ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 50

نمی دونستم باید چه حیله ای به کار ببرم . یه خورده این طرف و اون طرف دور زدم و رفتم دور و بر توپخونه که حالا شده میدون خمینی . خودمو پنهون کردم تا ببینم که چی به چیه . قیافه های زشت و زننده معتادارو می دیدم که گوشه کنارا در حال چرت زدنند . در میون اینا زنایی هم بودند که هم معتاد بودند و یه تیپ جلفی هم داشتند . خودمو کشیدم گوشه ای و رد و بدل شدن مواد رو خیلی سریع دیدم ولی اسمی از کسی نیاوردند . اونی رو که تحویل دهنده مواد بود تعقیبش کردم تا ببینم کجا میره .. دوان دوان با یه حالتی مضطرب رفت طرف یه پراید . خیلی دلم می خواست سوار ماشینش می شدم . و باهاش می رفتم به آخر خطی که می خواست بره . راستش قهرمان بازی من گل کرده بود . دوست داشتم  که یه جورایی حال همه رو بگیرم ولی این آدم باید یکی از اون خرده فروشهاشون باشه .  آروم در پشتی رو باز کردم و رفتم  نشستم . درو دیگه نبستم . تا رفت استارت بزنه من خیلی آروم درو بستم . یه لحظه سرشو به عقب بر گردوند ولی چیزی ندید . یه ریسک دیگه هم کردم و اون این که پشت دنده  و بین دو تا صندلی جلو یه کیف دستی کوچولو بود که یواش اونو بر داشتم و خیلی آروم زیپشو باز کردم . با این که نامرئی بودم ولی خیلی می ترسیدم . از رو گواهینامه اسم طرفو فهمیدم . کیفو گذاشتم سر جاش ,  بی سرو صدا... نمی دونستم داره کجا میره ولی حس کردم که داریم میریم سمت شرق تهران و طرفای نارمک . جلو یه مجتمع مسکونی وایساد . باید قبل از اون پیاده می شدم . اگه درو می بست و .. سرو صدای ماشین و .. سریع پیاده شدم .. این بار گذاشتم در باز بمونه .. تعجب کرده بود . دنبالش راه افتادم . یه ساختمون چهار طبقه بود . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . یا باید خودمو نشون می دادم و ازش حرف می کشیدم یا باید با یه حالت نامرئی یه چیزایی رو می فهمیدم و بعدا تصمیممو می گرفتم . ترجیح دادم فعلا ریسک نکنم و همچنان مخفی بمونم . رفت طبقه چهارم به یکی از واحد های سمت راستی .. منم باهاش رفتم داخل .. مهران قیافه اش به معتاد ها نمی خورد . ظاهرا از اون زرنگهایی بودکه فقط به فرو شندگی و سود جویی خودش فکر می کرد . تو خونه اش خیلی مواد مخدر گیر آورده بودم . تریاک به اندازه کافی و یه سری چیزای دیگه ای که نمی شناختم . می شد یه جورایی اونو گیر انداخت ولی باید می فهمیدم که اون این جنسا رو از کجا گیر میاره . لباساشو در آورد و همون وسط پذیرایی لخت شد تا بره حموم .. دیوونه  چرا رو نقطه ضعف من انگشت گذاشتی . تماشای بدن لختش یه چند دقیقه ای منو بیحس کرد و کاری کرد که من با کوسم ور برم و بیحال یه گوشه ای بیفتم . اون رفت حموم و من می تونستم موبایلشو بر دارم و فرار کنم ولی اینا همشون از اون کارای الکی و کم نتیجه بود . هرکاری کردم نتونستم سر در بیارم که این آقا چه مدارک دیگه ای می تونه داشته باشه که من بتونم به آدمای ارشد تر از اون دسترسی داشته باشم و به اصطلاح باندشونو متلاشی کنم ولی باید از اینجا به بعدشو یه نقشه درست و حسابی طرح می کردم که بتونم موفق شم . رفتم جلو آینه و با وسایل آرایشی که تو کیفم داشتم یه خورده خودمو خوشگل تر کردم و تصمیممو دیگه گرفتم . باید کاری می کردم که اون بهم اعتماد می کرد و من می شدم معشوقه اون ولی چه جوری .. درهر حال اونجا موندن و تنها نشستن من فایده ای نداشت . از خونه خارج شدم . تصمیم گرفتم یه چیزایی از خودم ببافم و تحویلش بدم . حس کردم که اونم یه جورایی به زن و سکس نیاز داره .. حس که نکردم یقین کردم . چون وقتی که داشت می رفت حموم کیرشو شق کرده بود و اونو می مالید و زیر لب یه چیزایی می گفت . باید از این نقطه ضعفش استفاده کرده یه جورایی رگ خوابشو در دست می گرفتم . یه چند دقیقه ای فکر کردم که باید چی بگم . به محض این که متوجه شدم داره از حموم میاد بیرون از خونه رفتم بیرون . یه چند دقیقه ای صبر کرده زنگ زدم .. نمی دونم چرا درو باز نمی کرد . شاید انتظار نداشت کسی در خونه شو بزنه و دچار استرس شده بود . باید فکر اینجاشو می کردم . بااین حال با یه صدای ظریف زنونه  تحریکش کردم و بالاخره درو باز کرد .. با موهایی خیس ولی با یه لباس منزلی شیک درو بروم باز کرد . -ببخشید آقا مهران ؟/؟ -بفرمایید شما رو نمی شناسم -ببخشید من الان از توپخونه میام . هرچی صداتون زدم جوابمو ندادین . من یه خورده از شما مواد می خوام ببرم واسه شوهرم . -ببخشید شما اشتباهی اومدین . مثل این که شما شوخیتون گرفته یا این که قصد دارین واسه خودتون و من دردسر درست کنین . ببینید همشیره من حوصله دردسر ندارم . -تو رو خدا کمکم کنین . شوهرم میگه اگه بهم تریاک نرسونی جای پولها رو بهم نمیگه . -ببخشید تریاک که همه جا ریخته .. چرا سراغ من اومدین . من اهلش نیستم .. -اهل چیزای دیگه چی ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه مرسی

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین مهربان و خوبم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر