ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زبون دراز 14

وای که پدر این عشق و عاشقی بسوزه . آدم اگه واقعا عاشق باشه هیچ چیز و هیچ عاملی نمی تونه مانع رسیدن به معشوقش بشه جز مرگ بقیه همه بهونه هست . نمی دونم پول نبود و نون نبود و خونه نبود و لونه نبود و آشیونه نبود و شناسنامه من غیبش زده بود اینا همش بهونه هست . قربون این ملوسک جونم برم که یه کاری کرد کارستون . نمی دونم چیکار کرد که بابا مامانش راضی شدن و خواهرشم لالمونی گرفت . ولی مرجان هنوز باهام جنگ سرد داشت و مستقیم و غیر مستقیم متلک می گفت و بیشتر حرفاشم راست بود . فقط این که می گفت می خوام پولای پدرمو بالا بکشم و صاحب همه چی بشم درست نبود . من یه کار می خواستم و یه خونه و یه زندگی راحت . عروسی به لطف پدر زن خر پول ما هزینه زیادی واسم نداشت . قرار شد من و ملوسک تو همون ساختمون جدیده که با با مامانشم هستن زندگی کنیم . صدنفر آدم می تونستن راحت توش زندگی کنن . مر جان و شوهرش نصرالله خان هم از ترس اومدن توی یکی از این ساختمون کلنگیها که با ساختمون ما پنجاه متری فاصله داشت زندگی کنن .. خونه خودشونو اجاره داده بودن . مرجان خیلی ازم می ترسید . از این که پول باباشو بالا بکشم . هنوز فرمول آب از یادش نرفته بود . در اختیارم گذاشته بودند که محل کارمو خودم انتخاب کنم . ونک هفت تیر فردوسی صادقیه امام حسین تجریش .. خدایا گیج شده بودم . دوست داشتم برم یه فروشگاهی که با کلاس تر و خلوت تر باشه و مشتریاش زیاد چک و چونه نزن  . یه صبح تا غروب ملوسک منو تو شهر گردوند تا این که تر جیح دادم برم طرفای ونک . حالا زیاد جزئیات پردازی نمی کنم . اما از شب عروسی و زفاف بگم که اون روز تو مجلس عروسی خیلی خسته شده بودم . هزار تا مهمون هم بیشتر بودن . از بس دولا راست شده فک زده بودم عصبی و داغون شده بودم . فقط دوست داشتم هر چه زودتر از حال و هوای عروسی خلاص شم .. مجلس و حال و هواش هشت ده ساعت بود ولی شصت هفتاد ساعت فیلم و ششصد هفتصد تا عکس گرفتیم . چند تا دوربین با هم و عکس های عکاسا و لباس شخصیا یعنی همون مهمونا با دوربین و موبایل و... معلوم نبود این عروس خانوم یعنی عیال گردن کلفت ما اگه یه هیکل درست و حسابی داشت باید شبو می خوابیدیم بقیه عروسی رو میذاشتیم فردا .. وقتی مجلس تموم شد و مارو رسوندن خونه باورم نمی شد که عروسی یعنی شکنجه تموم شده باشه . با خودم عهد بستم همین یه زنو داشته باشم چون دیگه تحمل مجلس عروسی رو نداشتم . خونه رو واسه مون خلوت کرده بودند و فقط ما بودیم و چهار پنج تا سگ گردن کلفت خنگ که تازه داشتن با بوی من آشنامی شدن . با همون کت و شلوار دامادی تلپ شدم رو تخت و داشتم کپه مرگمو می ذاشتم که دیدم ملوسک کراوات منو کشید طوری که نزدیک بود خفه ام کنه -اوهوییییی مرد حسابی گرفتی خوابیدی ؟/؟مثل این که یادت رفته امشب چه شبیه -چه شبیه -خودتو نزن به اون راه با من شوخی داری ؟/؟مخم کار نمی کرد . وایییییی راست می گفت . سیر از گرسنه چه خبر داره . من تا حالا کلی کوس و کون کرده بودم و حالشو برده بودم . تا حالا ده بارم ازم خواسته بود که کوسشو بکنم قبول نکرده بودم . این امشب رو چطور می تونستم از دستش در برم این امشب منو می خورد .-عزیزم من که نمی خوام فرار کنم . بهمون خیلی خوش گذشت یه روز با شکوه و فراموش نشدنی . یه روزی که تا عمر داریم تو خاطره های شیرین زندگیمون باقی میمونه . باید لذت این روزو تکمیل کنیم -عزیزم الان چند ساعت از نیمه شب گذشته تاریخ عوض شده . اگه امشب یعنی چهار ده پونزده ساعت دیگه فعالیت کنیم فرقی باالان نداره بازم تو خاطره ها جا می گیره -یعنی من تا اون موقع با لباس عروس باشم ؟/؟تازه فرداشب یعنی همین امشب مامان من دعوتی گرفته بابا ایناتم دعوتن .-به همین زودی ؟/؟-باشه من الان خودم ردیفت می کنم . قهوه تلخ دوست داری یا شیرین ؟/؟-من تو عمرم فقط دو دفعه قهوه خوردم اولی تلخ دومی شیرین .بود . شیرینش خیلی بیشتر حال میده . الان یه قهوه شیرین اصل برزیلی برای شوهر جونم میارم که حالشو ببری . خوابو از چشات می پرونه . واقعا راست میگن که سرمایه دارا کیف دنیا رو می کنن . رفت و با دو تا لیوان قهوه آماده پر شکر بر گشت . یکیشو خوردم عجب حالی داد -اون یکیشو هم بخور -پس تو چی -من دوست دارم زیر کیر تو خمار شم و با خواب و بیدار شدن حال کنم . چشام آب نمی خورد با این قهوه بی خواب شم . با اون دو تا قهوه قبلی که تو عمرم خورده بودم دچار بی خوابی نشده بودم . ملوسک توی لباس عروس غول بیابونی شده بود . در اون لحظات از تنها قسمت بدنش که خوشم میومد صورتش بود که خیلی خوشگل شده بود و با بدنش همخونی نداشت . اصلا حوصله سکسو نداشتم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

matin گفت...

جالبه ولی سکسیش داره کم میشه

ایرانی گفت...

هنوز کو متین جون ؟!بعضی وقتا حالت داستان طوریه که یه خورده سکسش کم میشه تا قسمت بعد بیاد .مثلا من که نمی تونم تو مجلس بله برون سکس بذارم که همه بیفتن رو هم .بعضی قسمتهاشو با حجم کمتری آپ می کنم که به چند تا داستان دیگه هم برسم .با این که فعلا تا قسمت بیستشو نوشتم ولی هنوز تمومش نکردم .صحبت من با توام خودش داره یه داستان میشه .بگذریم جریان این داستان اینه که یکی از خواننده ها ی گل ما یه داستانی در یه زمینه خاصی ازم خواسته بود که من دو تا نوشتم یکی رو خیلی زود تموم کردم و این یکی دومیشه که هی قسمت بعدی تموم کنم تموم کنم رسیدم به اینجا ولی من اوجش میدم .شب و روزت خوش ..ایرانی

 

ابزار وبمستر