ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سر بزنگاه

عاشق کون زندایی جونم شده بودم . نمی دونم چرا بدجوری وسوسه ام می کرد . وقتی جین تنگ می پوشید و موقع راه رفتن به کونش حالت می داد بیشتر به هوس می افتادم که بپرم روش و دو دستی بغلش کنم . همونجا جلو پاش به زانو  بیفتم .اسمم کیانه . 22 سالمه . دانشجوی سال چهارم دانشگاه پزشکی شیراز هستم . البته این جریان مربوط به وقتیه که یه تعطیلاتی رو تو تابستون داشتم و دست تصادف یه سری بر نامه ها رو جور کرد تا من و زندایی آوا و خاله پوران راه بیفتیم طرف شیراز . جریان از این قرار بود که این برادر زندایی ما عاشق یه دانشجوی شیرازی که تو تهرون درس می خونه میشه و قصد از دواج با اونو داره و این همه راه رو این دو نفر تصمیم می گیرن که برن تحقیقات . مردا حوصله اشو نداشتن با هاشون برن و خاله که  عاشق شیراز و آثار تاریخی و هنری و دیدار از مرقد حافظ و سعدی بود گفت که اونم میاد . از منم خواستند که راهنماشون باشم و چون چند سال زندگی در شیراز دیگه حسابی منو با کوچه پس کوچه های این شهر و خصلت مردمش آشنا کرده بود و می تونستم راهنمای خوبی واسه اونا باشم . خاله و زندایی جونم تقریبا هم سن بودند و سه سالی ازم بزرگتر بودند وخاله پوران , زندایی آوا رو واسه دایی ام درستش کرده بود . خیلی با هم جیک بودند و هر وقت شوهراشون می رفتن سر کار اونا با هم بودن . حوصله رانندگی رو نداشتم . مگه از پول دایی جون کم میومد ؟/؟به جای این که ماشینشو بگیرم و راه بیفتم تر جیح دادم با هوا پیما بریم . وای که چقدر این آوا خوشگله گاییدنی شده بود . طوری خودشو ردیف کرده بود که انگاری داریم می ریم سفر خارجه و هواپیما از مرز رد شده ... از من کوتاه تر بود تپل با صورت و لپایی پر . لبایی غنچه ای و موهایی بلند و مشکی که پشت سرش جمعشون می کرد و بیشترشو از روسری می ریخت بیرون و همون عطری که به خودش می زد کافی بود که کیرمو شقش کنه . صورت گرد و نازش با اون بینی کوچولو و صدای نازک و دخترونه اش اونو چند سالی هم کم سن تر نشون می داد . خیلی باهام صمیمی بود و شوخی می کردیم ولی می دونم اون دلش صاف بود و مثل من فکرایی شیطونی تو کله اش نداشت . یه اتاق یا همون سوئیت تویکی از هتلهای شهر گرفتیم و اول تحقیقاتمونو انجام دادیم . خوشبختانه هم دختر و هم خونواده اش طبق تحقیقات به عمل اومده از خونواده های خوب و سرشناس بوده گزارش بدی نشنیدیم .. یه بار که توسوئیتمون بودیم و آوا رفته بود آشپز خونه خاله پوران که بر عکس آوا لاغر و دراز بود بهم گفت کیان می بینم که چشت آوا رو گرفته . یه خورده حیا کن پسر . تو خوش تیپ و جوون و مجردی .. اون زن داداش منه -چی میگی خاله جون این حرفا چیه چهار تا شوخی و صمیمیت با زندایی که این حرفا رو نداره . تازه من و زن شوهر دار ؟/؟-آره جون خودت تو گفتی و منم باور کردم . من که زنم از نگات طور دیگه ای بر داشت می کنم . نمی دونم آوا هم اینو فهمیده ؟/؟-خاله با هام از این شوخی ها نکن ناراحت میشم . زن شوهر دار تو مرام ما نیست -پس مرد زن دار می  تونه هر غلطی که دلش میخواد بکنه .-خاله جون تو یزیدی هستی یا حسینی ؟/؟می خوای بگی ایراد نداره آدم با یه زن شوهر دا رابطه بر قرار کنه ؟/؟در همین لحظه آوا اومد و ما دیگه به حرفامون ادامه ندادیم . منم یه خورده در رفتار و حرکات و حرفام دقت کردم تا دیگه پوران جون بهم گیر نده . اونم دو سالی می شد که از دواج کرده بود و هنوز بچه دار نشده بود مثل آوا که هنوز پس از یه سال ازدواج هنوز کوپنشون دو نفره بود . یکی از روزا که اونا رو برده بودم تخت جمشید و غروب بر گشته بودیم ازشون مرخصی گرفتم تا سری به یکی از دوستای شیرازیم بزنم البته یه زن مطلقه بود که هر وقت می رفتم پیشش تا صبح می موندم و دیگه همه چی جور بود . همه چی یعنی همون کوس و کون و اینا دیگه وگرنه من اهل هیچی دیگه نبودم . ژیلا خوشگله من اهل اصفهان بود وبعد از طلاق همونجا مونده بود بچه هم نداشت . فکر کنم غیر از من چند تا دوست پسر دیگه هم داشت . تازه توقع هم داشت که با هاش ازدواج کنم .... به ! بخشکی شانس زنگ زد به موبایلم و عذر خواست از این که پدر و مادرش از اصفهان اومدن اینجا و شبو پیششن و نمیشه کاری کرد . لعنتی اینم از داستان کیر بی نوای ما . حوصله رفتن به هتل و دیدن خاله پوران و جاسوسی های اونو نداشتم . یه چند ساعتی رو تو شهر بودم و دو ساعتی رو هم رفتم تو سینما چرتی زدم و یه وقتی به خود اومدم که ساعت از ده هم گذشته و تا یه دور دیگه ای تو شهر بزنم ساعت شده بود دوازده . نمی خواستم اون دو تا زنو بیدار کنم از دفتر دار هتل خواهش کردم و یه کلید دیگه رو گرفتم و رفتم بالا خیلی آروم درو باز کردم .. وای چه سر و صدا هایی ! یه موزیک هایی که به اصطلاح داشت لاو می ترکوند . همه هوس انگیز و آه و ناله های خواننده های زن طوری که انگار زیر کیر خوابیده ان و کوس و کونشونو دادن هوا .. استرس داشتم . یعنی اینا دارن رقاص بازی در میارن یا این که نکنه یه مردی رو با خودشون آورده باشن . اتفاقا اون اتاقی که اونا توش بودن جای درش خالی بود ویه حالت نیمه اپن داشت و من خودمو خیلی جنگی رسوندم زیر تختی که با یه خط مایل به تخت اونا می رسید . شانس آوردم که رو تختی لبه هاش تقریبا به کف اتاق می رسید یعنی لبه هاش . فقط سرمو نمی تونستم به خوبی بیارم بالا . یه خورده از رو تحتی رو زدم کنار . صحنه رو به وضوح نمی دیدم ولی مثل این که خاله پوران و زندایی آوا داشتمن لباسای همو در می آوردن . ظاهرا اونا از اون لز کارای حرفه ای بودن . بیخود نبود که با هم جیک بودن . چه صحنه های نابی ! دو تایی با هم قرینه کار می کردند . لباساشونو به هم چسبونده بودند و دستشونو گذاشته بودن لای پیرهن اون یکی و با هم ور می رفتن . آوا دگمه های بلوز پورانو باز کرد و پوران هم تاپ زندایی رو از سرش در آورد . نوبت باز کردن سوتین رسید . سینه های درشت آوا و سینه های متوسط خاله پوران زد بیرون . من فقط منتظر بودم که کون زندایی کی از پرده حجاب میاد بیرون . با سینه های هم بازی می کردند . نوک سینه های همو می مکیدند .کاش می تونستم شفاف تر ببینم .-پوران درش بیار -زیپ دامن منو بکش پایین . شلوار آوا و دامن پوران هم از پاش بیرون کشیده شد . هیجان داشت منو می کشت . داشتن منو دیوونه می کردند . دستشونو از لای شورت طرف رد کرده و با کوس بازی می کردند . کیرم داشت زمینو سوراخ می کرد . با این که خاله پوران  هم اندام شکیل و خوشگلی داشت ولی من تو کف آوا بودم . چقدر لفتش می دادن . چرا شورت همو پایین نمی کشیدن . من دیگه تصمیم داشتم بپرم رو زندایی جونم و قال قضیه رو بکنم . با خاله جون کاری نداشتم . اومد پایین . بالاخره شورتها پایین کشیده شد . از بغل کون آوا رو می دیدم . خیلی تپل تر و بر جسته تر از اونی بود که تصورشو می کردم . خیلی بر جسته تر بود . خاله و زندابی سخت همدیگه رو بغل کرده بودند و به دشواری می دیدم که کوس و سینه ها و شکمشون چه جوری به هم مالیده میشه و لبای همو دارن می بوسن . اوضاع به همین صورت داشت پیش می رفت و من در این فکر بودم که حمله رو کی شروع کنم که یدفعه دیدم آوا افتاد رو پوران . حالا دیگه فقط پشت زندایی تپلمو می دیدم . خیلی آروم و بیصدا از زیر تخت اومدم بیرون . برهنه شدم . کیرم دیگه بخواب نبود . این بهونه رو داشتم که اگه کار من زشته پس کار اونا چی . گرویی لازمو داشتم  . نمی تونستن حریف زبونی من بشن . پریدم وسطشون و قبل از این که متوجه شن جریان از چه قراره و از شوک خارج شن گفتم جمع زنان جمع ! آقا کیان کم . هر دو تاشون جیغی کشیدند و آوا که رو قرار داشت راحت تر بلند شد و قصد فرار داشت که من جلوی ورودی اپن وایستاده بودم ونذاشتمش که بره . خاله جون که دستاشو گذاشته بود جلو کوسش و از خجالت سرخ شده بود به یه گوشه ای گریخت و نمی دونم کجا رفت . من چسبیده بودم به آوا و نمی ذاشتمش در بره . گازم می گرفت . دست و پا می زد . با ناخناش خراشم می داد ولی من دستاشو محکم داشتم نمی ذاشتم درره -زندایی عاشقتم . عاشق کوس و کونتم . به جای خواهر شوهرت بیا با خواهر زاده شوهرت از این بازیها کن . خیلی بیشتر بهت حال میده . باور کن پشیمون نمیشی . صورتمو به صورتش نزدیک کردم . لباشو به هم می چسبوند و نمی ذاشت اونا رو ببوسم . صدای نفسها و سکوتش داشت منو عصبی می کرد . فشارو بیشتر کردم . کیرمو مالوندم به لای پاش . خسته شده بود . با زانو به کیرم کوبید که خیلی دردم گرفت . عصبی شده بودم . با کف دست راستم یه سیلی محکم زدم به سمت چپ صورتش . خوشگل تر شده بود . یه طرف سفید و طرف دیگه اش کاملا سرخ بود . با این که اثر ضربه اون درد ناک تر بود ولی ناراحت شدم از این که چرا این کارو کردم و اونم که دید من یه خورده شل شدم یه دور صد و هشتاد درجه ای زد و به جای طاقباز دمرشد و پشت به من کرد .-آوا جوووووووون فدای کووووووووون . کووووون زندایی . من می میرم واسش . می میرم واست . کور از خدا چی میخواد دو چشم بینا . دیگه ولت نمی کنم آوا تو به  گرگ طعمه نشون دادی ؟/؟دو تا قاچ کونش طوری یک دست و بر آمده نشون می داد که من نمی دونستم باهاش چیکار کنم .  فکر نکنم دو طرفش یک میل هم با هم می زد -کیان ولم کن . تو رو خدا نه . تو رو جون دایی . در حقش نامردی نکن .-آوا جون فقط یه دفعه . یه دفعه کیرمو آزمایش کن تحویلش بگیر . اگه خوشت نیومد ولت می کنم بری . دهنمو گذاشتم روی کونش و با جفت لبام میکشون می زدم . حالت بر جستگی دو تا قاچ کونش طوری نشون می داد که انگاری به هم چسبیده ان و هر چی دو طرفشو به پهلو ها باز می کردم سوراخی چیزی نمی دیدم . مثل این که این زن دایی ما بی سوراخ بود .-تو از دایی ات خجالت نمی کشی ؟/؟با چه رویی می خوای بهش نگاه کنی ؟/؟-آوا جان اولا که من از کیرم بیشتر خجالت می کشم چون یه مدتیه دنبال کوس و کون زن دایی جون نازشه . بعدشم تو و خاله جون که با هم بده بستون داشتین . اگه کیر دایی راضیت می کنه پس این کارا چیه .-این فضولیها بهت نیومده تو کارای زنونه دخالت نکن .-باشه من فعلا کاری مردونه می کنم . فقط یه بار آوا . باز جای شکرش باقی بود که خیلی خوش تیپ و خوش اندام و چهار شونه بودم وگرنه معلوم نبود چقدر می خواد واسمون ناز کنه. بالای رون پا و کونشو شروع کردم به ماساژدادن و کیرمو هم رو وسط کونش می کشیدم تا حساب کار دستش بیاد و بفهمه که با چه کیری طرفه . یه بار که من و خونواده و دایی اینام رفته بودیم آب گرم اون رفته بود شورتشو عوض کنه کیرشو دیده بودم . زیاد به دردی نبود . فکر کنم خوابیده من از شق اون اثر بیشتری داشت . چشاشو بسته بود و آروم آروم نفس می کشید . به نظر میومد که آوا داره رام میشه . عجله نکردم . به حرکات مالشی خودم ادامه دادم و در راستای این حرکات دستمو از زیر کونش رسوندم به لبه های کوسش . طوری شده بود که وقتی دستمو اون پشت و وسط کون کیپ شده و از لای کوسش بیرون کشیدم خیسی کوسش تا بالای باسنش هم رسیده بود . انگشتامو با لذت لیس زدم و مثل یه گربه پنجه هامو پاک کردم . می دونستم که این هوس و تری ها مربوط به مالشهای منه واسه این که یه حرفی واسه گفتن داشته باشم و هم این که خجالت نکشه گفتم آوا این اثر منه یا پورانه ؟/؟سکوت کرد و جوابمو نداد کیرمو گذاشتم لای درز کونش . تماسش با خیسی کوس و دو طرف قاچای کون زندایی کیرمو سو زونده بود . هیچوقت از گاییدن کسی تا به این حد هیجان زده نبودم . زنای بیوه و جنده زیاد گاییده بودم . دخترا رو از کون می گاییدم ولی این اولین بار بود که می خواستم یه زن شوهر دار اونم زن دایی امو بگام . هیجانش از هیجان اولین سکس هم واسم بیشتر بود . باید خیلی بیشتر از دایی ام بهش حال می دادم . کیرم وسط کونش چسبیده بود -نامرد پست بی شعور عوضی خجالت بکش آخر داری کار خودتو می کنی ؟/؟-بازش کن این قدر غر نزن . یه بار دیگه بخوای از دستم در ری لای پاتو جر میدم . آوا کوست داره داد می زنه و به کیرم میگه بغلش کنم . پس واسه چی داری این قدر ناز می کنی ؟/؟کیرمو که مثل یک شمشیر تیز و مثل یک چماق کلفت شده بود به سر کوس گریونش می مالیدم . آوای من نرم شده بود . چون لبهای کوسش آروم آروم کیر مو بوسید و بالاخره قبولش کرد . پاهاشو از پشت به دو طرف باز ترش کرد و کیر من یواش یواش راهشو پیدا کرد -عزیزم آوای من ساکتی ؟/؟خوشت میاد ؟/؟آوای خوش هوستو سر بده تا ما هم حال کنیم . هوستو تو خودت نکش -نه نه کیان خواهش می کنم -چیکار کنم بکنم یا نکنم . دستمو از زیر رونش رد کرده و یه خورده کوسشو انگولک کردم و وسط بدنشو آوردم بالا . کونش قمبل تر شده بود و حالت هوس انگیز تری پیدا کرده بود . حالا راه کوسش باز تر شده بود و راحت تر می تونستم بگامش . دو طرف کونشو محکم نگه داشته کیرمو محکم تا ته کوسش می کوبیدم و با هر ضربه یه مقدار از خیسی داخل کوسشو می کشیدم بیرون . کیرم غرق هوس آوا شده بود . من به آرزوم رسیده بودم . بالاخره زن دایی رو گاییده بودم . زندایی ناز و کون تپل خودمو .-کیان خیلی خوشم میاد . بالاخره تونستی شکارم کنی -عزیزم عشق من این منم که خیلی وقته شکار توام .-من فقط از پوران خجالت می کشم آخه اون خواهر شوهرمه -تو که باهاش لز داشتی -خب اون فرق می کرد . پای مرد وسط نبود . حالا ولش کوسسسسسس منو کییییییییرررررررر تو ررررررو عشق است -قربون زن دایی لات خودم برم -اگه لاتم واسه تو یکی که شکلاتم -اوخ یادت باشه که من میک زدن شکلاتو هم خیلی دوست دارم -شب دراز است و قلندر بیدار -دیگه از پوران خجالت نمی کشی ؟/؟-نه کیر کیانو عشق است . اونا اوناهاش . اونم خاله پورانت که این همه خبرشو می گیری . پوران نشسته بود رو همون تحتی که من یه ساعت پیش زیرش دراز کشیده حمله رو از اونجا شروع کرده بودم . با چه وضع فجیعی هم داشت با خودش ور می رفت . دستش  رو تا اونجایی که می تونست تو کوسش فرو می کرد و با بیحالی بهمون نگاه می کرد و صداهای ناله و فریادش فضا رو پر کرده بود -یکی به دادم برسه . یکی بیاد به کمکم . کوسسسسسسم کون و سینه هام تنم داغ کرده . کیان بیا کمک خاله جونت . باید به دادم برسی . کمک کن .-خاله جون بذار حالمو بکنم . تازه به آرزوم رسیدم . بذار این لقمه چرب و چیلی تو گلوم گیر نکنه . تو محرم منی . من و تو درست نیست با هم قاطی شیم . کیان کیان خیلی وقته تو کف کیرتم . اگه بدونی چه شبا تو خیال خودم با یاد کیر تو می خوابیدم . آههههههه من میخوام -خاله پوران زهر مارمون نکن .-ولش کن کیان بیا حالمونو بکنیم . آوا کونشو گرفت طرف صورتمو و یه کوه درست کرد که کونش شد قله اون کوه و منم سرمو گذاشتم لای پاش و باز ترش کردم .زبونمو تا ته در آورده و کوس نازشو لیسیدم . از این که آوا نیاز مند من شده و با عشقبازی من داره آه می کشه کلی لذت می بردم . زبونمو فرو کردم تو کوسش و چند تا انگشتمو هم گذاشتم کنار زبونم تا تنها نباشه . آوا هم خودشو با حرکتهای من حرکت می داد . می دونستم کمرش درد می گیره یه خورده پایین ترش آوردم دست چپمو گذاشتم زیر شکمش تا یه تکیه گاهی باشه . کیرمو از همون پشت یه بار دیگه  فرو کردم تو کوس زندایی خوشگلم و با دست راستم سرشو به سمت سر و لبم نزدیک کرده جفت لباشو به باحالی کوساش می لیسیدم و می مکیدم . زبونشو هم در آورده بود تا حالشو تکمیل کنم .-اوووووووفففففف اگه می دونستم که منو میخوای و این قدر با حالی همون تو ولایت بهت حال می دادم -هنوزم دیر نشده قرار نیست که همش اینجا بمونیم -آره عشق من . فدای کیر کلفتت شم . هنوز اول روزای خوبمونه . پوران دیگه نمی تونست رو تخت بشینه . نمی تونست دوام بیاره . پاشد و خودشو به ما رسوند . زمانی اومد پیش ما که آوا روی زمین طاقباز دراز کشیده بود و من از روبرو اونو می گاییدم . پوران خودشو قاطی ما کرده بود . هوسمو زیاد و حواسمو پرت می کرد . اون تمرکزی رو که نسبت به سکس با آوا داشتم مخدوش می کرد . پوران با سینه های من بازی می کرد . بعدش اومد از پهلو طوری که مزاحم سکس ما نشه لباشو رو لبای من قرار داد و من بودم و دو تا زن لخت و هوس انگیز که هنوز خودمو قانع نکرده بودم که با خاله ام طرف شم . لبمو از لبای خاله جون جدا کردم و جفت دستامو گذاشتم دور یکی از سینه های آوا و اونو به دهنم نزدیکش کرده و نوکشو گذاشتم تو دهنم -وووووییییییی نه نه . کوس و سینه هامو خوب با هم آتیش می زنی . کیرم از پایین داشت کارشو می کرد .. خاله خوشگل و ناز من دستشو گذاشته بود زیر کیر من و هر وقت کیرم از کوس میومد بیرون تا دوباره بره داخل دستش با کیرم یه تماس وسوسه انگیزی بر قرار می کرد  که هر لحظه فکر می کردم آبم میخواد بریزه تو کوس آوا جونم -پوران اجازه بده من ارگاسم شم . یه خورده ما رو به حال خودمون بذار -راس میگه خاله جون -این قدر خودتو نگیر کیان . آدم با خالش این جور بر خورد نمی کنه و جلو یه غریبه خیطش نمی کنه . سرشو بوسیدم و گفتم خاله خوشگله من پوران کوسوی من . تو که می دونی چقدر دوستت دارم -اگه دوستم داشته باشی به این خواهشم که ازت می خوام کیرتو از کوس آوا درش بیاری و یه چند دقیقه ای فرو کنی تو کوس من گوش می کنی -اولا من و تو نباید به فکر این باشیم که از این رابطه ها داشته باشیم در ثانی من و آوا الان نصفه کاره کارمونیم . نذار ارگاسم عقب بیفته . اشک تو چشای پوران ناز من جمع شد و دلخور و ناراحت رفت روی تخت اتاق بغلی یا همون هال کوچولو و پشت به ما در حالی که سرشو میون دو تا دستاش گرفته بود دراز کشید و مثلا می خواست به ما بی محلی کنه ولی عجب تن نازی داشت این خاله جوون ما . با این که لاغر بود ولی تناسب و هارمونی خاص و هوس انگیزی داشت . آوا خودشو یه پهلو کرد و من پای راستشو با دو تا دستام بالا نگه داشتم و کیرمو فرستادم تو کوسش . اینجوری هم واسه خودش یه مدلی بود که کلی حال می داد -اییییییی ایییییییی کیان سوختم . کوسسسسسسسم آتیش گرفت . بزن یه خورده با کیرت لبه کوسمو به رون پام فشار بده و بغلتونش جااااااااان دارم حال می کنم -آوا این جوری که تو حال می کنی کیف منم چند برابر میشه -ولم نکن عزیزم ادامه بده ارضام کن . پای راستشو گذاشت روی سر و تاج تخت و طوری رو در روی من قرار داشت که یه دستمو گذاشتم رو کمرش و یه دستم بود رو جفت سینه هاش و کیرمم که با سرعت زیاد می فرستادم تا ته کوسش بره بیرون و در آد -پسر پسر آخ پسر تو دیوونم کردی . باور کن داره میاد بزن ولم نکن . داری میاریش . کوسم داره خالی می کنه وایییییی وایییییی نههههههه کوسسسسسسسم کییییییییررررررتو میخواد ولشششش نکن همین جووووررررررررری خوبه خوبه خوبه جاش خوبه حالتت خوبه نههههههه هووووووفففففففففف آههههههه کیان حرکتشو احساس می کنم . حااااااللللل کررررردم عزیزم . داره می ریزه . بده بده آب کیرتو بده . میخوام حرکت آب کیرتو هم تو کوسم احساس کنم .-عزیزم بیا بیا بگیرش این آب منو دیگه نمی تونم نگهش داشته باشم . تابشو ندارم . جووووووووون من می میرم واسه اون کوس تنگت . حس می کنی عزیزم ؟/؟داره می ریزه . چقدر زیاده . کوست می تونه همه رو توش جا بده -عشق من کیان نازم . هر چی می تونی خالیش کن من تشنه امه . کوسم واسه کیر تو دهنشو باز کرده . خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو. می کردم تو کوس آوا آب ریختم . هردومون واسه رفع خستگی یک آن لبهامونو به هم نزدیک کرده و با بوسه ای شیرین و طولانی توی بغل هم آروم گرفتیم تا این که آوا بهم گفت من دوست ندارم تو رو با کسی قسمت کنم ولی از پوران یه خورده هراس دارم من عروسشم و اون خواهر شوهرمه . الان هم بد جوری تو کف کیرته . درسته خواهر زاده اشی ولی در این سفر و گردش و دور از چشم شوهر و یک کیر ناب و با حال دیگه از خود بیخودش کرده و محرم و نامحرم نمی دونه و می ترسم واسه ما مایه بیاد . حداقل واسه من یکی که میاد و من می ترسم به روابط آینده ما صدمه بزنه . هر چند تحمل ندارم کیر تو رو توی کوس اون ببینم -یعنی من برم با اون ؟/؟..-به خاطر من به خاطر هردومون به خاطر روز های عشق و هوس و آینده .. راستش من که خودم یواش یواش به گاییدن خاله ام راضی شده و می خواستم یه جوری از دلش در بیارم و منتظر یه بهانه ای بودم که این کار با جلب رضایت آوا باشه به خاطر این که کم نیارم گفتم باشه آوا جون به خاطر تو باشه -من دلشو ندارم سعی می کنم نگاه نکنم .-سر و صدای هوسو چیکار می کنی ؟/؟-گوشی میذارم گوشم و آهنگ گوش می کنم .. آروم رفتم رو تخت و خودمو به پوران نزدیک کردم . می دونستم مثلا با من قهره ولی داره ناز می کنه و حاضره خودشو دار بزنه تا یه بار هم که شده کیر خواهر زاده اشو تو کوس خودش ببینه .. واسه این که احساس صمیمیت و معشوقگی بیشتری با او بکنم اونو دیگه به اسم کوچیک صدا می زدم -پوران بیداری ؟/؟-پوران و زهر مار و مرض برو پیش همون آوا جونت . من خالتم به گردنت حق دارم یا نه ؟/؟سه سال ازت بزرگترم . من واجب ترم یا این آوا . خب نیمساعت داشتی می گاییدیش . یه خورده هم میومدی سراغ من . حالا اون تازه وارد واست بیشتر ارزش داره که آبرو منو پیش اون می بری ؟/؟-باور کن آوا دوستت داره . اون به من گفته که با تو رفتار خوبی نداشتم و راستش منم میخواستم بیام پیشت ولی اونم بهم توصیه کرد و گفت که من و پوران یک روح در دو بدن هستیم و مثل خواهریم -چی حالا که کمرش سبک شده این حرفو می زنه ؟/؟حالا که شیره اتو کشیده ؟/؟اصلا گذاشته هیچی از تو واسه من بمونه ؟/؟-باشه هر جور راحتی . حالا که نمی خوای من رفتم بخوابم -کجا ؟/؟بیا اینجا ببینم خودتو لوس کردی . دوبرابر وقتی که واسه آوا گذاشتی باید رو من بذاری . خیال کردی مفت در رفتی ؟/؟برسیم تهرون خدمتت می رسم . من خاله اتم . هر جا بخوام می تونم باهات راحت بیام و تو خونه خودم هر وقت خواستی می تونی بیای و حال کنیم . اون بد بختو بگو که نمی دونه چه بهونه ای بیاره . مخصوصا اینا رو بلند بلند می گفت که آواکه هنوز هد فون رو رو گوشاش نذاشته بود  بشنوه . منم دوست نداشتم که آوا خوشگله ام بیشتر از اینا اذیت شه . یه اندامی با یه فرم و حالت دیگه دیده بودم و هوسم دو باره بر گشته بود . کیرم شق شده بود و همون کیر کلفتو فرو کردم تو دهن پوران تا هم ساکتش کرده باشم و هم یه حالی برده باشم . اونم تا کیر منودید که داره به دهنش حمله ور میشه از خوشحالی دهنشو باز کرد و دیگه حتی نذاشت کیرمو با ته دهن و سر حلقش میزون کنم . خودش اونو رگلاژکرد . یه سرویس آبمو تو کوس آوا خالی کرده بودم و خوب می تونستم با کیرم تو دهن خاله پوران مانور بدم وکیف کنم .-جووووووون پوران ساک بزن ساک بزن . خوشم میاد . خوب ساک بزن تا خوب بتونم کوستو بگام -کیان نمی دونی چقدر واسه میک زدن و ساک زدن کیرت لحظه شماری می کردم . چقدر بامزه و چاقالو و کلفته . کوسسسسسسسم از همین الان دهنش آب افتاده . دستاتو از زیر برسون به کوسم . ببین همین جور کف کرده . خیس شده . خیلی نامردی . این جوری خالتو دوست داری ؟/؟-آخه پوران من اصلا فکرشو نمی کردم که یه روزی با خاله ای که مث مادرم دوستش دارم و واسم عزیزه این کارو بکنم -اولا اگه این کار زشته چرا با آوا می کنی یعنی تو آوا رو دوست نداری ؟/؟در ثانی بیا و ببین دوره و زمونه ای شده که خیلی جاها می شنویم خواهره به برادرش کون میده و اگرم شوهر داشته باشه کوسشم میده . مادر و پسرو تو رختخواب گیرشون میندازن . پدر شوهر کیرشو می کنه تو کوس عروسش . این مسائل دیگه حل شده هست . حالا یه خورده ما عرفو رعایت می کنیم یه چیزی ولی الان شرایط طوریه توی این جای دنج دور از هیاهو ی شهر و دیار تازه با این وضع تحریک آمیز تو و آوا .. دوست داشتی هوس کیر تو رو نکنم ؟/؟خیلی وقته که هوس تو رو دارم . ببین منو به حرف آوردی . کیرتو توی خماری نگه داشتم . به ساک زدنش ادامه داد و منم دستامو به کوسش مالیدم . آوا داشت ترانه گوش می داد و گوشی رو گذاشته بود رو گوشش و سرشو کرد ه بود یه طرف دیگه تا ما رو نبینه و صدای ما رو نشنوه و این جوری خودشو آروم کنه . ناله های پوران رو کیرم خفه می شد . دستمو داخل کوس خاله قد بلندم کرده بودم که دیگه نتونست تحمل کنه -کیان دیگه نمی تونم بیشتر از این صبر کنم . دیگه نمی تونم اگه دو تا کیر شوهر خاله اتو کنارهم بذارم مث کیر تو بهم حال نمی ده زود باش . تا بیام بجنبم منو رو تخت پرتم کرد و رو کیرم نشست -آههههههه جوووووووون واااااااخخخخخخخخخخ کوسسسسسسسم  با کییییییییییرررررر داغت . دارم می سوزم . رفت دیگه کوسم رفت سر کیرت . سر تاج کیانی خودم کله کوس گذاشتم . خودم میخورمش . خودم کیرتو می خورم . آوا کوفتش بشه . همون داداشم اونو بکنه از سرش زیادیه بزن منو . بکن . حال بده طنازی و عشوه گری خاله پوران به شدت هوس منو زیاد کرده بود و نمی دونستم در مقابل این همه عطش و هیجان و شور و حال چه عکس العملی نشون بدم که یه خورده جبران محبتهای هوسی گونه اشو کرده باشم و بیش از حد نمک گیر نشم . پوران نفس و توانش خیلی قوی و خوب بود . کم نمی آورد . ورزشکاری کار می کرد . طوری خودشو رو کیر من حرکت می داد و بلند می کرد که به غیر از سر و تاج کیرم بقیه رو از ته تا نزدیکای سر کیر راحت و با سرعت می کشید بیرون و میذاشتش داخل . هر چه تا حالا مقاومت کرده بودم داشت از بین می رفت -پوران کارتو کردی انگار این من نبودم نیمساعت پیش ریختم تو کوس آوا -صحبت کوس اونو پیش من نکن . این قدر مرد بد دهن نمیشه که -تو چطور صحبت کیر شوهرتو می کنی ؟/؟-ناراحت شدی معذرت میخوام . راست میگی . باید فکر کنیم که عاشق و معشوق همیم و متعلق به همیم تا از سکس با هم نهایت لذتو ببریم . واسه این که تو کوسش خالی نکنم این بار من اونو پرتش کردم و قبل از این که به خودش بیاد و بفهمه چی شده کوسشو گرفتم تو دهنم و با انواع و اقسام فنون و تاکتیکهای نرم و مکشی و فشاری که دیگه تو این کارا استاد بودم بلایی بر سر پوران آوردم که از هوس زیاد دو دستی به سر و صورتش می زد و در حال کندن موهای سرش بود -ولم کن دیوونه . مثل شمع آبم کردی . کیان تو رو خدا ول کن . ولم کن  . جیغ می کشم . یه کاری می کنم همه بیان این طرف اون وقت فکر کنن یه قتلی داره اتفاق میفته . یه دستمو گذاشتم رو دهنش تا دیگه این قدر تو کار من نپره . سرمو به طرف عقب طوری فشار داد که گردنم به شدت درد گرفت و به زحمت تونستم خمش کنم . از جام بلند شدم -پوران بس کن دیگه تو که منو گاییدی -دست خودم نیست هر کی ندونه فکر می کنه  تا حالا رنگ کیرو ندیدی پس من چیکار کنم ؟/؟-اتفاقا برعکس وضع تو خیلی بهتر بوده تو کوسهای رنگارنگ دیدی -باور کن من اهلش نیستم -تو چشام نگاکن بگو . چند تا زنو کردی که باهام صمیمی بودن و اومدن پیش من گله  که با احساساتشون بازی کردی وخیلی هاشونم شوهر داشتن -چیکار می کردم عقدشون می کردم ؟/؟می شدم شوهر دومشون ؟/؟و یه شب من اونا رو می گاییدم و یه شب هم شوهر اولیشون ؟/؟با خودتو میگی حالاچیکار کنم ؟/؟بشیم لیلی و مجنون ؟/؟دیدم پوران بد جوری داره با سر و گردنم بازی می کنه . کیرمو گذاشتم تو کوسش دستامو گذاشت دور کمرش و لباشو به لبام قفلش کردم و طوری سنگینی خودمو انداختم روش و پرسش کردم که سوزش و داغی و تب هوس رو توی تمام وجودش حس می کردم . به اصطلاخ مردا دیگه کوسش کرده بودم واسش کوس باقی نذاشته بودم . هر چی لباشو به من قفل می کرد پنجه هاشو تو پهلوهام فرو می برد فایده ای نداشت . من بیرحم شده بودم باید اونو تا سرحد جنون می گاییدم . حتی دیگه لباشو طوری می بوسیدم و می مکیدم که دیگه بهش اجازه و فرصت نمی دادم اونا رو بهم بچسبونه و از لبام دورش کنه . فشار انگشتا و ناخنای دستش کمتر شده بود . لبهاش دیگه ساکن شده چشاش دیگه باز نمی شدن .نفسهاش شده بود مث یه آدمی که انگار داره به یه خواب طولانی میره و فهمیدم که تونستم اونو هم به ار گاسم برسونم . به گاییدنم با ضربات شدید ادامه داده و آبمو تا می تونستم تو کوس پوران جونم خالی کردم و خودمو انداختم روش و با این حال یه خورده هم گذاشتم که تکون بخوره و یه مانوری بده . چند دقیقه هم به همین صورت بودیم -جووووووون کیان هیچوقت تا به این حد کوس دادن بهم مزه نداده بود . من ولت نمی کنم . کوسم تازه گرم افتاده . دقایقی بعد آوا که  حس کرده بود اگه بخواد میدونو ول کنه پوران صاحب همه چی میشه خودشو به من رسوند و هی خودشو به من می مالید . دو تایی به هم اخم کرده بودند . انگار اونا نبودند که تا دوساعت پیش با هم لز داشتند . بهشون یه تذکر جدی دادم که اگه هر کدومشون بخوان اخمو باشن دیگه کیر منو نمی بینن . همین یکی دو جمله کفایت می کرد . طوری که نتونستم بفهمم کدومشون زودتر گره اخمشو باز کرد . دیگه پیش هم چیزی تنمون نکردیم و شبو هم کنار هم گرفتیم خوابیدیم و هی نقشه می کشیدیم که وقتی رسیدیم تهرون چه طور و در چه زما نهایی با هم باشیم . هیشکدومشون هم رضایت نمی دادند که منو به اون یکی بسپارن . در یه زمانهایی هم می خواستن بر نامه سفر بعدی رو بچینن که شوهرا نتونن باهاشون بیان . بله در این سفر شیراز کلنگ گاییدن زندایی و خاله پوران بر کوس و کون آنها زده شد . اون شب تا صبح نذاشتن بخوابم . انگاری من و کیرم می خواستیم فرار بکنیم تا میومدم چشم رو هم بذارم می دیدم یکی لباشو به لبام چسبونده و یکی هم کیرمو گذاشته تو دهنش . البته نزدیکای صبح و آفتاب سر زدن یه تذکر دیگه بهشون دادم وواسه این که دلشونو نشکسته باشم طاقباز شدم و سر هردوتاشونو از سمت چپ و راست گذاشتم رو سینه ام . هر چند این جوری سخت بود ولی یه خورده پرسشون کردم که تکون نخورن و یه چرتی هم تو بغل هم بزنیم ولی هر چند دقیقه در میون از خواب بیدار می شدم و می دیدم که با پاشون دارن با کیرم ور میرن ماشاءالله از رو  برو نبودند .. پایان ... نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

Paboose khoshgela گفت...

ahaaaaaaaaaaaaa
afarin amir jan
belakhare in dastana (mesle ghadim) az yenavakhti darumad
didane sexe mamano khaharo bezar...

saeed گفت...

عالی بود ایرانی جان

ایرانی گفت...

پابوس عزیزم سلام! من که بیشتر از اهفتاد هشتاد درصد داستانهام شده سکس فامیلی و خونوادگی .در مورد اون مدل داستان در خواستی تو, چشم! حتما ترتیبشو میدم هر چند, چند موردشو تا حالا منتشرش کردم .از حسن توجهت سپاسگزارم ...ایرانی

saeed گفت...

عالی بود ایرانی جان مثل همیشه

منم یه درخواست از امیر دارم که داستان"خانوم مهندس روشنک" رو ادامه بده اگه خودشم نمیتونه بیزحمت خودت تمومش کن داداش ایرانی گل

matin گفت...

کلی حال کردم با این داستان خیلی عالی بود مرسی دادا

ایرانی گفت...

سعید جان ممنونم از لطف و نظرات گرم و محبت آمیزت ..این داستان خانوم مهندس که ظاهرا یه داستان قدیمیه واحتمالا تا آخرشم باید نوشته شده باشه در اختیار امیره و به نظرم اگه اشتباه نکرده باشم شجره نامه اش مال سایت آویزوونه خودمن هم راستش بیشتر از یک قسمتشو نخوندم چون سخت مشغولم .می دونم امیر عزیز ما هر وقت تونست کار هاشو راس وریس کنه ومصلحت بدونه هم این داستانو هم داستان پر طرفدار آرزو رو ادامه اش میده .یه خورده سایتهای دیگه از بس تقلب می کنند روی عملکرد ما هم اثر میذاره .در هر حال هدف من و ما جلب رضایت شماست .شاد و پیروزباشید ..ایرانی

jemco گفت...

دمت گرم ايراني جون
بازم مثل هميشه خيلي خيلي باهال و عالي بود

jemco گفت...

يه تشكر ويژه هم از امير جان
دستت بي بلا داداش

ایرانی گفت...

جمکوی عزیز سلام گرم مرا در آغاز نیمه شب پنجشنبه پذیراباش .ازپیام باحال وگرمت هم ممنونم .شاد شاد شاد باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

داستانات واقعا عاليه دستت بي بلا فقط 1 خواهش اين كه داستاناي ضربدري رو بيشتر كن لطفا

ایرانی گفت...

آشنای گلم حتما به این مسئله توجه خواهم کرد یعنی سکس ضربدری .البته برای جمعه یه داستان تک قسمتی سکس دوتا پسر با دوتا مادر در نظر گرفتم که میشه گفت یه حالت ضربدری هم داره .داستانش طولانی نیست .اگه لابلای این داستانها از وبلاگ امیر سکسی میگم و به نوعی در گفتگوی بین قهرمانان داستان مطرحش می کنم در واقع می خوام یه عکس العملی باشه برای کپی کنندگانی که حرف توگوششون نمیره وگرنه من که دارم از وبلاگ امیر میگم ونیازی هم به این نداریم که از خودمون تعریف کنیم .اگه کسی به روحیات و اخلاق من آشنایی نداره می تونه کل داستانهای منو به خصوص غیر سکسیهاشو بخونه و اون متون وپیامهایی رو که با عنوان لوتی ,شهوانی هم بله ونسرین درشهوانی نوشته شده رومطالعه کنه تا متوجه شه که من و امیر بخیل نبوده و ادعایی نداریم فقط نمی خواهیم عده ای فکرکنند که ما خیلی ساده هستیم .خودمن این دوبیت شعر را در بسیاری از اعمال زندگی ملاک قرار داده ام ..افتادگی آموز اگر طالب فیضی ..هرگز نخورد آب زمینی که بلنداست و...عبادت به جز خدمت خلق نیست ..به لباده و جامه و دلق نیست .دوستدار همگی شما ..ایرانی

مرتضی گفت...

آقا این داستانت خیلی جالب بود . دمت گرم داداش

ایرانی گفت...

متشکرم آقا مرتضی .تندرست باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

متشکرم آقا مرتضی .تندرست باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر