ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 27

یه حسی به من می گفت که اگه بینایی ندا بر نگرده دوباره وضع به حالت سابق بر می گرده و ناصر خان مجبور می شه به خاطر آرامش دخترش منو نگه داشته باشه . ولی من حاضر نبودم عذاب ندا رو ببینم اونم به این دلیل که دوست داشتم باهاش باشم . ندا پس فردا جراحی داشت و فردا  باید می رفت دنبال یه سری از کار های پزشکی و آزمایشات و شبش می خواست چند ساعتی رو بستری شه و بره پیشواز .  واسه همین گفتیم آخرین دیدار عاشقونه و پر احساس قبل از عملو انجام بدیم و یه سری حرفای تکراری رو تکرار کنیم . البته از نظر من که این می شد آخرین دیدار داغ . هوا یه خورده سرد بود . صورت عشق من کمی سرد شده بود تصور این که این آخرین دیدار داغ ماست و آخرین باریه که داریم به این صورت خلوت می کنیم بی اختیار اشکو از چشام جاری کرده بود . ندا سرش تو بغل من بود و داشتم نوازشش می کردم . حوصله حرف زدنو نداشتم . هر چی بدبختی از روز اول زندگیم داشتم مجسمش کردم تا رسیدم به این بدبختی بزرگ . جدایی از ندا , از عزیزی که دل کندن از اون واسم معنای مرگ واقعی رو داشت .-چته نوید ساکتی ؟/؟خوشحال نیستی ؟/؟می ترسی تنهات بذارم ؟/؟کف دستشو فرو برد توی شنهای ساحل و مشتی از اونا رو بهم نشون داد و یه دست دیگه اشو گذاشت رو چشای نا بیناش و گفت به همین چشام قسم به دل پاک خودم و تو و به این ستاره ها و به این ساحل و دریا و به اونی که اینارو آفریده قسم که حرف اونایی که میگن من و تو راه و فرهنگمون از هم جداست به اندازه این یه مشت شن ارزش نداره .نوید تو داری گریه می کنی ؟/؟چرا این قدر بی صدا ؟/؟بی انصاف ! تو که صورتمو خیس کردی . با کف دستاش که تازه داشت گرم می شد اشکامو پاک کرد و گفت تو که می دونی من چقدر نوید خوب و پاک و نیکوکار ومهربون خودمو دوست دارم . تو بهم قول دادی اولین نفری باشی که من می بینمش . هنوز عشق ندا رو ندیدی . هنوز ندای عاشقو ندیدی ونشنیدی .بهت نشون میدم که اونی که از عشق من تب می کنه ,من واسش می میرم واونی که واسم می میره من واسش خاک میشم . نوید نمیدونم چرا حس می کنم داری یه چیزی رو ازم پنهون می کنی .... ندا همین جور داشت واسه خودش حرف می زد . و من منتظر بودم یه جایی هق هق آروم و بغضم بخوابه تا بتونم صحبت کنم .-نداجان من یه خورده استرس دارم . که اگه زبونم لال نتونی ببینی وروحیه ات ضعیف شه چه حالی پیدا می کنی .-درسته که خیلی ناراحت میشم نوید ولی هیچ کار خدا بی دلیل نیست . من خدا رو اونجوری که باید نمی شناختم . حالا هم نمی شناسم ولی اون وقتا خیلی بی خیال بودم . بگذریم نمیخوام زیاد فلسفه بافی کنم . ولی همینو می دونم اون چشای منو گرفته و به جاش یه عشق بزرگ و پاک به من داده که اگه می دیدم اگه بینایی امو داشتم شاید هیچوقت با تو آشنا نمیشدم و این عشق نصیب من نمی شد . اگه اون چشامو برگردونه که تو رو واین دنیا رو ببینم به من لطف کرده محبت کرده واگرم نده بازم ازش سپاسگزارم که تو رو به من داده تویی که از چشام واسم عزیز تری . من چشمامو بدون تو نمیخوام ولی تو رو بدون چشمام می خوام . پس چیز مهمترو دارم حالا اون بسته به نوع کرم و لطف پروردگاره که به من رحم کنه .. وقتی که ندا منو مهمترین چیز زندگیش خوند دیگه نتونستم صدای گریه هامو خفه کنم با صدای بلند از درد جدایی می گریستم و اونم همراه و همدمم شده بود . بی اندازه از خودم و از ناصر خان بدم اومده بود . دوست داشتم پدر ندارو بگیرم زیر مشت و لگد . دوست داشتم حقیقتو به ندا بگم . ولی با همه اینها وقتی خودمو ووضع زندگیمو با وضع اون مقایسه می کردم حس می کردم شاید ندا در اثر شوق و ذوق یه چند صباحی بتونه با مسئله کنار بیاد ولی بعد ها من مایه عذابش میشم . اگه واقعا خوشبختی اونو میخوام باید آینده نگر باشم . خیلی در مانده شده بودم . حتی قادر نبودم خودمو قانع کنم .-نوید بس کن دیگه شگون نداره . بیا حرفای خوب بزنیم . تو دیگه راحت میشی لازم نیست واسه من تایپ کنی .-این که خیلی بد میشه -می دونم نگران چی هستی . شبا نمی تونی بیای اتاق خلوت .؟/؟. مگه قرار بود تا آخر عمرمون وضع به همین صورت بمونه ؟/؟من همه چیزو روشن روشنش می کنم . مگه قرار نیست عشق ما با ازدواج به اوج شکوهش برسه ؟/؟چیه شک داری ؟/؟ها ها ها ها بگو راستشو بگو گوشمو کشید می دونستم شوخیش گل کرده ولی دلم ازسنگدلی خودم خیلی به درد اومده بود . وقتی اون جوری و با سادگی و صداقت و مظلومیتش باهام حرف می زد حس می کردم یه آدم پست و دروغگو و فریبکار و متقلبم . خدایا من همه چیز اوبودم . داشتم خودمو قانع می کردم که جدایی من و اون یعنی خوشبختی اون . به پدرش قول داده بودم نمی خواستم ندا بفهمه که من یه دزد بودم ولی در این که من به دردش نمی خورم شکی نبود . پس بهتر بود خودمو فدا کنم . ولی من که خودم می دونم دیگه نمی خوام بد باشم و دزدی کنم . ولی اگه ندا بفهمه بقیه بفهمن که من چه جور آدمی بودم اونو سرکوفت می کنن . شخصیتش میره زیر سوال که چرا عاشق یه آدم عوضی مثل من شده ؟/؟.. پس من دارم کار درستی می کنم -نوید نمی دونی من چقدر عاشق دوچرخه سواریم وقتی تو این کوچه خیابونای اطراف دوچرخه می روندم مردم یه جور دیگه ای نگام می کردن . تو تهرون این جوری به آدم زل نمی زدن .-اون دوچرخه چی شد -هیچی به نادر بی عرضه رسید و دزد ازش زد . ناراحت نباش دو تا می خرم یکی من یکی تو با هم میریم دور می زنیم . زیاد جاهای شلوغ نمیریم که گیر ندن . یه خورده خودمو بشاش نشون دادم که روحیه اش حفظ شه ولی خیلی عذاب می کشیدم . اونو باید عذاب می دادم و خودمو فنا می کردم . تاروز عمل و تعیین تکلیف باید فیلم بازی می کردم بااین حال می دونستم که خیلی دوستش دارم . وبه خاطر عشق به اوو سعادت اون این شکنجه هاروتحمل می کنم وگرنه اگه آدم خود خواهی بودم حقیقت وعلت جدایی رو  به او می گفتم . یعنی تا حالا این حقیقتو نمی دونستم ؟/؟خدایا چرا نمی تونم خودمو گول بزنم ؟/؟انگاری این بار این من بودم که باید خودمو مینداختم تو دریا .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

ناشناس گفت...

irani ba kalamtet gerye karye kardam o ask rikhtam
Mamnon babate vaghti k vase ma mizarii

Aliiye nabod irani ma'ereke bod

omidvaram hamishe qalamet pak becharkhe iraniam

13

ایرانی گفت...

بی نهایت به خاطر نظرات خالصانه ات که نشان دهنده احساس قوی وقلب پاک وعاشقت می باشد سپاسگزارم .دچار شرمندگی دوگانه می شوم یکی این که درخوراین همه تعریف نیستم یکی دیگه این که یاد سکسی نویسی خودم میفتم ..نبودی اینجا سوت وکوربود باشه بقیه حرفاروبذارم برای پیامهای بعدی .حسابی ضربه فنی ام کردی .تندرست باشی

مرتضی گفت...

ایرانی عزیز واقعا سپاسگذارم.
در ضمن نباید به خاطر سکسی نویسیت دچار شرمندگی بشی چرا که اینم بخشی از زندگی همه انسان هاست.
برقرار باشی و قلمت برای همیشه ماندگار...

ایرانی گفت...

لطف داری مرتضی جان از این که به من دلگرمی میدی .در هر حال اگه تمام اعمال انسان در روابط با دیگران بر مبنای اخلاق و افکاری سالم باشه میشه یه جوری این مسائلو حلش کرد .شاید باور نکنی ولی در طول زندگیم حتی یک بار فحش رکیک سکسی از زبانم یادهانم خطاب به دیگری خارج نشده .خوشحالم که درکم می کنی .تندرست باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر