ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

همکلاسی

وقتی که صحبت از دوست پسراش می کرد همه هاج و واج بهش خیره می شدیم و دهنمون آب می افتاد از کارایی که انجام می داد . می گفت که همه کشته مرده اشن و واسش هر کاری انجام میدن و اونم طوری با سیاست باهاشون بر خورد می کنه که احترامشونو نگه می دارن -ببینم حمیده نکنه یه موقع بار دارشی ؟/؟-نه من حواسم هست -تو که فردا پس فردا می خوای ازدواج کنی پس این دختریتو چیکار می کنی ؟/؟-ای بابا کی میره این همه راه رو . این قدر قدیمی نباش . کیف و حالمونو نکنیم که چی می خواهیم به امید روزی باشیم که ازدواج کنیم ؟/؟تازه ازدواجم کنیم مگه چی عایدمون میشه یه مرد گیر آدم میفته و هزار جور بد بختی و وابستگی که ما همش باید خودمونو عبد و عبید یه نفر بکنیم . من و حمیده بیشتر واحد های درسیمونو تو دانشگاه با هم مشترک بودیم . اصلا درس نمی خوند . شب وروز کارش این بود که بره اینترنت وداستانهای وبلاگ امیرسکسی روبخونه . زرنگ بود . از تو همکلاسیهاش فقط یه دوست پسر می گرفت اونم از زرنگهاش ولی از میون استادا با چند تاشون دوست بود . هیچکدوم هم از وجود اون یکی با خبر نبود . همش به من می گغت نغمه این قدر خودتو اسیر و بیچاره یه نفر نکن . آخرشم ولت می کنه میره به جایی نمی رسی . من جواد رو خیلی دوست داشتم . پسر خوبی بود و خیلی هم نجیب و سر به زیر . همش باهام از عشق می گفت و دوست داشتن . وضع مالیش طوری نبود که به این زودیها باهام از دواج کنه . اون دیگه همکلاسیم نبود خیلی دلم میخواست زودتر با هم ازدواج می کردیم و من خودمو بتونم در اختیارش بذارم . بیست و یه سال داشتم و با وجود خوشگلی زیاد تا به حال سکس نداشتم حتی مختصرشو . این جواد هم از بس خجالتی بود فقط یه بار منو بوسیده بود . اونم اگه من پیش قدم نمی شدم کاری ازش بر نمیومد . وقتی حمیده به من گفت شب جمعه ای یه مهمونی تو خونه شون گرفته و از ده دوازده تا از دوستا و همکلاسیهاش دعوت کرده که اون شب دور هم باشن من فوری مخالفت خودمو اعلام کردم و گفتم که درسته که همه یا دوست پسراشون میان ولی جواد دوست نداره این جور جاها بیاد از این بر نامه ها خوشش نمیاد -مگه مرض داری به اون بگی خودت تنها بیا -اون وقت دستتون ناجور میشه دیگه -ای بابا مثل تو که خودشون تنهابیان سه چهار نفر دیگه هم هستن ولی اگه با جواد میومدی بهتر بود . به هر حال از اون اصرار و از من انکار تا این که دیدم راستی راستی داره با من قهر می کنه قبول کردم که برم . تدارک مفصلی دیده بود . می دونستم خودش به تنهایی این هزینه هارو نکرده . طوری برنامه رو تر تیب داده بود که آدمو بی اختیار به یاد دیسکو مهمونی های مفصل می انداخت . دخترا و پسرا دست تو دست هم وگاهی هم دست تو کمر چه جور با هم ور می رفتن . من که اصلا عادت نداشتم این صحنه ها رو به این صورت ببینم یه خورده سرخ می شدم . تازه به اصرار دیگران و این که یه شب هزار شب نمیشه روسری از سرم برداشتم حس می کردم که دارم به جواد خیانت می کنم . شاممونو به صورت سلف سرویس خوردیم وهر کدوممون رفتیم سرمونو به یه کاری گرم کردیم . خفه شده بودم . دوست داشتم از اون مجلس برم بیرون و خودمو خلاص کنم . حمیده با آهنگهای تند غربی رفت که مهمونی خودشو داغ و داغ تر کنه . دخترا چه جور می رقصیدند و پسرا رو بگو که حرکاتشون به تنها چیزی که نمی خورد رقص بود . اونا تنشون رو به هر دختری که گیر می آوردند می مالیدند . صحنه های زشتی بود . دستشونو می بردند تو بلوز دخترا و هر کی یکی رومی گرفت و می رفت به یه گوشه ای و یه اتاقی . هم چندشم می شد و هم تحریک می شدم . سرمو انداختم پایین و رفتم یه طرفی دیدم یکی از پسرا اومد دنبالم -نغمه خانوم مثل این که شما هم مثل من از این جور بر نامه ها خوشتون نمیاد .. حرفی نزدم . اون یکی از شاگردای خوب کلاسمون بود . اسمشم بود فرهود و به غیر از یکی دو درس بقیه واحد هامون یکی بود بدون این که چیزی بگم با کمال پررویی دنبالم راه افتاد . رفت یه خورده میوه و شیرینی برای خودش و خودم آورد و سر صحبتو باز کرد . پسر خوش تیپ و سر به زیری بود و تا حدودی منو به یاد جواد می انداخت . ولی از این که کنارم بشینه حس می کردم که در حق دوست پسرم ستم می کنم .-ببینم نوشیدنی دوست دارین براتون بیارم . اولش ناز داشتم ولی بعدش گفتم این شام امشب خیلی سنگینم کرده اگه بیاری ممنون میشم . رفت و با دو تا دلستر بر گشت . از بوی بیشترشون خوشم نمیومد ولی توی ذوقش نزدم .-نغمه خانوم مثل این که مثل بقیه دوست نداری برقصی .عاشق این مرامتم . از این سنگینی و متانتت که در خیلی از دخترا نیست خوشم میاد . خوش به حال کسی که با شما از دواج می کنه . با این که زیادی پررو و پسر خاله شده بود ولی از این جور تعریفاش خوشم میومد . نتونستم شیرینی و میوه رو بخورم اما از نوشیدنی که واسم آورده بود خوردم . بوی بدی می داد بوی میوه پوسیده و الکل .-فرهود این چیه که واسم آوردی -این ماءالشعیر اصل و خالصه . بهش میگن آبجو اسلامی -ببینم نکنه از اون غیر اسلامیهاش باشه -شوخیت گرفته .. اگه غذا اذیتت کرده یکی دیگه هم واست بریزم -اون وقت می ترسم مجبور شم یه چیز گندیده تری بخورم تا این یکی رو هضمش کنه ..خیلی زود داغ شده بودم . سرم گیج می رفت -فرهود چی بود به خورد من دادی ؟/؟دیدم رفت در اتاقو از داخل قفل کرد وگفت نغمه جون همه امشب با هم خوشن من و تو هم می تونیم با هم خوش باشیم . این دفعه رو با مشروب رامت کردم ولی اون لذتی رو که امشب بهت میدم دفعه دیگه بدون مشروب خودت مست کرده میای تو بغلم . نمی دونی چقدر دوستت دارم عاشقتم . هنوز یه نیمچه هوشی داشتم . سرم یه خورده گیج می رفت . اون می خواست باهام عشقبازی کنه . به همین سادگی و از دستم کاری ساخته نبود دستمو بالا آورده و محکم زدم زیر گوشش -نغمه وقتی وحشی میشی خیلی خوشگل میشی . اومد بغلم کرد و به زور لباشو گذاشت رو لبام میخواستم خودمو از دستش خلاص کنم و نمی تونستم -نترس کاریت ندارم دختریتو نمی گیرم . میذارم تو کونت .یه خورده حال بده . آبم که بریزه ولت می کنم بذار خوب باهات حال کنم . یه خورده بیحال تر شده بودم حس می کردم دارم تسلیم میشم درسته که اون می خواست بکنه تو کونم وواسه اولین بار باید این درد رو تحمل می کردم ولی دوست داشتم فقط تسلیم عشق خودم جواد باشم . چند تا زور دیگه هم زدم ولی فرهود طوری سنگینی خودشو رو من انداخته بود که جز تسلیم چاره دیگه ای نداشتم . این اولین سکس منم بود . داغی ناشی خوردن از مشروب رو با دست زدن به سینه هام تکمیل کرد . در جا نوک سینه های آک منو تیز کرد . یه دقیقه هم مقاومت نکردم بلوزمو داد بالا و یه خورده سوتین منو کج کرد و نوک سینه امو گذاشت تو دهنش واینجا بود که دیگه نتونستم تحمل کنم . با این که سرگیجه داشتم ولی حس می کردم که دارم به شدت کیف می کنم . شاید اون یکی دو لیوان نوشیدنی که به خوردم داده بود مشروب داخلش کم بوده باشه ولی تب مستی و هوس دیگه داشت منو از پا مینداخت طوری که من سرکش دستمو بردم طرف شلوار فرهود و کیر ورم کرده اشو از پشت شلوار می مالوندم . نایی نداشتم تا کمر بندشو باز کنم . اون خودش این کارو انجام داد . اوخ یه کیری به اندازه کیر های کلفتی که یه بار تو یکی از این فیلمها دیده بودم زدبیرون . دهنمو باز کردم تا اونو بفرسته داخل خمار شده بودم . خوابم گرفته بود .-هر جوردوست داری با دهنم بازی کن اونم همین جور کیرشو می مالید تو دهنم و منم میذاشتم به کارش ادامه بده . حس کردم یه چیز گرم و داغی دهنمو داغ تر کرده . با چشای خمارم دیدم که چشای فرهود هم داره خمار و باز و بسته میشه . کیرش چند تا پرش محکم تو دهنم زده بود و آبشو خالی کرده بود تو دهنم . یه خورده اشو خوردم و یه خورده اشو ریختم بیرون . واسه اولین بار بود و سختم بود . شلوار و شورتمو با هم از پام کشید بیرون . دهنشو گذاشت روکوس من که هنوز واسه یه بار هم که شده موهای نرمشو نگرفته بودم . کوسم خیس خیس بود . خیلی داغ . مثل صاحب حشریش .-جووووووون کوسسسسسس مودار . عاشقشم واسش جون میدم و سر و دست میشکنم . تیکه تیکه کوسمو میکش می زد . حتی موهاشو می جوید . خیلی خوشم میومد . فقط ناله می کردم یه سری حرفایی می زدم که بیشترشو بعدا به خاطر نمی آوردم . فقط همینو یادم میاد که کوسمو با تمام وجودم ووجودش در اختیار اون قرار داده بودم تا هر کاری دلش میخواد انجام بده این یه جمله رو که مرتب بهش می گفتم . من کیر میخوام خوب به خاطر دارم . نمی دونم چند دقیقه گذشته بود یا شایدم چند ساعت حس کردم دارم هوشیار تر میشم ولی هنوز یه خورده از مستی تو سرم باقی بود من و اون حالا از کمر به پایینمون لخت بود . منو بر گردوند . دستشو گذاشت رو کوسم و هرچی خیسی و مایع هوس بود دادش به طرف سوراخ کون تا نرمش کنه . سر کیرشو به سوراخ کونم مالید نمی دونم چرا این کارش راضیم نمی کرد . لرزش و لذت و هیجان و آتیش خاصی در کوس و اطراف و داخل سینه هام به وجود اومده بود که با ورود کیر به کوسم می تونست لذتو به اوج خودش برسونه و آتیشو بخوابونه . دیگه از اینجا به بعدشو بیشتر خاطرم هست که چی می گفتم و چی می خواستم -فرهود کوسسسسسم کوسسسسسسم میخاره . کیرتو بمالش به تن کوسم .یه خورده بذارش تو -دختر دیوونه شدی ؟/؟به جای این که تو بترسی من باید بترسم ؟/؟حالا میخوای شر درست کنی ؟/؟-یه خورده فقط یه خورده . من می خوام دارم حال می کنم . خودت گفتی امشب می خواهیم صفا کنیم . کوس من با کیرت صفا می کنه . گیجش کرده بودم . حتما باورش نمی شد که من همون نغمه چند ساعت قبل باشم . جالب اینجا بود که دیگه صدای ساز و آواز هم نمیومد و معلوم نبود که مهمونا دارن چیکار می کنن . فرهود کیرشو از نوک سوراخ کونم کشید پایین به طرف کوس -دختر تو این جوری داری منو به آتیش می کشی حالا من با این همه هوس چیکار کنم ؟/؟من با این حس کوس خواهی خودم چه جوری کنار بیام ؟/؟یه دور خودمو گردوندم و رو زمین و طاقباز و طرف فرهود قرار گرفتم . اون خودشو انداخت رو من و لبامو بوسید . درازای کیرش رو درازای کوسم قرار داشت . یه طرف کیرش رو کوسم حرکت می کرد ویه لذت عجیبی به من می داد -فرهود بکن تو کوسم بکن تو کوسم . من دیگه نمی خوام دختر باشم . می خوام حال کنم . نمی دونستم این قدر کیف میده . اگه نمی خوای این کارو بکنی پس ولم کن . من دیگه نمیخوام . این اولین تجربه سکسم بود و نمی تونستم خودمو کنترل کنم . تا موقعی که به این مرحله نرسیده و اوج لذت و شهوتو نمی دونستم که چیه می تونستم خودمو کنترل بکنم ولی حالا دیگه قید همه چی رو زده بودم . فرهود که هوس ولجبازی منو دیده بود بیشتر منو به خودش فشرد و نذاشت که تکون بخورم -نه نه من کییییییررررررمیخوام بده بده . اون خودشو محکم بهم چسبوند . سر کیرش یه خورده تو کوسم جا گرفته بود . دیگه شک نداشتم که نمی خوام دختر باشم . تردیدی نداشتم که هر طوری که شده کیرشو تا آخر و تا اونجایی که کوسم می تونه جاش بده باید بفرسته توش . دستامو دور کمرش حلقه زده بودم . سرخی مستی و هوسو تو چشاش می خوندم . من هوشیارتر شده بودم سر کیرش تو کوسم بود . یه نموره ای خودمو به طرف عقب کشیدم طوری که سر کیرش از داخل کوسم بیرون نیاد وبعد که شیب تماس بین سر کوسم و سر کیر اون زیاد تر شده بود با یه فشار خودمو به طرف بالا کشیدم و می دونم اونم همراهیم کرد وکیرشو به طرف جلو و پایین هدایت کرد . آههههههه رفت رفت رفت بیشتر از نصف کیر دراز و کلفتش تو کوسم جا گرفت یه درد و سوزش خفیفی تو کوسم حس می کردم . به نظرم اومد که توکوسم آبی ریخته شده باشه . ولی اون چیز گرم و داغی که از کوسم در حال بیرون ریخته شدن بود خون بود . بکارتم را از دست داده بودم من دیگه دختر نبودم و از این بابت لذت می بردم -نترس فرهود گیرت نمیدم کارتو بکن .. دیدم در اتاقو باز کرد خبری از مهمونی نبود . مهمونی خیلی وقت بود که تموم شده و فقط حمیده ویکی از دوست پسراش تو خونه بودند . صدای ناله های هوس و عشقبازی اونا رو می شنیدیم . رفتم خودمو تمیز کردم و چند دقیقه ای صبر کردیم و دوباره گاییدن منو شروع کرد . با این که یه خورده سوزش داشتم ولی دلم میخواست منو همین جور بکنه .-فرهود محکم محکم محکم . تشنه کیرتم .. فرهود بیچاره که خیلی ترسیده بود همش قسمم می داد که یه وقتی اونو لو ندم و ازش شکایت نکنم که پرده امو پاره کرده .. آخرش شدم عصبانی و گفتم که اگه منو ارضام نکنی و این جور بچه بازی در بیاری میگم همین فردا عقدم کنی کاری می کنم که از دانشگاه اخراجت کنن . اینو که گفتم دیگه پاک ترسیده بود فوری جنب و جوششو زیاد کرد . دو تا پاهامو  انداخت رو دوشش . کوسمو دوباره میک زد وبعدشم سوتین وبلوزمو در آورد وخودشم لخت کرد و رفتیم تو بغل هم . دیگه من و اون شده بودیم مثل یک زن و شوهر توشب اول عروسی . یه حالتهایی به من دست می داد که نمی تونستم وهنوزم نمی دونم چطور وصفش کنم . دوست داشتم جیغ بزنم ولی از حمیده و دوست پسرش خجالت می کشیدم . تو یه حالتی فرهود با کف دو دو تا دستش کونمو گرفته بود و کیرشو از پشت فرو می کرد تو کوسم . حس می کردم که یه چیز گرمی داره از تو شکمم به طرف بیرون کوس می ریزه وراه خروجو در پیش داره ..جاااااااااااااان این دیگه خون نبود . این همون چیزی بود که باید آخر هر سکسی باشه وزنو به آرامش برسونه . اون ارضام کرده بود . ولی همین آرامش سبب می شد که بازم بخوام لخت مادر زاد تو بغلش باشم و اونم هر کاری دوست داره باهام انجام بده  . از این که چرا جواد این کارو باهام انجام نداده تاسف نمی خوردم . وتازه پشیمون هم بودم که چرا زودتر به نصیحت واندرزهای دوست خوب ودلسوزم حمیده گوش نکردم . فرهود کیرشو گذاشت لای سینه هام ومنم بهش کمک کردم و سینه هامو از دو طرف به کیرش چسبوندم و اون تا جایی که می تونست آبشو بین سینه هام خالی کرد . کیف می کردم از این که می دیدم موقع ارضا شدن چشاشو می بنده وداره حال می کنه کوسم خیلی تشنه بود ولی نمی خواستم بار دار شم . این یه تیکه رو باید احتیاط می کردم که شوخی بردار نبود . باید قرص مصرف می کردم تا به این آرزوی خود هم می رسیدم . فکر کنم اوایل صبح جمعه بود وهفده هیجده ساعتی مونده بود تا خونواده حمیده از سفر شهرستان بر گردند . موقع ظهر هردومون لخت از بغل هم پا شدیم . رو زمین بودیم و یه ملافه ای هم از یه گوشه ای گیر آورده روخودمون کشیده بودیم بیشتر چیزایی رو که بر سرم اومده بود به خاطر می آوردم . یه لحظه رفتم تاسف یخورم که این چه کاری بود که کردم خودمو قانع کرده به خودم گفتم دختر ! لذت و خوشی که نباید همش مال پسرا باشه به روزای خوب بعدش فکر کن . حمیده و دوست پسرش یه نگاههای معنی داری به من انداخته حمیده گفت خوش گذشت ؟/؟-خوب بود معلوم نشد کی و چطوری خوابم برد .-اگه دوست داری و یادت نمیاد میخوای من توضیح بدم ؟/؟هر چهار تامون زدیم زیر خنده . بعد از این که پسرا رفتند حمیده بهم گفت نغمه بانو!خودتو اسیر یه کیر نکن . از من یاد بگیر یه خورده این پند منو دیر به جون خریدی ولی جلوی ضررو از هر جا که بگیری استفاده هست . خودتو به یه کیر نچسبون . حتی در یه وعده هم می تونی با چند تا کیر حال کنی . چند وقت بعد با قرتی بازیهای خودم جوادو دست به سرش کرده ودلشو شکوندم . خوردن قرصای ضد بار داری رو شروع کرده بودم . درست چهار هفته پس از جریان اولین کوس دادنم حمیده بهم گفت بازم دعوتی داریم میای ؟/؟-اوخ جون طالبشم طالبشم -این دفعه تعداد پسرا بیشتر از دختراست -یعنی اون وقت چی میشه ؟/؟-اگه دختر خوبی باشی از همون اول میگم دو تا کیر بیان سراغت . فقط یادت باشه هرروز وبلاگ امیرسکسی روبخونی تا همیشه داغ و آماده باشی -اوخ جووووون جوووووون . قبل از این که لباشو ببوسم فریاد زدم قربون تو همکلاسی ....پایان ..نویسنده ..ایرانی 

9 نظرات:

ایرانی گفت...

باسلام به دوستان وخوانندگان عزیز !امشب نوبت انتشار داستان رازنگاه بود ولی تصمیم گرفتم که ازاین پس این داستان را به جای هر6روزدوبار هر7روزدوبار درروزهای سه شنبه وجمعه همراه بایک داستان دیگراحتمالا تک قسمتی منتشرش کنم که هم بر مبنای نظم ثابتی باشد وهم این که پس ازپایان داستانهای وسوسه پیروز وزبون دراز زمان انتشار سایرداستانهایم رامنظم نمایم .داستان ندای عشق هم همراه بایک داستان دنباله داردیگردر5روزدیگرهفته منتشرخواهد شد .باتشکرازهمراهی شما ..ایرانی

سعید گفت...

مرسی
داستان قشنگی بود
اما تبلیغاتم داشته که :)

ایرانی گفت...

سلام سعیدجان !تبلیغاتش تجاری نبوده .یه راه مبارزه با کپی بردارانیه که انصافو رعایت نمی کنند واز این پس قصددارم از اینکارا زیاد بکنم .شاد و سربلند باشی ..ایرانی

داستانهای مامانی گفت...

ایرانی گرامی
داستان خوبی بود.
قابلیت تبدیل به یه داستان بلند رو داشت ولی همین هم خوبه.
موفق باشی

ارباب جوون گفت...

ایرانی کمتراز خودت تعریف کن زشته

ارباب جوون گفت...

داستانای تک قسمتیت خیلی قشنگن ایرانی جون
بعضی داستان های سریالیت که اندازه سال های دور از خانه طولانیه

ایرانی گفت...

باسلام به همگی داستانهای مامانی عزیز ارباب جوون خوب وکم پیدام! این داستان رو خوب به خاطر این که داستان منتشرنشده زیاد دارم چه دنباله دار و چه تک قسمتی طولانیش نکردم سکس پسر با مادر و خواهر هم چند تا نوشته دارم ودر یه مورد چند قسمتی که پسر شاهد سکس مادر و خواهرش باشه هم داستانی نوشته ام که سرفرصت منتشرش می کنم .راستی ارباب جون من کی از خودم تعریف کردم ؟من که همش دارم شکسته نفسی می کنم .اگه منظورت تبلیغات وبلاگ امیر سکسی درلابلای داستانهاست به خاطر اینه که روی داستان دزدهایی که با حذف نام نویسنده و بدون اشاره به منبع کپی برداری می کنند کم بشه .هرچند اونا می تونن با این ترفند هم مقابله کنند ولی حتی اگه یه مورد هم از دستشون در بره بازم غنیمته چون کپی برداران نزد اونایی که می خوان خودنمایی کنند رسوا میشن .فقط همین وبه ندای خونین عشق سوگند که جزاین علت دیگه ای نداره .اما کمتر سریالی بوده که مثل سریال سالهای دور از خانه جذابیت داشته باشه .چقدر از این سریال اوشین خوشم میومد .تمام قسمتهاشو در همون سالهای اول جوانی دیدم .سال 67 و68.خیلی جذاب بود .برای اولین بار شنبه ها ساعت ده شب پخش می شد .چه آهنگ قشنگی هم داشت .میگن اسم اصلیش بود فقر وفحشا .ممنونم از همه شما شب به خیر ..ایرانی

matin گفت...

خیلی خیلی داشتان توپی بود وجزیات کم بود جزیاتش رو بیشتر میکردی داداش کلی بهمون حال میداد خیلی مرسی عالی بود

ایرانی گفت...

سپاس متین جان از اظهار نظر گرمت .حق باتوست وداستانهای مامانی گلم اگه یه خورده طولانی ترش می کردم بهتر می بود ولی خب دور و بر منو کلی داستان گرفته ورسیدگی به همه زمان می خواد .بااین حال سعی خودمو می کنم تا نظر شما عزیزان رابهتر وبیشتر تامین کنم .از دقتت ممنونم .سرفراز باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر