ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن ذلیل مرد ذلیل 9

بالاخره پس از کش و قوسهای بسیار و کلنجار رفتن با خودم از خونه در رفتم و با هزار مصیبت خودمو رسوندم به اون آدرسی که مامان داده بود . برای اولین بار بود که پامو به  این منطقه میذاشتم . تا به حال چند بار با اتوبوس شرکت واحد از کنارش رد شده بودم . زنگ در خونه رو زدم . جل الخالق عجب جاییه . هر کی این جا کار کنه فکر نکنم روزی کمتر از پنجاه هزار تومن مزدش باشه . خب دیگه بازم خدا رو شکر که این مامان نازما تونسته یه جای خوب کار بگیره . اگه کارش خوب باشه خونه های دور و اطراف و آشناهای دیگه هم بهش کار میدن . چی بود خودشو علاف پایین شهر می کرد . خونه چهار پنج تا در داشت . خیلی واسه مامانم خوشحال بودم . هنوز خیلی کار داشت تا چهل سالش بشه جوون بود بنده خدا ولی از بس واسه من و خودش زحمت کشیده بود ده سالی بزرگتر نشون می داد . در خونه باز شد و من رفتم داخل .  هیشکی نیومد حالمو بپرسه که آحه تو دزدی تو کی هستی . فقط گوشه و کنار چند تا کار گر و باغبون دیدم که مشغول نظافتن و چند تا نقاش هم دارن یه گوشه ای رو رنگ می زنن . خونه ویلایی بسیار بزرگ و زیبایی بود . از اون خونه هایی که باید کار نیک می کردم تا در بهشت نصیبم بشه . وگرنه ما بدبخت بیچاره ها همون که پامونو تو این خونه ها میذاریم باید دممونو بذاریم روکولمون و با همون دممون گردو بشکنیم . اثری از مامان نبود . یاد سینما افتاده بودم که از چند تا در باید رد شی تا برسی به سالن نمایش . نمی دونستم باید از کدوم طرف برم . یکی دو نفر دیگه رو هم که زن بودند صدا زدم و گفتم هایده خانو مو ندیدین ؟/؟یکیشون اشاره کرد تو اون اتاقه . رفتم طرف اون اتاق . یه زن دیگه رو اونجا دیدم . معلوم نبود این مامان هایده کجا غیبش زده ولی اون زنه هم زن خیلی خوشگلی بود . اگه من کارگر اینجا بودم مخ این زنه رو می زدم و حتما یه بر نامه باهاش می رفتم خیلی خوشگل بود این زنه . داشت یادم می رفت که واسه مامان اومدم اینجا . طرز آرایش و زیر چشم و ابرو کشیدن و آرایش داخل چشاش و اون کلاه گیس خوشگلش منو به یاد فیلمای فارسی قدیم مینداخت . شبیه هنر پیشه های ناز اون وقتا شده بود . بوی عطرش مستم کرده بود . دوست داشتم برم طرفش و بغلش کنم . می ترسیدم . روسری هم سرش نبود . یعنی بالا شهریا همشون همین طورین ؟/؟اوه خدای من کیرم همین جور داشت شلوارو پاره می کرد و می خواست بزنه بیرون . زنه سرشو پایین انداخته بود و یه نگا به ویترین وسایل می کرد و یه نگاهی هم به وسط شلوار من . چشاش خیلی واسم آشنا بود . به نظرم اومد تو عروسی  من و این زن جنده ام شرکت داشته یعنی دوست ساغره ؟/؟اگه بهش بگه چی میشه ؟/؟-خانوم ببخشید شما اینجا کارگری به نام هایده خانوم نمی شناسین ؟/؟-آقا حیا کن مگه شما خودت خوار مادر نداری . زن نداری چرا این طور با حرص و هوس ناموس مردمو دید می زنی ؟/؟ با این که سعی می کرد صداشو نازک کنه ولی طنین آشنایی داشت یه لحظه که سرشو بلند کرد و به چشاش خیره شدم تبسم لبها و چشاش منو به یاد مامان انداخت -مامان هایده زلفاتو ریختی رو پیشونیت اصلا نشناختمت . رفتم بغلش کنم منو پس زد پسره نمک نشناس تو اصلا مادر میخوای چیکار کنی . گفتی برم ببینم مادرم زنده هس یا مرده ؟/؟یعنی من وظیفه داشتم بچه بزرگ کنم و بدم تحویل دختر مردم ؟/؟-مامان دست رو دلم نذار که جیگرم کبابه . باشه هیشکی تو این دنیا دوستم نداره . هیشکی منو نمیخواد حتی خدا . من اگه دوستت نداشتم که این همه راهو واسه دیدنت نمیومدم . مامان من دلم نمیخواد تو خونه های مردم بد بختی بکشی . در جوونی تو رو به پیر مرد شوهر دادند و حالا هم یه بیوه جوونی و به خاطر بچه هات عروسی نکردی . من همه اینا رو میدونم ولی تو از بد بختی من خبر نداری . صدهزار تومن پولو از جیبم در آورده وگذاشتم رومیز گوشه اتاق وگفتم مامان این صد تومنه اگه بتونم واست پول میارم که کمتر کار کنی و این قدر تو ی سختی نیفتی . باور کن دستم نیست وگرنه نمیذاشتم بیای و خدمتکار مردم شی . تو باید خانوم همه اینا باشی . بازم خدا پدرشونو بیامرزه کاری کردن ترکیبت مثل خانوما شه ولی من مامان خودمو هر شکلی که باشه دوست دارم واسش می میرم . نذاشتی ببوسمت دلمو شکوندی خدا حافظ -صبر کن پسرم نرو صبر کن . دستاشو باز کرد و در یک لحظه هر دو به سوی هم دویدیم و همدیگه رو بغل زدیم . باورم نمی شد اینی که توبغلمه مامانم باشه . همیشه از بوی تنش فراری بودم . بوی عرق موادشیمیایی . بوی خورش ونفت و پیازش وبالاخره تنش اکثرا بوی یکی از این چیزا رو می داد.  ساغر در شب عروسیمون این قدر خوشبو و تر و تازه نبود که مامان حالا بوی عطر بهشتی رو می داد . زیر گلو و کنار شونه های مامانو بو کرده و یه نفس عمیق کشیدم و گفتم آههههههه چقدر دوست داشتم زنم مث تو می بود . خواستنی خوشگل و ناز و ملوس و.... و... نزدیک بود بگم هوس انگیز که حرف دهنمو کشیدم -ای شیطون بلا چی می خواستی بگی -هیچی مامان -راستشو بگو به مادرت دروغ نگو -مامان گیر نده داشتم مثال می زدم -خب در مثال که مناقشه نیست -مامان تو اینا رو از کجا یاد گرفتی ؟/؟چند ماه پیش این جوری نبودی -موضوع رو عوض نکن چی می خواستی بگی .. ازش فاصله گرفتم که اگه خواست بزنه زیر گوشم بهم نخوره -و... و... هوس انگیز -حالا چرا این قدر عقب عقب میری نترس بیا کاریت ندارم . رفتم طرفش و بغلم زد و گفت حالا این طرف شونه هامو بو کن که من پسر راستگوی خودمو خیلی دوست دارم . دوباره یه نفس عمیق دیگه کشیدم و حس کردم اگه بخوام چند لحظه دیگه به همون حالت باقی بمونم شق می کنم خودمو ازش جدا کردم -حالا مامانتو ببوس ببینم چی احساس می کنی . می خوام نظرتو بدونم -مامان مگه واسه کار کردن در اینجا باید از این آزمونها بدی ؟/؟-اوخ لبای مامان هم غنچه ای و هم بر جسته شده بود . خیلی هوس انگیز . کار گر این قدر خوشگل ؟/؟!مامان از کارات عقب نمونی . نه کار من تا فرداست و کنتراتیه . چند دقیقه رو که می تونم با پسرم تنها باشم . درو ببند یکی میاد . دررو بستم و مامانو بردم یه گوشه ای و لبای برجسته و هوسیشو به لبام چسبوندم . هیشکدوم سیر نمی شدیم -حالا اینو چی میگی ؟/؟-مامان مامان تو معرکه ای . حیف که مامانمی ... بازم یه حرفی زدم که مجبور شدم نصفه کاره قطعش کنم -بگو دیگه اگه مامانت نبودم چیکارم می کردی ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ارباب جوون گفت...

ایرانی سلام
اقا دمت گرم فاصله بین قسمتای این داستانو کم کن

ایرانی گفت...

چشم ارباب جوون !می خوام سیستم انتشارو به صورتی در بیارم که هفته ای یک بار باشه .قسمت بعدیش هم فکر کنم یه مقدمه چینی هایی داشته باشه ودر دوقسمت بعدی یه حالت سکس ومختصر میستری واربابی هم به عنوان چاشنی در این سکس مادر وپسری گنجوندم وبعد هم ادامه داستان و سایر ماجراها ....موفق باشی ...ایرانی

matin گفت...

اقا بی نظیر بود مرسی ادامه رو بزار که خیلی عالی بود

ایرانی گفت...

سلام متین جان .این داستان رو هم تصمیم دارم یکشنبه ها همراه با ندای عشق منتشرش کنم .بالاخره از یه جایی باید بر نامه ریزی رو شروع کرد .یه مدتی این جوری میریم جلو تا ببینیم چی میشه .پیروز باشی

 

ابزار وبمستر