ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دوستی یا عشق 3

اصلا من چرا این قدر دنبال اونم . اون که تنها دختر همکلاسم نیست . شاید یه چیزی تونگاش و تو حرفاش و حرکاتش هست که منو به طرف خودش می کشونه .شایدم  می خوام به خودم ثابت کنم که هنوز می تونم کسی رو دوست داشته باشم و اونم منو دوست داشته باشه . ولی من که همش واسه اون دم از دوستی می زنم . یه دوستی معمولی و ساده . دلم نمی خواست ازم برنجه . لعنت بر خودم نه ایمیلشو ازش گرفته بودم نه تلفنشو .. تصمیم گرفتم یه زنگ به علی که اونم از همکلاسیهام بود بزنم . اون با بنفشه دوست ساهارا دوست بود . شاید می تونست شماره شو واسم بگیره . ساعت یک شب بود . بنده خدا رو از خواب بیدارش کردم . -ببینم عاشق شدی ؟/؟ -چی میگی ؟/؟ اگه بخوام عاشق هر دختری که می بینم بشم که باید روزانه به صد نفر دل ببندم -مبارکت باشه -خفه شوپسر . دهن لقی رو هم بذار کنار . یه مشکل درسی داشتیم . -این نصفه شبی ؟/؟ -چرا از خودش شماره نگرفتی ؟/؟ یه چیزی بهت میگم پیش خودت بمونه فکر نکن خیلی زرنگی . اون قبل از تو جنبیده و شماره تلفن تو رو ازما دوتا گرفته .. تو هم که از این طرف مثلا خواستی زرنگ بازی در بیاری .. -ببینم حالا می خوای بگی که همدیگه رو دوست ندارین و این یک بازی ساده هست ؟/؟-باور کن این طور نیست . من ناراحتش کردم و ازش می خوام به خاطر یک مسئله منو ببخشه . خوابم نمی گیره . -برو بابا این فیلمها رو واسه یکی دیگه بازی کن . هر دو تاتون قاطی دارین و مختون تاب گرفته .. -بیچاره مخ خودت تاب گرفته . علی انگار تو ازمن تحقیق نمی خوای .. فقط اگه از این بابت به کسی چیزی گفتی خودت می دونی .. -ببینم تو با این فکر و ذهن مجنونانه خودت می تونی مقاله نویسی هم بکنی ؟/؟ تو الا نصفه شبها باید بری کوه بیستونو بکنی .. باهاش خداحافظی کردم . بهتر بود به جای زنگ زدن براش پیام بفرستم . تا اونجایی که جا داشت و گوشی قبول می کرد صفحه پیامو پر کردم . ساهارای خوشگلم خانوم نجیبی که اصلا اهل خیانت نیستی من باهات شوخی کردم منو ببخش تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و طاقت ناراحتی تو رو هم ندارم همونجوری که طاقت دوری تو رو ندارم منو فحشم بده . منو بزن ازم متنفر باش .. ولی سنگدل نباش فقط بگو منو بخشیدی .. خوشبختانه بهم جواب داد به این صورت خوب هندونه میذاری زیر بغلم .. می دونی خوابو از چشام گرفتی ؟/؟ اصلا فکرشونمی کردم منو این جوری شناخته باشی .. این شما مردا هستین که دل همه تون از سنگ ساخته شده . من از روزی که خودمو شناختم همش باید در حال بخشیدن باشم .. تا حالا پیش نیومده از کسی  بخوام که منو ببخشه .. ولی دیگه نمی خوام باهات حرف بزنم .. بازم جای امید واری بود .. صبح جلوی در دانشگاه ایستادم . خیلی زود تر از بقیه تا اونو موقع ورود غافلگیرش کنم .. اومد مثل همیشه موقرو متین . بدون این که حرکتی اضافی کنه و مثل بعضی دخترای لوس به دنبال شوهر و دوست پسر نگاهها رومتوجه خودش کنه . هر چند نگاهها به خاطر زیبایی و وقارش به دنبال اون بود . -ساهارا .. اخم کرد و سرشو انداخت پایین -ساهارا سلام علیکم . جواب بده وگرنه گناه می کنی -خیلی پررویی . اینو با یه لبخندی گفت که فهمیدم بازم می تونم باهاش باشم . -ساهارا اگه من جای تو بودم می گفتم پس بیا با هم ازدواج کنیم تا بهت نشون بدم که اهل خیانت نیستم و روی تو و همه مردا رو کم کنم ... این حرفوکه زدم فقط تو چشام نگاه کرد و سکوت .. -من حاضرم ولی مردشو نمی بینم . تو که می دونی همچین چیزی هیچوقت نمیشه .. -آره می دونم . شوخی کردم . این حقو دارم که از این شوخی ها بکنم ؟/؟ -حق جدی شو هم داری -جدی میگی ؟/؟ -نه بابا شوخی کردم آقای عیالوار . دلم می خواست کلاس زودتر تعطیل شه و باهاش حرف بزنم . خیلی از شخصیتش خوشم میومد . اگه اشتباهی تو زندگیش کرده بود خیلی راحت به اون اعتراف می کرد . از این که صادق باشه ابایی نداشت . شخصیت آدما رو در پنهون کردن هویت اصلی خودشون نمی دونست . دوست داشت ظاهر و باطنش یکی باشه . به یکی دوساعت استراحت خوردیم . بازم کنار هم رو یه نیمکتی دور از چشم بقیه نشستیم .. -دیشب تا اون وقتی که تو تماس نگرفته بودی خوابم  نگرفته بود . همش به این فکر می کردم که آیا حرفت شوخی بوده یا از ته دلت . آریا دیگه باهام از این شوخی ها نکن . درسته که زمانی که تو عاشق شده بودی من تازه پا به دنیای عشق و زندگی گذاشته بودم و فقط عشق مادری رو می دونستم که چیه ولی دلیل نمیشه وقتی که در خواب و خیال هم یه تعهدی بهت داده باشم بهت خیانت کنم . -من باورت دارم ساهارا -نه تو که پسر دروغ گویی نبودی . وقتی که خودت خودتو باور نداری چطور می خوای که یکی دیگه رو باور داشته باشی ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر