ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شوخی یا جدی ؟ 2

دیگه نخواستم و نتونستم به حرفای اونا توجه کنم فقط صدای بر خورد تن و بدنشونو به هم می شنیدم . صدای تماس و ضربه های کیر همایون به کوس و کون مامان به خوبی شنیده می شد . هر دوتا همدیگه رو ارضا کردند . قرار گذاشته بودند که فردا صبح تو خونه پدریم همدیگه رو ملاقات کنن و یه بار دیگه همدیگه رو بگان . اونجا خونه اش ویلایی و وسیع تر بود . در اتاقو از داخل قفل کرده بودم . آمادگیشو نداشتم که برم وسط اونا . تازه کارمو تو دبیرستان شروع کرده بودم . نمی تونستم هر روز این ور و اون ور خودمو در گیر کنم . نیومده باید مرخصی می گرفتم . فردا دیگه باید قال قضیه رو می کندم . رفتم مدرسه و به هر صورتی بود یه بهونه ای تراشیده و چند ساعتی رو مرخصی گرفتم و از اونجا هم سری به بابا زدم -سلام دختر خوشگل بابا تو باید الان تو کلاس باشی چی شده ؟/؟-کلاس یکشنبه ها رفت به چهار شنبه ها -خب حالا چرا این قدر ناراحتی .-بابا نمی دونم چیکار کنم چی بگم -چی شده دخترم تو که منو نصفه جون کردی مادرت مرده ؟/؟-کاشکی که مرده بود . آره می تونیم بگیم که مرده . رفتیم تو پستو . سرمو گذاشتم رو سینه اشو سیر تا پیاز ماجرا رو واسش تعریف  کردم . نمی دونست چی بگه . باور کردنش واسش مشکل بود . شاید هر کس دیگه ای جای من این قضیه رو واسش تعریف می کرد اون قبول نمی کرد ولی به صداقت من ایمان داشت -بابا ما باید چند تا مامور بگیریم با هم بریم سراغشون قید هر دوتا شونو بزنیم -دخترم نمیدونم تو میخوای چیکار کنی . من دلم شکست با این حال واسه خودم آبرو دارم . طلاقش میدم بره ولی از این که همه بفهمن .. قرار شد که دوتایی بریم غافلگیرشون کنیم و یه جوری دق دلی مونو سرشون خالی کنیم . بابا تصمیمشو گرفته بود . منم نفرت عجیبی از شوهرم پیدا کرده بودم صبح شد و من به جای مدرسه خودمو رسوندم به مغازه بابا . اونم مغازه رو داد دست شاگرداش و رفتیم به گوشه ای که می دونستیم به مسیر این دو تا خیانتکار نمی خوره پناه گرفتیم . یه ریسک هم کرده بودیم و این که رفتیم تو حموم داخل اتاق خواب و درو از داخل قفل کردیم و کلیدو هم گذاشتیم تنش بمونه که اگه یکی با یه کلید یدکی خواست بازش کنه نتونه . یه حموم دیگه هم داشتیم که در یه قسمت دیگه خونه بود . از خوش شانسی جنایتکارا اومدن به اتاق خواب . با ماچ و بوسه شروع شده بود . ما فقط صداشونو می شنیدیم و از تماشا خبری نبود.  در حموم  هم چوبی بود و شیشه و پنجره ای بر روی در نبود . ولی این دفعه صدا به خوبی میومد -عزیزم اصلا فکر نمی کردم دیروز منو گاییده باشی . دوباره هوس تو رو دارم . هوس دارم منو بکنی -ببینم بابا هواتو نداره ؟/؟-چیه به همین زودی جا زدی ؟/؟از گاییدنم خسته شدی ؟/؟-نه عزیزم باورکن این طور نیست همین طوری پرسیدم -بیشتر از بیست ساله که داره بهمون کیر می زنه من حالا هوس یه کیر تازه کردم . کیررررررجووووون . باهاش حال می کنم . اون کیرش دیگه به دردی نیست . پدر ازخجالت سر خ شده بود و از تاسف سرشو تکون می داد . داشت آب می شد فرو می رفت زمین . سابقه نداشت که پیش من پیش دختر دوست داشتنیش حرف رکیکی به میون بیاد که دونفری بشنویم . می خواست در بره نمی تونست . یه خورده کنترلش کردم و خیلی آروم ازش خواستم که صبر کنه ببینیم حرف حسابشون چیه -خیلی خوشگل کردی نازنین مث دوشیزه ها مث دختر بچه ها شدی -واسسسسه همینه که کیر تازه و جوون میخوام -کیر همایون در خدمتته -بیا زودتر لختم کن همه جامو بخور وببوس عزیزم . دوستت دارم . امروزم باید آبمو بیاری . امروزم باید کوسمو راضی کمرمو سبک کنی .-قربون مامانم میشم -نگو مامان بگو نازی جون -آخ که کوس نازی جونو بخورم . حال منم دست کمی از حال بابا نداشت . منم داشتم آتیشی می شدم یعنی عصبانی . امروز روپاتر بودم و صدای اونا رو واضح تر می شنیدم براهمین هم تحملم کمتر شده بود -نازی جون بیا تا خودم شورتتو از کونت بکشمش بیرون -اوخخخخخخخ نگو که دلم مور مور شد . تو هم بیا جلوتر . ظاهرا هر کدوم شورت اون یکی رو داشتن از پاشون می کشیدن بیرون . خشم و کینه منو به مرز  جنون رسونده بود . پاک عقلمو از دست داده بودم فقط همینو می دونستم که خیلی قاطی کردم . بابا رو بردم ته حموم که بازم صدامون کمتر بپیچه .-بابا بیا ما هم تلافی کنیم یعنی ادا در بیاریم که داریم تلافی می کنیم فقط می خواهیم حرصشونو در آریم . من باید دق دلیمو یه جوری سر اینا خالی کنم -دخترم زشته این چه حرفیه که تو می زنی . خوبیت نداره -نه پدر مگه منو تو همدیگه رو نمی شناسیم . تازه تو پدرمی غریبه که نیستی . داریم بایه هدف درست و مشترکی این کارو انجام میدیم که اونا رو از رو ببریم -خب که چی بشه -حداقل دلمون خنک میشه دیگه به رومون نمی خندن . اونا که نمی دونن ما با هم رابطه ای نداریم و داریم فیلم بازی می کنیم . شاید این جوری دیگه دزدکی کار کردن و عشقبازی کردن بهشون مزه نده -نه گلوریا من موافق نیستم . هیچوقت به صورت نمایشی هم که شده راضی نمیشم همچین کاری بکنم . نذاشتم به حرفاش ادامه بده . اخلاقشو می دونستم باید اونو میون یه کار انجام شد قرار می دادیم اونوقت خودشو با هاش عادت می داد ولی همچین بر نامه ای رو تا حالا نداشتیم که عادت کنه . کمر بندشو باز کردم و سریع شلوارشو کشیدم پایین خودم فرز و جنگی اونو  لخت کردم و منم لخت شدم . بابا خیلی معذب بود -دخترم همین جوری لخت لخت باشیم کافیه -پدر می خوام جیگرشونو آتیش بزنم داغشون کنم .. ولی عجب کیری داشت بابا خیلی بهتر و گنده تر از کیر همایون بود . خاک تو سر مامان که چیز بهترو داد و چسبید به چیز ضعیف تر -بابایی این شومبولو باید یه خورده به اونجام بمالی  تا مامان اینا ببینن -دخترم کار من نیست -حرف نباشه حاضری ؟/؟-کوس خودمو به کیر بابا مالیدم و ناله و فریاد و شروع کردم . در حموم رو هم فوری باز کردم تا همه پیکر لخت همو ببینیم . کیر بابا می خواست از دست کوسم فرار کنه ولی من که تو حموم یه دقیقه ای ساکش زده بودم و خوب شقش کرده بودم نذاشتم درره . کیرشو به کوسم که فطرتا یه خورده خیس کرده بود مالیدم  .همایون و مامان نازنین غافلگیر شده بودند . نمی تونستن چیزی بگن -بابا بابا بذار تو کوسسسسسم یه بار دیگه هم ارضام کن . اینا از کجا پیداشون شد . مامانی کاش شما مث دیروز می رفتین خونه ما و ما هم اینجا تنهایی راحت بودیم . بذار بابا بذار تو کوسسسسسسم من کیییییییررررر   تو می خوام . کوسمو به کیر کلفت بابا فشار دادم و یه خورده رفت تو . کیره رفت تو و کوسه رفت سرش .-جااااااااان مامان !همایون !نمی دونین چه حالی داره !بیخود نیست شما یه مدتیه دارین همدیگه رو می گایین . من که خیلی حال می کنم ... هر دوتاشون لال شده بودند و جرات نداشتن بهمون اعتراض کنن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

10 نظرات:

ناشناس گفت...

مرسی عالی بود.دمت گرم بازم منتظر ادامه داستانتم

ایرانی گفت...

باسلام به دوست عزیزم .هدفم رضایت شماست و تلاشم را خواهم کرد .موفق باشید ..ایرانی

سمیرا گفت...

سلام آقای ایرانی
به نظرم اینم داستان خوبی از آب در بیاد...واقعا ممنون

ایرانی گفت...

بازم سلام سمیرا خانوم هنوز که تمومش نکردم ولی با همراهی و نظرات گرم شمابا توان بیشتری به کارم ادامه می دهم ..ایرانی

matin گفت...

ایرانی جونم میدونی من از چی خوشم میادا

مرتضی گفت...

درود و سپاس ایرانی گرامی.
ای کاش این داستان رو به این روش تکراری که دختره و پدره به خاطر تلافی با هم سکس میکنن ادامه نمیدادی.
در هر صورت نویسنده شما هستی و من هم یه خواننده پر توقع. باید ببخشید...

ایرانی گفت...

با سلام و تشکر از همه دوستان در جواب شما آقا مرتضای عزیز باید بگم که سوژه به این جهت کشیده شد ولی خودمن داستانهای پدر و دختری هم نوشته ام که به خاطر علاقه و اشتیاق و مسئله ای غیر از مسئله تلافی با هم سکس داشته اند از جمله در اوایل داستان راز نگاه .در حال حاضر من تا قسمت چهارم این داستانو نوشته ام و در قسمت بعدی خود به خود جهت این سکس به تمایل و هوس تغییر پیدا می کنه و مسیر عوض میشه طوری که هدف تلافی فقط یه نقش سمبلیک پیدا می کنه و به عنوان یه بهانه میشه واز قسمت پنج به بعد هم قصد دارم بایه تحولاتی متنوع ترش کنم منتهی فرصت و مهمتر از اون فرصت تمر کز کمه .بازم از دقت نظرت ممنون .شاد و خرم باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

مرتضی جان یادم رفت در ادامه نظر قبلی ام بگم که با انتقادات و نظرات و تشویقهای شماست که کیفیت کار من و امیر دوست داشتنی و فعال بهبود پیدا می کنه .اصلا در مورد خودت از این اصطلاحات به کار نبر که واقعا شرمنده میشم .تو و همه خواننده های عزیز و خواسته هایتان برای من فابل احترام و مهم بوده دوستتان دارم ..ایرانی

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی گرامی.
امیدوارم همیشه شاد و پیروز و سر بلند باشی.بی صبرانه منتظر ادامه داستانت هستیم

ایرانی گفت...

سه باره سلام مرتضی جون .از بس رفتم سر وقت داستانهای دیگه هنوز قسمت پنجمشو ننوشتم .دوست دارم با گرویی کافی منتشرش کنم .منم برای تو دوست خوب و خونگرمم آرزوی موفقیت می کنم .خودمونیم گاهی وقتا این قسمت نظرات ما هم تبدیل به نوعی چت باحال میشه ..ایرانی

 

ابزار وبمستر