ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت چهل و یکم

استرس عجیبی پیدا کرده بودم . هرلحظه فکر می کردم که از اونجایی که بهروز از طریق دوربین مخفی ممکنه متوجه شده باشه که من هوس دارم بیاد و در بزنه .. اون وقت چه جوری براش فیلم بازی می کردم .. اگه بیاد موضوع دوربین رو بهش میگم .. نه بهتره نگم بعدا شاید یه جورایی به دردم بخوره .. تازه اون ازم می ترسه و ممکنه متفر هم بشه .. خب بشه من که دیگه دوستش ندارم .. ولی داشتم به خودم دروغ می گفتم . اون درواقع ازم کوچیک تربود ولی یه زن مگه در زندگیش چند بار باید از کسی خوشش بیاد . به اینا میشه گفت هوس . یا نوعی غرور که به دست آوردن چیزی که آدم سخت طالبشه به آدم یه نوع اعتماد به نفس میده و مغرورش می کنه و من از این نوع غرور خوشم میومد . ولی خردم کرده بود . منم خوب حالشو گرفته بودم . زیر کیرش ناله می کردم بهم می گفت شما همه تون همینین . نمی تونین خود نگه دار باشین . این کیر داره سرنوشت شما رو تعیین می کنه واسه شما تصمیم می گیره .. حالا بهت می فهمونم این کوس منه که تصمیم می گیره یا کیر تو عوضی .. هی از این پهلو به اون پهلو می کردم مگه خوابم می برد . دلم می خواست زودتر صبح شه و یه جورایی زهر خودمو بریزم و دلمو خنک کنم . فکرای عجیب و غریبی به سرم میفتاد . میرم به هرکی که از راه رسید کوس میدم . با هرکی که دلم خواست دوست میشم . به همه حال میدم . حالا چرا صبح نمیاد .. چرا چرا .. خسته شده بودم . فکر کنم با طلوع آفتاب دیگه خوابم برد . دلم می خواست برگردم تهرون و قید همه چی رو بزنم ولی باید یه ضرب شستی بهش نشون می دادم تا دیگه از این غلطا نکنه .. یه خورده مسافرا زیاد شده بودند . ساعت حدود ده صبح بود که اومدم پایین .دیدم بهروز جلوی در اصلی وایساده سریع مسیرمو عوض کردم تا از در پارکینگ پشت بزنم به چاک واسه خودم بگردم و ببینم می تونم دوست پسر پیدا کنم یا نه . انگاری که می خواستم ار بقالی کشمش بخرم . بدون این که پشت سرمو نگاه کنم از ترس بدوبدو از در دیگه خارج شدم . مجبور بودم به جای دست راست از دست چپ برم تا اون منو نبینه . هرچند دست راست بیشتر حال می داد و شلوغ تر بود ولی راهی نداشتم .. ظاهرا قالش گذاشته بودم ولی یه چند قدمی که رفتم دیدم یه دستی از پشت محکم زد به شونه ام .-حالا از یه راهی میری که ما رو قال بذاری ؟/؟ -دست از سرم بردار بهروز جیغ می کشم به جرم مزاحمت بیان ببرنت -خیلی کله خری روشنک -از تو کله خر تر نیستم -ازت معذرت میخوام منو ببخش اشتباه کردم -چی رو . تو رو ببخشم بهروز . چی رو اشتباه کردی . شما مردا همه تون همین طورین . بهتون که احترام میذارن . خالصانه خودشونو تقدیمتون می کنن روتون زیاد میشه . اون وقت فکر می کنین واسه خودتون کسی هستین . جنبه شوندارین . مثلا معذرت بخوای که چی بشه . عقیده ات رو که نمیشه عوض کرد . جون به جونت کنن همون کله پوکی هستی که بودی . چیه جواب کیرتو نداری بدی ؟/؟ توکه دلت واسه من نسوخته .تحمل نداری ؟/؟ حالا به من بگو کی حالا بنده کیره ؟/؟ کی داره به دست و دامن کوس میفته .. -این قدر خودتو نگیر روشنک من به خاطر این که دلخور نباشی و یه جورایی بهت حال داده باشم و حال کنی الان اینجام .. -تو برو به اون شیلا جونت حال بده و دلت واسه اون بسوزه -میگی من چیکار کنم . تا تو منو ببخشی .. -برو بمیر .. سرمو انداختم پایین و دیدم که این جوریه به جای سمت چپ از سمت راست رفتم . ساحل شلوغ شده بود . هوا گرم شده یواش یواش از گوشه و کنارا می شد افرادی رو دید که تنشونو به آب سپرده باشن . یه سری جوونا رو می دیدم که از آب میان بیرون و شورت و مایوی خیس شده شون کیرشونو ورم کرده نشون میده . ما زنا بدبختیم دیگه . ما اگه بخواهیم این جور راحت بگردیم کلاهمون پس معرکه هست . یه گوشه ای چند تا جوون  با مایو داشتند فوتبال بازی می کردند . یه شایعاتی شده بود که پسرا هم باید حجابشونو حفظ کنن . دلم می خواست بیان اونا رو جمع کنن ببرن .. روشنک بدجنس نشو بذار حالشونو بکنن . دلم می خواست باهاشون فوتبال بازی کنم . هم فوتبالم خوب بود هم والیبالم ولی توی تیم مدرسه و دانشگاه والیبال هم بازی می کردم . اتفاقا چند تا جوون دیگه رو هم پیدا کردم که داشتند والیبال بازی می کردند . اونا یه خورده با حجاب تر بودند . حداقل یه شورت و زیر پیرهن تنشون بود . یه خورده تماشاشون کردم . خیلی قدرتی بازی می کردند ولی تکنیکشون خوب نبود . دلم می خواست باهاشون بازی کنم .. قرار گذاشتند که با هم پولی بازی کنند . هفت نفر بودند . یه یار کم داشتن ..از لهجه شون فهمیدم که باید همشهری باشن . -بچه ها اگه یار کم دارین من هستم ها . دیدم یکیشون زد زیر خنده و گفت اول باید یه آمبولانس خبر کنیم اینجا وایسه .. یکی دیگه گفت می تونی  یه طرف ته زمین وایسی توپ که رفت بیرون بیاریش .. ظاهرا اینا از اون بچه تهرونای چشم و دلشون سیرشده از دختر بود که این جوری متلک بارونم می کردند . -ببینم مرام تهرونیا اینه که یه بچه تهرونو این جوری دست بندازه ؟/؟ اونم یه خانومو ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر