ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خواب خوش

به من می گفتند شراره . مثل یک گلوله آتیش بودم . سیزده سالم نشده بود که بد جوری هوس این به سرم افتاد که سکس داشته باشم . دوست داشتم که یه پسری بیاد و سینه هامو دست بزنه . با کوسم ور بره . حشریم کنه ولی می ترسیدم تا این که با پسر خاله ام که یه سالی ازم بزرگتر بود گرم گرفتم و با هم دوست شدیم . دوستام بیشترشون تجربه کون دادنو داشتن و از دوسه بار اول مخصوصا بار اول که خیلی درد داره بد تعریف می کردن ولی هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد و یا این که هر کی خربزه می خوره باید پای لرزش هم بشینه ومنم پای لرزش نشستم . اونم چه لرزی . قرار شد شب جمعه ای که خاله و شوهر خاله به همراه مامان و بابا می خوان برن شهرستان مجلس تر حیم یکی از فامیلای درجه 1 و داداش بزرگه  من  خونه هس من بهونه امتحان و خونه دوستمو بکنم و بگم شبو میخوام اونجا بمونم واز اون طرف هم بیام خونه خاله اینا و با مظفر پسر خاله گلم خلوت کنم . اینو که می خوام شب خونه دوستم بمونم از بابا مامان اجازه اشو گرفتم . شب شد و همه چی بر وفق مراد پیش می رفت . اولین تجربه ام بود . هر دو تامون هیجان داشتیم . حالا مظفرو نمی دونم . اونم شاید برای اولین بارش بوده باشه . کلی مقدمه چینی کردیم و حرفای الکی زدیم تا این که با ماچ و بوسه کارمونو شروع کردیم . البته شروعشو گذاشتم اون بیشتر فعالیت کنه تا یه خورده که موتورمون گرم افتاد من هم دست به کار شم . هیجان و هوس آنقدر شدید و فوق العاده بود که وقتی امروز به اون لحظات فکر می کنم می بینم هیچوقت نمی تونم هوسی مثل هوس اون روزا رو داشته باشم . مظفر دستشو گذاشته بود لای پیر هنم و سینه های بدون سوتین منو چنگش گرفته بود . کوسم خیس خیس شده بود . لبامو به لبای خودش فشار داد و تب و داغی هوس داشت منو از پا در می آورد . یواش یواش دستش رفت لای شورتم و کف دستشو گذاشت رو کوسم و یه خورده هم با سوراخ کونم ور می رفت . چشام دیگه باز نمی شدند -آهههههه مظفر من میخوام . یه خورده می ترسم . منم دستمو گذاشتم لای شلوارش و با جسارت و پررویی برای اولین بار دستمو به کیر رسوندم .برای اون روز و در اون سن و موقعیت کیر با حالی بود -مظفر با خودت روغنی کرمی چیزی آوردی ؟/؟سر سوراخ کونمو خوب چربش کن -تو از کجا می دونی میخوام بذارم تو کونت -درسته من تا حالا دوست پسر نداشتم ولی اخلاق شما پسرا رو خوب می دونم -کلک نکنه ... متوجه منظورش شدم .. واسش قسم خوردم که تو اولین مرد زندگیم هستی و دوستت دارم و عشق منی و اونم از روی هوس از این کوس شرات تحویلم داد . غرق در حال و هوا و لذت خودمون بودیم که صدای درو شنیدیم . وای ظاهرا پدر و مادر مظفر یعنی خاله و شوهر خاله گرامی نرفته بر گشته بودند . چی شده مگه بر نامه شون بهم خورده ؟/؟فرصت فکر کردن نبود . در بد وضعیتی بودیم . من فقط یه شورت پام بود ولباسامو با پا هل دادم زیر تخت . مظفر از یه طرف در رفته بود . خونه خودش بود و می تونست دوباره خودشو نشون بده من باید چیکار می کردم ؟/؟نامرد منو ول کرده رفته بود . خودمو انداختم توی جا رختخوابی که یه متری با تخت فاصله داشت . خاله میترا و شوهر خاله جمشید بر گشته بودند و منم توی جا رختخوابی گیر کرده بودم . اونم با یه شورت . گریه ام گرفته بود . هر چی هوس داشتم پریده بود . نمی دونستم چیکار کنم . اگه لباسام تنم بود شاید به یه بهونه ای می تونستم همراه با مظفر خودمو نشون بدم و یه کتاب سال گذشته اشو بهونه کنم و از این چرندیات .. منتظر بودم از اتاق برن بیرون و یه جوری جیم شم ولی دو تایی شون لخت شدن و حواسم دیگه پرت شد . از یه روزنه باریک همه چی رو می دیدم . اومده بودم که امشب یه کیفی بکنم باید شاهد کیف کردن بقیه می بودم -اووووووففففف جمشید چه خوب شد نرفتیم یه خورده کمرم و زیر سینه هام درد می کنه . نصفه شبی یا دم صبح باید پریود شم این حالتای چند ساعت قبل از عادت ماهانه امه . اون وقت چطور می تونستم تحمل کنم یه هفته کوس منو نکنی -میترا جون میای باهم یکی دو تا از داستانهای وبلاگ امیر سکسی رو بخونیم تا داغ تر شیم -جمشید منم دوست دارم بخونم و بیشتر حال کنم و وقتی میام تو بغلت بسوزونمت ولی می ترسم وضعیتم قرمز شه ... جمشید شوهر خاله عزیزم کیرشو در آورد و برد طرف دهن خاله میترا -حالا یه خورده ساک بزن تیزش کن . خاله جون چه جور کیر شوهر خاله رو واسش ساک می زد و من به خوبی شاهد این جریان بودم . چند لحظه بعد خاله کونشو به طرفش قمبل کرد و شوهر خاله کیرشو فرو کرد تو کوسش . واسه یه دختر بچه ای مثل من که اونو از دیدن فیلمهای ماهواره ای هم که توش ماچ و بوسه داشت منع می کردند دیدن این صحنه ها خیلی تحریک آمیز بود . دلم می خواست در اون لحظات بپرم وسط اونا وبگم که منم میخوام منم آدمم منم دل دارم . تاکی باید صبر کنم عروس شم وبتونم حال کنم  . نه من نمی تونم صبر کنم . خیلی هنر کنم تا یه مدتی بتونم کوسمو حفظ کنم . هر کاری که شوهر خاله می کرد واسم تحریک آمیز بود . کوس اونو به دهن گرفت و واسش میک می زد . سینه هاشو می خورد . یه بار هم خاله رو از کون گایید . سوراخ کون خاله رو می دیدم چه جوری چینش باز میشه وکلفتی کیر شوهر خاله رفته داخلش . با این که می دونستم واسه اولین بار درد داره بازم دلم می خواست .-میترا جون ! خوب شد  یه زنگ زدیم . جمعه شبو با شب جمعه اشتباه گرفتیم . کی می خواست 24ساعت اضافه رو تو شهرستان بمونه .. پس جریان این بود اونا به جای غروب جمعه غروب پنجشنبه راه افتاده بودن . حالا چطور شد تو راه زنگ زده بودند نمی دونستم . فقط همینو می دونستم که در اون لحظات چیزی جز کیر نمی تونست درمونم کنه . برام فرق نمی کرد چه کیری باشه پیر یا جوون . دراز یا کوتاه . کلفت یا نازک . یه چیز گرم و گوشتی و داغ به اسم کیر باید به کوسم مالیده می شد و می رفت تو کونم . یه مرد باید به سینه هام دست می زد ولی حالا باید به این فکر می کردم که خودمو چطور از این مخمصه نجات بدم . دیگه تحملشو نداشتم که صحنه رو نگاه کنم . ولی مگه می شد نگاه نکرد . صدای ناله ها و بکن بکن بذار تو آبتو بریز میکش بزن .. همه و همه تحریکم می کرد تا دوباره سرمو بگیرم طرف عملیات سکسی اونا .. سکسشون تموم شد . هر دو تاشون ساکت شده بودند . منتظر بودم خوابشون سنگین شه بزنم به چاک . لباس نداشتم دررم . باید خودمو به مظفر می رسوندم و چند تا لباس مردونه هم که شده ازش قرض می گرفتم و در می رفتم . ادان صبح شده بود . خاله میترا از رختخوابش برخاست و جمشید خان بهش گفت که می خواد بره بیرون یه کله پاچه بگیره . اوخ که وقتی اسم این کله پاچه رو می شنیدم چقدر حالم بهم می خورد . شوهر خاله دمر رو تخت افتاده بود و سرشم گذاشته بود زیر شمد . باید فرار می کردم . خیلی آروم از اتاق اومدم بیرون . این در لعنتی موقع باز شدن یه صدایی کرد و من رفتم پشت کاناپه قایم شدم . این مظفر لعنتی پس کجاست ؟/؟نکنه از ترس خونه بر نگشته . ولی اگه خونه نبوده حتما خاله و شوهر خاله صحبتشو می کردند . شایدم فکر کرده من در رفتم گرفته خوابیده . خواستم برم طرف اتاقش که یدفعه دیدم یه دستی از پشت دهنمو گرفت . می خواستم جیغ بزنم نمی تونستم .-هیس ساکت باش دختر حرف نزن دختر . این چه وضعیه که داری . اینجا چیکار می کنی ؟/؟آبرومونو بردی ؟/؟این جوری میخوای عروس من و زن پسرم بشی ؟/؟بیا از این ور بریم . منو برد تو یکی از اتاقا و گفت همین جا باش و تکون نخور . مظفر هم تخت گرفته خوابیده . وقتی از اتاقم اومدی بیرون متوجه ات شدم . نمی دونستم تویی ولی یه چیزایی دستم اومد . درو قفل کرد وچند لحظه بعد در حالی که لباسای بیرونشو با یه جفت کفش دستش وارد اتاق شد .-اینجوری خاله ات فکر می کنه که رفتم کله پاچه بگیرم .. درسته که تجربه نداشتم و توی این خطها نبودم ولی لحن مهربونونه وطرز صحبت و بر خورد شوهر خاله نشون می داد که یه نیم نگاه و نظری به من داره . نیازی هم نبود که به مغزم فشار بیارم . آخه اون لخت و لخت کیر به دست جلوی من وایستاده بود . داشتم به آرزوم می رسیدم -دختر تو همه اون چه رو که بین من و خاله ات اتفاق افتاد ه بود دیدی ؟/؟این جوری کارمون راحت شد . خوشت اومد ؟/؟.. به جای این که بگم نکن بده شوهر خاله یا آقا جمشید  من جای دخترتم و زشته و از این حرفا گفتم نکنه خاله جون سر برسه یا طور دیگه ای گندش در بیاد -اگه می خوای از این جا خلاص شی خودتو بسپار دست من . کیر شوهر خاله دوباره دراز شده بود و کلفت . هیکلش دوبرابر هیکل من بود .-خیلی دلم می خواست ببرمت حموم . نترس میذارم تو کونت . با کوست کاری ندارم . گریه نکن و جیغ نکش . من در کون کردن خیلی واردم . عجله نمی کنم . طوری می کنم که حس نکنی کیره کی رفت توی کونت .. تا به حال ندیده بودم که جمشید خان این طور بی پروا اونم با من و به این حالت صحبت کنه . یعنی صحبتای معمولیش هم خیلی مودبانه بود . شاید بدن لخت من این طور بهش نشون داده بود که می تونه این رفتارو با من داشته باشه . شورتمو از پام در آورد و سینه های کوچولومو یکی یکی گذاشت تو دهنش . دستاشو دور کمرم حلقه زده بود و منم طوری از هوس و تپش قلب به خودم می پیچیدم که دستامو دور کمر شوهر خاله پیچوندم وکوسمو به رون پاش فشار می دادم . قدش ازم بلند تر بود . رو زمین و فرش اتاق دراز شدم . نمی تونستم وایستم . بی حس شده بودم . هوس حتی لای موهای سرمم پخش شده بود . رو زمین دراز شدم و پاهامو به دو طرف باز کردم .-شراره این جوری نکن که کوس کوچولوت اگه گولم بزنه و کار دستمون بده خیلی بد میشه -من کیر می خوام -بهت می رسونم . صبر کن یه حالی بهت بدم که تا به حال همچه حالی نکرده باشی .-آقا جمشید این اولین بارمه -چه بهتر . کاری می کنم که تا عمر داری مزه اش زیر زبونت بمونه . زیر دندونات بمونه . لباشو از رو سینه هام به طرف پایین تنم کشید تا رسید به کوسم . دو تا دستامو گذاشتم جلو دهنم . نه نه داشتم منفجر می شدم . اون که دیشب داشت کوس براق خاله رو میک می زد چطور می تونست کوس مو دار منو بلیسه . دوطرف کوس کوچولو وچوچوله هامو گذاشته بود تو دهنش وخیسی اونو با حرص وولع هر چه تمامتر قورتش می داد و با اشتها می خورد . خودمو به اون سپرده بودم که هر کاری که می خواد باهام انجام بده . دو تا دستاشو گذاشته بود رو سینه هامو وبا هاشون بازی می کرد . از کوس خوری خسته نمی شد . با این که دوست داشتم از این لذت بی پایان رها شم ولی علاقه داشتم که تمومی هم نداشته باشه . دستاشو از رو سینه هام ورداشت ولباشو گذاشت رو لبام . سبیلای کلفتش بوی سیگار می داد . خفه ام کرده بود ولی به خاطر هوس زیادی که داشتم تحملش می کردم . یه خورده حرکت کردم و کوسمو دوباره گذاشتم رو دهنش -بازم بخور بخور بخور -تو دستور بده شراره . امروز ده سال جوونم می کنی . فقط یواشتر صحبت کنیم که صدامون بیرون نره . این بار دوبرابر مدت زمان دفعه قبل کوسمو میک زد و لیسید . من لحظه به لحظه اونو بیشتر به خودم می فشردم . یه لحظه متوجه شدم که تمام بدنم شل شده و تمام تنم تو آتیش داره می سوزه . گویی که رو کوسم آب جوش ریخته باشن . یا این که ازش یه آب داغی خارج شده . خیلی خسته شده بود . خواستم که یه خودی نشون بدم و جبران هم کرده باشم . دوست داشتم بیشتر دیوونه و کشته مرده من باشه . کیر شوهر خاله رو که خیلی گنده شده بود گذاشتم تو دهنم . حالا اون بود که دست و پاشو به زمین می زد . اوخ .. نه .. نه .. نه شراره آب کیرم داره می ریزه . یه خورده آروم تر درحرکت بعدی کمر منو گرفت . لحظه طلایی در حال رسیدن بود . استرس داشتم -نترس شراره طوری فرو می کنم تو کونت که فکر کنی یکی قلقلکت داده -پس جمشید جون زود باش قلقلکم بده . از گوشه کنارا یه کرم پیدا کرد و دور و بر کون من و سوراخش مالید . سر کیر خودشم مالید . دو تا دستامو گذاشته بودم رو هم و رو زمین و سرمو گذاشته بودم بالاش . دوتا زانو مو قرار داده بودم رو زمین و کونم رو به هوا و در یه حالت قمبل کرده کیر جمشید جون رو سوراخ کونم آماده آماده بود -عزیزم گردنت درد نگیره ها . ممکنه یه خورده طولش بدم که درد نکشی و لذت ببری -من فقط کییییییییرررررر تو میخوام که بکنی تو کوننننننم . عیبی نداره تحمل می کنم  . دستشو از زیر می مالید به کوسم وسر کیرشو چند صد بار مالید به سر سوراخ کونم . یه لحظه احساس درد خفبفی کردم و بعد چیزی حالیم نشد . راست می گفت . استاد جمشید کارشو به خوبی انجام داده بود . حتی کیرشو هم تو کون من حرکت می داد . وقتی جای کیرشو تو کون من محکم کرد ماساژکون و کمرو با دستاش شروع کرد و کوس منو هم بی نصیب نمیذاشت .-اووووووففففف شراره از اون سوراخایی داری که به این سادگیها گشاد بشو نیست . من می دونم -شوهر خاله منو که داری دیگه نباید سر و گوشت بجنبه -هر چی تو بگی .. با دستاش وقتی رون پامو ماساژمی داد منو به اوج هوس می رسوند . چقدر دلم می خواست زن بودم و کوسمم می کرد . یه بار منو به ارگاسم رسونده بود . طوری که دوست داشتم حداقل هفته ای یه بار باهام از این کارا بکنه . با چند ضربه دیگه آب کیرشو تو کونم خالی کرد . بعد از این که کلی باهام حال کرد گفت همین جا باش تا مظفر و مادرشو یه جوری دست به سرشون کنم و بعد میگم چیکار کنی . راستش من خودمم هنوز سیر نشده بودم . می دونستم آتیشش تنده و بازم میخواد منو بگاد . درو از داخل قفل کردم . احساس آرامش می کردم یه خورده واسم غذا آورد همه رو با ترس و لرز ولی با مهارت این کارا رو انجام می داد . با یه بهونه ای مادر و پسر رو ردش کرد و دوباره اومد سراغ من . این بار هم رو تخت هم تو حموم منو گایید . بعد در اتاق خوابو از داخل قفل کرده من تو بغلش خوابیدم . جای پدرم بود ولی درهر حال کیرش کیر یه معشوق بود . چه آروم و بی خیال دنیا خوابیده بودم . خواب دیدم که با مظفر ازدواج کرده و همین شوهر خالم شده پدر شوهرم ..... از اون پس من و مظفر فقط رابطه تلفنی و کلامی داشتیم هفته ای یه بار خودمو در اختیار جمشید خان میذاشتم . این که یه روزی اون کوسمو بکنه و خاطره شیرین ترین سکس زندگیمو جاودانه کنه واسم یه رویا شده بود . آن قدر حرفای عاشقونه تو گوش مظفر زمزمه کردم که اونو به خودم علاقمندش کردم . جمشید خان هم برای این که یه کوس تضمینی گیرش بیفته و واسه خودشم یه رویا شده بود که یه روزی کوس منو بگاد برای این که من و پسرش زن و شوهر شیم خیلی زحمت کشید . همه تعجب کردند که چطور شده که قبول کردم با پدر شوهرم اینا زندگی کنم . همه می گفتند عجب عروس فهمیده ایه . بعضی ها منعم می کردند . خیلی ها هم این پذیرش منو به مادر شوهر خوب داشتن یعنی به خاله میترا نسبت می دادن در حالی که واقعیت این بود که دو تا شوهر خوب داشتن خیلی به آدم لذت می داد و میده . تنوع و لذت خیلی شیرینیه که یه زن همیشه تو یه روز بتونه به دو تا کیر آماده سرویس بده .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

سمیرا گفت...

سلام
دو سه بار اومدم سایت بسته بود
نگرانت شدم
ممنون بابت داستانهای خوبت

jemco گفت...

سلام ایرانی عزیز
بازم بابت داستان خوبی که نوشتی ممنون و خسته نباشی
بابت اون داستان (مادر فداکار) مطمئنم داستان خیلی خوبی میشه
منتظر و مشتاقم هرچه زودتر بهمن برسه واسه خوندن این داستان
دوستدار همیشگی

ایرانی گفت...

سمیراجان سلام !اتفاقا منم نگران خوانندگان خوبی چون تو داداش مرتضی و...خیلی های دیگه بوده و هستم از این که متوجه عمومی شدن سایت نشده باشن .در هر حال ممنونم از این که یه بار دیگه اومدی رو خط ..شاد باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

جمکوی عزیزم متشکرم از این که به من انرژی مثبت میدی .یه نکته ای که باید در نوشتن داستان مادر فداکار رعایت کنم اینه که در هر مرحله که پسره سکس انجام میده یه مقدمه چینیهایی لازمه وبه این صورت نیست که مثلا مادره بره خونه عمه بگه خواهش می کنم اگه دوست داری سکس کنی پسرم راضیه و به پسره هم بگه بفرما اینم عمه جان اون وقت به این نمیشه گفت داستان .آدم اگه بخواد زن هم بگیره باید چند دفعه بره خواستگاری چه برسه به این که بخواد با عمه و خاله و ...سکس داشته باشه(در داستان ) .بیان یه زمینه هایی لازمه که ممکنه یه خورده داستان رو کش دارش کنه ومن امیدوارم شما خواننده های گل در این گونه موارد خسته نشین .همان گونه که قبلا هم چند بار گفتم واقعا نوشتن و فضا سازی صحنه سکس اگه بخواد با آب و تاب و هیجان و یه مدت یاهمان طول زمان بیشتری از نظر رابطه جنسی و سکسی همراه باشه تمرکز و خلاقیت بسیار بالایی می خواد که داستان در رابطه با داستانهای دیگه اسیر تار های عنکبوتی تکرار نشه .مگه در دنیا و در هر زبان وهر رفتار و عشقبازی چقدر واژه و چند حالت وجود داره که آدم بخواد در سکس نویسی وسکس کاری , کاری کنه که رنگ و بوی تکرار نگیره و به نظر من اون اثری در قسمتهای سکس و بیان صحنه های سکسی می تونه موفق تر باشه که به نوعی با این تکرار ها مبارزه کنه و یا طوری جلوه شون بده که این حالت ها و گفتگوهای یکسان و مشابه در یک سوژه زیبا و گفتگوهای دیگر محو شده و به چشم نیاد .نوشتن صد ها داستان در مدتی کوتاه خواه ناخواه تکرار هایی هم داشته که امید است به بزرگواری خود ببخشید.و شما جمکوی عزیزم و سایر خواننده های خوب دیگر! مطمئنم که با ارسال نظرات گرم و ایده های ارزنده خود مرا در در ارائه آثاری بهتر یاری خواهید داد .سپاسگزارم ..ایرانی

saeed گفت...

سلام خوب بید خسته نباشی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیز داستان بسیار جالبی بود بازهم از این داستانهای یک قسمتی بزار
همیشه شاد و موفق باشید
سیاوش

ایرانی گفت...

سعید جان و سیاوش عزیز متشکرم از پیامهای گرمتون .چشم حتما !فعلا سه شنبه ها و جمعه ها همراه با داستان راز نگاه که این روزا یه رنگ و بوی عشق و احساسی هم به خودش گرفته و داره می گیره یه داستان تک قسمتی سکسی هم در نظر گرفتم که منتشرش کنم که مکمل هم باشن .شاد و سربلند باشید ..ایرانی

مرتضی گفت...

ممنون. جالب بود.

شاد و پیروز باشی ایرانی

 

ابزار وبمستر