترام متفابل همدیگه رو خوب درک می کردیم . حالا زیاد نمی خوام قصه کلثوم ننه تعریف کنم . بچه دار نشدیم . آزمایش دادیم عیب از نصرالله بود . عاشقش بودم . می دونستم اگه بابا بفهمه اون عقیمه کاری می کنه که مجبور شه طلاقم بده . من این طور نمی خواستم دوستش داشتم . تصمیم گرفتیم که مشکل نازایی رو من گردن بگیرم تا نه تنها نصرالله بیش از پیش عزیز شه بلکه این منتو هم بتونه بذاره که سایه اش رو سر منه . خودمو از داشتن نعمت فرزند محروم کرده بودم . یه ایثار گری کور . برای کسی که بعد ها فهمیدم لیاقتشو نداره . نصرالله چند بار زیر آبی رفته و بهم خیانت کرده البته من راستش به خاطر این کارش زیاد ناراحت نیستم . شاید تنوع طلبی تو خصلت مردا باشه . شاید اگه به روش می آوردم و همون دفعه اول جلوشو می گرفتم دیگه پی این کارا نمی رفت . حرص من از اینه که من شخصیت و مقامشو حفظ کردم و از علائق خودم چشم پوشی کردم . و این چیزا واسش ارزشی نداشت -ودر عوض تو به من نارو زدی .  منو بازیچه خودت قرار دادی . از من سوءاستفاده کردی . خواستی به وسیله من به خواسته ات برسی .-نه مجتبی اشتباه فکر نکن این طور نیست . به همون بچه من و تو که تو شکممه و از جونمم واسم عزیز تره و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادنش نیستم و واسش می میرم قسم که دوستت دارم و هدفم نارو زدن به تو نبوده -ولی تو حقیقتو به من نگفتی -حالا چیکار کنیم -هر غلطی که میخوای بکنی بکن فقط بچه رو نندازش گردن من -مجتبی کمکم کن . کمکم کن خواهش می کنم -تو دلمو شکستی خیلی احمق بودم که با تو طرف شدم . تو یه شیطون پستی . خودمو ازش دور کردم  و از خونه رفتم بیرون بی هوا تو خیابونا قدم می زدم . نیم ساعت یک ساعت دو ساعت اصلا معلوم نبود کجا هستم . شاید یه حکمتی بود که من مثل آدمای قاطی کرده این جور تو خیابونا راه برم تا به یه نتیجه ای برسم . آره من رسیده بودم جلوی یه بیمارستانی که ازش در رفته بودم . چند ماهی از این جریان می گذشت . به ذهنم رسید که دکتر مینو میتونه کمک کنه ولی پوست از سرم می کند . بیچاره ام می کرد . نه تنها پوست سرمو می کند بلکه پوست کیرمو هم می کند . الان صبح هم بود . بهترین موقعی که می شد جویای احوالش شد . همه اینا به یه طرف اگه بچه اول من یعنی بچه من و ملوسک دختر می شد و بچه من و مرجان پسر می شد چه خاکی باید به سرم می ریختم . باید می رفتم می مردم هر دو تا بچه در اصل مال من بود ولی دومی به حساب نصرالله خان نوشته می شد و تازه عزیز تر هم می شد وباید این طرف قضیه رو هم درست می کردم بعد می رفتم غصه خوری واسه طرف دیگه اش . فکر پسر و دختر بودن منو گیج کرده بود . راستش واسه من زیاد فرقی نمی کرد . تازه دخترا خیلی شیرین تر و بابایی تر و دوست داشتنی تر و ناز ترن ولی این پدر زنه ما از بس عمری بی نوگی کشیده بود یهورفته بود تو کف پسر . حالا با چه رویی برم سراغ این دکتر مینو . زنگ زدم . صدای واق واق سگارو اول شنیدم . درو واسم باز کرد و رفتم داخل . مینو خانوم با ربدو شامبر زنانه و خواب آلوده منو ورانداز می کرد -ببخشین از خواب بیدارتون کردم -به به آقا امیدو پارسال دوست و امسال آشنا . تو خجالت نمی کشیدی و نکشیدی آبرومو پیش همکارام و پرسنل بیمارستان بردی ؟/؟گناه کردم یه قدم خیر واست گرفتم ؟/؟تازه اگه از این کار خوشت نمیومد مگه بهت نگفتم همین جا تو خونه خودمون بمون و باهام باش و هر هفته یه چیزی بهت میدم . چیه راه گم کردی ؟/؟حرفتو بزن . یه خورده تو چشاش نگاه کردم تا ببینم چی دستگیرم میشه . عصبانی رو که بود ولی هوس هم داشت . می دونستم کوسش میخاره و این چند ماهی هم کسی اونو نکرده . با روحیه اش آشنا بودم . چون خبر خواهرشو گرفتم گفت هنوز خارجه . اون اگه تو ایران بود و یه کوس خلی مث من اونو می گایید شاید خواهره اونو می فرستاد پیشش -مشکلت چیه -مشکل خواهر زنمه -به !به !ازدواجم که کردی . یادم باشه بیام منزلتون یه کادو واست بیارم . مثل یه دوست دختر باهام صحبت می کرد . جریانو با سانسور و تحریف واسش تعریف کردم . فقط در مورد بابای بچه خودمو لو ندادم و انداختم گردن یه غریبه -راستشو بگو امید بابای بچه خودتی ؟/؟وگرنه یه داماد که تا ابن حد محرم خواهر زنش نمیشه -نه مینو جون . این خواهر خانوم ما از قدیم باهام خوب بوده . معلم شیمی ما بوده . من بهترین دانش آموزش بودم حالا خیلی باهام صمیمیه دلیل نمیشه که ما با هم رابطه جنسی داشته باشم . من و اون مثل یه خواهر و برادریم . مینو واسه چند دقیقه ای غیبش زد . و منم تو هال و حال خودم منتظر بودم -امید بیا کارت دارم صدا از اتاق خواب میومد . فهمیدم که امروز باید به جای مرجان جناب دکتر مینو رو بگام . گاوم زاییده بود . خدا خفه ات کنه مرجان به هزار مصیبت خودمو از شرش خلاص کرده بودم خیلی راحت باید پیشش بر می گشتم . آخه دیگه چی ازم باقی می موند . هیکلم شده بود عین گربه های تازه زایمان کرده ,مثل کاکتوس وسط بیابون . رفتم طرف اتاق خواب . خانوم خانوما رو یه صندلی مبلی لمیده بودند و پاهاشونو به دو طرف آویزوون کرده و با کوسشون ور می رفتن . تقریبا لخت بود . فقط یه بلوز سبک مردونه با دگمه هایی باز کمرشو پوشونده بود که از قسمت جلو باز بود و سینه هاشو انداخته بود بیرون با انگشتاش بهم اشاره زد که برم طرفش -کمک می کنی ؟/؟-این تویی که باید کمک کنی -کمکم می کنی ؟/؟-تا نفهمم که تو سر براه شدی یا نه .. یه چرخشی زده و راه خروجو در پیش گرفتم که مینو ترسید و گفت بر گرد بهت میگم چیکار میخوام بکنم و یه سری از اقداماتی رو که در قدم اول به مرجان بستگی داشت واسم تعریف کرد . نقشه خوبی بود . طوری که یه آرامش خاصی رو در من ایجاد کرد و لباسامو در آوردم و لخت لخت افتادم رو مینو -اووووووووووهههههه بیوفا بیرحم سنگدل اصلا از خودت پرسیدی که مینوی تو این چند وقتی چیکار می کنه ؟/؟خوب تشنه اش کردی و چند تا چراغ سیز نشون دادی و در رفتی ؟/؟این رسم روز گاره ؟/؟خیلی نامردی . حقته که به خاطر تو آبروی خودمو آبروی شغلی خودمو به خطر نندازم و ولت کنم بیفتی تو هچل . تو اگه تا فردا هم واسم دلیل و منطق بیاری من که باورم نمیشه پدر بچه خواهر زنت خودت نباشی . حالا چیکار به این کارا دارم . من الان کیر تو رو میخوام از این به بعد هم اگه هفته ای دو بار بهم سر نزنی من میدونم و تو .. مرجان خدا لعنتت کنه این چه نونی بود که به ما قرض دادی . حالا من چه خاکی به سرم بریزم -دکتر جون من . حالا نمیشه یه بار در هفته باشه ؟/؟چون وضعیت کاری بهم اجازه نمیده -وضعیت کاری یا این دو زنی که داری ؟/؟باشه تو همون یه بارشم باید قول مردونه بدی -باشه قول میدم . ولی خیلی خوب بهم چسبیده بود . خوشگل تر از دفعه پیش شده بود . موهاشو طوری کوتاه کرده بود که جوونترنشونش می داد . دوست داشتم خیلی بیشتر از اونی که می خواد و تو خیالشه بهش حال بدم که اونم مجبور شده به خاطر کیرمم که شده هوامو داشته باشه . پاهاش دو طرف مبل دراز شده بود و منم سرمو گذاشتم لاپاش و چونه هامو با یه حرکت لرزشی ویبره سریع رو کوس خیسش می گردوندم -اوخ اوف امید امید امید . نه نه نه حرکاتو پی در پی عوضش کرده متنوعش می کردم . بعد از حرکت چرخشی کل ناحیه بیرونی کوسشو میذاشتم تو دهنم میکش می زدم و هر بار شعاع میک زدنو از کم به زیاد و از زیاد به کم تغییرش می دادم وبعد می رفتم به حرکت فرو کردن زبون تو کوس می چسبیدم .-امید جون من سوختم . قلبم آخ نامرد تو که می تونی این طوری بهم حال بدی دلت اومد رفتی ؟/؟-مینو حالتو بکن به فکر حالا باش .-کوسمو پختیش . حالا کیرتو میخواد کیییییییرررررر کیییییرررررررت باید برررررره تو کوسسسسسسم و حالشو جا بیاررررررره اوخ بده بده بده . گذاشتم تا بازم حشری تر شه اون وقت کیرمو چسبوندم به سر کوسش و پس از چند فشار و اصطکاک شدید و با یه ضربه حرکات گایشی خودمو شروع کردم دکتر تسلیم تسلیم شده بود .-امید جونمو هم بخوای واست میدم . تنهام نذار ولم نکن . مگه من چی میخوام نا مسلمون . هفته ای یه کیر فقط . اونم کیر تو که بهش عادت کردم . می تونه سر حالم بیاره . بزن کوس بی حیامو بزن . کوسسسسس دکتر مینو روبزن بکوب . ریزش کن . صاحبشو که ریز کردی . کوسسسسسسه رو هم خردش کن .-مینو جون تو همیشه واسم با ارزشی و والایی -دروغ نگو اگه من و کوسم واست ارزش داشتیم نمی رفتی و تنهام نمیذاشتی . تازه الان هم از روی اجبار و این که کوس خل تر از من گیر نیاوردی بهم سر زدی  . تو فقط منو واسه همون یه بار می خواستی -نه نه این حرفو نزن . ببین کیرم هنوز وقتی کوستو می بینه به هیجان میاد هنوز هوس تو رو داره . هنوز عاشقته دوستت دارم . هوس تو رو دارم مینو . تو از یه دختر جوون هم فعال تر و خواستنی تری . من همیشه تشنه تو می مونم -منم همین طور . دوطرف مبلو نگه داشته و با نیرویی چند برابر کوس مینو رو می کردم . جیغ و داد های دکتر تا به حدی رسیده بود که سگهای خونه رو به واق واق انداخته بود . بیچاره ها فکر می کردند یکی به صاحبشون حمله کرده . البته این کار منم دست کمی از حمله نداشت . فشار شدیدی هم به خودم و سیستم عصبی ام می آوردم که زود انزال نشم . خوبی این حالت این بود که فشار زیادی رو مینو نمیومد . هر چند سینه هاش با شکمم در تماسی ملایم بودند -آههههههه آههههههه امید امید داری منو می سازی منو می سازی . دارم پرواز می کنم .-کجا می خوای بری جات همین جا تو بغل منه . همین جا همین جا همین جا .-آره بذار همین جا تو بغلت بمونم نذار در رم . من می خوام فقط مال تو باشم . ساختی منو . ارگاسم شدم حال کردم . اوووووخخخخخخ بده بریز اون آب کیر و مایه حیاتتو . کیرمو و خودمو درسته ول کردم تا این آب داغ و ملتهب پشت خطم بریزه تو کوس فرشته نجات من و مرجان -وایییییی وایییییی مینو -جوووووون جوووووون امید من . فدای نفست . فدای آه کشیدنات بشه مینو . هر کاری واسه تو و کیرت می کنم بریز -اومد اومد آخخخخخخخ مینو بگیرش داره می ریزه -امید جونم هر موقع از ریختن سیر شدی کیرتو در آربذار تو دهنم می خوام طعم و بوشو بچشم و احساس کنم . منم پس از این که آخرین قطره منی رو تو کوس مینو ریختم کیرمو بیرون کشیده با همون قطره آبهای چسبیده و خیسی کوس فرو کردم تو دهن دکتر مینو ... ادامه دارد .. نویسنده  ... ایرانی 

4 نظرات:

saeid گفت...

سلام
مثل همیشه قشنگ بود
یه نظر کلی هم داشتم
اگه بتونی داستانهایی که ادامه داره رو طبق یه برنامه خاصی بروز کنی بد نیست مثلا داستان زبون دراز رو 3 شنبه هر هفته یا شنبه و3شنبه و داستان های دیگه رو هم به همین ترتیب اینجوری هم بین قسمتها خیلی فاصله نمی افته و هم به نظرم با سلیقه تره

ایرانی گفت...

سلام به سعید جان گلم پیشنهاد خوبیه خودم هم به این مسئله فکرکردم فقط چون من روزی یک یا دوانتشار دارم باید ایام هفته رو با تعداد داستانها مساوی یاهماهنگ دربیارم ولی یه کاریش می کنم .داستان زبون دراز در قسمت بعدی تموم میشه وداستان وسوسه پیروز هم دوقسمتش مونده .ممنونم از همراهی همیشگی و بیان ایده هایت ..ایرانی

matin گفت...

خیلی قشنگ وزیبا بود مرسی ایرانی عزیز من منتظر داداش امیر هستم وبم رو که بسته ولی چرا نمیاد ؟؟؟؟؟

ایرانی گفت...

متین جان .امیرکه وب رودوباره باز کرده .درهرحال این افتخار رو به من داده که فعلا بیشتر درخدمت شما باشم .مشکلات زندگی ومسائل کاری یه خورده فرصتهاشوکم کرده وهنوز درگیره با این حال برهمه کارها و امور نظارت داره وبامدیریت اونه که کارها پیش میره .شادباشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر