ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زبون دراز 28(قسمت آخر )

اون صبح با هر سازی که مینو می زد می رقصیدم . اون سواره بود و من پیاده قرار شد که یه نقشه ای پیاده کنم تا مرجان و نصرالله پاشون یه مطب دکتر مینو باز شه . اونا وقتی میان پیش دکتر مینو اون بهشون توصیه می کنه که حتما برن فلان آزمایشگاه و آزمایش اسپرمو اونجا انجام بدن . یعنی شوهره انجام بده . بقیه اش هم که معلوم . این آزمایشگاه تحت نظر دکتر مینو و دوست جون جونیش بوده وخیلی کارا ازش بر میومد . براش کاری نداشت که یه مقدار جزیی توی نتیجه دست ببره البته به کمک یکی دیگه از جنده های اونجا . مرجان و نصرالله آزمایشو می برن پیش مینو و این پزشک ما به نصرالله می گه که اسپرمها از نظر حجم و تعداد لب مرزن هر لحظه ممکنه ضعیف تر شن بهترین موقعیت آزمایش شانس در جهت  بار داریه و این فرصت نباید از دست بره و ممکنه ماه دیگه دوباره با خراب تر شدن اوضاع هیچ شانسی نباشه . فعلا احتمال موفقیت تا نود درصده . نصرالله خان خیلی خوشحال شد . مرجان توصیه کرد که اگه اول گوسفند بکشند بعد دعا کنند این جوری دعاشون مستجاب میشه و برای سبکی و راحت تر رسیدن به مقصود و مراد بهتره این کارو بکنن . نذر و نیاز و دعا و صدقه پشت سر هم نقل مجلس و کار های خونه بود . حالا توی خونه همه جا هو افتاده بود که دکتر این امید واری را موقتا و برای یه مدت کوتاهی به مرجان داده . بقیه هم از بس دنبال مشکلات و گرفتاریهای خودشون بودند زیاد توجهی نمی کردند که موضوع چیه و تا چه حد با واقعیات مطابقت داره . فقط این میونه ملوسک گیج شده بود و سر در نمی آورد -زن مگه تو دکتری بذار خواهرتم بار دار شه . چه اشکالی داره بچه ما دختر خاله یا پسر خاله پیدا کنه . دیگه نگفتم خواهر یا برادر . بالاخره ختم به خیر شد . دو تا عامل بود که نمیذاشت من برم طرف مرجان یا حداقل اشتهای منو کور کرده بود . یکی این که چرا از اول موضوع رو واسم باز نکرده بود قصدشو نگفته به اصطلاح به نوعی فریبم داده بود . یکی دیگه این که استرس داشتم از این که بچه من دختر باشه بچه اون پسر . حالا هر دو تاش که مال خودم بودند ولی ما که نمی تونستیم بگیم این دو تا نوه ها یه پدر دارن . بامرجان حرف نمی زدم . تحویلش نمی گرفتم . فقط جلو این و اون سلام علیک می کردیم و احوالپرسی خشک . راستش دختر داشتن با مزه تر بود ولی پدر زنه عاشق پسر بود . و اون وقت من پیش با جناقم کم می آوردم اگه بچه اولم پسر می شد و دومی دختر  . مرجان به عناوین مختلف خودشو خوشگل می کرد . ولی تحویلش نمی گرفتم . اون و ملوسک رفته رفته ریخت و قیافه حامله ها رو پیدا کرده بودند . من هفته ای یه بار به مینو سر می زدم . وقت و روز و ساعت معینی نداشت . فقط روزشو سعی می کردم در نیمه دوم هفته و غیر جمعه باشه . مرجان خیلی جاسوسی منو می کرد . از حسادت داشت می ترکید . همون وقتی که با نصرالله از مطب مینو بیرون اومده بود یه گوشه ای به من گفت راستشو بگو مجتبی این دکتر مینو همش امید امید می کرد اسمتو که بهش الکی گفتی ولی طوری ازت صحبت می کرد که انگار داره از معشوقه اش صحبت می کنه . من یه زنم حالیمه که وقتی یه زن در مورد یه مرد این طور صحبت می کنه بی دلیل نیست .-ببین مرجان اولا بین ما چیزی نیست . ثانیا اصلا به تو چه ربطی داره . مگه تو زنمی . اختیار دارمی . زنم حق نداره این طور اختیار داریمو بکنه . خورد و دم نکشید . از غم و دوری کیر من داشت می مرد . فکرم شده بود همش این که اگه بچه ام از ملوسک دختر باشه و اون طرف بچه شون پسر من بلافاصله در اولین فرصت ملوسکو بار دارش می کنم تا شاید در حرکت بعدی پسر دارشم . یه روز مرجان اومد فروشگاه .-مجتبی هنوزم ازم دلخوری ؟/؟ببین تو پدر این بچه ای هستی که تو شکم منه . تو به من زندگی دادی . عشق دادی امید دادی .-خیلی دورو و دروغگویی مرجان -توچی که میری با دکتر مینو لاس می زنی -من با اون سر و سری ندارم . اگه یه لبخندی هم بهش می زنم از صدقه سری سر جناب عالوست .-باشه به هم می رسیم .درسته که الان زیاد به فکر توام و خسته شدم از بس رفتم به وبلاگ امیر سکسی و با خوندن داستانهای سکس خواهر زن با داماد خودمو بیشتر تشنه تو کردم ولی  صبر کن بچه ام به دنیا بیاد , به همون هیکل سابقم برسم . باید آه بکشی تا بیام طرفت . اول ملوسک رفت برای سونوگرافی . جووووووون بچه پسر بود . به زور می خواستم خوشحالی خودمو پنهون کنم ولی مگه می تونستم . کبکم خروس می خوند . با دمم گردو می شکستم . به درک مال مرجان هر چی می خواد بشه بشه . مرجان هم دلش طاقت نگرفت و رفت سونو گرافی .. به هیشکی چیزی نگفت . یه بار منو تو خونه تنها گیر آورد و بهم گفت که بیام بالا میخواد یه چیزی بهم بگه -شنیدم بچه ات پسره . بابا خیلی خوشحال میشه . ولی می دونم تو خیلی دختر دوست داری وعاشق شیرین زبونیهاشی . اون نعمت خونه هست . قهر کردناش شیرین زبونیهاش مهربونیهاش همه چیزاش از پسرا باحال تر و با مزه تره  .لباسای مدل به مدل می تونی تنش کنی . خوشگلش کنی . نمی خوای بغلم کنی ؟/؟نمی خوای من و دخترتو با هم بغل کنی ؟/؟می دونم خیلی بهت بد کردم .. اون داشت یک ریز واسه خودش حرف می زد و من داشتم به این فکر می کردم که چه عالی شد که بچه دوم من و این بچه نمایشی نصرالله خان داره دختر میشه . -منو به خاطر این دخترتم که شده ببخش . بیا عزیزم دلم واست تنگ شده .. یهو هوس من به مرجان به سرعت نور بر گشت توی تنم . فکر کردم که به اندازه یه بشکه آب منی رفته تو کمرم که اگه خالیش نکنم منفجر م می کنه . ولی باید حفظ ظاهر می کردم . سیاستمو نگه می داشتم . فقط این کیر داشت رسوام می کرد روصندلی نشستم و یه خورده نیم رخ کردم -داری دختر میاری و من از این بابت خیلی خوشحالم . به من آرامش میده از این که یه دختر داشته باشم . اومد جلو چشاش پر اشک بود -بگو منو بخشیدی . دلم واسه بغل کردنت و لخت بغل کردنت تنگ شده -تو که شوهر داری -اون فقط فکر خودشه -می دونی چیه مرجان حرصم از اینه که من بازیچه تو بودم . تو فریبم دادی یکی رو می خواستی که فقط ازش بچه دار شی کس دیگه ای رو اگه غیر من گیر می آوردی خودتو تسلیمش می کردی دیگه نذاشت ادامه بدم . با آخرین زورش گذاشت زیر گوشم . درسته که خیلی دردم گرفته بود و منم باید یکی میذاشتم زیر گوشش ولی من درد وجود وقلبشو تو دستش احساس کردم . مرجان همه رنجهای خودشو تو دستش جمع کرده بود و گذاشت زیر گوشم . این جوری راحت تر حرفاشو شنیدم . چشامم باز شد و خون صورتم پیام دردشو رسوند به قلبم . از این کارش پشیمون شد اومد طرفم عذر خواهی کنه . با چشایی گریون هم اومده بود نذاشتم دیگه حرف بزنه بغلش کردم و بوسیدمش .-عزیزم منو ببخش حرف بدی بهت زدم خیلی سختی کشیدی مرجانم نباید بهت توهین می کردم . درواقع توهین به تو یعنی توهین به خودم .-تو هم منو ببخش مجتبی هرچی بگی حق داری من بچه می خواستم و می ترسیدم موافقت نکنی ولی به دختر نازمون قسم که سالهاست که آرزوشو دارم من هر جایی نیستم ... نتونست ادامه بده . حس کردم بدجوری نیاز به داروی ضد افسردگی داره . بردمش اتاق خواب و همونجا رو تخت درازش کردم . دیگه نمی تونست رو شکم بخوابه . سرمو آروم از پهلو گذاشتم رو شکمش . اونو بوسیدم . دخترم و مادرشو ناز دادم . سینه های مادر دخترم درشت تر شده پرشیر به نظر می رسید . کوسش یه خورده تپل شده بود و مودار . بیچاره نمی تونست گردنشو خوب خم کنه تا کوسشو بینه وموهاشو بگیره -یادت باشه مرجان هر وقت میخوای بری حموم به من بگی تا موی کوستو بگیرم . با همه اینا کوسشو با پشمک هاش به دهن گرفتم -مجتبی جون تو خودت نمی دونی چقدر داری آرومم می کنی . خیلی به این نوازش و حال دادنات نیاز داشتم و دارم -عزیزم با کیرت بیا بالا سرم . دلم واسش لک زده . خیلی بخیلی . روز به روز ازم بیشتر دورش  کرده تشنه ترم می کنی . خوب می دونی چطور منو بسوزونی . مجتبی کیرتو فرو کن تو دهنم . دلم واسش یه ذره شده . کی فکرمی کرد اونی که یه روزی سایه اشو با تیر می زدم منو به آرزوی بزرگم برسونه و بابای بچه ام بشه ... آخ که این زن همون شور و نشاط چند ماه قبلو داشت . آن قدر با لذت ساک می زد که فکر کردم داره یه گوشت لذیذو می خوره . داشت خوابم می برد . تو یه حالتی بین خواب و بیداری و نهایت لذت حس کردم که یه چیزی ازم داره می ریزه . این آب کیر من بود که دهن مرجانو سفید کرده بود -مرجان عزیزم اگه تو دهنت چیزی مونده تف کن . تف کن . می ترسم واسه دخترمون بد باشه . می ترسم آرزو مریض شه . اسمشو هم گرفته بودیم . بابا مامانش اسم قشنگی واسش انتخاب کرده بودند . اسم بچه خودمو ملوسکو هم دوست داشتم بذارم امید .-مرجان جون بالاخره داری به آرزوت می رسی -ولی آرزوی بزرگ من کیرته . وقتی تو و کیرتو نداشته باشم دیگه بقیه آرزوها واسم مهم نیستن .-می دونم قبلا نشونم دادی -بس کن شروع نکن دیگه .-آخخخخخخخ نهههههه نهههههه ناقلا کیرتو گذاشتی تو ... اگه می خواستم لباشو ببوسم خودمو باید عمودتر می کردم وروبدن مرجان قرار می دادم تا کیرمم از این پایین کارخودشو می کرد ولی کمرم درد می گرفت . می تونستم خودمو بندازم روشکمش و به این صورت بکنمش ولی شاید واسه دختر خوشگلم خوب نبود .-کوسسسسسسمو کوسسسسسسسمو با کیییییییییییییرررررررررررت تیکه تیکه اش کن . با کیییییییررررررررت کوسسسسسسمو ببوس . ببوس . می دونم زشت شدم . ولی بارو میوه عشق من و تو توی وجودمه .. به عشقبازی یکنواخت و یک مدل خودمون ادامه می دادیم . با هر بار خروج کیر تمیزش می کردم و دوباره میذاشتم تو کوسش -گریه امو در آوردی مجتبی من هوس دارم . من فقط با تو ارضا میشم . می دونی چند بار رواین تخت ساعتها منتظرت بودم ؟/؟چشم انتظاری خیلی بده . اونو می گاییدم و به شکم گنده اش دست می کشیدم . با سینه هاش بازی می کردم . به در خواست خودش هر چند ضربه در میون کیرمو بیرون کشیده فرو می کردم تو دهنش . یه ساعت کشید تا اونو به ارگاسم برسونم . هیکل سفت و سختی پیدا کرده بود  .می دونستم می تونه همون خوشگل خانوم سابق بشه -مجتبی تا می تونی باهام حال کن . حال بده کوس و کیر واسه این چیزا آفریده شدند . یه ساعت تمام داشتم مرجانو می گاییدم . این باید همون اول ارضا می شد . شاید چاقالو شدن زیاد اونو سخت آب کرده بود . اون روز به هر جان کندنی بود ارضاش کرده یه دفعه دیگه ریختم تو کوسش .... عشقبازی با یک زن باردار اونم پس از چند ماهگی واقعا هنر میخواد و من هم حال کردم و هم حال دادم .. امید من یه ماه زودتر از آرزو به دنیا اومد . هردوتاشون کاملا شبیه من شدند . با این که یکی دختر بود یکی پسر عین سیبی بودند که از وسط نصفشون کرده باشن . آرزو انگار بوی منو احساس می کرد . از همون بچگی به من علاقمند شد . منم کاری کردم که هم امید و هم آرزو عاشق من شده باهام عجین شن .. دوتا بچه ناز و خوشگل و مامانی .. آقا محمد علی که از بس صدقه و رفع بلایی داده بود دیگه داد همه رو در آورده بود . کوچولوهام بزرگ می شدند و من روز به روز به هر دوی اونا عادت می کردم . یعنی دخترم هیچوقت نباید بفهمه که من پدرشم ؟/؟یه وقت بهم میگه عمو یه وقت بهم میگه دایی یه روزم میگه آقا مجتبی .. شوهر خاله ... یکی باید بهم بگه که من چطور باهاشون حرف بزنم . دوست دارن شبا پیش من بخوابن . واسشون قصه بگم . همیشه بهشون بگم دوستشون دارم . قربونش برم چقدر به آرزو جونم میاد که لباسای شاد و فانتزی بپوشه . امید منم از همون دوسالگی مرد شده بود . یعنی ختنه اش کردند . ملوسک جونمم داره از شکم لاغر میشه  وبه اون شکلی که من دوست دارم داره می رسه .. مرجان جون من هم مثل سابق هرروز خودشو واسم ردیف می کنه ومنم اکثر روزا ردیف ترش می کنم . دکتر مینو هم که هفته ای یه بار ازم باج می گیره . امید و آرزو خیلی باهم صمیمی اند . اونا مثل پسرخاله دختر خاله هستند ولی در واقع خواهر و برادرند . از الان دوباره یه مشت افکار مسخره و مزاحم داره به سراغم میاد . دارم با خودم فکر می کنم که نکنه وقتی که این امید و آرزو بزرگ تر که شن از هم خوششون بیاد و عاشق هم شن .. من که اصلا از این کابوس خوشم نمیاد ولی اگه عاشق هم شن من و مرجان چه خاکی تو سرمون بریزیم ؟/؟.. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

hero گفت...

دستت درد نکنه امیر جان خسته نباشی خیلی عالی بود این که تموم شد می خوای چی بجاش بزاری یه داستان خانوادگی جدید ینویس که مثل همه ی داستانات عالی باشه . خسته نباشی .

ایرانی گفت...

هروی عزیزم سلام .به جای این داستان هر پنجشنبه می خوام داستان دنباله داری به نام هرکی به هرکی منتشرکنم که هسته اصلی آن یک سکس بزرگ خانوادگی دریک محفل عمومی یعنی درکنارهمه که البته پس از چند قسمت زمینه سازی ومقدمه چینی که اونم خودش سکس وتکیه کلامهای مخصوص خودشوداره . فعلا که 6 قسمت اونو برای 6هفته نوشتم هنوز اندرخم سکسهای مقدماتی وهیجانات اولیه اش هستم ودوست دارم طولانیش کنم .متشکرم از تشویق و همراهیت .شاد وخرم باشی ..ایرانی

matin گفت...

داستان خیلی زیبا و جالبی بود مرسی تشکر

ایرانی گفت...

بازم یه سلام دیگه به تو آقا متین گلم .پیروز باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

آقاي ايراني من تازه با اين سايت آشناشده ام؛ولي الان تنها بهانه ام براي ورود به اينترنت هستش. خدايش باهمه داستانهايتون حال ميكنم. خسته نباشيد؛منتظركارهاي بعديتون هستم.
ازطرف ستار

ایرانی گفت...

سلام به ستار خان نازنینم ! هم نام محبوب ترین خواننده مرد من از زمان نوجوانی تا به حال ..خوشحالم که با سایت ما آشنا شدی و عزیزی به جمع عزیزان ما اضافه گشت .. افتخار می کنم که در خدمت تو و همه نازنینان باشم . درکنار داستانهای سکسی گاهی داستانهای عاشقانه هم منتشر می کنم .برای تو و عزیزانت آرزوی شادی و تندرستی کرده به خدای بزرگ می سپارمت . منتظر پیامهای بعدیت هستم . موفق باشی ...ایرانی

sia گفت...

سلام. روز بخیر..
این داستان هم خیلی خیلی جالب و جذاب بود. اگه تو واقعیت هم یه همچین آقا مجتبایی وجود داشته باشه، واقعن خدای شانس و اقباله (هرچند من خیلی بدشانسم). بنظرم اگه این آخر یه دو قسمت دیگه ادامش میدادی و هرسه تا زنو با هم میکرد باهال تر میشد، هرچند الآن دیگه واسه این پیشنهاد دیر شده..
راستی، یه پیشنهاد؛ اگه داستانای دنباله دار یه طوری مثل پوشه بندی بشه خیلی خوبه. من چند دقیقه موندم تا قسمت17 رو پیدا کردم چون ویرایشش غلط شده بود. خلاصه ببخشید زیاد حرف زدم.. خسته نباشی..

ایرانی گفت...

سلام سیا جان .. بازم خسته نباشی ..امید وارم شانس یه تو هم رو کنه ..البته داستانها الان بر مبنای حروف هم تنظیم شده و بعضی تغییرات رو خود امیر خان مدیریت وبلاگ انجام میده که البته به علت مشغله زیاد مدتهاست که به سایت سر نمی زنه . داستان دست بالای دست هم بدک نیست . البته تمام این داستانها و داستانهای سکسی پر از خالی بندیه .. خدا نگه دار تو .. ارادتمند ...ایرانی

 

ابزار وبمستر