ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سیمان روی ایمان

اسم من کیوانه و سال 66 به دنیا اومدم . همون سالی که بابام تو جنگهای غرب کشور و در بمباران شیمیایی عراق آسیب دید و بعد از بیست سال با ریه ای داغون شهید شد . این جوری خیلی بده یه عمری رو با عذاب زندگی کردن . برای همین دیگه به غیر من بچه دار نشدند . من موندم و مامان مذهبی من . با درجاتی که به پدرم دادند اون دیگه بعد از شهادتش شد سردار . مامان منم شد همسر شهید و منم پسر شهید . مامانم زن خیلی خوشگل و نازی بود که هنوز چهل سالش هم نشده بود . وقتی پاشو میذاشت تو بنیاد شهید همه واسش یه احترام خاصی قائل بودند و به یه دید دیگه ای بهش نگاه می کردند . حتی تو خونه که بودیم خیلی کم پیش میومد که روسریشو جلو من بگیره . ولی یه خورده مطالعه سایتهای سکسی داخل اینترنت و هم کلامی با رفقای ناباب سبب شده بود که جنسم یه خورده خرده شیشه پیدا کنه و حتی گاهی وقتا هوس سکس با مامان به سرم بیفته . ولی این برام یه رویا به نظر می رسید . یه جورایی هم دلم واسه مامانم می سوخت . چون از همون سال 65 که ازدواج کرده بود بابا که همش تو ماموریت بود بعدشم از داخل چند جای بدنش داغون شد و ریه اش مشکل پیدا کرد و دو سه تا ترکش هم تو کله اش بود . دیگه فکر کنم همون قدر به هم می چسبیدند و سوا می شدند . مامان بیشتر وقتشو با دعا و عبادت می گذروند و این جوری بر نفس عماره خود غلبه می کرد . بیشتر این اطلاعاتو از فالگوش وایسادنم فهمیدم . آخه رقیه خانوم که هم سن مامان بود و شوهرم داشت و از دوستای قدیمش و جزو کلاغ سیاههای حزب الهی بود باهاش خیلی درددل می کرد و مامانم سیر تا پیاز احساسات خودشو واسش تعریف می کرد . اونا که با هم حرف می زدند بی خیال من بودند و منم سیاست سکوت و ادب رو پیش اونا رعایت می کردم . یه چند ماهی از فوت بابا گذشت تا این که در یکی از این فضولی کردنهام متوجه شدم که رقیه خانوم واسه مامان عفت من  داره تبلیغات می کنه که حالا که شوهرت مرده و تو جوونی و یه عمره سختی کشیدی و سنت اسلام رو نتونستی به خوبی پیاده کنی بهتره که از این به بعدو حداقل با ازدواج موقت هم که شده یه جورایی گذشته رو جبران کنی .. مامان اولش مخالفت می کنه و منو بهونه می کنه ولی بعدش ساکت میشه و از اونجایی که یه خورده خجالتی هم بوده به رقیه خانوم میگه -حالا فرض می کنیم منم یه خورده کوتاه اومدم . آدم تو این دوره و زمونه که نمیشه به هر مردی اعتماد کنه . اون مرد باید با نماز و خدا و اهل دین و عبادت باشه .. هرچند من نمی خوام کیوان چیزی بفهمه . ولی دلم می خواد صادق باشم -ببین تو بله رو بگو . یه مرد خوب که بتونه از راه شرعی تو رو به اون چیزی که در این چند ساله بهش نرسیدی برسونه گیر میارم . کی بهتر از داداشم . زنشم که مرده و دو تا دختراشم که ازدواج کردن و رفتن . فرصت برای فکر کردن هم داری . اون الان رفته سوریه داره به ارتش ضد شورش بشار اسد آموزش میده تا ضد انقلابیون سوریه رو سرکوب کنن . چیکار کنه بیچاره داره جهاد می کنه وظیفه شرعی خودشو انجام میده . میگه اسلام مرزی نداره . ایرانی و عرب و فارس و غیر فارس معنا نداره . ما همه پیرو یک دینیم بعد از سوریه هم میخواد بره لبنان پیش برادران حزب الله وآیت الله نصرالله که طرفدار امت واحده ووحدت کلمه هست و میگه فارس و ایرانی معنا نداره همه زیر چتر اسلامیم . -احسنت احسنت بر این مرام عبدالله خان .. بااین حال رقیه جان من باید فکرامو بکنم -عفت جان یه دستی به بر و روت بکش .. با نشاط شو .. این رقیه آشغال با این کاراش قند تو دل مامان آب کرد . یک ماه وقت فکر کردن داشت و منم یک ماه وقت نقشه چیدن .. مامان بره زیر کیر پاسدار دیوث عرب صفت دشمن ملت سوریه بخوابه .. دونه دونه ریشاشو می کنم فرو می کنم تو کوس آبجی و ننه اش . رقیه آشغال . . مامان از روز بعد دیگه پیش من روسری سرش نمی ذاشت . ابروهاشو مرتب می کرد و یه روژملایم هم به لباش می زد . ازش که می پرسیدم مامان چی شد که یه خورده داری به خودت می رسی جوابمو می داد که هیچی تشخیص دادم که اگه آراسته باشم و عبادت کنم ثوابش بیشتره . ظاهرا مامان انتظار عبدالله خان رو می کشید که از جهاد لبنان برگرده . منم از لج مامان وقتی که شب جمعه ای رفته بود مسجد محل دعای کمیل رفتم  یه نصاب ماهواره آوردم و یه دیش و رسیور وصل کردم و یه کارت سکسی هم گرفتم که حالشو ببرم . وقتی اومد خونه داشت زمین و زمانو یه سره می کرد -پسر تو داری برکت خونه رو از بین می بری . تو شیطان وارد خونه کردی . اینا همش کار اسرائیل و امریکاست -مامان به روح بابا قسم نه اوبامای امریکایی کنیایی به من گفته ماهواره بذارم نه  نخست وزیر اسرائیل نتان یاهوی ایرانی که فعلا ایرانی بودنشو مخفی کرده و یه خورده واسه انتخابات بعدی می ترسه .. من خودم دوست داشتم و گذاشتم . بالاخره ساکتش کردم . .. روزا می خواستم حرصشو دربیارم می رفتم رو کانالای عرب و به موزیک ویدیوهای نوال الزغبی و نانسی عجرم و.. که می رسیدم می گفتم مامان جون ببین که لبنان چقدر پیشرفت کرده . الان رزمندگان ما همه دارن از این چیزا می بینن . می بستم همه رو فحش خوارمادر و می گفتم ما خودمون مدرسه هامون تو ایران دارن سه شیفته میشن داریم میریم لبنان مدرسه می سازیم . هر یه سال درمیون آسفالت جاده هامون داره می ترکه بهترین جاده ها رو میریم واسه عربا می سازیم . کفرشو در می آوردم .. ازبس توگوشش خوندم . دیگه روز به روز خودشو ترگل ورگل ترمی کرد . یه هفته موند ه بود که جهاد گر غیور اسلام عبدالله خان که می خواست ناپدریم بشه از لبنان برگرده . مامان خیلی ملایم تر شده بود . یه خورده لباسای بهتر می پوشید ولی دست از نصیحت من بر نمی داشت . منو نصیحت می کرد ولی خودش داشت شل می شد . یک ساعت مونده بود به اذان صبح منو واسه نماز بیدار می کرد . دیوانه ام کرده بود . یه روز بهم گفت کیوان جان این کانالی که مدلباس نشون میده رو بیار ببینم چه جوریه .. -به !قربون عفت خانوم امروزی خودم بشم . حالا داری می فهمی که مذهب با این چیزا مخالفتی نداره . رفتیم رو کانال فشن تی وی .. ای بابا همش زنای کون لخت مایو یک تیکه ای رو نشون می داد با یه سوتینی که اگه نمی بستن بهتر بود . -کیوان عوض کن .عوض کن ..عوض کن اینا دیگه چیه . بیخود نیست که این روزا اخلاقت عوض شده و داری با من یکی به دومی کنی . کانالو عوض کردم حالا مردا داشتن با مایو و شورت مانور می دادند و کیر همه شون هم باد کرده بود . -عفت خانوم کانالو عوض کنم ؟/؟ -نه اینا مردن اشکال نداره -مامانی واسه من اشکال نداره . واسه شما چی .. -پاک منو گیج کردی حق با توست پسرم . درهر حال روز ها خیلی سریع می گذشتند و من باید رو مخ مامان کار می کردم . از علم و دانش و ایمان گفتم و از این که زیبایی رو اگه نامحرم نبینه گناه نیست و هرجوری بود یه چند تا از اون لباسای فانتزی تن مامان کردم . اونم که داشت خودشو واسه عبدالله خان آماده می کرد دیگه بی خیال شده بود . منم دست کم روزی یه بار با تماشای کون گنده عفت جونم جلق می زدم . وقت کم بود . نمی دونستم چیکار کنم . من نمی تونستم یک پاسدار عرب صفت دیوث خایه مال ضد ملت رو ببینم که کیرشو فرو کنه توکوس مامانم . واسه همین مجبور بودم با دم شیر بازی کنم . تا آخرین لحظه صبر کردم . واسش از خلافهایی که یه سری پسرا با مادرشون می کردند گفتم و اون پسرا رو لعنت کردم ولی هرچی خواستم ذهنشو آماده کنم نشد . انگار این از اون سر سختهاش بود . هرجوری بود باید مامانو می گاییدم . هم از اون جنده مفتی که به دعوت یکی از دوستان همین چند وقت پیش گاییده بودم بهتر بود هم می شد به عنوان یه واکسنی به حساب بیاد  که ویروس پاسدار عبدالله روفضای کوسش نشینه .. یه شب  یه داروی خواب آور و بی حال کننده ای به یه طریقی بهش خاروندم . دیگه تصمیممو گرفته بودم . اولش خواستم یک بعدی به قضیه فکر کنم ولی بعدش با خودم گفتم اگه  قلق مامانو در حین سکس گرفتم یه جورایی قضیه رو پنجاه پنجاهش می کنم . اون عاشق همین آب پرتقال های قلابی بود که تو بازار می فروختند . منم واسه اش تو آب میوه این دارو رو قاطی کردم .. آب میوه قاطی نشده رو خودم خوردم و اونو دادم مامانی .. چه زود و سریع خوابش برد . حالا من بودم و یه مامان چرتی .. کمتر از یه روز وقت داشتم . خیلی می ترسیدم . باید نقشه ام می گرفت . مامان مذهبی من اگه می فهمید که چه بلایی سرش اومده حتما خودکشی می کرد . یا این که منو می کشت . من که یه عذر بد تر از گناه یا به نظر خودم موجه می آوردم ولی اون باید چیکار می کرد . هرچه بادا باد . بهتر از اینه که کیر عبدالله پاسدار خایه مال دشمن ملت رو تو کوس ننه ام ببینم . وای این مامان عجب تن و بدنی داره چه گوشتی . قبل از این که اونو لخت کنم اول خودمو لخت کردم . یه مقدار دیگه از اون آب میوه های خمار کن داشتم که وسطای خواب اگه چشاشو باز کرد به هر کلکی که شده دوباره بدم به خوردش . لباسای روشو در آوردم و رسیدم به شورت و سوتین .. ای مامان واسه این پاسدار دیوث چه کردی .. از اون مدلهایی تنش کرده بود که من از کانالای ماهواره ای هم ندیده بودم . دلم می خواست فقط اون هیکل و تن و بدنشو چند ساعت دید می زدم و نرم نرم کارمو پیش می بردم ولی وقت زیاد نبود . باید کام دل می گرفتم و نقشه امو پیاده می کردم . یه مقداری از این کار هم باید در هوشیاری اون صورت می گرفت تا مزه اشو بفهمه . عجبا .. چه جورم کوسشو برق انداخته بود . کاش بیدار بود و با رضایت دو طرفه سکس می کردیم . کاش . دستمو گذاشتم رو شونه هاش و یواش یواش رسیدم به سوتین و اونو درش آوردم . از اونجا هم نرم نرمک رسیدم به شورتش و اونو از کونش کشیدم پایین . تازه اولای خواب سنگینش بود و می تونستم یه نیمساعتی رو مزه بگیرم . اون کون تپل و درشتش میک زدن داشت .. سیر نمی شدم هر چقدر آروم گازش می گرفتم . یه ده دقیقه ای رو با کونش ور رفتم و اونو که خیلی هم تو خواب سنگین شده بود یه دور بر گردوندم . لبامو گذاشتم رو لباش .. داشتم تصور می کردم که اونم از اون طرف با چه هیجانی در حال بوسیدن منه و با رضایت خودشو در اختیار من گذاشته . اومدم پایین تر رو سینه هاش و یک شکم سیر هم از سینه های بی شیر کام دل گرفتم و رفتم پایین تر و رو کوسش ولی از اونجایی که خواب بود اون شور و هیجانی که لازمه عکس العمل طرف سکسه رو نداشت ولی چاره ای نبود . در مرحله بعدی کیرمو گذاشتم  رو دهن مامان عفت ولباشو بالا و پایین می دادم و تو ذهنم اونو در حال ساک زدن کیرم می دیدم . اونو دوباره دمر و بعد یه پهلوش کردم که کونش به طرف من باشه . این جوری حالش خیلی بیشتر بود و صفای بیشتری داشت . جاااااان .. یه لحظه به خودم اومده و دیدم دارم جلق می زنم . دو دستی زدم تو سرم . کیوان دیوونه لقمه چرب و چیلی و اصل کار و واقعیت اینجاست و تو هنوز داری رویایی فکر می کنی . کیرمو که یه شونزده هفده سانتی می شد به سوراخ کوس مامان باایمان فشار دادم ولی خشک بود . از اون جندهه که کوسش خشک بود و یه آب دهن رو انگشتاش زده به کوسش مالیده بود یاد گرفتم و منم دستمو با آب دهن خیس کرده مالوندم به کوس مامان یه خورده ای بهتر شد . کله کیر من که رفت تو کوسش بقیه کیر هم به زحمت راهشو پیداکرد . هنوز کیرم تو کوس مامانی نرفته داغ کرده بود . نهههه اگه الان کیرم تو کوسش خالی کنه چی .. ولی از اون جایی که خیلی کیف می داد یه خورده به خودم فشار می آوردم که تو کوس مامان خالی نکنم در عوض با تماشای پوزیشن کون مامان و حلقه سوراخ کوس و کیر فرو رفته من تو کوس و سوراخ کونش خیلی کیف می کردم . عبدالله خان حرامت باشه . من مگه چه چیزم ازت کمتره .. مادرمه و از شیر مادر بر من حلال تره . دیگه کیرمو کشیدم بیرون . هر چند دوست داشتم که بیشتر اونو از کوس بکنم . یه خورده بغلش کرده و رفتم تو خط فیلم و حرفای سکسی .. لعنتی موبایلش زنگ خورد .. اون وقت شب رقیه خانوم بود .. گوشی مامانو گرفته و رفتم اتاق خلوت .. -ببینم مادرت کجاست ... -اون خسته بود اعصابش خرد بود و قرص خواب آور خورد و خوابید . فقط رقیه خانوم مامان یه پیغوم برام داشت و بهم گفت که اگه یه وقتی تماس گرفتین به اطلاعتون برسونم . اون گفت که به هیچ وجه نمی خواد ازدواج کنه حتی ازدواج موقت و گفت که من از طرف اون و از طرف شما از عبدالله خان عذر خواهی کنم . تمام جریانو برام تعریف کرد . منم بهش گفتم مادر جان تو هزار کن حلال کن . فکر من نباش . من انسانی منطقی هستم . دیگه تو از زن فلان رئیس جمهورمومن ومردمی  که بالاتر نیستی . شوهرش شهیدشد چند هفته نشد رفت شوهر کرد . -آفرین به تو کیوان جان که خیلی فهمیده و منطقی هستی -آره رقیه خانوم از بس باهاش بحث کردم دیگه نشد که نشد . گفتم مادر من مشکلی ندارم .. گفت نه من نمیخوام و روح شوهرم انگار دور و بر منه و از این حرفا . راستی عبدالله خان از لبنان تشریف آوردند ؟/؟ اگه میشه یه عرض ادبی خدمتشون داشته باشیم .. دلم می خواست سر به تنش نباشه ولی یه جورایی باید آب پاکی رو رو دستش می ریختم . چون این رقیه از اون سمج ها بود .. -الو سلام عبدالله خان مخلصتون هستیم . انشاءالله در جهاد اصغر موفق بودین در جهاد اکبر هم موفق باشین . سعادت یاری نکرد که سایه پدری شما رو سر ما باشه . قسمت نشد .. -عیبی نداره پسرم هرچه خواست خدا باشه همونه . اتفاقا ما جای دیگه ای نشون کرده داریم و سعی می کنم همین فردا تمومش کنیم .. -تبریک عرض می کنم عبدالله خان .. امیدوارم اون دنیا هزاران هزار حوری بهشتی نصیبتون بشه و دفعه دیگه که تشریف می برین لبنان , اسرائیل رو با خاک یکسان کنین و به این بنیامین نتان یاهوی ایرانی نخست وزیر مازندرانی که سی و خوردی سال پیش ایران خودش رو ترک کرده بگین که  هر موقع باشه تو ایرانی هستی و نباید از اشغال گرا حمایت کنی . -حتما به یاری حق حتما .. با اون کوس کشا خداحافظی کردم و رفتم سراغ مامان .. چرچیل آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم .. کیرم دیگه شق کرده بود . مامان مثل زیبای خفته دمرو افتاده بود و دوباره یه پهلوش کردم . این بار رفتم از رو میز توالت عهد بوقی که تازگیها یه آخرین مدلشو سفارش داده بود یه قوطی کرم برداشته و آوردم داخل سوراخ کونشو حسابی چرب کردم تا فرو کنم تو کونش . چه کیفی کردم تا این لحظه . به عقل جن و شیطان هم نمی رسید . هرچند شیطان هم جنه . کون مامان خیلی تنگ بود . خیلی . بیچاره بابا جون نداشت به کوس مامان برسه چه برسه به سوراخ کونش .. وای این طرف چقدر کیپ و داغم کرده بود . دیگه فرصت نکردم کیرمو تو کونش حرکت بدم . همون که رفت تو کون ناب مامان مستقر شد آب کیرم شروع کرد به ریختن .. جاااااااان چقدر مزه میده چقدر حال میده .. همه این کیف کردنها به یک طرف اگه مامان رضایت داشته باشه یه عشق و حال و صفای دیگه ای داره . با این که کیرم آبشو خالی کرده بود ولی واسه این که دلم نسوزه یه خورده کیرمو تو کونش حرکت می دادم که به اصطلاح اونو گاییده باشم و یه حالی برده باشم . یه خورده انگشتمو فرو کردم تو کون مامان و تا اونجایی که می تونستم دور و بر و اون داخل سوراخو پاکش کردم . هر چند مقداری از منی من رو تخت ریخت و ملافه رو نجس کرد و این مامان هم نجس و پاکی خیلی براش مهمه . چیکار کنم شد دیگه .. یه چند دقیقه ای استراحت کردم و از همون عقب کردم تو کوس مامان . کمرشو هم چسبیدم و دستامو دور سینه هاش حلقه کرده و تند تند می گاییدمش . دلم مثل سیر و سر که می جوشید . تالاپ تولوپ می زد . هر لحظه منتظر بودم چشاشو باز کنه و قسمت بعدی نمایشو شروع کنم . تازه داشتم واقعا حال می کردم . چون نیمساعت اونو گاییدم و بیدار هم نشده بودو منم دیگه آبم نمیومد .. یواش یواش یه تکونهایی می خورد ولی اون جوری نبود که بفهمه کیری رفته تو کوسش .. یه نیمساعت دیگه گذشت . دلم می خواست مامان زود تر هوشیاری خودشو به دست بیاره . مرگ یک بار شیون یک بار . ولی خیلی خوشبین بودم . تا اینجای قضیه رو به خوبی پیش رفته بودم و از این جا به بعدشو هم می تونستم یه جورایی حلش کنم . کیرم شق تر شده بود . ضرباتو تند تر کرده بودم . دلم می خواست  هوش و بیهوشی از سرش بپرونم . هم بیدارش کنم که بفهمه در کجای کاره و هم با لذت کیر خودم خوابش کنم ولی اینو دیگه به نظرم زمان می برد . بازم دقایق دیگه ای گذشت .. مامان یه ناله هایی می کرد .. -چه خبره اینجا .. نهههههه من خواب می بینم ؟/؟ .. نهههههه خیلی بی حال از پشت به تنم دست می کشید .. -عبدالله .. نهههههه ما که هنوز صیغه نکردیم .. مامان تو خواب دست به دامان این و اون شده بود چند تا جمله می گفت و دوباره ساکت می شد و می خوابید .. لعنتی خیلی بهش خورونده بودم . دفعه بعد بیشتر حالیش می شد و بیدار تر شده بود . -واااایییییی کیوان .. عوضی ..کافر .. نامسلمون .. بیشرم .. با مادرت .. ؟/؟  -مااامااااان جووووووون من کجا هستم . چرا گیج خوابم ؟/؟ آههههههه سرررررم حالم خوب نیست .. حالم خوب نیست .. عفت جون هم داشت با بی حالی حرف می زد .. -بیشرم .. اینو فرو کردی تو اون .. چه جوری حالیت نبود ؟/؟  -مااامااااان من خوابم میاد . نمی دونم دارم چیکار می کنم .. کمکم کن .. -پسر اونو بکش بیرون .. -ماااااماااااان چی رو بکشم بیرون چی داری میگی . سرم گیج میره .. مامان دوباره خوابید و من به گاییدنم ادامه دادم .. هر چند لحظه بیدار می شد و دوباره همون فیلم و نمایش رو بازی می کردم . یه بار که در حالت خواب و بیدار بود سرعت گاییدنمو زیاد کردم و خیسی و غلظت دور و بر کوسش زیاد شده بود ولی جیغ می کشید فریاد می زد بکش بیرون ولی سفت و سخت قفل کردن من و بی حالی مامان این اجازه رو بهش نداد که کیر منو از کوسش بیرون بکشه .. یه بار که دیگه ساکت شده بود من که هنوز هوس داشتم و لحظه به لحظه با این همه گاییدن بازم هوسی تر می شدم دوتا قاچ کون مادرو به دو طرف بازش کرده و کیرمو  با سرعتی زیاد میذاشتم ته کوسش و می کشیدم بیرون . یه وقتی متوجه شدم که خیسی روی کیر من خیلی خیلی زیاد شده و کوسش یه گرمی و داغی خاصی پیدا کرده .. ظاهرا بیدار بود و خوشش میومد ولی هنوز جاش نبود که دستمو رو کنم . احتمالا اونم می خواست منو آزمایش کنه و بفهمه که آیا فیلم اومدم یا نه . برای این که فکرشو بریزونم به هم و خودمو تبرئه کنم دیگه نگاییدمش . سرعتمو کم کردم و رفتم تو فیلم . -آخخخخخخ ماااااماااااان لباسام کو .. سرم چرا گیج می ره . چرا ما به هم چسبیده ایم .. مامان چرا تو لختی . جوابمو نمیدی .. دستامو هم دور کمرش بد جوری چسبونده بودم که کیرم در نیاد . دوباره داغ شده بودم . به خودم فشار می آوردم که آبم نره تو کوس . دوست نداشتم یه برادر یا خواهر بیارم که بچه خودم باشه . مامان دیگه تکون نمی خورد . منم همین طور . نمی دونستم باید چیکار کنم . یه جای کار حس کردم که خیلی داغ شدم . کیرم اون داخل گیر کرده بود . دستامو ول کردم . حالا هر چه تلاش می کردم کیرمو از تو کوس مامان عفت بکشم بیرون در نمیومد . معلوم نبود اون داخل کوسش چی کاشته بود . ولی فکر کنم سنگینی کونش از پهلوها رو کیرم فشار آورده بود و منو پرس کرده بود . حس کردم هر چقدر بخوام جلو گیری کنم  می تونم مانع از خالی شدن نصف آب کیرم شم . پس بهتره اعصابمو خط خطی نکنم و بذارم هر چی می خواد خالی شه خالی شه .. آب کیرم راه افتاد طرف کوس مامان . می دونستم اون بیداره و بیچاره شدم . ولی جیکش در نیومد . حتما متوجه شده که روی ایمان سیمان کشیدم . صبح شد و بیدار شدیم  یعنی می دونستم که هر دو تا بیداریم . خوابم برده بود . اون باید زودتر بیدار شده باشه .. کیرم  بیرون از کوسش بود . من منتظر بودم اون شروع کنه و اونم منتظر حرف زدن من بود . دست زدم به پشت مامان و شونه هاشو تکون دادم . می دونستم خودشو زده به خواب .-مامان مامان بیدار شو .چرا ما این جوری هستیم . مامان چرا این چیزای من روی لحاف تشک ریخته .. مادر بیدار شد و دو دستی زد تو سرش .. -بیچاره بدبخت ! سیاه بخت جهنمی .. منو هم با خودت کشوندی جهنم . این همه تقوا و عبادت منو ریدی رفتی .. -مامان من نمی دونم چیکار کردم .. تو خواب  یه لحظه به نظرم اومد که یکی داره لختم می کنه . هرچی گفتم مامان مامان نکن .. نمی دونم این چه کابوسی بود .. جلو پای مامان به خاک افتادم و گفتم مامان من نمی خواستم این طور شه .. سهوا که گناهی به اسم آدم نوشته نمیشه .. من نمی خوام برم جهنم . -پس من برم ؟/؟ -تو هم که چیزی یادت نمیاد . -یه حرکتایی یادم میاد ولی نمی تونستم تکون بخورم -حتما یه چیزی خوردیم که مسموم شدیم . شانس آوردیم که نمردیم . -ای کاش که می مردیم . واسه این که بتونم حرف بعدی رو بزنم گفتم اتفاقا مامان تو زودتر از من خوابیدی .. چطور شد حالا تو خواب بیدارشدی منو لخت کردی نمی دونم -خفه شو بچه من همچین کاری نکردم -مادرجون غیر ارادی بود یادت نمیاد .. راستی رقیه خانوم زنگ زد و گفت داداشش از لبنان اومده امروز می خوان برن براش شیرینی بخورن . یک زنو میخواد عقد کامل کنه .. به من گفت که بهت بگم که اون مسئله رو کان لم یکن تلقی کن .. من نفهمیدم چی میگه .. مامان یخ شده بود . زیر لب چند تا فحش هم نثار رقیه کرد .. -مامان ! اینم گفت که هر وقت تاریخ عروسی معلوم شد برای ما کارت دعوت می فرسته . عفت جون  زیر لب خیلی آروم گفت که روش زیاد شده دیگه واسش زنگ نمی زنم .. اوخ جووووووون تا اینجای قضیه رو پیش رفته بودم . چه عالی .. مادر برج زهر مار بود . می تونست هر علتی داشته باشه . یکی این که از عبدالله ناراحت شده بود . یکی این که از این که من عفت عفت رو ازش گرفته بودم و یکی دیگه این که کیر من سیرش نکرده بود و اون لحظاتی رو که بیدار بود حسابی کمرشو سنگین کرده بودم . شایدم هر سه علت . هاج و واج به همدیگه نگاه می کردیم . خیلی نسبت بهم سرد شده بود . مثل افسرده ها شده بود . مرتب زیر لب ذکر می گفت و استغفارمی کرد . غروب شد و ازبس عصبی بود تازه یادش اومد که غسل نکرده .. -خدا بگم چیکارت کنه کیوان . دین و ایمان ما رو خرابش کردی .. یاد داستانهای کلیشه ای و تکراری سکس با مامان افتاده بودم که میرن تو حموم و پسره واسه مادره لیف می زنه و بعد تر تیبشو میده . منم یه همچین چیزی تو ذهنم رفته بود . ولی عفت خانوم مثل برق گرفته ها بود و اصلا نمی شد طرفش رفت . خیلی خطرناک نشون می داد . -مامان منم یادم رفت غسل کنم . زیاد وقت نداریم . تو اگه اول بری من وقت کم میارم . می تونیم دو نفری بریم زود غسل کنیم کم نیاریم . ما که به هم محرمیم و دیگه نمی تونیم بهونه بیاریم وقت کم داریم .. -بچه به جای این حرفا زود باش . از دیشب تا حالا همین جور داریم گناه می کنیم . راست میگن بچه ها به جای این که وفا باشن جفا میشن . -مامان اشکال نداره لخت شم که .. عفت خودشو زودتر لخت کرد و گفت زود باش پسر ایمانت در خطره وقت کم داریم .. واییییی مامان که رو تخت بود بیشتر یک طرف بدنشو می دیدم زیر دوش عجب چیزی بود قالب یکسره اش تو دید من قرار داشت .. قبل از این که شیر آبو باز کنه دستشو گذاشت لای پاش و با انگشتش چند قطره آب بر گشتی از کوس یا کونشو که نیمه حل شده نشون می داد کشید بیرون .. -کثافت هنوز بعد از چند ساعت داره می ریزه .. این دیگه چیه .. با خونسردی گفتم چیزی نیست مامان سیمان سفیده -می دونم سیمان روی ایمان کشیدی -مامان جونم رفتم بغلش کردم و خودمو بهش چسبوندم طوری که کیرم به وسط تنش چسبید -مامان نازم چند بار بهت بگم من عمدا این کارو نکردم . تازه تو منو لخت کردی و تو خواب همش می گفتی عبدالله .. عبدالله بیا لباستو در آرم .. مامان عبدالله کیه منظورت چی بود .. نکنه همین داداش رقیه بود که امروز رفته خواستگاری -بچه مزخرف نگو .. مادرت دیگه ازش گذشته .. -مامان کی میگه ازت گذشته تو خیلی خوشگل و ناز و تو دل برو هستی . اگه مامانم نبودی می گفتم زنم شو . اصلا نشون نمیده بیست سال ازم بزرگتر باشی . بگو منو بخشیدی . طوری بغلش کرده کیرم بهش چسبیده بود که نه می تونست خودشو از سمت جلو از دستم خلاص کنه و پشتشم که دیوار و کاشی حموم بود . -کیوان ولم کن . بسه دیگه . دیشبو بهونه داشتی که خواب بودی الان دیگه چیه . الان چه عذر و بهونه ای داری . من ولش کردم . تنش می لرزید . لباشو به لبام چسبونده بودم و طوری اونو می بوسیدم که انگار دارم دوست دخترمو یا عشقمو می بوسم . -مامان حالت خوب نیست ؟/؟ چرا می لرزی ؟/؟ -نکن .. کیوان نکن . پایه های ایمانم داره می ارزه . منم در حالی که کیرمو تکون می دادم گفتم مامان خایه های سیمانم داره می لرزه .. دیگه جوابمو نداد . مثل سابق نمی گفت بی تربیت . لبمو گذاشتم رو سینه هاش . چه جوجوهای آبداری . نوکشون تازه بود و سابیدگی زیادی نداشت . دور نوک و قسمت بالای سینه اش کبودی خاصی نداشت . سینه هاش یه حالت سفتی خاصی داشته که لذ ت می بردم اونا رو تو چنگم می گرفتم .-کیوان نکن . نمی دونی چقدر گناه داره . حرامه باید جواب پس بدیم . یواش یواش از سینه هاش اومدم پایین تر نوک زبونمو گذاشتم لای نافش و واسه اینکه گردنم درد نگیره و بعدا بتونم رو کوسش تسلط داشته باشم رو زمین زانو زدم و سرمو درست روبروی کوسش قرار دادم . -ماما برو عقب تر به دیوار تکیه بده پاهات درد نگیره . اون آدم خشن و سختگیر به نظر نرم می رسید . پاهاشو به دو طرف باز کردم . پشتش به دیواره حموم تکیه داشت . زبونمو گذاشتم رو کوسش . لبه هاشو از دو طرف باز کرده و زبونو اول فرو کردم تو کوس و وقتی حسابی یه گشت و گذاری توی همون اوایل کوسش زدم چوچوله و قسمت بالای کوسشو میون دو تا لبام قرار داده و با دندوناو لب و زبونم کوسشو میک می زدم . با این که گردنم درد گرفته بود ولی دو تا از انگشتامو هم از بغل فرو کرده بودم تو کوس .. -کیوان .. خواهش می کنم ولم کن . حرامه .. گناه کبیره هست . کفاره داره . باید مظلمه بدیم . -مامان چی داری میگی . الان چه فرقی با بچگی ام داره ؟/؟ اون موقع هم سینه هاتو می خوردم حالا هم می خوام بخورم . اون موقع بهم شیر می دادی من حالا بهت کیر میدم -خیلی بد دهن شدی کیوان . من تو رو این طور تربیت نکردم .. -مامان راستشو بگو مامان با ایمان این عبدالله خان کی بود که وقتی تو خواب داشتی با هام حال می کردی اسمشو می بردی -تو که گفتی هوش نبودی و خمار بودی -خب بیهوش که نبودم . یواش یواش یه چیزایی یادم اومد . ضربه مغزی که نشدم . مامان همین جور شل و شل و شل تر شد در همون حالتی که ایستاده و صد و هشتاد درجه و چسبیده به دیوار قرار داشت مستقیم به طرف زمین کشیده شد و یک زاویه نود درجه درست کرد . یعنی لحظاتی بعد پشتش به دیوار تکیه داشت وپاهاش روی زمین . در یه حالتی قرار گرفته بود که باید تغییرش می داد م چون این جوری نمی تونستم بکنم تو کوسش . دستاشو گذاشته بود جلو صورتش و مثلا خجالت می کشید . جفت پاهاشو گرفته و اونو رو زمین درازش کردم . می دونستم بد جوری کف کیر منه و یه جورایی دلش می خواد وگرنه روز گار منو سیاه می کرد . از اون طرف بر نامه اش با عبدالله عرب صفت بهم خورده بود و کفری بود مجبور بود یه جورایی خودشو آروم کنه .. کوسش چه باد و ورمی کرده بود . بالای کوس همون قسمت گوشتی رو میگم . قبل از این که برم پایین ترو میک بزنم یه دهن سیر همون قسمتو خوردم . مامان در حال کوس دادن هم رفت بالای منبر -عفت جون اگه دوست داری برات عبا و عمامه هم بیارم تا اصالت آخوندی رو حفظ کرده به جا بیاری .. ولی اون کوس شرات خودشو همین طور بیان می کرد . -کیوان .. آتیش جهنمو برای هر دو نفرمون تضمین کردی . گناه و لذتش شیرینه . برای چند لحظه هست ولی آتش عذابش جاودانیه .. سخته .. -مامان مطمئن باش شیرینی گناه من و تو فقط برای چند لحظه نیست . یه خیلی از این کارا می کنیم تا دیگه زیاد دلت نسوزه .. حداقل حالا که می خوای بری جهنم ارزششو داشته باشه . جفت دستاش همچنان رو صورتش قرار داشت . می دونستم درجه کیر خواهی اون بیشتر از درجه کیر نخواهیشه .. بالاخره یه چیزی باید تو کوسش فرو می رفت . من که سهل بود اگه اون لحظه یه اسب هم گیر می آورد این مامان مومن و مذهبی ما باید کیراسبه رو می فرستاد تو کوسش . با این حال یه خورده استرس بهم دست داد و گفتم تا پشیمون نشده کارو یک سره کنم . دیگه قال قضیه رو بکنم .  هدف رو هم نگاه نکردم . با همون ضرب اول کیرم رفت تا ته کوس مامان عفت .. -آخخخخخخخ ... -جااااااااان .. یه دو سه سانتی سرش با دیوار فاصله داشت . در اثر فشار ضربه و نیروی عکس العملی رفت خودشو عقب بکشه که سرش خورد به دیوار .-مامان فدات شم دردت گرفت . -کیوان خیلی بد و بد جنسی .. من دلم درد گرفته .. روحمو زخمی کردی . این ضربه ها که چیزی نیست . می خواستم به دین و ایمان و پاکدامنی تو افتخار کنم خودم دیگه بی عصمت و بی عفت شدم . -مامان راستشو بگو . خوشت نمیاد ؟/؟ لذت نمی بری ؟/؟ -آدم که تو زندگیش نباید فقط دنبال خوشیهای خودش باشه .. -مامان چون چقدر گریه ؟/؟ چقدر غم ! یادم میاد بابا آخرا که تو بستر بیماری افتاده بود واسم تعریف می کرد که این پدر سوخته ها زمان شاه چه جوری مردمو گول زدند . می گفتند چرا تاسوعا و عاشورا عزا می گیرین در حالی که یزید زمان داره حکومت می کنه . این روضه خونی زمانی ارزش داره که شما رو به هیجان بیاره با ظلم بجنگین این همه گریه نکنین .. بعدش تعریف می کرد می گفت حالا ببین دوباره همون آش و همون کاسه . خرشون که از پل گذشت همون گریه کردنهای مصنوعی بدون استفاده معنوی واسه کسی که هزار و چهار صد سال پیش شهید شده جاش تو بهشته ولی ما همین طور باید اسیر دست یزید زمان باشیم . گریه می کنیم ولی به حال خودمون گریه نمی کنیم . مامان پس ما کی باید بخندیم ؟/؟ کی باید شاد باشیم و کیف کنیم . کیف کردن که همش نباید مال اون آخوندای عوضی روضه خون باشه که مردمو گریه میارن و خودشون پشت پرده حال می کنن و هزار جور گرونی درست می کنن . ماشین پراید رو به ایرانی زحمتکش می فروشند ده میلیون و لی به اون سوری عرب میدن دو سه میلیون که بر علیه ظلم قیام نکنه .. بیا مامان جان با این کیرم حال کن و این مذهبی که اینا دارن تعریف می کنند همون بهتره که من رو ایمانت سیمان بکشم .. -تو که این کارو کردی -کومامانی هنوز اول راهه سفر دنباله داره . با این چوچوله تر و تمیز و درشتی که داری و گوشتای پهلوی کوس نشون می ده باید هوست زیاد باشه .. کف دستامو گذاشته بودم رو زمین و به طور عمود بدنمو رو به پایین به حرکت در آورده و کیرمو با اصطکاک شدید فرو می کردم تو کوس عفت جون و بیرون می کشیدمش . هر چند تا ضربه کیرو می کشیدم بیرون و اونو جلوی صورت مامان می گرفتم و می گفتم ببین مادر جان خیسی های هوس تو و این لک های سفید تو روش نشسته .. از این روشن تر ؟/؟ این که آب کیر من نیست محصول کوس خودته .. عفت خانوم سر تکون می داد . -مامان این قدر دیگه مذهبی خشک نباش . کوست که خیلی تره . لبامو چفت کردم که حواسم به گاییدن مامان و حال دادن به اون باشه . -آخخخخخخ کیوان باورم نمیشه .. باورم نمیشه  -مامان تو رو ارضات می کنم .. ارگاسمت می کنم .. حالا میخواد باورت بشه میخواد نشه . فعلا این حقیقتو که کیرم تو کوسته باورت بشه .. حالشو ببر .. دوباره لبامو بستم . اصلا نمیذاره این مامانه .. بازم داشت ورد و دعا می خوند . -مامان نترس من که نمی خوام پرده تو جر بدم . کیرم که خیلی روون رفته تو کوست مامان و مامانی و مشتی داره حال میده .. باید خیلی وقت پیشا شروع می کردیم که اعصابت آروم بگیره . دیگه خیلی حشری و عصبی شده بودم . دوست داشتم عفت جون هم یه شور و حالی از خودش نشون بده . کمرشو گرفته و از جا بلندش کردم . -مامان جفت کف دستاتو بچسبون به دیوار و خودتو نیم قمبل کن . طوری سرش داد زده بودم که خودم ناراحت شدم ولی بهتر شد اون جا رفت و شایدم از ترسش بود که یه خورده زانوهاشو خم کرد و در یک حالت نیم سگی کونشو گرفت طرف کیر من . -حالا شد یه چیزی کف دستمو گذاشتم رو کوس مامان و با یه چنگ جانانه خیسی های کوسشو می کشیدم بالا و انگشتامو لیس می زدم .. دیدم نه این مامان خشک مذهبی ما کوسش خشک بشو نیست . کیرمو مثل یک اهرم و جک بالا برنده فرو کردم تو کوسش . خودمو به مامان چسبوندم و با یه دستم سینه هاشو مالش می دادم . -مامان خودتو بنداز رو من . سنگینی خودتو از پشت بنداز رو من . ول کن خودتو تا می تونی حال کن . کیریه که داره میره تو کوست . نجس که شدی . جهنمی هم که شدی . پس حالا بیا تو بهشت کیر من و به موقعش بهت عسل هم میدم .. -اووووووفففففف ... نههههههه ... نههههههه -دیدی مامان چقدر مزه میده و خودت نمی خواستی ؟/؟ -نه .. نه ... به این قیمت نه .. سی سال عبادت منو یک شبه خرابش کردی . مامان دستاشو محکم به دیوار فشرده بود تا با ضربه های که رو به جلو و کونش می زدم که کیرمو بفرستم ته کوسش  سرش به دیوار نخوره . حالت چشاش و حرکاتش نشون می داد که تونستم مامانو سر به راهش کنم . -عفت جون بگو که خوشت میاد . بگو که حال می کنی .. بگو بگو .. رو مادرجونم خم شده و تنمو به کمرش چسبوندم . از پهلو دستمو گذاشته بودم رو کوسش و لبمو رو صورت و بعد هم لبش . مامان چشاشو طوری بهم می فشرد که می دونستم از فشار هوس زیاده و نمی دونه چیکار کنه .  چند دقیقه تمام داشتم یه سره می گاییدمش . پس از جست و خیزای زیادی که داشت آروم گرفت ..  -مامان تو کوست آب بریزم ؟/؟ خطرکه نداره ؟/؟ .. در حالی که صداش می لرزید و می نالید بهم گفت تو که دیشب کارتو کردی .. حتما ایرادی نداره .. خودت می دونی . خودت باید جواب پس بدی .. -جووووووون ماااااماااااان قربون کوسسسسسست .. تو راضی باش جوابش با من . دیگه فهمیدم که عفت جونمو سر حال سر حالش کردم . همون ایستاده و چسبیده به دیوار اونو مورد حملات چپ و راست خودم قرار دادم . دستامو از جاهای دیگه ورداشته انداختمش رو کون مامان . -مامان چه کونی داری . فکر کنم همون یه سال اول ازدواج ازش کار کشیده باشی . -نه کیوان همون یه سال اول هم شانس نداشتم . بابات همش بود تو جبهه . -قربونت عفت جون . این بیست سالی خوب حفظش کردی . از این به بعد من میشم کفیل و قیمش و سرپرستش . قول میدم که خوب ازش نگهداری کنم و خوب بهش برسم . آب و کودش هم به راهه . نمی دونستم عفت جون رو چه اطمینانی بهم میگه که آبمو بریم تو کوسش ولی این کارو انجام دادم . کوس مامان یه خیسی خاصی پیدا کرده بود و سنگین تر به نظر می رسید . ظاهرا آبش اومده بود و چه لذتی داشت گاییدن این کوس وقتی که کیرمو می فرستادم تا ته بیضه هام هم می چسبید به لبه های کوس مامان عفت . کف دستمو گذاشتم رو بیضه هام و اونو به کوس عفت جون چسبونده و کیرمو هم آروم تو کوسش حرکت می دادم . چشامو بسته بودم و غرق در لذت خالی شدن آب کیرم تو کوس مامان بودم . چه آرامشی . دیگه این بار  خلاف دیشب با آرامش انجام شد . با لذت و بدون استرس . وقتی آخرین قطره منی رو تو کوسش خالی کردم اصلا دلم نمیومد کیرمو بکشم بیرون . وقتی هم که کشیدمش بیرون سیل آب بود که از کوس مامان سرازیر شد و ریخت رو پاهاش .. یه لیفی به بدنمون زده آب کشیدیم و اومدیم بیرون .. موهامونو خشک کردیم . هنوز لباسی به تن نکرده بودیم که واسه پاچه خواری گفتم -عفت جون یادمون رفت غسل کنیم -باشه یه سره کار می کنیم . یه دوساعت دیگه که رفتیم حموم غسل می کنیم . سر در نمی آوردم چی داره میگه .. ولی دیدم مامان رفت سر ضبط و سی دی و یه نوار گذاشت داخلش با کلی آهنگهای شاد . اون با همون هیکل ناز و لختش شروع کرد به رقصیدن و چه قشنگ هم می رقصید . داشتم به این فکر می کردم که مامان کی وقت کرده این یه ماهی رو به عشق کیر عبدالله خان بره دنبال آموزش این چیزا . ولی هر چه بود که خیلی باحال می رقصید . ظاهرا این سیمانی که رو ایمانش کشیده بودم کاملا خشک شده بود . طوری کونشو می گردوند و همگام با آهنگ می رقصید که کیر من حسابی شق کرده بود . شبیه شمشیر سر به هوا شده بود . وای کون قمبل کرده مامان آتیش به جونم زده بود و به جای این که در رقص باهاش همکاری کنم خودمو به کونش می چسبوندم . مامان طوری با آهنگهای شاد می رقصید که من داشتم شاخ در می آوردم . این سیمان بد جوری سفت شده بود . -مامان خیلی معرکه ای . حالا داری میشی مامان دوست داشتنی . ایمان به این میگن . اینه .. مامان مذهبی اییییییینه . تو اگه الان پیش یه مرد غریبه از این کارا می کردی حرام بود .. اوفففففف بیا جلوتر بیا بیا .. کمرشو گرفته ووسط تنمو به کونش چسبونده کیرمو کردم تو کوسش . مامان دیگه کرم رقص تو تنش وول می خورد و باید هر جوری بود قر می ریخت . همونجوری که کرده بودم تو کوسش و می گاییدمش داشت با حرکتای کون و کپلش منو هم به حرکت وا می داشت . -مامان کوست و داخل شکمت درد نمی گیره ؟/؟ چون طوری با حرکت چرخشی کونش کیرمو داخل کوسش پیچونده بود که حس می کردم کیرم از وسط داره نصف میشه و یه حالت ساندویچی رو پیدا کرده که یکی داره اونو از کمره اش گاز می زنه . دیدم نمیشه . اونو محکم چسبیده و انداختمش رو تخت .. دیگه از حال رفته بود -مامان جون مامان حشری من نه به اون جا نماز آب کشیدنت و نه به این از هول هلیم تو دیگ افتادنت . من و تو اینجاییم وتا ابد می تونیم تو بغل هم حال کنیم . اونو خوابوندمش رو تخت تا عقده های این چند ساله رو روش خالی کنم . هر چند دیشب تا حالا خیلی خالی کرده بودم . -مامان این قدر باید کیرمو ساکش بزنی تا از اینی هم که هست کلفت ترش کنی . تا صبح اونو فرو می کنم تو کوست باشه و درش نیاری .. با لبخنداش داشت بهم می گفت که هر کاری که دارم می کنم درسته . از اون تخت فنری های قدیمی باحال بود که وقتی مامانو روش می گاییدم دوتایی مون می رفتیم پایین و میومدیم بالا . چه حالی می داد . یه خورده جلوی ضربه کیر به کوسو می گرفت ولی وقت واسه حال کردن زیاد داشتیم . -مامان حرف بزن بگو که با کیر کیوان داری حال می کنی .. بگو که تا حالا اشتباه می کردی .. بگو مامان .. -عزیزم دارم لذت می برم .. دارم کیف می کنم .. بهشت دنیا تو کوسسسسمه .. ولی می دونم من و دو هر دو تا مون می سوزیم . خودمو محکم تر بهش چسبونده و گفتم عفت جون .. ببین دیگه عفتی نیست . هر دو تا مون داغ داغیم راست گفتی که داریم می سوزیم . پس بذار خوب خوب بسوزیم . -اووووووووخخخخخخخ کیوان . کوسسسسسم . نههههههه  اندازه بیست سال بهم حال دادی .. بکن منو .. بکن .. می خوام همه چی رو فراموش کنم . -تو فقط جون بخواه مامان . همیشه همیشه در خدمتتم . -کیوان بریم پایین بریم پایین تخت . من میخوام بیام روت . می خوام کوسمو بذارم رو سر کیرت . هر جوری می خوام فشارش بدم . کوسمو می گم . حالا که خاروندیش می خوام اون جوری که خودم می دونم و می تونم خارششو بگیرم . این تخت برای وقت سیری و اول گرسنگی حال میده . فعلا اشتهام خیلی زیاده . -مامان هر چی اشتهات زیاد باشه همین یه کیر من باید سیرت کنه و حواست هم باشه که هر نوع ویتامینی که بخوای تو کیر من وجود داره . اومد رو سر کیرم نشست و چه نشستنی  . دستشو رو لبه تحت گذاشت و خودشو رو کیرمن حرکت می داد . مثل یه ورزشکار نو جوون شده بود . -مامان یادت باشه هنوز غسل نکردی ها . گردنت هست .. اگه غسل می کردیم الان سکس ما حلال حلال بود . -پسر گناه داری می کنی دیگه مسخره نکن . گناهت زیاد تر میشه . اصرار و تاکید بر گناه جرم آدمو زیاد می کنه . -آخ مامان . مامان مذهبی من . اگه من تو رو نداشتم چیکار می کردم . فقط یادت باشه مامان جونم یه بار ار گاسم شدی و بار دوم ارضا شدنت سخت تره اگه می تونی یه خورده بیشتر تمر کز کنی بد نیست . رو زمین دراز کشیده بودم و مامان رو من سوار بود . هنوز کار های زیادی مونده بود که باید باهاش انجام می دادم . یعنی تا حالا بیشترین بهره رو از کوسش برده بودم -مامان یادت باشه سر تا پاتو نلیسیدم . باید همه جاتو سیر سیر بخورم . خودتم می دونی که اشتهام چقدر زیاده . منم که سیر میشم چند ساعت بعد دوباره گرسنه ام میشه . کون مامانو از تو در شیشه ای رو برو که مال میز تلویزیون بود می دیدم . یه خورده که دقت کردم شفاف ترشو از تو کمد ایستاده ظرف دکوری می دیدم که ته اون آینه کاری شده بود . -مامان ارشادم کن . ارشادم کن . -ارشادت اینه که به خاطر این گناه نا بخشودنی که انجام دادی باید تا صبح بیدار باشی و منو بکنی .. دو تا از انگشتامو گذاشته بودم رو چوچوله و بالاش و در حالی که کیرم با حرکتای کوسش می رفت توش و بر می گشت با انگشتام هم هوسشو زیاد می کردم . بیحس و سست شده بود . با چشاش ازم کمک می خواست . کمرشو گرفته و اونو از زمین بلندش کرده و گرفتمش رو هوا . یه خورده رو هوا گاییدمش . اونو گذاشتمش رو زمین و کوسشو میک زدم و سینه ها و تمام بدنشو اون جوری که دوست داشتم سیر سیر لیسیدم . دیگه نمی دونستم چیکار کنم . از روبرو هم گاییدمش .. عجب خوش اشتهایی شده بود این مامان . نمی دونم چرا زود تر ارضا نمی شد تا بتونم تو کوسش آب بریزم . البته یه بار با کیرم ارگاسمش کرده بودم .. یاد یکی از فیلمهای سوپر یا همون سکسی افتاده بودم که آقاهه انگشتاشو کرده بود تو کوس خانومه و تند و تند میذاشت توش و درش می آورد و زنه خیلی زود ارگاسم شد و آبشم عین فواره ریخت بیرون .. هرچند شاید خالی بندی بوده باشه .. یا ادرار بوده یا حقه فیلمبرداری .. ولی یه احتمال هم داشت درست باشه . وقتی شروع کردم به استفاده از این فن و انگشت شستمم رو هم گذاشتم بالای کوسش تا به عنوان یک تکیه گاه , ضربات اون چهار انگشت دیگه رو کاری ترش کنه ,  دیگه عفت جونم شروع کرد به جیغ و داد کشیدن .. -کیوان .. ولم کن منو کشتی .. دارم آب میشم کوسسسسم دیگه رفت واسه خودش .. داره میاد .. داره می ریزه .. خالی کردم .. جوووووون جوووون .. کیرتو می خوام . کیرتو میخوام .. کیرتو میخوام . آبتو می خوام .. آبتو . -مامان حواست هست تو هنوز یائسه نشدی ها . -تو از کجا می دونی . -مامان من آمار این نوار بهداشتی هاتو دارم .. رفت چیزی بگه که پشیمون شد .. کیرم هنوز تو کوسش نرفته از بس دچار هیجان و لذت شده بود با همون تماس با بیرون کوسش داشت آبشو خالی می کرد . -مامان مامان داره میاد .زود باش . بفرست تو کوس . حروم میشه . کیرمو کردم تو کوس داغ مامان عفت .. جاااااان انگار شیر آبو باز کرده باشم . هم شیر روون بود و هم آب . -ماااااماااااااان خیلی حال میده . -حالشو ببر کیوان . دیگه نگو مامانم خیلی خشکه .. -مامان تو که دریایی . اقیانوسی .. کوست که دیگه حرف نداره خیس خیسه . -بریز بریز هرچی خالی می کنی پر نمیشه .. پر نمیشه .. رو عفت جون دراز کشیدم . همون رو زمین تو بغل هم خوابیدیم .  نزدیک ظهر از خواب بیدار شدیم . -مامان مامان پاشو هنوز غسل نکردیم .  -خیلی بلایی کیوان حالا داری منو دست میندازی ؟/؟ -نه مامان جون یه سکس حلال داشته باشیم بهتر از اینه که نجس باشیم و سکس کنیم . یعنی پاک باشیم و سکس کنیم ثوابش بیشتره . تو که خودت با ایمانی . این چیزا رو باید وارد باشی . -حالا کیوان بیا یه بر نامه دیگه هم بریم بعدش میریم حموم و دیگه واسه بعد از ظهر خودمونو نجس نمی کنیم . -مامان تو حموم هم باید کاری انجام بدیم .. -خیلی می چسبه اول ماساژ با دست بعد ماساژ با کیر و بعدش هم که معلومه .  -مامانی کون ... کون .. کون یادم رفت .  نگو حرامه .. نگو کراهت داره .. عفت جونم .. بگو بگو .. گاییدن کون هم حلاله .  -چی بگم دوست داری احکام رو دروغ  و وارو جلوه بدم ؟/؟ مسئولیت شرعی خودمو چیکار کنم .. دستمو گذاشتم رو کوس خیس مامانو و یه خورده با چاک کونش بازی کردم و گفتم مامانی عیبی نداره تخفیف بیا .... چشمم رو میز توالت خورد به قرص ضد بار داری .. ناقلا به خاطر احتمالی که میداد با عبدالله آمیزش داشته باشه قرص ضد بار داری می خورد . -مامان یه فتوای خوب بده -پسرم من مسئولیت شرعی دارم .. -با کوس هم مخالف بودی اولش دیگه .. -ولی خب نفس گاییدن کوس که حرام نبود .. داشتم حس می کردم که عفت داره دوباره قاطی می کنه . کیرمو به سوراخ کون مامان که خوب خیس و آماده اش کرده بودم چسبوندم و با یه فشار جیغشو بردم آسمون و کیرو با مکافات گذاشتم تو کونش . طوری هم فشار داده اونو داشتم که نتونه کونشو تکون بده . خوب که کیرم تو کونش مستقر شد گفتم اینم اون فتوایی که دلت نمیومد صادر کنی . تا کی صبر کنم تا تصمیم بگیری . سیلی نقد به از حلوای نسیه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

24 نظرات:

ناشناس گفت...

امبر جان
دستت درد نکنه ، خیلی عالی بود .
از این زن مومن ها هر چی بنویسی ، باز کم نوشتی .
ارادتمند - مهرداد

ایرانی گفت...

شب و آخر هفته همه شما عزیزان خوش و خرم باد . امیدوارم حال همگی شما مثل حال من نباشه و سالم و تندرست باشید . بازم هفته ای دیگه از عمر ما گذشت . یه سری با هم دوست شدند یه سری از هم دور شدند ولی اون چیزی که عوض نمیشه خوبیهاست که همیشه خوبه ..دعا می کنم که آدمای بد از بدیها دورشن و از کرده هاشون پشیمون . بی وفا ها ارزش وفا رو بدونن !!!!!!!!!!خدا مشکل دوستان عزیزی مثل گالری آذین رو رفع کنه ..راهی پیدا بشه که آدما بتونن احساس خودشونو بهم بگن . به درد هم برسن ..از هم فرار نکنن ..از بعضی عادت ها ی خوب فرار نکنن . دل همو نشکنن . بعضی وقتا آدم غرق یه رویا میشه . رویایی که از هزاران واقعیت براش شیرینه . رویا همش خواب و خیال نیست . گاهی آدمو به زندگی و واقعیتها امید وار می کنه. اصلا خود واقعیته .اگه همدیگه رو دوست داشته باشیم . اگه به هم فرصت بدیم که عقاید و خواسته هامونو با هم درمیون بذاریم .. رویا میتونه واقعیت باشه اگه زیباییهای درونمو نو ببینیم یعنی فقط مال خودمونو نه ..مال بقیه آدما رو هم ببینیم و خودخواه نباشیم . بعضی ها هم از رویا می گریزند و هم از واقعیت ..اگه خودمون خوب ومنطقی باشیم چقدر خوبه ما آدما رو همونجوری که هستند دوست داشته باشیم . اگه این کارو بکنیم مطمئن باشین اون آدمی که ما دوستش داریم شاید یه روزی همونی که باید بشه میشه ..ما همش از بی رحمی دنیا میگیم ..دنیا کیه ؟ چیه ؟ ما خودمون هستیم . این دوروزی فقط سراب عشقو نوشتم . دلهای همه تون پرنور باد و امیدوارم اونی که با تمام وجود صداش می زنین و بارها صداش زدین به ندای قلبتون جواب بده . خدا یار و یاور همگی باد ...ایرانی

ایرانی گفت...

مهرداد جان خسته نباشی . ممنونم از پیامت .درواقع باید گفت که این زن ها مومن نما هستند . حتی زن های محجبه ای که نجیب هم باشند اما در مقابل ظلم و ظالم کمر خم کرده و دولا و راست می شوند باز هم مومن نما هستند . برقرار باشی ...ایرانی

sara گفت...

سلام بابت حرفهای انروزم معذرت میخوام.فراموششون کن.

sara گفت...

آفرین به این همه سرعت چقدر داستااااااااان!!!!من اینا رو کی بخونم بابا به فکر انگشتای خودت نیستی که به فکر ما کنکوریا باش:)

دلفین گفت...

دادشم دستت درست ای کاش رقیه هم میووردی روکار

ایرانی گفت...

سلام سارای عزیز ! تو حرف بدی نزدی که من ازت ناراحت باشم . درهرحال من باید ازت معذرت بخوام که دوماه پیش باید اون متنو مستقیما ازت دریافت می کردم که در همچین روزی راهی برای پاسخ مستقیم می داشتم اگه متوجه منظورم نشدی این دوسه روزی یه جوری واضح تر به یه نحوی بیانش می کنم .شاید یه جوری بشه با این مشکل مبارزه کرد . امیدوارم پیامها مو در زیر داستان سراب عشق خونده باشی . من فقط به یک قسمت از حرف و تصمیمت اعتراض داشتم چون به عنوان یک همراه , خوبی تو رو می خوام ودریک مورد دیگر که با هم احساس مشترکی داشتیم . این دوروزی خیلی کم کار بودم . دیروز از نظر روحی و امروز از نظر جسمی روحی یه جوری بودم . امیدوارم زودتر از کابوس امتحان خلاص شی و یک پایان خوشی برات داشته باشه . خیلی خوشحالم که با همه مشکلاتت بازم این مجموعه ومنو فراموش نمی کنی بااین که یه احساسی به من می گفت همین دور و برایی ولی همش پیش خودم می گفتم من چطور می تونم برای دوستان خوبم در این مجموعه چه دختر و پسر همراه خوبی باشم . باورکن بعضی وقتا بازی با کلمات واسه این که منظورتو به یکی و فقط یکی برسونی خیلی مشکله ومی دونم که تو با هوش و ذکاوت بالای خودت به خوبی متوجه نوشته هام وهدف (از) اونا در هر وضعیتی میشی . سپاسگزارم که درکم می کنی . بیشتر تلاش کن . رقابت واسه قبولی خیلی زیاد شده . ولی هرچی بشه برای من همون سارایی هستی که دکترای اخلاق داشته واز نظر فرهنگی وجه مشترک زیادی با هم داریم . هرچند که تو سهمیه بهشتی و من سهمیه جهنم هستم . در اولین پیام خودم در بالا یک پسوند تر رو از کلمه شیرین جا انداختم ... در قسمت رویا و واقعیت ..باز هم برای همه درد مندان دعا می کنم و برای دوست عزیزم گالری نازنین که بر سه دوراهی که چه عرض کنم چند راهی گیر کرده ولی خدا خیلی بزرگتر از این حرفاست . سارای محترم و مهربان و نجیب روز و روزگارت خوش ...ایرانی

hero گفت...

tnx very good

ایرانی گفت...

سلام دلفین جان ..اتفاقا به فکرم رسیده بود که پسره ترتیب رقیه خانم را هم بده ولی زیاد طولانی می شد و از طرفی داداش جیبر هم صحبت مامان و پسرشو کرده بود و منم دلم پیش داستانهای دیگه بود . ممنونم ازت شب خوش ...ایرانی

ایرانی گفت...

منم خیلی خیلی ازت متشکرم هروی دوست داشتنی و گلم . شاد باشی ...ایرانی

sara گفت...

?????!!!!!!!!!!!بعد بگو حرفهای من ابهام داره

ایرانی گفت...

سارای دوست داشتنی دلفین گلم و همه دوستان ویاران باوفا.. من از ساعت 6 تا 12 شب یعنی 18 تا 24 هستم مهمونی . اگه پاسخ نظری در این 6 ساعت به تاخیر افتاد علتش همینه ولی خب فعلا که خبری نیست . امشب علاوه بر داستانهای دنباله دار یک عروس و هزار داماد ..نقاب انتقام و زن نامریی که منتشر می کنم یه داستان احساسی و غیر سکسی چهار قسمتی به اسم دوستی یا عشق رو هم میذارم . هر چهار قسمتشو با هم . اون چهار تا تیکه رو که همه شو امروز صبح نوشتم الان هم می تونم بذارم ولی واسه این که طرفداران سکس به این امید که سکسیه شروع کنن به خوندنش و واسه یه لحظه هم که شده حالشون گرفته شه ترجیح دادم امشب با بقیه قاطی کنم . که چند تا اونجوری هم درکنارش باشه . سارای عزیز تو هم خوب درساتو بخون و یه وقتی نگی ایرانی باعث کم حوصلگی تو شده . همگی موفق باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارا جان ! پیام کوچولوی تو رو بعد از انتشار پیام گنده خودم دیدم و منتشرکردم . منظورم از بی وفاها !!!!! یه شخص مونث خاصی بود که از جدایی و فرار می گفت و علامت تعجب در واقع برای رفع ابهام و ضد ایهام بود . اون علامت سوال هم یه چیزی تو همین مایه هاست فکرکنم ذیل یه داستان دیگه بود که اگه دیدمش توضیحشو میدم . همیشه شاد و خندان و سالم و سر حال باشی ...ایرانی

sara گفت...

امیدوارم بهت خوش بگذره.
من که با این حرفهات کاملا گیج شدم پشت هر جملت nتا معنی وجود داره!!!!!داستانها رو اینجوری مینویسی ولی نظرها رو اینجوری ننویس دو ساعت داشتم معادلات میخوندم حالا هم باید جمله های شما رو تفسیر کنم.(خداییش از متن کلیله و دمنه هم سختتره:D)

ایرانی گفت...

سارای گلم سلام . یه خورده زودتر برگشتم .ببین ساراجان من که خیلی روشن توضیح دادم . می خوام یه خورده واضح تر بگم و تا یکی دو ساعت دیگه یه جورایی هم روشن تر از این میشه . از معادله صحبت کردی . یک معادله یه حل یا راه حل مشترکی داره . مثلا در کنکور اگه یه معادله بدن ممکنه نصف شرکت کنندگان یا یک سوم و یک چهارم به هرحال درصدی اونو حل کنند ولی من گاهی اوقات می خوام اون معادله رو فقط خودت حل کنی .راه حل این معادلات یعنی معادلات من دست خودت و اندیشه های خودته . بازم بهتر بگم این که حالا رو نمی دونم ولی هر فکریا عادت مثبتی رو که چند روز پیش داشتی در اون عقیده باهات مشترکم و به اصطلاح دل به دل راه داره . سارای عزیز من خیلی ساده می نویسم ولی دوست دارم با یه تله پاتی اندیشه های همو بخونیم . بین داستانها ونظرات هم وجوه مشترک زیادیه . منتها این تویی که باید اون کلمات و نکات مهم رو استخراج کنی . خودتو خسته نکن . اول به درسهات برس . چون می دونم به داستانهای غیر سکسی توجه بیشتری داری و همچنین خیلی از خوانندگان ما این جورین یه داستان ساده و بی سرانجام به اسم دوستی یا عشق نوشتم که حدود یک ساعت دیگه منتشرش می کنم . یه دوستی داشتم که اتفاقا هم اون و هم دوست دخترش هردو تاشون دانشجو بودند . دختره بهش گفت من دارم یه جورایی بهت عادت می کنم برای همین بهتره که دیگه همدیگه رو نبینیم . دوستم داشت شاخ در می آورد . البته در نیاورد . واسه همین به دوست دخترش گفت بی وفا سنگدل . حالا چند روزه ندیدمش و نمی دونم چیکار می کنه . شایدم با هم خوب شده باشن . ولی کار دختره عجیبه . تو که خودت استادی یه خورده که تشریحی کار کردی تست رو فراموش نکن . بیشتر این کتابهای تست شبیه همند ولی در مورد بعضی از آشنایان این مدرسان شریف خیلی معجزه کرده ..شبت خوش و منم یه دوری بزنم این طرف و اون طرف ..برم چند قسمت قبل زن نامرئی رو بخونم چند تا اسم یادم رفته چون برای قسمت بعدی لازمش دارم .پس یادت نره این نظراتو هر جوری که باب میلته تفسیرش کن درسته . مثل فال حافظ ..شاد و پیروز باشی و موندگار !!!!!(این علامت تعجب مال موندگاره و با نوعی ایهام ). خدا نگه دار ...ایرانی

ناشناس گفت...

عالی بود

ایرانی جان یک داستان خونده بودم با نام جوراب سارا خانم دو قسمت اومد بعد وبلاگش بسته شد
میشه خواهش کنم بازنویسیش کنید

بابت زحماتتون ممنون

ایرانی گفت...

سلام به دوست خوب آشنا .. من خودم این داستانو نخوندم و نمی دونم در کدوم وبلاگه ولی به نظرم اسمش برام آشناست . یه جایی به چشمم خورده . در حال حاضر این داستانهای خودمون منو مشغول کرده و اگه هم یه روزی بخوام انجام وظیفه کنم و ادامه اش بدم میشه برای چند ماه بعد که این داستانهای فعلی چند تاشون تموم شه بعد ازسه چهار تا داستان دیگه اونو شروع کنم . این خانوم مهندس هم ازبس تقاضا زیاد بود من ادامه اش دادم و بعدا متوجه شدم دو قسمت دیگه هم داشته که چون خیلی جلو رفته بودم دیگه اون دو قسمتو بی خیالش شدم . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

sara گفت...

اخه من طوری که خودم دوست دارم تفسیرش میکنم و شاید اون نظر شما نباشه!!!!

ایرانی گفت...

سارای با محبت این همون چیزی بود که من خودم ازت خواستم .تفسیر کردنو میگم .. به استناد پیامهای آخر سه شنبه یا اول چهار شنبه ات (چند روز قبل ). اصطلاح دل به دل راه داره رو هم در دو معنا میشه به کار برد . که در نظر قبلی خودم برای تو ازش استفاده کردم . در هر صورت سارای عزیز هنوز خیلی چیز هاست که باید از خوبانی مثل شما یاد بگیرم و می دونم اون چیزایی رو که دوست داری و عقایدی رو که بهش احترام میذاری منم دوست داشته بهش احترام میذارم . شادکام باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارای عزیز یک بار دیگه هم میگم من هر تفسیری رو که تو بکنی قبول دارم . هرچند می دونم که درست تفسیر می کنی و همون نظر منه . منتظر پیامت هستم ...ایرانی

کیوان گفت...

با سلام و خسته نباشید خدمت ایرانی عزیز منم به نوبه خود به خاطر نگارش این داستان زیبا ازت تشکر میکنم.

ایرانی گفت...

خیلی خیلی ممنون وسپاسگزارم کیوان عزیز و دوست داشتنی ! لطف کردی . روزها و شبهای خوشی برایت آرزومندم ...ایرانی

ناشناس گفت...

دمت جيز ايراني عزيز خيلي باحال بود
جيبر

ایرانی گفت...

ممنونم جیبر دوست داشتنی ! راستی فعلا نابغه های پرسپولیس یه خورده از سقوط فاصله گرفتند . این مربی بی خاصیت پرتغالی پرسپولیس معلوم نیست چه پدر کشتگی با علی کریمی که در روز های ضعف تیم از بقیه بهتر بود داره . واقعا مربی پوست کلفتیه مربیان پرتغالی درایران همه شون بی خاصیت از آب در اومدن و بی خاصیت تر از همه کیروش . پرسپولیس ده تا بازی کرد غیر از بازی با استقلال بقیه بازیها یکی از یکی بدتر ..موفق باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر