ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 37

چند ساعتی گذشت نمی دونم چرا از نوید خبری نشد . دلم شور می زد . نکنه واسه خدیجه خانوم اتفاقی افتاده باشه . دوست داشتم که اون زنده بمونه . عروسشو ببینه که می تونه ببینه . زنده بمونه و تو عروسی من و پسرش شرکت داشته باشه . اون رو روسر خودم می شونمش . مادر شوهر ناز و مهربون و خانممو . خیلی دوستش دارم . می دونم که اونم منو دوست داره . هم اینو احساس کرده بودم و هم این که نوید بهم گفته بود . دوباره انگشتمو گذاشتم رو اون کلید سبز موبایلی که سیمکارت داخلشو فقط شماره اشو نوید داشت ومنم با اون فقط واسه نوید زنگ می زدم که شماره دیگه ای تو حافظه اش نیفته وبتونم راحت باهاش تماس بگیرم . خدایا چرا این طوری شده . حتما تو اتاق عمل جایی گیر کرده . اگه به یه مشکل پولی بر خورد کرده باشه چی ؟/؟اگه واسه بی پولی نتونه مامانشو از مرگ نجات بده من خودمو نمی بخشم . جیغ و داد راه انداختم طوری که همه ترسیدند که نکنه چشام طوری شده باشه . خودم از مامان خواسته بودم که در این لحظات منو تنهام بذارن میخوام فکر کنم . ولی می دونستم هر چند وقت در میون خیلی آروم میان دور و برم می شینن . دیوونه شده بودم . اصلا معلوم نبود چیکار می کنم . این چند ساعتی چند بار اومدن و رفتن . قبل از داد و قال راه انداختن اول مامانو صدا زدم دیدم خبری نیست و ظاهرا رفته قدم رو کنه که من جیغ زدنو شروع کرده بودم . چند نفری اومدن بالا سرم -خانوم گفته بودم ولش نکنین به حال خودش -نگران نباشین من حالم خوبه با مامانم کار داشتم -مامان نوید رفته هنوز بر نگشته . حال مامانشم خوب نیست . مشکل قلبی داره . هزینه درمانشم سنگینه .. تو رو خدا تنهاش نذارین اون به گردن ما حق داره . اون به غیر از من تو این دنیا دلش به مامانش خوشه . اون زنو تنهاش نذارین خواهش می کنم یه زنگ به بابا بزن . تورو خدا مامان تنهاش نذارین .-عزیزم خودتو ناراحت نکن قربون قلب مهربون و اون چشای خوشگل تازه شفا گرفته ات بشه مادر . بمیرم واست که در این وضعیت به فکر همه هستی باشه .. یه زنگ واسه بابا زد و منم جریانو واسش تعریف کردم -عزیزم ندا جون این قدر خودتو ناراحت نکن واسه چشات خوب نیست . من خودم الان قضیه رو پیگیری می کنم و هر هزینه ای که داشته باشه واسش  انجام میدم . صدتا از این خرجا هم واسش بکنم بازم کمه . اون به گردن همه ما حق داره . من مث پسر خودم دوستش دارم -مرسی بابا از این که رومو زمین ننداختی . می دونم ندای کوچولوتو مثل همیشه دوست داری و اونایی رو هم که اون دوست داره دوستشون داری . . این حرفو مخصوصا بر زبون آوردم که بابا بفهمه من چقدر عاشق نویدم هستم و به چشم یک کارگر و یا یک فرشته نجات بهش نگاه نکنن بلکه اونو به عنوان یه داماد به حساب بیارن . یکی که قلب دخترشونو دزدیده وزندگی بدون اون برای دخترش یعنی مرگ و نابودی و نابینایی . دیگه آروم گرفتم . مگه این شهر چند تا بیمارستان و مرکز قلب و این چیزا داره . راستی نکنه تو همین بیمارستان باشه  .اصلا اون الان کجاست . نکنه برده باشنش بابل که مراکز درمانیش قویتره ولی نباس اونو حرکت می دادن .. .دوباره رفتم تو عالم خودم و با رویاهای شیرین خودم خوش بودم . با رویاهایی که لذتش با در کنار نوید بودن تکمیل می شد . نوید پر مهر و محبت خودم نوید دوست داشتنی من .. دلم واسش تنگ شده بود . واسه همه جنگ و دعواها واسه اون حسودی کردناش .. واسه اون ناز کردنهاش .. واسه بوسه ها و نوازشهاش .. خدا می دونه چقدر بهش احتیاج دارم . به این که کنارم باشه به این که بگه دوستم داره و تا آخرین لحظه زندگیم ویا زندگیش کنارم می مونه . دوست نداشتم به جدایی و بی اوبودن فکر کنم . در اون لحظات شیرین گناه بود که آدم به غمها فکر کنه . فقط باید به عشق و خوبیها وشیرینهای زندگی فکر می کردم به دوست داشتنها . به اون روزای خوبی که می تونستیم با هم باشیم . نوید من بدون تو می میرم کجایی چرا یه زنگ واسم نمی زنی ؟/؟یعنی این قدر واست بی ارزش شدم ؟/؟حداقل بگو حال مامانت چطوره ؟/؟قراره فردا صبح دوباره باندو از رو چشام بگیرن واین دفعه شاید دیگه چشامو نبندن . کجایی دلم بیتاب توهه . دوستت دارم . میخوام صداتو بشنوم . نوید کجایی عشق من . دوست نداری شریک خوشی من بشی ؟/؟می دونم این لحظه های تلخیه که دل مامانت درد می کنه و هر لحظه خطر تهدیدش می کنه . چیکار کنم دل منم تو رو میخواد . منم عاشق توام منم دوستت دارم . چقدر چشم انتظارت باشم ؟/؟خب منم واسه مامانت ناراحتم . نوید کجایی بیا دیگه . چرا مویایلت خاموشه . چرا واسم زنگ نمی زنی . می دونم دوستم داری . می دونم تنهام نمی ذاری می دونم عاشقمی ندا یه بار اشتباه کرده و سرش کلاه رفته چون اون موقع با چشایی بینا در واقع کور بوده ولی الان دیگه اشتباه نمی کنم پس کجایی نوید ؟/؟کاسه صبرم لبریز شده . دیگه تحمل ندارم . دلم تو رو میخواد . میخوام بغلت کنم . میخوام بازم گرمای تنتو احساس کنم و بدونم که مال منی  .عشق منی . همه چیز منی . هر لحظه که می گذشت بیشتر عصبی می شدم . چرا چرا آخه واسه چی نوید بهم گفته بالاخره هر طوری بوده اولین نفری که تو اونو دیدی من بودم .صد ها بار تو خیالم داشتم عین جمله نویدو مرور می کردم و می خواستم از هر کلمه اش یه نتیجه ای بگیرم . داشتم قاطی می کردم . دیگه داشت یادم می رفت که اون دقیقا عبارتشو با چه کلماتی بر زبون آورده .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

ziiba tar az qabl ba tamae daqdaqe haye ensaniii o ....

Alyi minevisi iranii

Heyfe akharesh bad tamom she ha :d

Vali ehsaset to ro be harja mibare boro

Merc az inke zod b zod mizariii

Ashnaye na ashna 13

ایرانی گفت...

بازم سلام به تو آشنای همیشگی ..آخر این داستانو می تونی حدس بزنی چون می دونم که درکم می کنی .برای یکشنبه که اول ژانویه هست علاوه بر دو داستان که طبق نوبت منتشر میشه به افتخار این شب و به افتخار خوانندگان خوب و عاشق عشقی چون تو سیزده گلم یه داستان عشقی ساده و معمولی و تک قسمتی رو به نام میلاد عشق نوشته و برای انتشار آماده اش کردم که امید وارم سرعت برای آپدیت کند نشه .به خاطر لطف و محبتی که به من داری ممنونم .من خودم گاهی وقتا برای انتخاب واژه ها دچار حساسیت خاصی میشم ولی سریع انتخابش می کنم و بازی با کلماتو دوست دارم البته به شرطی که مفهومی رو برسونه .توی ناقلا هم در جمله آخر نوشتی آشنای نا آشنا .این از اون عبارتهاییه که مکث بیشتری روش کردم تا ببینم اگه بر عکسش کنم چقدر صمیمانه تر و واقعی تر میشه .حالا من به خودم این اجازه رو میدم و بهت میگم نا آشنای آشنا .چون این جوری در نهایت به آشنا می رسیم که حقیقت مسئله رو بیان می کنه .ظاهری ناشناس ولی باطنی آشنا .در این جا و این عبارت به آشنا اهمیت بیشتری داده میشه و تو برام همیشه آشنایی .باهمه اینها بازم جای فکر کردن داره .ناآشنای آشنا ! منتظر پیامهای بعدیت هستم .خرم و خندان باشی..ایرانی

 

ابزار وبمستر