ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 51

آسمون بالا سرم شاید که همون آسمون بوده باشه ولی زمین زیر پام زمینی آشنا نبود . البته اگه زمان جد بزرگوارم کوروش به دنیا میومدم جزو وطنم حساب می شد . حال و هوای چشمه و چمن گلاره رو تحت تاثیر خودش قرار داده بود . چند قدم اون ور تر هوا از گرما بیداد می کرد و ما خودمونو به نسیم ملایم و خنکی اون فضا سپرده بودیم . -چیه کوروش ناراحتی از این که چطور از مرز رد شی و تو ایران می خوای چیکار کنی . نمی خواستم این خبرو بهت بدم ولی یه چیزی میخوام بگم که حالت جا بیاد شاید با گفتن این مطلب شور و حالت بیشتر شه . ببین من هوس کردم یه مدتی رو بیام مهاباد خونه عموم بمونم . راستش دلم واسه ایران عزیزم خاک مقدس شهرم و هموطنام تنگ شده . منم دل دارم ایرونیم . غیرت ما کردا از غیرت اونایی که اون بالا بالا ها نشستن و دم از دین و میهن می زنن خیلی بالاتر و بیشتره . یه زن کرد به اندازه یه مرد تلاش می کنه .. -مخصوصا به وقت سکس -داشتم می گفتم من میخوام بیام مهاباد . راهنمات میشم . باهات میام . فقط تو هم نباید فراموشم کنی . .. -گلاره نمی دونی که از شنیدن این خبر چقدر خوشحال شدم . حس می کردم که می تونم به اون اتکا کنم تا منو از این مخمصه نجات بده . اگه به دست دولت عراق و اون مالکی کافر و بی دین می افتادم پدر منو در می آورد باید ایل و تبارشو می گاییدم تا عراقو ول می کردم و قربونش برم دولت ما هم که همش هوای این کوس خلای بی مصرف به حال ملتو داره . حس کردم که واقعا دارم این زیباییها رو زیبا می بینم . وقتی که گلاره لخت تو بغل لختم قرار گرفت این احساس دوچندان شد . آب زلال چشمه رو که از پهلو نگاه می کردم ته چشمه و اون سنگریزه هاش مشخص بود ووقتی که از بالا و روبرو نگاش می کردم تصویر آسمون آبی یه رنگ و جلوه زیبایی بهش بخشیده بود . واسه یه لحظه گلاره دستشو دراز کرد طرف آب و به تنم آب پاشوند . -چیکار می کنی دختر یخ کردم .. بازیش گرفته بود .  دوست داشت اذیتش کنم منم تو اون فضای باز به طرفش می دویدم و اون از دستم می گریخت .  یه لحظه ادای خسته ها رو در آوردم و در یک آن به طرفش یورش بردم و افتادم روش -اوخ کوروش تنم درد گرفت . اون طاقباز رو زمین افتاده بود و من تن خوشگل و پوست سفیدشو به زمین و چمنها فشار داده و خودمو انداختم روش . کاملا روش منطبق شدم . سرشو بر گردوند و به چشمه نگاه می کرد -گلاره نکنه کسی از این طرفا رد شه -نه خاطرت آسوده .. من شرایط منطقه رو می دونم تازه از اینجا ما به اطراف مسلطیم . صورت در مقابل صورت .. سینه به روی سینه .. کیر در مقابل کوس .. و لب بر روی لب قرار گرفت . من که چشامو بسته بودم و خودمو سپرده بودم به نسیم کوهستان . فکر کنم گلاره هم چشاشو بسته بود ومثل من داشت از سکسش لذت می برد .. کیرم داشت بغلای کوس گلاره رو می بوسید .. لبای کوسش ترشده بود . کیرم بوسه ای بر لب و لبه های کوس داد و یواش یواش خودشو فرستاد تو دهنش .. -کوروش حال می کنم . حال می کنم . ببین درختا هم به هیجان اومدن و دارن می لرزن ؟/؟ نسیم اونا رو هم به هیجان آورده . داغی تن گلاره از زیر و خنکی هوا از پشت منو به اون اعتدالی رسونده بود که دلم می خواست . واسه همین با تمام وجود و حسم کیرمو می کردم تو کوس روون و آماده اش که با جون و دل آدماده پذیرایی بود . کنار چشمه جایی که فقط من و اون تنها آدمای اونجا بودیم با تمام وجودش فریاد می زد .. -گلاره چیکار می کنی ستاره ها بیدار میشن و اون وقت من و تو رو می بینن که داریم با هم چیکار می کنیم . -بذار بیدار شن . بذار ما رو ببینن . تازه اونا همیشه چشاشون بازه . این ماییم که چشامونو به روی اونا می بندیم . دیگه نذاشتم فریاد بزنه و حرفی . دیگه نذاشتم قفل لباش باز شه .  هرچه سرشو این طرف و اون طرف می کرد من فقط اونو همونجا حبسش کرده بودم . فقط سرعت فرو کردن کیرم تو کوسشو قطع نکرده بودم . چه زیبا بود اون تن و بدن و چشاش وقتی که پس از چند دقیقه دست و پا زدن ساکت شد و به صورت ثابت قرار گرفت . یهو نسیم خنکی که می وزید سرعت زیاد تری پیدا کرد و حس کردم با یه لذت شدیدتری که در بدنم به وجود آورده آب کیرمو تو بدنم با یه نرمی خاصی به حرکت در آورد و روونه کوس گلاره کرد . -آههههه آهههههه عزیزم داره میاد داره میاد ولی گلاره تنها تغییری که به خودش داد این بود که لبخندی گوشه لباش مشخص شد و به همون چیزی که می خواست رسید . فقط وقتی که لبامو آروم از رو لباش بر داشتم بهم گفت که چقدر داغ بود . خیلی چسبید . . اونو برگردوندم تا کون خوشگلشو بگام . دوتا برش کونشو به دو طرف باز کردم و با نوک زبونم آروم آروم سوراخ ریزشو لیس زدم و اونو واسه کون دادن به هیجانش آوردم . حتی سر کیرم به زور داشت راهی واسه ورود به کونش پیدا می کرد . گلاره از درد پنجه ها شو به زمین می فشرد و چمنها رو می کند و من همچنان به کونش فشار می آوردم . به زبون کردی یه چیزایی می گفت شایدم داشت فحشم می داد تا من حالیم نشه ولی من دیگه بیرحم شده بودم چون حس می کردم این آخرین فرصتیه که می تونم از کونش استفاده کنم و همین کارو هم کردم ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

2 نظرات:

دلفین گفت...

علی عالی دست دارم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دلفین خوب و مهربانم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر