ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

راز نگاه 30

دوست نداشتم کیر قاسمو از خودم جدا کرده و خودم برم دنبال پماد . زری هم هنوز کوس و کونش آزاد بود .-زری جون برو روی میز توالت خمیر کون شل کنو بیار . چند لحظه بعد کاظم دور و بر مقعد منو چرب کرد و منم سر کیرشو گرفته به سوراخ کونم چسبوندم -فقط یواشتر .. آروم آروم . اصلا عجله نکن . هم بیشتر حال می کنیم هم کمتر دردم میاد . من فکر کنم حرفه ای تر از قاسم و کاظم ,خودشون بودن . چون یه وقتی به خودم اومدم که هر دو تا کیرو توی بدنم احساس می کردم بدون این که یه ذره هم درد داشته باشم .-بچه ها خیلی واردین شق کنین و این خواهر دینیتونو بگایین . کلفت ترش کنین دراز ترش کنین من حریفم .. اووووووفففف کیییییررررردو تا کییییییرررر باحال حالللللل کنین از حشری شدن زیاد زده بود به سرم معلوم نبود چی دارم میگم بکنین منو قربون جفت کیراتون .. شیشه نوشابه فرو کنین تو کونم .. چماق و باطومو تا ته فرو کنین توی کوسسسسم همه شو می گیرم . قاسم :کیر من و کاظم کار همه اینا رومی کنه -من که نمی بینم زود باشین محکم تر کاری تر .. این بار دیگه میله های سر تختو فشار می گرفتم می ترسیدم اگه به ریش قاسم چنگ بزنم کیرشو از کار بندازم .. با دستام سینه های پرموی قاسمو نوازش می کردم و گاهی هم از نوازش یه خورده اون ور تر . دیگه کاری به ریشاش نداشته شروع کردم به بوسیدن لباش . حرکت دو تا کیرو به خوبی تو تنم احساس کرده دوست داشتم که این طور حال کردنم ساعتها ادامه داشته باشه هنوز تازه اوایل شب بود . کوتا صبح ؟/؟کاظم خیلی خیلی باحال کونمو می کرد . فکر می کردم داره کوسمو می گاد . از بس کارشو نرم و روون انجام می داد . سوراخ کوس من بهتر میز بانی می کرد تا سوراخ کونم . یعنی بیشتر کیرو در خودش جا می داد . موهای سیاه کیر قاسم پر شده بود از خیسی و سفیدکهای کوس من . گویی که پشم کیر شو رنگ کرده باشه . کاظم هم که مشغول گاییدن کون کیپم بود به مرز جنون رسیده فریاد می زد قاسم آقا اگه بدونی چه کونیه چه کون با حالیه منو مجنونم کرده وایییی کونننننن ناز و تپل . دیگه کون بهتر از این چه جوری می تونه باشه ؟/؟دارم  دیوونه میشم . فرشته خانوم نمی تونم تحمل کنم . فرت و فرت آب کیرشو ریخت داخل سوراخ کون تشنه ام . کمی عصبانی شدم . مگه مرد نیستی کاظم ؟/؟یه خورده جلو خودتو داشته باش . کی به تو گفت آبتو بیاری ؟/؟-ناراحت نباش خانم این کیر به این آسونیها بخواب نیست . تازه بهترم کار می کنه . دیدم قاسمم داره از زیر به من نگاه می کنه و داره به این فکر می کنه که ای کاش اونم می تونست خالی کنه و راحت تر به گاییدنم ادامه بده . نمی دونست که من قرص می خورم . دو ست داشت رو سینه هام خالی کنه و راحت تر به کردنم ادامه بده . منم که کمرم خیلی سنگین شده بود آروم به قاسم گفتم اگه تو هم دوست داری آبتو خالی کن ولی باید بریزی داخل کوسم . من بار دار نمی شم . باید کم نیاری و تا اونجایی که من گفتم و می خوام به گاییدنم ادامه بدی تا ارگاسم شم . با این که قاسم بی نهایت خوشحال شد از این که توی کوس من خالی می کنه کمی هم ترس برش داشت از این که نکنه میخوام گردنش بیفتم و براش شر درست کنم . فکرشو خونده و از دور محجوبه رو که روی کیر سامان نشسته بود صدا کردم و ازش خواستم که قاسمو خاطر جمع کنه . هر چی بود همکار بودند و برادر و خواهر دینی بیشتر حرف همو می فهمیدن قاسم قانع شد و من هم یک تشر دیگه بهش رفتم وگفتم بار آخرت باشه که به من و حرفام شک می کنی . شماها خودتون اهل کلک و ریا و دروغ و حقه بازی هستین فکر می کنین همه مثل خودتونن . یک بار دیگه اگه این رفتارو با من داشته باشی در هر وضعیتی که باشم دیگه ول می کنم . قاسم دیگه جفت کرده بود . وواسه این که کیرش نترسه و جمع نشه ادامه ندادم و در عوض اون از پایین منو می گایید تا این که آب کیرشو سر بالایی خالی کرد داخل کوسم . حیف که بیشتر آب برگشت کرد و فقط یه مقداریش گوارای وجودم شد . بیچاره ها راست می گفتند دوباره با همان کیر شق و سفت شده داشتند به کارشون ادامه می دادند . چشامو بسته بودم و دیگه به هیچی جز لذت حاصل از گاییده شدن توسط دو تا کیر فکر نمی کردم . با هر ضربه رفت و بر گشتی کیر فکر می کردم الانه که آبم بیاد -بچه ها بیشتر حال بدین یه خورده تند تر گازو زیاد کنین .. جاااااااان چه کیییییرررررایی . قاسم :بگیرشششش فرشته جون باهاش حال کن . کاظم :بگیرش تا ته همه اش مال تو مال خودت . قربون اشتهات برم . همش مال خودته .-بزنین تند تر . دستامو دور کمر قاسم حلقه زده و محکم فشارش دادم و لبامو یه بار دیگه گذاشتم رو لباش و محکم میکش زدم . دیگه ارضا شده بود . فکر کنم آب کوس من پشم کیر قاسمو سوزونده باشه . به توافق هم خواستیم که چند دقیقه ای رو تو بغل هم استراحت کنیم . کاظم کوس می خواست و قاسم هم دیگه نوبت کون کردنش بود . این برادرا دوباره خیس نکردند . همه کاراشون حسابگرانه بود . نمی خواستن تا صبح کم بیارن . سه نفری با هم قاطی شده چشم به گروه دیگه دوختیم تا ببینیم که اونا دارن چیکار می کنن ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

matin گفت...

اقا چه بکون بکنی چده این داستان این به هر کی میرسه یه بار میده بابا ایول

ناشناس گفت...

خسته نباشی ایرانی جان.قشنگ بود

ایرانی گفت...

متین عزیز و آشنای خوبم از محبتتان ممنون .سربلند باشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر