ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دوستی یا عشق 2

اونو به حال خودش گذاشتم ولی دلم بود پیشش . تو کلاس هم با این که پیشش نشسته بودم ولی خیلی سرد نشون می داد . قرار بود دونفرو با هم آشتی بدیم ولی خودمون با هم قهر کرده بودیم . می خواستم واسش یه دوست خوب باشم ولی یه جورایی حس می کردم که یه خورده اون سوی دوستی بهش توجه نشون میدم . یه جورایی دلش شکسته بود .. به خودم می گقتم آریا خودتو واسه یکی که دوست داره خودشو نارات ببینه و به همه بد بینه ناراحت نکن . اون حتی به تو هم اعتماد نداره . من چه جوری می تونستم کمک این دختر حساس و نازکدل باشم . اون همش می خواست حرف خودشو بزنه . یا من این طور فکر می کردم . ما با هم خیلی صمیمی بودیم . سر به سر هم میذاشتیم ورعایت همو می کردیم . ولی اون این یکی دوروزه بد جوری گرفته نشون می داد . وقتی کلاس تعطیل شد رفتم دنبالش . بعضی وقتاست که آدم حس می کنه جواب لجو باید با لجبازی بده . یکی اگه باهات خداحافظی کنه بگه برو به سلامت ولی تونباید تسلیم شی چون این خواسته اونم نیست  .. اون لجباز هم یه انسانه . نیاز داره که از صمیم قلب دوستش داشته باشن . بهش توجه کنن . حس کردم اگه برم دنبالش و اونو به طرف خودم برگردونم چیزی ازم کم نمیشه -ساهارا وایسا منم بیام . ماشین ندارم ولی دوست دارم یه خورده باهم حرف بزنیم . -تو چونت درد نگرفته دوبرابر استاد امروز واسم حرف زدی ..؟/؟ -من میخوام کمکت کنم . یه دوست خوب واست باشم . -ببین تو می تونی دل شکسته منو که ریخته رو زمین اون تیکه شکسته هاشو بهم بچسبونی و مثل اولش کنی ؟/؟ -ساهارا خودت باید این کارو انجام بدی . یه آدم بهتر از هر کسی می تونه مرهم دل خودش باشه . من فقط می تونم راهو بهت نشون بدم -تو نمی تونی اون چیزی رو که من می خوام بهم بدی . مثلا می خوای چه کمکی بهم بکنی .. -اگه خواستی با کسی دوست شی میرم ته و توی قضیه رو در میارم و بهت میگم که طرف چه جور آدمیه . -دست شما درد نکنه . من خودم جنس خراب شما مردا رو می شناسم . -منم این جوریم ؟/؟ -نه هنوز . چون من اون جوری نبودم . -میای با هم بریم یه چیزی بخوریم . سر همین میدون انقلاب .. با این که تازگیها از بوی این روغن و سرخ کردنی های بیرون چندشم می شد ولی واسه این که ساهارا رو بیشتر در کنار خودم داشته باشم این دعوتو ازش کردم . -نه نگو ساهارا . خیلی بد جنسی . -از درسام عقب میفتم . -چند دقیقه بیشتر . تو حالا میری خوابگاه و منو بگو که باید بازم غر غر گوش کنم -بازم ؟/؟ یعنی حالا هم داری به غر غر ای من گوش می کنی ؟/؟ -این همه تو گفتی یکی ما هم بگیم . چه ایرادی داره . توقع اینو هم نداری ؟/؟ -یعنی من این قدر غر غرو هستم بد جنس ؟/؟ -تو دوست داشتنی ترین غرغروی دنیا هستی -دوست داشتنی ترین غرغروی دنیا اونیه که تو خونه منتظرته .. یه لحظه به خودم اومدم و حس کردم که نباید پامو از گلیم خودم دراز تر کنم ولی با همه اینا دلم نمی خواست اونو از دست بدم . باید بهش نشون می دادم که براش احترام قائلم . نظر بدی بهش ندارم یا یه نظر خاص خارج از دوستی . اون واسه خودش یه پیتزا کوچولو سفارش داد و منم یه همبرگر . اون دوغی بود و من نوشابه ای . واسه خوردن همین دو تیکه یه ساعت جا رو تو مغازه اشغال کرده بودیم . بوی روغن گرفته اومدیم بیرون . داشتم یه حس خاصی نسبت بهش پیدا می کردم . ولی باید با این حس می جنگیدم . باید به خودم و اون نشون بدم که اصلا همچین چیزی نیست -ساهارا امید پسر خوبیه . خیلی ازت خوشش میاد ..-چیه از دوستی باهام خسته شدی ؟/؟ مزاحمتم ؟/؟ می خوای منو از سر خودت وا کنی ؟/؟ -دیوونه اگه مزاحمت بودم که با قهر امروزت میذاشتم بری . -من دوستش ندارم . اونم مثل بقیه پسراست . -jتو که هنوز تحقیق نکردی . ولی کاش بعضی اخلاقاش به تو می رفت .. -این جوری که تو داری پیش میری باید تو رو ترشی بندازن . شوهر گیرت نمیاد ا -به درک . همچین تحفه ای هم نیست . خودت مگه چه تاج گلی رو سر زنت کاشتی .. یه نگاه خاصی بهش انداخته ودرجا گفت خب اگه امید یه جورایی اخلاش شبیه تو بود بازم یه چیزی ولی مغزش اندازه یه نخود هم نیست معلوم نیست چه جوری دانشجو شده . -ببینم اصلا چطوره خود من جای امید باشم .. -اتفاقا خیلی عالی میشه .. هردومون با یه لحنی این مطلبو ادا کردیم که مثلا همراه با یه طنز و شوخیه ولی شاید در انتهای این کلام یه حقیقتی هم وجود داشت . نمی دونستم چی بگم تا این قدم رو به جلویی رو که به سوی ساها را بر داشته شده به عقب بکشم . می خواستم فقط یه چیزی واسه گفتن داشته باشم هیچی گیرم نیومد جز این کلام ابلهانه .. -اون وقت تو باید هر روز بهم خیانت می کردی .. وسط پیاده رو مات مونده بود . همین طور بر و بر نگام می کرد . -متاسفم واست . تو چه جوری منو شناختی . تو که ازم تعریف می کردی . من اگه اهل خیانت بودم حالا کارم به اینجا نمی کشید که از خیانت و نامردی های بقیه دلم خون باشه .. صداشو برد بالا و با یه حالت تاکیدی بهم گفت فقط دیگه دنبالم نمیای .نه اینجا نه تو دانشگاه . هیچ کمکی هم در هیچ زمینه ای ازت نمی خوام .. دیگه نمی تونست حرف بزنه من دلشو شکسته بودم .. -ساهارا منظوری نداشتم . حرفی شکمی بود .. ولی اون بدون توجه به بقیه آدما تو پیاده رو می دوید .دست خودش نبود .  اونجا رو با پیست دو ومیدانی اشتباه گرفته بود . نه می تونستم برم دنبالش ونه این که اون همچین چیزی می خواست . اعصابم بهم ریخته بود . فردا تودانشگاه چه بر خوردی بامن داره . می دونستم از اون لجبازای کله شقه . چه جوری می تونم آرومش کنم . اون شب از ناراحتی چش رو چش نذاشتم ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر