ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سدهای شکسته 3

از آن پس حداقل یک روز در میون سکس داشتیم البته این طور نبود که در طول روز از هم غافل بمونیم مامانی در فروشگاه و بابایی هم در مطب بود و من و شهناز جون داخل رختخواب بودیم . حسابی اتاق خواب بابا مامانو به گند کشیده بودیم . گاهی وقتا تخت خودمونو به هم می چسبوندیم و دو نفره اش می کردیم . با همه اینها هنوز هم آرزوی کردن کوس مامان شهینو داشتم . اونم مث شهناز جون کون توپی داشت . مادر و دختر مث هم بودن . در عوض سینه هاش گنده و روفرم بود . از بغل سوتین معلوم بود . کوسشو دیگه خبر نداشتم . خیلی به خودش می رسید . معمولا پدر پنجشنبه بعد از ظهر کار نمی کرد . و اگه هم اورژانسی نداشت می تونست یکی دو روزی رو کنار ما باشه اما یک شب جمعه ای که عروسی یکی از دوستان خانوادگیمون دعوت داشتیم پدر برای شرکت در سمینار پزشکان که الان ظاهرا بهش میگن همایش رفته بود اصفهان و من و مامان و آبجی خودمو نو درست کرده و رفتیم عروسی به یکی از تالار های بزرگ شهر . بد جوری حرصم گرفته بود . پشیمون شده بودم از این که با این دو نفر اومده بودم . شهناز جون و شهین جون اگه لخت میومدند سنگین تر بودن . البته بیشتر زنا و دخترا همین طور بودن . ولی به خوشگلی مادر و خواهرم نبودند . وقتی مانتوی خودشو نو در آوردن همه دیدن که مادر و دختر ست کرده عین هم لباس پوشیدن . یک دامن چرم مینی به رنگ قرمز متمایل به جیگری با یک بلوز آبی آسمانی نقش و نگار شده که از این جور مدلا سر در نمی آوردم . از آرایش که اگه دیگه نگم بهتره . معلوم نبود که پاهاشون لخته یا یک جوراب توری نازک رنگ پا پوشیده ان . دامن کیپشون کونشونو خیلی کلفت تر و بر جسته تر کرده بود . هردو سینه هاشونو هم بیرون انداخته بودند . بدبختی و بد شانسی بد تر این که مجلس مخلوط بوده و زنا و مردا تو هم می لولیدند . ظاهرا صاحب تالار پول و پله زیادی به اماکن داده  و مجوز گرفته بود . مامان چه جوری هم می رقصید سه چهار تا از جوونای لات تو نخش بودن . حتی یک بار هم که رفت طرف دستشویی دو تا از همین لات و لوت ها پشت سرش رفتن تا من برم ببینم چی شده مامان با رنگ پریده بر گشت . شهناز داشت می رقصید که حریف این یکی شده و مثل یک شوهر با غیرت اجازه ندادم که دیگه ادامه بده . سه چهار تا از این جوونای عوضی و مودم اسبی و هیپی بد جوری به مامان کلید کرده بودن . حق هم داشتن . چون اگه سنگ هم مامان شهینو می دید دوست داشت بکندش . هیکل ناز و توپش می خواست لباسشو پاره کنه در آد . عروسی تمام شد و به خونه بر گشتیم . مامان خیلی عرق کرده بود و می خواست دوش بگیره . حمام مامان شهین کمتر از یکساعت طول نمی کشید . همین به من فرصت می داد تا یک سر و سامانی به کیر کلفت و شق شده ام بدم . شهناز بغض کرده و قهر به من پشت کرده حرف نمی زد . وقتی هم که حرف زدنو شروع کرد فقط ازم انتقاد می کرد .-تو آبرومو پیش دوستام بردی این امل بازیها چی بود مگه تو شوهرمی ؟/؟-عصبانیم نکن شهناز من برادرتم . چند نفر بودن که جنبه اشو نداشتن و فکر کنم به مامان متلک هم گفته باشن وگرنه من این جوری که فکر می کنی نیستم . دوست ندارم کسی به تو یا مامان نظر بد داشته باشه . فهمیدی ؟/؟-آره نفهم نیستم .-لجباز نباش . خیلی خوشگل شدی . مامان نیست بیا یه حالی بکنیم -تو که واسه آدم حال نمیذاری -بیا قهر نکن مامان رفته حموم تا یه ساعت دیگه هم نمیاد . به اتاق من رفته و جهت احتیاط دررو از داخل قفل کردم . شهناز خیلی سکسی و هوس انگیز شده بود . آن قدر از هماغوشی با هم لذت بردیم که اصلا متوجه گذشت زمان نشدیم . فقط صدای مامانو می شنیدیم که مارو صدا می زد . از لای سوراخ در اونو با حوله حمومی که دور خودش پیچیده بود می دیدم . خدای من حالا چیکار کنیم . کی خودمونو بپوشونیم ؟/؟کی درو باز کنیم ؟/؟در همین لحظه زنگ در خونه به صدادر اومد . صدای یک زن بود مادر از داخل هال و دوربین اون طرفو دید -خانوم چیکار دارین -ببخشید آش نذری آوردم . مادر درو باز کرد .ناگهان چند مرد مث گله به طرف داخل هال سرازیر شدن و اززنه که همدستشون بود خبری نبود . هریک از آنان نقابی به چهره داشتند . دهن مادرو گرفته محکم نگه داشتند که فریاد نزنه . هر چند طبقه زیری ما خالی بود و داد و بیداد  هم راه به جایی نمی برد . صحنه درست روبروی سوراخ کلید بود . چهار نفر بودن . فکر می کنم از مجلس عروسی ما رو تعقیب کرده بودن  .چون موهای بلند یکی و موهای دم اسبی یکی دیگه واسم آشنا بود . نقابها هم فقط جای چشم و لب و سوراخ بینیشان باز بود . شهناز تازه متوجه قضیه شده بود . بد جوری هول کرده بود تنش مث بید می لرزید . از بد شانسی موبایل هم داخل اتاق نبود و گوشی تلفن اتاق منم اشکال داشت . نمیدونستم چیکار کنم . مامانو لخت لختش کرده بودن . بیچاره بد جوری دست و پا می زد . شهین جونو با طناب دور یکی از ستونهای گچی هال بستند . بیشتر قسمتهای بدنشو می دیدم اما اون لحظه فقط متعصب شده بودم و غیرتی و حسود . نمی خواستم که چهار تا گرگ مامانو پاره کنن . مامانی که حتی به نگاهها ی التماس آلود و کیر باد کرده زیر شلوارم هم توجهی نمی کرد . شهین جون دست از فریاد و جیغ زدن بر نمی داشت . آخر یک دستمال پارچه ای چپوندن تو دهنش و ساکتش کردن . می خواستم بیام بیرون برای شهناز دلواپس بودم . می خواستم نرم اما عشق فرزند مادری اجازه نمی داد . به شهناز گفتم من میرم بیرون . درو قفل کن می تونی داخل جا رختخوابی هم قایم شی . یه جای دنجی داره که اگه کسی تا چلوت نیاد نمی بیندت . نمیدونم اگرم درو قفل ببینن مشکوک میشن . خودت میدونی . من طاقت ندارم -نه داداش تو رو خدا به خاطر من به خاطر خودت نرو می کشنت .-نه جونم فدای مامان بیا کلیدو بگیر .. درو باز کرده و حمله ای بی نتیجه کردم . با همون مشت اول سر نگون شدم منو به یه ستون دیگه چند متر اون ورتر بستن . وحشت و شرمو تو چشای مامان شهین می خوندم . منم خشمو حسادت و ناامیدی رو با تمام وجودم احساس می کردم . سینه های درشت و کون چاق و تپل مامانی و شکم زیبا و صورت گرد و سفید ش با لبایی ورم کرده و شهوت انگیز اما غنچه ای و بینی کوچیک و قلمی هوش از سر اون چهار کیر کلفت ربوده بود . هر چه زور زدم راه به جایی نبردم . تراژدی شروع شده بود . چهار نفر قصد کردن مادرمو داشته از منم کاری ساخته نبود . درست روبروی هم بودیم . اونم چشاشو بسته بود تا شاهد این ننگ نباشه . منم چشامو بستم تا این ننگو نبینم . اما یکی از اون چهار نفر چاقوشو در آورد نوکشو گذاشت رو سوراخ کوس مامان و به من گفت اگه دوست داری به جای کیر چاقو تو کوس ننه ات فرو کنم چشاتو ببند . من هم از ترس چشامو بازکردم . شهین جونو هم مجبورش کردن که چشاشو باز کنه . چون اگه این کارو نمی کرد جون من در خطر بود . قطرات اشک از چشای مادر جاری بود . منم گریه ام گرفته بود . به این قلچماقها نمیومد که کوس ندیده باشن .. یعنی تن شهین اینقدر براشون خواستنی بود ؟/؟مامان و اون 4 تا نره غول همه لخت لخت بودن و فقط من یکی لباس تنم بود . یکی پارچه رو موقتا از دهن مامان خارج کرد و شروع کرد به بوسیدن لباش . دونفر هم دولا شده در حالیکه پاهاشونو به صورت هشت در آورده بودن یکیشون جفت دستاشو رو کون هوس انگیز مامانی گذاشته و دوتا قاچشو فشار می داد و بالباش پشت سرهم کون مامانو می بوسید .نقر سوم از روبرو لبشو گذاشته بود رو کوس مامان ...ادامه دارد ..نویسنده ...ایرانی 
 

ابزار وبمستر