ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان دکتر

دیگه چی می خواستی زن ؟/؟این همه امکانات واست ردیف بود . یه شوهر دکتر داشتی که هر چی در می آورد دو دستی تقدیم تو می کرد . فکر کردی اون پسره که ده سال ازم جوونتره و باهاش ریختی رو هم نگهت می داره ؟/؟پول و شیره اتو که کشید ولت می کنه بری . من پزشک مغز و اعصابم . تازه سی سالم تموم شده . زن 25 ساله ام بهم خیانت کرده و عاشق یه جوون 20 ساله شده . این از سیری زیاد زده زیر دلش . تازه یارو هنوز خدمتشو نرفته . گستاخی رو به حدی رسونده که مهرشو بخشیده تا ازم جدا شه . دیگه اعصابم ریخته بهم . چند روزه که طلاقش دادم و در مطبو هم تخته کردم . خنده داره دکتر اعصاب خودش داره روانی میشه . دیگه نمی تونستم خونه خودم بمونم . اومدم پیش مامانم . بابام مث من دکتره ولی جراح داخلیه . شب که مطبو تعطیل می کنه معلوم نیست کجا میره که تا دم صبح پیداش نمیشه . صبح هم می گیره تا لنگ ظهر می خوابه و بعد از ظهر میره مطب . یه خواهرم دارم که اونم تو دانشگاه تبریز  پزشکی میخونه . منم که دیگه حوصله خونه موندنو نداشتم تصمیم گرفتم که یه مدت برم پیش بابا مامانم که تنها بودند زندگی کنم . سر در مطب هم نوشتم به علت رفتن به مسافرت به مدت دو هفته تعطیل می باشد . تازه مطمئن نبودم که دو هفته دیگه هم می تونم برگردم سر کارم یا نه . مامان سیمای من با این که هیجده سال بزرگتر از من بود ولی خیلی جوون نشون می داد . خانه دار بود خیلی هم بابا رو تحمل می کرد . همیشه با هم دعوا داشتند ... حال و روز خوشی نداشتم . با این که برای بیمارانم حتی الامکان قرص خواب قوی تجویز نمی کردم ولی وضعیت رو حی من آن قدر در هم شده بود که خودم به این قرصها پناه آورده بودم . کار به جایی رسیده بود که مامان سیما تخت آبجی شهلا رو آورده بود تو اتاق من و خودش نزدیک من می خوابید و مراقبم بود . از بابا جون منم که تا نزدیکای اذان صبح خبری نمی شد . زمستون و تابستون فرقی نمی کرد اون با اذان صبح قرار دادبسته بود . دو سه شبی رو با این قرصا سر کردم . طوری که پس از بیداری تا ساعتها گیج و منگ بودم . مامان خوشگل من خیلی این دو سه روزه رو به خودش می رسید و لباسای بدن نما و فانتزی تنش می کرد -مامان چی شده خیلی به خودت می رسی بابا دیگه زود میاد خونه ؟/؟من که سر شب میرم واسه خودم ای کلک -چی میگی شاهرخ جون . بابات کجا بود مگه ما خودمون آدم نیستیم .؟/؟مگه پسرمون نباید ما رو خوشگل ببینه ؟/؟مامان چی شده بود !سینه هاشو انداخته بود بیرون مث یه هلو . اگه مامانم نبود دوست داشتم بخورمشون . لپای  سرخ و سفیدی داشت که نیاز به روژنداشت . لباشم همین طور . چشاش که داشت آدمو افسون می کرد . از بچگی تا حالا هیچوقت به این صورت به مامان خیره نشده و تو کوکش نرفته بودم . حس کردم که این قرصا بدجوری رو سیستم بدنی من تاثیر گذاشته . وقتی که از خواب بیدار می شدم سوزش شدیدی در قسمت سر و قسمتی از تنه کیرم و دردی هم در ناحیه بیضه هام احساس می کردم . درسته که ما دکترای متخصص بیشتر تو رشته خودمون واردیم ولی تا یه حدی از داروها و عوارض اون آگاهی داریم . این نباید اثر  این قرصا باشه . از طرفی این درد و سوزش روی پوست بوده و در اثر ضربه خارجیه و ربطی هم به آلرژی نداره . یکی دوروز دیگه هم به این صورت گذشت و باز هم همون آش و همون کاسه بود . درد و سوزش که خوب نمی شد هیچی بیشترم می شد . از طرفی سوال پیچ شدن من از طرف مامان سیما راجع به قرص خواب و از این چیزا بیشتر منو به فکر فرو می برد . یه چیزی هم که شک منو زیاد تر می کرد این که کیرم و شورتم بوی یه عطر زنونه می داد . عطری که شهلا ازش استفاده می کرد . اونم که این جا نبود . یه شب با خودم گفتم بهتره که قرص نخورم و خودمو بزنم به خواب . شمدو کشیدم رو صورتم که یه موقع سوتی ندم . مامانی خودش قرصامو با یه لیوان آب آورد و منم با یه فیلم بازی کردن آبه رو خوردم و قرصه رو انداختم و رفتم واسه خودم .-مامان لامپو خاموش کن . این قرصا سگ مصب طوریه که ده دقیقه ای آدمو کله پا می کنه .-قربون پسر دکترم برم اگه فکر می کنی واست خوبه باید یه مدت از اینا بخوری .. یه نیمساعتی شد و بععععععله حدسم درست بود . مامان خانمی هوسش گل کرده بود . اون چیزی که تا این حد فکرشم نمی کردم داشت اتفاق می افتاد . چند بار صدام زد و مطمئن شد که خوابم شمدو از روپام کنار زد و شورتمو کشید پایین . کیرمو گذاشت تو دهنش . وایییییی من حالا چیکار کنم ؟/؟شبا اگه شق نمی شد من خواب بودم . حالا که بیداره و عصبش تحریک شه دیگه تو دهن مامانی جا نمیشه . اگه آب کیرم تو دهنش فوران کنه واویلا میشه . مامان نیمساعت پیش تا بالای زانوش لخت بود . فکر کنم با همون حالت منتها با یه عطر هوس انگیزی که به خودش زده بود اومد بالا سرم . آخه عطرو واسه چی زده بود .. هر چه می خواستم حواسمو ببرم جای دیگه اون جوری که باید نمی شد . یه دقیقه حواسمو می بردم جای دیگه ولی دو ثانیه که به حالت مامان سیما فکر می کردم همون دو ثانیه کیرم چند سانت رو به جلو حرکت می کرد .-اووووووفففففف امشب کیرش چقدر سفت و با حال شده . شبای قبل کوفتش می گرفت این جوری بشه . جااااااان چقدر تیز شده . تو دلم یه غوغایی بود و فریادی . با خودم می گفتم مامان مامان تو داری کیر منو می خوری من باید خجالت بکشم ؟/؟!چرا متوجه نیستی که من بیدارم . حیف که مادرمی وگرنه می گفتم که خیلی کوس خلی . همون بهتر که متوجه نیستی وگرنه به جای تو من باید از خجالت آب شم . چاک دهنشو باز کرد و بیشتر کیر منو گذاشت تو دهنش . اوخ اوخ اوخ می خواستم بپرم هوا . پنجه هامو به تشک فشار می دادم تا مثل فنر ازجام نپرم . ناله های مامان هوسمو زیاد کرده بود .- کوسسسسم چقدر هوس این کیرو کرده امشب . نمیدونم اگه فردا شب قرص خواب نخوره . اگه فردا شب کیرش بلند نشه . نه بیدار نمیشه . من باید امشب بهش کوس بدم . باید کیرشو بگام . بابا شاهپور نامردش سه ساله نمیگه من زن دارم . اوووووووفففففف دارم می سوزم . آتیش می گیرم . من که نمی تونم جنده بازی در بیارم برم به غریبه ها کوس بدم . مامان از شهوت زیاد زده بود به سرش و با خودش حرف می زد . همین حرفاش هوسمو زیاد تر می کرد . یه خورده هم دلم واسش می سوخت که سه ساله کوسش داره خاک می خوره . اووووووووهههههه شاهرخ شاهرخ اگه بیدارم بشی باید امشب کیرتو فرو کنم تو کوسسسسسم . من دیگه آروم و قرار ندارم . مادرت داره می میره . منم یه زنم هوس دارم . کییییییرررررمی خوام . تو یه مردی و کوس میخوای . منم کیر میخوام دیگه . تو خودت دکتر اعصابی من دارم عصبی میشم . یه چیزی باید وسط این کوسمو تنظیم کنه . اعصابمو ردیف کنه . سر حالم بیاره . حال بده بهم . شورت و پیژامه امو کشید بالا . دوباره صدام کرد تا خاطرش آسوده بشه و مجددا هردو رو با هم کشید پایین . اومد رو کیرم نشست و اونم به کوس خیسش مالید نزدیک بود ناله ام در آد و از هوس زیاد جیغ بزنم . از گاییدن زنم تا به این حد هیجان زده نشده بودم . مامان کیر منو دور کوسش چرخوند و با خیسی کوسش خیس کرد . هنوز هیچی نشده آبم داشت می ریخت . به طرز وحشتناکی به خودم فشار می آوردم . واقعا عجب بد بختی بود . آدم از ناراحتی هم باید فرار کنه از خوشی زیاد هم باید گریزون باشه . مامان پیر هنشو بالا زد . از روبرو کونشو گذاشت رو کیرم و با یه فشار کیرمو تا ته فرو کرد تو کوسش بی اختیار از روی هوس و شهوت زیاد یه آه آرومی کشیده که شانس آوردم همزمان با ناله های سیما جونم بود و اون متوجه نشد . هنوزم خجالت می کشیدم و نمی خواستم مامانم خجالت بکشه وگرنه دوست داشتم شمدو از رو صورتم کنار بدم و بچسبم کون مامانو بگیرم و کمکش کنم و خودم کیرمو تو کوسش حرکت بدم . حس کردم اعصابم با گاییدن مامان خیلی آروم می گیره . یه هیجان جدید یه شوق و ذوق تازه . یه چیزی که آدم واسش زندگی کنه و به زندگیش ادامه بده . دیگه واسم مهم نبود که یه زنی داشتم و بهم خیانت کرده . واسم مهم نبود که بابام زیاد خونه نمیاد و دیگه مامانو نمیگاد . واسم مهم نبود که ممکنه مریضام برن پیش دکترای دیگه و تعطیلی مطب بهم ضرر  بزنه . حس می کردم کوس و کون مامان نه تنها واسم یه قرص روان گردان شده بلکه روان درمان هم شده . به زور جلو دستامو می گرفتم که نذارم رو کونش و توی این بالا پایین کردنا کمکش نکنم . نفسامو تو سینه ام حبس کرده بودم . می ترسیدم که به هن و هن بیفتم و گند بزنم . چند دقیقه ای رو با هوس و زجر ناشی از جلوگیری سپری کردم . یواش یواش خودمو قانع کردم که اونو به جای دوست دختر و معشوقه ام به حساب بیارم و از گاییدنش لذت ببرم . خودمو رها کردم و به حرکتای کوس و کونش سپردم . با هر ضربه اش سر کیر من مثل شیر آب سر لوله می گشت . توی یکی از این ضربات آب کیرم مثل خونی که خیلی نرم و آروم از بدن خارج میشه از کیرم ریخت بیرون . هوس فکرشو از کار انداخته بود . هنوز به این فکر نمی کرد که ممکنه بیدار باشم .-وایییییییی خدای من آبشو ریخت تو کوسسسسسم آبشو خالی کرد . حالا همه جا لک میشه . (حیف که بازم نمی تونم بهش بگم کوس خل )ولش کن اون چه میدونه مامانشو گاییده . فکر می کنه تو خواب خیس کرده . وای کمرم سینه هام . کوسسسسسسم سنگینه سنگینه . خدا خفت کنه مرد . حالا من چه طوری ارضا شم . گفتم بهتره حرف نزنم و با عمل و بدون اعتراض و تشر عکس العمل خودمو نشون بدم . این جوری در سکوت بهتر به تفاهم می رسیم . قبل از این که ازم جدا شه هرکدوم از دستامو گذاشتم رو یه قاچ برجسته و داغ مامان سیما و با ملافه ای که رو صورتم افتاده بود و چیزی رو نمی دیدم کیرمو از پایین می کوبیدم به کوس مامان . ترسید خواست خودشو کنار بکشه ولی با تمام توان کونشو فشار داده و پس از چند دقیقه ای که اعتمادشو جلب کردم گاییدنو شروع کردم . حرفی نمی زدیم . در سکوت از سکس با هم لذت می بردیم . نفسهای تند و هوس انگیز مامان سیما نشون می داد که داره به اوج لذت و هوس می رسه . ملافه رو از روم انداخت بالاخره عروس خانوم سکوتو شکست خیلی آروم و با ناز و هوس گفت شاهرخ میدونی کی رو کیرته ؟/؟میدونی من کیم ؟/؟میدونی کوس کی رو داری میکنی ؟/؟میدونی که من مامانتم ؟/؟-مامان تو که خودت با صدای قشنگت داری حشریم می کنی . بیا تو بغلم . بیا تا ببوسمت . بیا تا دوست دختر خوشگل و جدیدمو ببوسم .. لبای داغ سیما جونمو به لبای خودم چسبوندم . زبونشو دور لبام می گردوندم و با هوس میک می زدم . خیلی آرومم می کرد و می دونم که خیلی هم آرومش می کردم . کیرم ثابت و بی تحرک شده بود ولی مامان لحظه به لحظه حشری تر می شد . مسیر لبمو عوض کرده و آروم آروم رفتم گوشه صورتش . موهای تازه جوونه زده و نرمه گوششو به ملایمت میک می زدم . خیلی آهسته بهش گفتم مامان خیلی دوستت دارم .-شاهرخ واست می میرم . خیلی آرومم می کنی . خوشحالم که همه چیزو میدونی . آرومم کن !اعصابمو آروم کن . دکتر شاهرخ من .-سیما جون باور کن این تویی که پزشک منی . تویی که الان می تونی درمونم کنی .-عزیزم پسر قشنگ و درد کشیده ام اون جوری که من فهمیدم هردومون هم دکتریم هم مریض -پس بیا بیا کوس تو و کیر من هم دردن و هم درمان . بیا تا همو درمان کنیم و واسه هم شفا باشیم . با سه سوت دیگه هر دوتامون کاملا برهنه شده بودیم . دو تا لنگشو گرفته انداختم رو شونه هام و کیرمو از بیرون تخت پرتش می کردم تو کوس سیما جونم -اوووووووفففففف ماااااامااااااان مااااااااامااااااان تو داری دق دلی سه ساله اتو سر من خالی می کنی ؟/؟-خوشت نمیاد ؟/؟دوست نداری ؟/؟-مامان مامان !چرا این قدر حساس شدی ؟/؟بعد از طلاق هیچوقت تا این حد حس خوبی نداشتم . انگاری هیچ اتفاق بدی واسم نیفتاده .-خوشحالم که تونستم همچین حسی رو تو پسر خوشگلم به وجود بیارم . ادامه دادم . سرشو مثل پاندول ساعت حرکت می داد -شاهرخ ردیفم کن . ارضام کن . طلسم چند ساله رو بشکن . نذار من منت بابا ی تو رو بکشم . نذار شخصیتم پیشش خرد شه -سیما ماما سیما . باید به من قول بدی که دیگه طرف بابا نمیری حتی اگه اون ازت بخواد . تو فقط مال منی مامان . فقط باید مال من باشی .-من مال توام فقط مال توام . حتی اگه شده مهرمو ببخشم و طلاق بگیرم و تواین خونه که به اسم منه با تو زندگی کنم فقط مال توام . مال تو خواهم موند . فقط تو باید با کیرت به من حال بدی . بکن حالا با کیییییییییییرررررررررت به کوسسسسسسسسسسسسسم حال بده . دستتو برسون زیر کوننننننننم رو شونه هام به سیننننننه هام . هر جارو که بهت لذت میده باهاشون حال کن . دو تا دستمو گذاشتم رو دو تا سینه های مامان و کیرمو با لذت فرو می کردم تو کوسش و می کشیدم بیرون . با نگاش داشت چشامو می خورد و منم چشم ازش بر نمی گرفتم .-باورم نمیشه که شاهرخ پسر خوشگلمو تور کرده باشم .-ببینم من تو رو تو رکردم یا تو تورم زدی ؟/؟-عشق من پسر کیر تپلم هر دو تو دام همیم -چه جوری دوست داری بگامت سیما ؟/؟-همین جوری که رو من افتادی دارم حال می کنم . همه جامو لیسش بزن .. نوک سینه ها زیر بغل حتی نافشم بی نصیب نذاشتم -داغ داغ داغم واییییی تنم آماده شده . دینامیت کوسسسسسسم حالا یه کبریت می خواد که منفجر شه .. منفجرش کن . منفجرش کن . منفجرش کن .-باور کن این کار یه چوب کبریت نیست . اگه یه قوطی کبریت هم آتیش کنم منفجر نمیشی -دارم میشم داررررررررم مییششششم کوسسسسسسسم دارررررره منفجر رررررررررمیییییشششششششه . یه انبار باروته . شاهزخ !بالای کوسسسسمو دریاب . دستاتو بذار بالاش فشارش بگیر تا کمک کیرت شه . بزززززن منو دارم بیحس میشم . تموم تنم داره بیحس میشه . من تسلیم توام تسلیم یه دونه پسر خودم . بززززززن . یکی دیگه . تند تر تند تر .. موهای سینه هامو کند -وایییییی شاهرخ شاهرخ ولم نکن ولم نکن ولم نکن . خواهش می کنم تو رو به شیرم قسمت میدم ولم نکنی . با این که سینه هام می سوخت ولی در عین گاییدنش میذاشتم هر کاری دوست داره باهام انجام بده . واییییی قبل از ارضا شدنش با دو تا دستاش به شدت موهای سینه امو کند و کف دستاشو محکم و چنگ گرفته بر روی سینه هام داشت و دیگه حرکتی نکرد تا این که پس از چند لحظه دستاشو ول کرد و خودشم بیحال شد . دیگه اجازه پیشروی به من نمی داد . چون دیگه تحملشو نداشت . شاهرخ شاهرخ شاهرخ عزیزم ارضام کردی . آروم شدم . درمونم کردی . تو نمی خوای شفا بگیری -منم یه بار شفا گرفتم ولی تو رو که سر حال می بینم مامان انگار که هر دردی که دارم از یادم میره ولی اگه باورت میشه تو زودتر در مونم کردی . کاش از همون اول طلاق دوره در مانی رو شروع می کردی . کمر مامانو گرفته کونشو انداختم رو دهنم و از پشت کوس و کونشو شروع کردم به لیس زدن . از شهوت زیاد رو هوا دست و پا می زد . بذارم زمین بذارم زمین . اونو گذاشتم پایین تخت چاک کونشو باز کردم . اول یه مزه ازش گرفته و بعدشم با انگشتم سوراخ کونشو امتحانی کرده دیدم که واسه گاییده شدن آماده آماده هست . از ذوق فرو کردن تو کون مامان دیگه نذاشتم حتی کیرمم بخوره .-جووووون مامان سیما من واسه کونت می میرم . دیگه جای من و تو توی این اتاقه . می دونم چیکار کنم . من خودمو می زنم به افسردگی و تو هم میای به هم دردی پسرت . هیشکی بهمون نزدیک نمیشه .-کسی دیگه نمونده . خواهرت که نیست و باباتم درستش می کنم . تازه جا واسه مون قحطی نیست . حتی می تونم هر وقت که دلم خواست قهر کنم بیام خونه تو .  حالا از کونم لذت ببر . کیرمو خم کرده وسطشو به سوراخ کوس مامانی مالیده و خارششو گرفتم یه  سرشو به سوراخ کون گرد مامان که نشون می داد بابای بد نفس بد جوری اونو از کون گاییده مالیدم .-آههههههه کیییییییررررررتو به هر جا که برسه و بخوره آخر لذته -پس بیا آخر لذتو تا آخرش بگیر . قربون کون جادار سیما جونم برم . ظرفیتش خوب بود . از کیرم خوب استقبال و پذیرایی کرد . با شونه هاش ور می رفتم و اونم کونشو دور کیرم می گردوند -سیما جون سیما جون شاهرخ فدای این کون . کیر من تو سوراخت داره می چسبه . وایییییی کیرم کیرم کیرم . سنگین سنگینه وووووییییی وییییی کشته مرده کونتم مامان . تا یه مدت باید هر روز این دوارو بهم برسونی که من محتاجشم -منم محتاج کیر درمانی توام عزیزم -مامان بگیرش که توی سوراخ کونتو از آب سفید هوس خودم پرش کردم . جاااااااان فقط این کون دربست مال منه . هر چی به بابا دادی دیگه بسه . از الان به بعد مالکش منم .-شاهرخ جون مالک جسم و جان و دلم تویی -منم مال توام مامان سیما ... نزدیکای صبح که شد مامان با تسلط و اعتماد بنفس بابا رو که به خونه اومده بود دکش کرد و برای اولین بار در طول زندگی مشترکش به پشتیبانی کیر من خیلی شجاع شده بود .-میری به همونجایی که شبارو اونجا می گذرونی . بر می گردی به همونجایی که ازش اومدی . در واقع پدرم از خداش بود که مامان همچه حرفی رو به او بزنه . چون می رفت و دیگه یه ماه در میون هم سر و کله اش پیدا نمی شد . از طرفی هیچکدومشون که طلاق بگیر نبودند . به نفعشون نبود مامان یه بار دیگه به بابا توپید و گفت تا تکلیفمو باهات روشن نکرده حق نداری پاتو بذاری تو این خونه .... پایان.... نویسنده ... ایرانی 

15 نظرات:

مرتضی گفت...

درود
ایرانی و امیر گرامی جدای از داستان های جذاب و دوست داشتنی که از شما دو عزیز به خصوص ایرانی گرامی میخونیم باید بگم که برخورد محترمانه شما با وجود مشغله فراوان(نوشتن داستان ها)واقعا ستودنی هست.همین که میبینیم شما با روی باز به تمام نظر ها پاسخ میدید نشون دهنده شخصیت خوب شما

مرتضی گفت...

اگه من رو قابل بدونید دوست دارم به شما پیشنهاد بدم که یه مقدار از وقتتون رو هم روی داستان هایی با موضوعات غیر سکسی بذارید.مطمئن هستم با توجه به توانایی که در زمینه داستان نویسی دارید حتما موفق میشید.

ناشناس گفت...

مثل همیشه اول سلام ایرانی جان.میدونم داری به تنهایی سایت رو به روز میکنی و حجم داستانهایی که میذاری خودش بیانگر این مطلبه.پس از تو و امیر که مدتیه کم پیداست تشکر میکنم.امیدوارم خسته نباشی.بابت تلاشات جز گذاشتن این متن راه دیگه ای برای قدردانی ندارم.بازم منتظر و مشتاق خوندن داستانهاتم

ایرانی گفت...

بادرود فراوان به آقا مرتضای عزیز و آشنای مهربان .خیلی خیلی شرمنده و سپایگزارم از حمایت و تشویق گرم شما ,از کلام و نوشتار زیبای شما .به صداقت و صمیمیت خود باشما سوگند که هدفی جز رضایتتان ندارم .در بسیاری موارد ایراد کار و آثارم را می دانم ودر مواردی دیگر با راهنماییهای شما به آن پی می برم ولی کمبود وقت و تلاش برای افزایش تعدا داستانها درروند کیفی آنها تاثیر گذار است .نوشتن چیزی نیست جز خواندن (بیشتر در سنین کودکی و نوجوانی)همراه با احساسی قوی درتمامی عمرونوشتن .گرایش اصلی من به ساده نویسی صمیمی نویسی و خاطره نویسی در برهه ای از زندگیم بوده است .دست روزگار و یا گردش زمانه مرا به این سو کشانده است تا در سنگر این گونه داستانها گاه نیم نگاهی هم به داستانها ی غیر سکسی عاشقانه و مطالب احساسی در قالب ساده نویسی داشته باشم .مطالبی که با تمام وجود و احساس نوشته می شود احساسی که در همه انسانها وجود دارد .درقلب و رویاهای همه .احساس و عشق و عاطفه ای که همچون سکس نیازهای انسان را تشکیل می دهد و ما برای این خواسته ها و تحقق آنهاست که زندگی می کنیم .اگر هم مطالب و داستانهای غیر سکسی من از ده پانزده در صد کل نوشته هایم تجاوز نمی کند بیشتر به خاطر علاقه کل دوستان وگرایش عموم و عادتیست که آنها به این مجموعه درقالب سکس نموده اند وگرنه سخن از عشق و احساس و محبت گفتن خیلی زیباتر و خواستنی تر بوده و بیشتر به دل می نشیند .از عشق بدون سکس می توان به لذت حقیقی رسید ولی ازسکس بدون عشق نه .امیر ,به عنوان یک دوست برادر همراه همکار واستاد همیشه در کنارم بوده وهرگز دوستان و بوستان و گلستان یا دوستخانه ای را که خود ساخته است فراموش نکرده است .دراین خانه عشقی که ساخته شده تا همه با هم از احساسات خود بگوییم شاید به فراخور حال و زمان و شاید مشکلات زندگی اعم از خانوادگی اقتصادی و غیره چند صباحی حضورمان کم رنگ گردد ولی بدانید هرگز شمارا فراموش نخواهیم کرد .روح من آن چه را می خواهد که روح تو می خواهد .من و امیر همه شمارا دوست داشته به این سادگی ارتباطمان را با شما قطع نخواهیم نمود .چون به عشق شماست که امیر این دوستخانه را به راه انداخته و من در کنار او و شمایم .کاش می توانستم بهتر و بیشتر بنویسم تا لبخند رضایت را بیشتر بر لبانتان احساس کنم .به خاطر لطف و محبتی که به اینجانب و امیر دارید از همه شما ممنونم .تشویق که جای خود دارد حتی انتقادات شمااز خود راهم دوست می دارم چون که شما و خود را دوست می دارم .یکدیگر را دوست بدارید آنچه را که برای خود می خواهید برای دیگران هم بخواهید ..ایرانی

matin گفت...

با سلام ایرانی عزیزم جیگر من ببین داداش اگه بخوای داستان غیر سکسی بزاری کلامون میره تو هم راستی اقا یکم از این داستانهای خواهری م بزار دیگه داداش حتما باید صدام در بیاد

ایرانی گفت...

به !متین جون حالا من کاری به خودم ندارم آخه یه سری دوستای مثل خودت گل و مهربون و منطقی هم هستن که عاشق داستانای غیر سکسی و عشقی و عاطفی ان .به من اجازه بده یه خورده در خدمت اونا هم باشم .جنسای مخالف ممکنه از یه مدل داستانای دیگه خوششون بیاد .سن بالاها ممکنه یه جور داستانهای دیگه رو بیشتر بپسندن .جوونا و نوجوونا یه مدل دیگه .که در زمینه سکس سالهای اول جوانی چند تا داستان بیشتر ننوشتم .هر چند حداقل نصف داستانها شده مادر و خواهر ولی بازم می نویسم متین جون .در ادامه سدهای شکسته هم یه چند تا از این سوژه ها هست .تنها داستان غیر سکسی در حال انتشار ما فعلا مثلث عشقه که در قسمت پانزدهم تموم میشه .بازهم از تو دوست و همراه همیشگی خود ممنونم جزاین که بگم تو و همه خواننده های خوب این مجموعه و امیر گل و عزیزمو دوست دارم حرف دیگه ای ندارم ..ایرانی

مرتضی گفت...

درود به ایرانی عزیز و آقا متین گل
ایرانی جان فکر کردی بیخود ما شیفته این سایت و مطالبش شدیم؟؟من خودم بیشتر به خاطر سبک داستان هات و احساسات دوست داشتنی و زیبات که تو نظرات از شما و امیر میبینم شیفته این سایت هستم.

مرتضی گفت...

در ضمن درمورد پیشنهادی که من دادم،منظورم نبود که اینجا داستان های غیر سکسی بذاری.چون اینجا همون طور که از اسمشم مشخصه هدفش داستان سکسی هست و مخاطب ازش انتظاری جز این نداره. چون احساس میکنم که بیشتر وقتت رو ایجا میگذرونی ،ازت میخوام این همه استعداد رو فقط تو این سبک خرجش نکن.اصلا چه اشکالی داره که به فکر انتشار کتاب باشی؟؟؟خارج از این سایت داستان بنویس. من خودم از الان مشتریش هستم...

ایرانی گفت...

مرتضی جان ممنونم از لحن گرم و محبت آمیزت و توضیحاتی که در مورد دو نظر قبلی ات دادی .در هر حال هستند کسانی که علاوه بر سکس نیم نگاهی به مطالب غیر سکسی هم داشته باشند حتی امیر عزیز هم گاهی به این گونه متن های متفرقه توجه نشان می دهد.عشق و احساس همانند سکس جزو نیاز های یک انسانند ولازم و ملزوم هم .حتی اگر روزی روزگاری انسانهای بیرحم و دیو صفت به درون خود مراجعه نمایند در می بابند که عاشق عشقند و به آن نیازدارند .از این که به من و آثار من تا به این اندازه بها می دهی واقعا شرمنده شده خود را در خور این همه تشویق نمی دانم .خیلی دوست دارم به توصیه تو دوست خوبم عمل نمایم ولی به چند دلیل فعلا میسر نیست .یک نویسنده دو اصل آزادی و احترام راباید در آثار و نوشته هایش رعایت کند (منظورم نوشته های غیرسکسی ).متاسفانه این امکانات در ایران عزیز ما وجود ندارد که حتی دربیان احساسات و عواطف آزادانه بنویسیم.این دخالتها در سناریو فیلمها هم به چشم می خورد حتی کاری کردند که سناریو یکی از فیلمهای تلویزیونی داخل کشورکه قهرمان داستان از گذشته به آینده و برعکس در سفر بودرا تغییر دهند و به حساب خواب و رویا بگذارند چون می گفتند با اسلام منافات دارد وووودخالتهای دیگر .از طرفی نویسنده ای که درسایت پر طرفدار سکسی مطلب می نویسد و بخواهد خارج از این مجموعه غیر سکسی نویسی هم بکند باید به طور ناشناس این کار را انجام دهد وگرنه یک اشتباه یک تشابه کلامی و اصطلاح وتشابه سبک وبه بیان خودمانی یک سوتی دادن کلکش را خواهد کند .به خصوص اگر این نویسنده از ریاکاری و دوگانگی شخصیت وفیلم بازی کردن گریزان باشد .وگرنه خودمن دوست داشتم و دارم تمام و یا قسمتی از خاطراتم را که در سالهای دور نوشته ام ومی دانم بدک نیست و در آن علاوه بر خود به مسائل گوناگون پرداخته شده که بیشتر آن درزمان خدمت وبه صورت روزانه می باشد رونمایم ولی حتی تو ضیح در مورد آن را به مصلحت نمی دانم .اینجاست که بیش از پیش باید از امیر عزیزم ممنون باشم که در این آشفته بازار این افتخاروامکان را به من داده تا در خدمت دوستان مهربان و خونگرمی چون شما باشم . ادعایی ندارم جز آن که خدای را شاکرم که در همین حد هم به من توان داده که بتوانم چهار تا احوالپرسی کرده و از دوستان خوب و دلگرمی دهنده ای چون تو تشکر نمایم .نوشتن مانند سرودن تمرکز می خواهد و تمرکز هم فرصت .باید با عشق در محیطی آزاد و آزادانه نوشت .حقی که خدا به ما داده و بندگان ناتوان خدا نباید این توانایی را از آنان که می توانند به زور سلب نمایند .متشکرم به خاطر همه نوشته ها و نظرات زیباو امید دادنهایت ....ایرانی

مرتضی گفت...

آقا شکسته نفسی میفرمایی.درسته که تو ایران و شایدم خیلی از کشور های دیگه کار نویسندگی نمیتونه یه شغل باشه و توش سانسور نباشه ولی این دلیل نمیشه که این همه استعدادی که تو وجودت هست رو نادیده بگیری.
در هر صورت امیدوارم روزی برسه که تو ایران عزیزمون به آنچنان سطح فرهنگی بالایی برسیم تا شاهد آزادی در تمام سطوح باشیم و همه دوست داران تو و امیر عزیز بتونن از نوشته هاتون(چه سکسی و چه غیر سکسی) به صورت رسمی بهره ببرن.دوست دار تو و امیر عزیز...مرتضی

ایرانی گفت...

مرتضی جان در مقابل این همه محبت و توصیف زیبا که در خور آن نیستم و قدرت قلمت من درمانده شدم که دیگه چی بگم .در هر حال این آرزومه که با رفع نواقص و ایرادات کارم یه روزی بتونم شاگردی نویسندگان بزرگو بکنم .یک بار دیگه از مطالب دلگرم کننده و امید دهنده ات تشکر می کنم .سربلند باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

خسته نباشی من دوست دارم بد سکس هم با دستمال مامانشو تمیز میکرد مخصوصا کونشو

ایرانی گفت...

سلام به دوست گلم .. خب سلیقه ها مختلفه و موقع نوشتن در اثر عجله بعضی چیزا به ذهن آدم نمی رسه . امید وارم در داستانهای مشابه دیگه از این چیزا یاد بشه .. شاد باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام
خیلی سایت عالی دارین فقط اگه میشه قفل صفحه رو بردارین من خودم نمیرم هر سری بیام اینجا مجبورم داستان ها رو pdf کنم و با گوشی اونها رو بخونم چون میدونین که سرعت افتضاحه
خواهش میکنم اگه امکانش هست

ایرانی گفت...

با درود و خسته نباشید .... ممنونم از همراهی شما ... البته این قفل صفحه اگه منظورت بر داشتن قفلیه که بشه با هاش راحت کپی کرد و یا مسائل فنی شبیه اینو امیر عزیز در جریانه که فقط سالی یک بار ازش با خبر میشم و این قدر مشکلات داره که فکر نکنم وارد اینترنت شه با این حال براش ایمیل می کنم ... با احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر