ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 47

بهادر ول کن من نبود با همون کیرش سعی داشت به من ثابت کنه که هنوز نیروی جوونی درش وجود داره و می تونه تا هر وقت که اراده کنه به بهترین نحوی باهام سکس داشته باشه . منو  پاهامو از حالت سگی خارج کرد و  به یه حالت قور باغه ای در آورد . اینم از اون کیف کردنها با مدل جدید . چقدر خوشم میومد . یادم میومد یه چیزی تو همین مایه هارو وقتی که خیلی بچه بودم بابام به شکل بازی رو من پیاده می کرد . البته از این خلاف کاریها داخلش نبود پاهامو  با دو تا دستاش می گرفت و منم رو زمین حرکت می کردم . حالا فقط فرقش در این بود که یه کیر بامزه هم رفته بود تو کوسم . دخترای بهادر خان دست از کار کشیده و اومده بودن طرف باباشون . حسابی در حال تشویق پدرشون بودند . -بهی بابا رو می بینی از نو جوون شده . چه حالی می کنه .. -بهنوش جون چرا مامانو نمی گی . یه پسر خوش تیپ که زنم نداره چه با لذت داره مامانو میگاد .. نگاه کن .. اصلا چشاش باز نمیشه .. اوهوی مامان .. نگاه کن بابا این طرف مشغوله .. بهی کونشو گذاشت سر باباش و گفت بابایی یه خورده لیسش بزن .. -دختر برو کنار حواسم پرت میشه -اوه کی میره این همه راه رو . حالا پدر جونی ما رو باش . چقدر واسه ما ناز می کنه . -ببینم بهی قیافه این خوشگله واسم خیلی آشناست . انگاری همین دور و برا دیدمش . منم واسه این که مخ اونا رو کار بگیرم گفتم ما بنده ها همه شبیه همیم مهم اینه که دم و دستگاه ما از یه جنسه . بهی که از لیسیده شدن کوسش توسط باباش نا امید شده بود اومد طرف من و گفت خب حالا بیا اینجا رو بخور و حالشو ببر . کیر باباش توکوسم بودو دهن منم رو کوس دخترش . یه حالت زنجیره ای و در هم و بر هم پیداکرده بودیم . یکی از مردا یا پسرایی که نمی شناختمش اومد و کیرشو فرو کرد توی دهن بهی . صحنه های عجیبی بود . همه با هم صمیمی بودند و هیشکی در فکر این نبود که دنبال بهترین باشه یا زیباترین . خیلی از این تفاهم و صمیمیت لذت می بردم . هر لحظه که می گذشت  ازتماس کیر بهادر با کوس خودم لذت بیشتری می بردم . دلم می خواست همه بهم حال بدن و حال کنند و از وجودم لذت ببرن . ولی  این دیگه نمی شد . هم خود خواهی بود و هم این که مردا که نمی تونستند همه زنا رو ول کنند بیان دنبال من یکی . -آخخخخخخخ داره میاد .. داره میاد .. .. یک لحظه همه بچه ها و فک و فامیلای اصلی دور من جمع شدند و می خواستند  صحنه رو ببینند . سهراب می خندید و می گفت هول نکنین اونو که آبش خشک می کشه . خواهر بهادر خان که اونم زن جا افتاده ای بود به صحنه نزدیک شد و گفت چیکار به کار داداشم دارین بیچاره یه لقمه چرب و چیلی و آبدار گیرش افتاده داره حال می کنه . طوری رفتار می کنین که انگار تازه تکلیف شده باشه . ولی با این حال خودش به صحنه نزدیک شده و خیلی به دقت همه جا رو زیر نظر داشت . -داداش تو که تو کوس این پری خوشگله آب ریختی به کوس ما چی می ماسه -آبجی بنفشه . این همه جوون اینجا هستند می تونی با کیر همه شون حال کنی .. -ولی مال داداش یه چیز دیگه ایه . .. بهادر با چند حرکت نرمشی و جهشی آبشو تو کوس من خالی کرده بود . بهادر کیرشو از کوسم بیرون کشید و رفت پی کارش . بنفشه هم دهنشو گذاشت زیر کونم تا آبهای بر گشتی از کوسمو لیس بزنه . حوصله اش داشت سر می رفت و انتظار داشت قطرات بیشتری از آب برگشت کنه و زودتر اونو بخوره . زبونشو فرومی کرد تو کوسم و با هوس و لذت شدید آب کیر داداشو می خورد . حتی به این هم قانع نبود دو تا انگشتشو فرو می کرد تو کوسم و اون داخلو لایروبی می کرد و می خواست هراثری از بهادر خانو که اون داخل جمع شده بفرسته توی دهن خودش . با این کاراش فقط هوس منو زیاد می کرد . چه صحنه هایی . الان انگار فقط به انگشتای باریکی نیاز داشتم که بره تو کوسم و با یه اصطکاک خاصی منو به جنبش وادار کنه . من نمی دونم این همه جمعیت چطور یک ریزدر حال فعالیت بودن و خسته نمی شدند . بعضی از مردا در گوشه و کنار داشتن به سلامتی هم مشروب می خوردند . دوست نداشتم موقع سکس دهن طرفم بوی الکل بده ولی باید یه جورایی این وضعو تحمل می کردم . یه گوشه سالن یکی از زنا رو به ستون بسته بودند و مردا مثل سرخپوستا دورش می گشتند و هر کدومشون کیرشو نو به یکی از سوراخای زنه فرو می کردند . گوشه و کنار تالار یا این سر سرای  بزرگ انواع و اقسام ترانه ها در حال پخش شدن بود که هر گوشه ای غلبه با یکی از این ترانه ها بود .  در یه قسمت آهنگ عربی صداش مشخص تر بود .. و یک قسمت غربی .. بعضی ها رو هم چون فاصله داشتم زیاد متوجهش نمی شدم . رفتم به یه سمتی که غلبه با آهنگهای غربی بود . هر چند اکثرا جوون و فعال بودند ولی می دونستم اکشن تر ها عاشق ترانه های غربی و تند هستند . ظاهرا چند تا جوون خوش گل و خوش اندام اون دور و بر بودند تا منو دیدند هر کی رو زیر کیرشون داشتند ول کردند . یه نگاهی به اندام زنایی که زیر شون  بود نگاه کرده و متوجه شدم که با اون کوس های چاق و چله ای که اون زنا دارن بی جهت نیست که چشمشونو خیره کردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

2 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی داداشی این داستان خیلی با حال داره جلو میرهادامه بده دمت گرم

ایرانی گفت...

درود برتو دلفین نازنین . لطف کردی

 

ابزار وبمستر