ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان امپولی من 8

عزیز داشت خودشو می کشت . دیوونه اش کرده بودم . تمام بدنش داغ و سرخ شده بود .-رویا رویا رویا جونم . من فدات میشم . اون لب و دهن غنچه ایتو می خورم . تو از همه بهتر میشی . تو یه پدیده ای . انگار کوسم داره دور خودش می گرده . دستاشو دوباره فرو برد لای موهای سرم و دهنمو بیشتر به کوسش می چسبوند . راستش چون زیاد عادت نداشتم کمی خسته شده بودم و فکم هم کمی درد گرفته بود . ولی نمی خواستم کم بیارم و خستگی خودمو نشون بدم -رویا جونم اون قدر قشنگ می خوری که اگه کوسمم گاز بگیری بازم هوس دارم و کیف می کنم . عزیزم انگشتتو هم فرو کن تو کوسم وهر کاری دوست داری باهاش انجام بده . من دیگه آتیش آتیشم . ببین چیکارم کردی -دعوام می کنی عزیز ؟/؟-عزیز فدات شه واست بمیره . صبر کن کوسم سبک شه منم بهت کیف می دم . یه لز کار درست حسابیت می کنم .-لز کار همون سوار کاره ؟/؟مادر بزرگ خنده ای کرد و گفت خب این مدل کاری که ما می کنیم بی شباهت به سوار کاری نیست . ولی آدماش اونایی که سواری میدن اسب نیستن . از جا پاشد و رفت چند تا وسیله پلاستیکی نرم و سفت آورد و گفت رویا جون حتما با این هوش و استعدادی که داری باید بدونی اینا چیه ؟/؟-این شبیه کیره -آره دخترم درست حدس زدی مگه تو کیر هم دیدی -مال کوچولو ها رو آره فقط یه بار بابا یادش رفته بود در دستشویی رو ببنده منم درو باز کردم درشتشو دیدم -زیارتت قبول دخترم . بهت یاد میدم که اینا چه جوری کار می کنه . فقط واسه کوس تو فعلا مناسب نیست . مثل یک خانوم معلم خوب واسم این کیر ها رو تشریح کرد و اونی رو که می گفت زودتر و راحت تر کار می کنه ویه حالت گردشی ودور خاصی توی کوس داره داد به دستم و گفت که اونو فرو کنم تو کوسش و دورشو بمالم . یه حالت ویبره و لرزون داشت و به من یاد داد که چطور دورشو تند و کند کنم .-رویا جون بگردون بگردونش همینو همین طور ادامه اش بده . آخ که دستای کیر گردونت چقدرلذت میده . تند تدنتر تند تر دورشو برسون به حداکثر . بالای بالا . از حال رفته بود . یه دستشو گذاشته بود رو سینه هاش و یه دستشم گذاشته بود رو کوسش .-آخخخخخخخخ دلم دلم آخخخخخخخخخ کوسسسسسسسسم نه نه .. زوده زوده میخوام حال کنم . حال کنم . جااااااان داره میاد جووووون چقدر کیف داره آهههههههه دیگه تموم کردم . رویا خودتو بنداز رو من . می دونم چند وقت دیگه با دستای قوی و دهن و زبون مکنده و لیسنده خودت آبمو میاری . من در تو می بینم . تو از رگ و ریشه خود مایی . تو نوه منی . خودتو بنداز تو بغلم ... رو ی عزیزی که طاقباز دراز کشیده بود قرار گرفتم . اون لبای کلفتشو رو لبام قرار داد و به شدت منو می بوسید . داشتم خفه می شدم . نمی دونم واسه چی داشت این حرکاتو انجام می داد . دستاشو به سینه های کوچولوم رسوند و باهاشون بازی می کرد .  نازم می کرد و رو پوست بدنم دست می کشید . از دست مالیهاش خوشم میومد . از جاش بلند شد . بهم گفت که دمرو کنم . کونم که تازگیها یه خورده تپل تر شده بود تو دید عزیز جون قرار داشت . منم صورتم رو تشک بود و چشامو باز و بسته می کردم و به روبرو نگاه می کردم و منتظر بودم که با کونم چیکار می کنه . با دستاش اول اونا رو ماساژمی داد . بعد چند دقیقه ای دو طرف کونمو ماچ کرد و وسطشونو باز کرد و دستشو روی سوراخ کون و کوسم کشید . این قسمت هم به من خیلی کیف می داد -رویا جون خوشت میاد ؟/؟آره عزیز خیلی -دارم این کارا رو می کنم که زودتر خانوم شی . بدنت واسه خانوم شدن زودتر آماده شه . بتونی کیف کنی . ولی واسه باز شدن راه کوست هم باید یه فکری بکنیم . این که نمیشه همش بسته بمونه و به بقیه حال بدی و اونجوری که بقیه حالشو می برن تو کیف نکنی . اینم جزو اون حرفایی بود که حالیم نمی شد . ولی از این که عزیز با ور رفتن با کونم داره به من حال میده خیلی کیف می کردم . اونم خوشش میومد و اون چند تا کیر مصنوعی رو که داشت آروم روی سوراخ کون و کوس من کشید تا یه دست گرمی داده باشه و بعد ها با این وسیله ها احساس غریبی نکنم . زیاد به من فشار نمی آورد تا زده نشم . یکی از اون کیر هایی رو که نرم تر بود یه خورده اشو سعی کرد بکنه تو کونم که خیلی کلفت تر از سایز کونم بود و بیخیالش شد . اون کیر ویبره رو هم از قسمت بیرونی کوسم یه کمی با لبه هاش بازی داد -رویا جونم شاید یه خورده قلقلکت بیاد این کارا رو دارم واسه این انجام میدم خوب مزه بگیری و همه اینا واسه ذهنت ملکه بشه و خودتو واسه روزای پرشکوهی که با گروه ما داری آماده کنی . اون وقت می تونم به همه فخر بفروشم که این کودک با استعداد نوه منه -عزیز عزیز جون دوستت دارم . کاری می کنم که تو به من افتخار کنی -مامانتم به وجود تو افتخار می کنه . ماباید بشینیم دور هم و یه موضوعاتی رو حل و فصلش کنیم . می دونم اون خیلی خوشحال میشه . عزیز جون در یکی از این ور رفتن ها لب و دهن گنده اشو گذاشت رو کوس کوچولوم . حالا اون شروع کرد به میک زدن و لیسیدن کوسم . خیلی خوشم میومد . بدون این که گازم بگیره یا این که دردم بیاره کوس ناز و کوچولومو گذاشت تو دهنش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

5 نظرات:

داستانهای مامانی گفت...

این داستانو خیلی دوست دارم. چون متفاوت از داستان های دیگه اس.
ممنون ایرانی عزیز بابت نوشته های خوبت و وقتی که میزاری.
پیروز باشی

saeed گفت...

خسته نباشی ایرانی جون
خوب بود

ایرانی گفت...

بازهم از شما دوعزیز گل ممنونم که با تشویق و دلگرمی خود قلمم را برای نوشتن آثار بعدی روانتروقلبم راگرمتر می سازید.شاد باشید و با لبخند بر غمهای زندگی بخندید ..ایرانی

matin گفت...

خیلی زیباست مرسی

ایرانی گفت...

ممنونم متین جان .شادکام باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر