ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن داداش متشکرم

مثل یه خواهری که نداشتم دوستش داشتم . پنج سال ازم بزرگتر بود . من هیجده سالم بود و سال آخر دبیرستان بودم و اونم بیست و سه سالش بود . زن داداش ماریای خودمو میگم . خیلی هم خوشگل بود . داداشم دوسالی ازش بزرگتر بود . گاهی که داداش مهرداد می رفت طرفای جنوب یه سری جنس واسه مغازه اش بیاره من شبو پیش زن داداش می موندم تا تنها نباشه . اونا تازه ازدواج کرده بودند و بچه هم نداشتند . زن داداش خوشگلم خیلی خوش لباس بود و بدون این که رعایت منو بکنه و بدونه یه پسر مجرد چه هیجانات و خواسته هایی داره راحت تو خونه می گشت . داداش که میومد دیگه بدتر عمل می کرد ولی خیلی بی ریا بود . همش باهام درددل می کرد البته نه به خاطر خودش بلکه مثل یه خواهر خوب می خواست که همدمم باشه و منو از دخترایی که میخوان آدمو سر کیسه کنن و بدوشن و این روزا خیلی هم زیاد شدن بترسونه . من یه دوست دختر داشتم  دوسال ازم کوچیک تر بود . اسمشم بود راضیه .. خیلی دوستش داشتم . از وقتی که باهاش دوست شدم حتی فکر عشقبازی با زن داداشو هم از سرم بیرون کردم ولی یه روز متوجه شدم که اون با یکی دیگه هم دوسته . از هر دو تا ی ما پول می گرفت . مستقیم نمی گفت چیزی ازمون می خواد ولی مارو نا خواسته وادارمون می کرد دارو ندارمونو بهش بدیم و اون پسره احمق هم مثل من گول حرفای شیرینشو خورده بود . من هر وقت راه گم می کردم میومدم خونه داداشم . آخه ما همین دو نفر بودیم . بابا مامان بچه دیگه ای نداشتند . نمی دونم چی شد عین بچه ها  واسه اولین بار خودمو تو بغل زن داداش دیدم . سرم افتاد رو سینه هاش . اون خودشو کنار نکشید و منم مثل دختر بچه های احساساتی اشک از چشام راه افتاد . زیر گلو و بالای سینه هاشو خیس کرد . اون با دستاش آروم موهامو نوازش می کرد -مهران این قدر خودتو نخور . دختر قحط نیست . تا دلت بخواد دختر ریخته . خوبشو واست پیدا می کنم . -ماریا جون یکی می خوام مثل خودت مهربون باشه و.... -ادامه بده . مهربون و چی -مهربون و ناز و نجیب و خوشگل . آخ که سینه هاش از روی بلوزش چه بوی خوشی می داد . دزدکی چشامو باز کرده و یه نیم نگاهی به بالای سینه هاش که از شکاف بلوز بیرون زده بود مینداختم . یه خورده خودمو جمع کردم تا شق شدن کیرمو حس نکنه . آخه دلم نمی خواست پیش ماریا جون ارزش و قربمو از دست بدم . اون آرومم کرده بود . از این که یه زن داداش خوب دارم که مثل یه خواهر داره ازم حمایت می کنه خیلی خوشحال بودم . وقتی لباشو گذاشت رو صورتم انگاری برق سه فاز منو گرفته بود . تمام بدنم خشکش زده بود .نمی دونستم چیکار کنم . منم واسه این که بی ادبی نشده باشه لبامو گذاشتم رو صورت نرم و لطیف و سفید ماریا جونم . آخ که چه بوی خوشی می داد . بوی عطری که تمام غمهای دنیا رو از یاد آدم می برد . حس می کردم تو باغهای خوشبوی بهشت قدم می زنم . کاش بیشتر گریه می کردم و بیشتر تو بغلش بودم . هرچی به خودم فشار می آوردم دوباره غمگین شم و یه اشکی بریزم نمی تونستم . لعنتی .. تازه صورتم خیلی بشاش شده بود -زن داداش متشکرم اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم . -ممنونم قابلی نداشت . چند روز بعد وضع بر عکس شد . داداش و زنش با هم بحث کردند . داداش مهرداد که  به همین زودی شیطنش گل کرده بود  هوس یکی از زنای بیوه فا میلو می کنه و ظاهرا یه بار هم باهاش سکس می کنه . از اونجایی که ترس برش می داره دیگه نمیره پیش زنه و حالا تو این میونه چطور میشه که لو میره خدا می دونه . موقع جر و بحث من اونجا بودم . به جای اینکه  ماریا قهر کنه بره خونه مامانش مهرداد قهر می کنه میره خونه باباش . حالا این من بودم که باید به ماریا دلداری می دادم .. ماریا زار زار گریه می کرد .. -مهران دیدی داداشت چه بلایی سرم آورد و دیدی ؟/؟ مردا همه شون همینن . مگه من چم بود . جوون نبودم که بودم . خوشگل نبودم که بودم . تا اونجایی که می تونستم واسش مایه میذاشتم . رفتم طرفش . سرشو گذاشتم رو سینه ام . دراثرگریه آرایش چشاش قاطی شده بود با کف دستم و انگشتام نازش می کردم . دلم می خواست می بوسیدمش . ماریای من غمگین بود . اونو به طرف تختش بردم . یه قرص آرام بخش و یه استامینوفن براش بردم . دوتایی رو خورد و چشاشو بست . حالا می تونستم خیلی راحت باهاش ور برم . ولی می ترسیدم . وای که چه استرچی پاش کرده بود . از اون مدل لی ها به رنگ آبی ملایم . عجب کونی . -ماریا ! ماریا جون .. صداش در نمیومد . طرز نفس کشیدنش نشون می داد که زن داداش خوابه . یه خورده شلوارشو کشیدم پایین . .زیادی می ترسیدم . اگه تکون می خورد این جوری سریع می تونستم شلوارشو بکشم بالا . قسمتی از دو تیکه کون سفیدش توی دیدم قرار گرفت . لبامو گذاشتم روش . داداش کوفتت بشه . این کون در اختیارته اون وقت میری دنبال زنای بیوه ؟/؟ اگه این کون مال من بود یعنی در اختیار من بود چی می خواستم ؟/؟  چند بار خیلی آروم لبامو گذاشتم رو کون زن داداش و ول کردم . شجاع تر شده شلوارشو پایین تر کشیدم تا راحت تر بتونم جلق بزنم . روی کیرم کرم مالیدم و دستمو لوله کرده گذاشتم رو کیر و با تماشای نصف کون زن داداش ماریا جلق زدم . جووووووون چقدر حال کردم . باحال ترین جقی بود که تا حالا زده بودم . دستم پرآب شده بود نذاشتم یه قطره از اون هم بر زمین بریزه . دستامو تمیز کردم و کنار زن داداش رو تخت دراز کشیدم و فکر کردم .. داشتم فکر می کردم که این کارم درست بوده یا نه که کیرم دوباره شق شد و به تمام اما و اگر ها و ناراحتی وجدان خاتمه داد . این بار دستمو گذاشتم زیر بلوزش وکمر لختشو که البته بند سوتینش تنها پوششش بود رو می مالیدم . هر چند لحظه مرتبش می کردم و آروم صداش کرده به کارم ادامه می دادم . دیگه  از ترس خسته شده بودم و ولش کردم . شیطونو لعنت کرده و آرزوهای دور و دراز رو از سرم خارج کردم . حتی از کنارش بلند شدم .. -چی شد ول کردی ؟/؟ ... خدای من ماریا بیدار بود . بیدار شده بود . اون لحظه که کمرشو می مالیدم بیدار بود . دستام می لرزیدند . ساکت بودم . حرفی برای گفتن نداشتم . شرم خاصی رو احساس می کردم . گاهی وقتا یه گناه بزرگتر غم گناه کوچیکترو از بین می بره . به یاد زمانی افتادم که شلوارشو تا وسط کونش پایین کشیده بودم .. -زن داداش حالت خوبه ؟ /؟ از کی تا حالا بیداری .. -من یه پنج شش دقیقه ایه که بیدارم . خمارم گیجم خوب خوابم نمی بره وحال هیچ کاری رو ندارم . این قدر ناراحتم که از خودم بدم میاد از همه آدما از شوهرم .. از برادر شوهرم که مثل بقیه مرداست . -زن داداش چرا این حرفو می زنی . -چی بهت بگم ؟/؟ بگم دستت درد نکنه که کمرمو مالیدی و باهام وررفتی ؟/؟ -داشتم ملافه رو درست می کردم . سرمو انداختم پایین و فرار کردم . ماریا هم فهمیده بود که من نظر بد به اون دارم دیگه نمی تونستم تو روش نگاه کنم . هرکاری کردم خوابم نبرد . داداش اونو رنجونده بود منم ناامیدش کرده بودم . دقایقی بعد صدام زد . من تو اتاق بغلی بودم . -مهران من نمی تونم پاشم یه لیوان آب سرد برام بیار شاید یه خورده سر گیجه ام خوب شه . یه لیوان آب سرد براش بردم .  یخ زدم , ازدست این لیوان نه , ازاون صحنه ای که می دیدم . ماریا خودشو کاملا لخت کرده بود و رو شکم و دمرو درازکشیده بود . ازقرار معلوم زده بود به سرش . این رفتاری که داداش باهاش داشت بد جوری اونو درهم کرده بود . آب سرد رو یک ضرب خورد . خواستم یه ملافه بندازم روش . -ببینم مهران مگه تو همینو نمی خواستی ؟/؟ مگه داداشت دنبال عشق و حال خودش نبود ؟/؟ همه تون عین همین . تو هم لنگه اون . هیز و پررو . فکر می کردم مثل داداشمی .. حالا دوست داری ببینی بیا . .... ماریا قاطی کرده بود . راستش زبونم بند اومده بود . می خواستم یه چیزی بگم انگاری صدام در نمیومد . اصلا نمی تونستم حرف بزنم . می خواستم بگم زن داداش متشکرم که این هیکل لختو در دید من گذاشتی .. ولی شده بودم عین سکته زده ها . دستمو گذاشتم تو شلوار و شورتم و کیرمو یه خورده جابه جا کردم که شقی اون زیاد مشخص نشه . همین جور داشت واسه خودش حرف می زد و حرص می خورد . زیاد به غم و غصه اش کاری نداشتم . فقط داشتم به این فکر می کردم که کار به کجا می کشه و آیا میشه امیدی داشت ؟/؟.. دنیای کثیفی شده . اگه تو بخوای تمیز بمونی یا باید نابود شی یا از بوی تعفن بقیه به زور نفس بکشی . مگر این که خودتم مثل بقیه آلوده کنی تا بتونی زندگی کنی و بر اعصابت مسلط شی .. -زن داداش قرص بیارم ؟/؟ -نشنیدی چی گفتم ؟/؟ این همون چیزیه که شما مردا می خواین . پس معطل چی هستی . بپر روش . باهاش حال کن . شلوارتو بکش پایین . من آماده ام هر کاری دوست داری انجام بده .. نگو تو مثل بقیه نیستی . هزچی فکر می کردم از دو حال خارج نبود یا جن زده شده بود یا یه خورده زیادی قرص خورده بود . می خواستم اونو به حال خودش بذارم و برم هم نمیشد . دیدم داره می خنده -چیه ماتت برده ؟/؟ من با کسی شوخی ندارم . مگه تواون وقتی که  دستتو فرو کردی لا پیرهنم  باهام شوخی داشتی ؟/؟ دستامو به طرف کون زن داداش که نه ریز بود و نه درشت نزدیک کردم . -نترس نترس ادامه بده .. جلوتو نمی گیرم .. از دو حالت خارج نبود یا با لگد می کوبوند به خایه ام یا این که یه کاردی اون گوشه کنارا داشت که می خواست کیرمو قطع کنه .. همچین کاری که نمی تونست بکنه و من زورشو داشتم .. چیزی اون دور و برا نبود . دستمو گذاشتم رو کونش . کوسش فقط یه خورده خیس بود . حرکتی نمی کرد . فقط هق هق می کرد و انگار زجر می کشید . خاطرم جمع شد که از کارد و چاقو و لگد خبری نیست . منم که پشت زن داداش و سوار بر اوبودم یکی یکی لباسامو انداختم دور و منتظر یه فرمان ازسوی ماریای ناآرام و گریان خودم بودم . یه دستم رو صورت ماریا ی دراز کش بود و اشکاشو پاک می کردم و یه دست دیگه ام رو کونش و دلم می خواست یه بهانه ای پیدا شه و یه بار دیگه به طرف کوسش پیشروی کنم . -زن داداش ناراحت نباش همه چی درست میشه داداش یه اشتباهی کرده تو سخت نگیر .. -تو هم سخت نگیر مهران جون از همون طرف مشغول باش . قربون شکل ماهت بشه ماریا .. دیگه ازاین همه متلک گوییها و حق به جانب بازیهاش خسته شده بودم . -شما مرداهمه تون مث همین . منتظر یه اشاره من بودی که خودتو این جوری لخت کنی نه ؟/؟ -زن داداش فکر نکن من خیلی هوسبازم . منم مث هر آدم بالغ دیگه ای یه خواسته هایی دارم . ازم چی انتظار داری . وقتی خودت منو احضار می کنی ؟/؟ وقتی این جوری لخت روبروم قرار می گیری ؟/؟ نه میذاری برم بیرون و نه اینجا باهام خوب تا می کنی ؟/؟  .... به من بگو چیکار کنم ؟/؟ بگو تا همون کارو انجام بدم .. حیف که دلم نمیاد یه زن تنها و زن داداشمو این وقت شب ول کنم برم .. میرم اون اتاق تا هرچه دل تنگت می خواد بگی .. یه فیلمی براش اومده و می خواستم از جام پاشم که دیدم با دو تا پاش دستمو که لاپاش بود قفل کرد . -همین جا بمون . هر خواسته ای که داری می تونی از من انتظار داشته باشی و اونو رو من پیاده اش کنی . خودتم که میبینم آماده شدی .. اینو که گفت یه هیجان و ناباوری عجیبی بهم دست داده بود . واسه این که خودمو هوس بازنشون ندم و با ملایمت سکسو واسش قابل قبول تر کنم . اونو به طرف خودم بر گردوندم . چشاشو بسته بود . با یه شرم خاصی سرشو داده بود عقب . منم لبو رو لبش قرار دادم . تا یه چند ثانیه ای مثل اسکلت بی حرکت  و بی روح عکس العملی نشون نمی داد چه لبای گرم و پر حرارتی داشت . تا این که حس کردم التهاب و هوس  وجود اونو هم به لرزه در آورده و داغش کرده طوری که لبای خودشو رو لبام به حرکت در آورده بود و منو می بوسید . دستمو گذاشتم لاپاش .. -مهراااااااان ... نههههههه ... اشتباهه .. اشتباهه .. یه لحظه ترسیدم که نکنه عقلش داره بر می گرده واسه همین دستمو با سرعت بیشتری رو کوسش می کشیدم -ماریا ماریا کوستو اگه پشیمون شدی اگه فکر می کنی اشتباهه بگو ول کنم زن داداش -نهههه نهههههه .. لذت گناه هم شیرینه .. فشارم بده .. منو تو دستای خودت له کن . .. دونستم که تونستم اونو بازم رامش کنم . با بوسه های نرم هر لحظه میومدم پایین تر . رسیده بودم به سینه هاش . دستمو از رو کوسش ول نمی کردم .. لعنتی موبایلم زنگ خورد .. یک لحظه متوقف شده و دست از کار کشیدم . داداش مهرداد بود . -الو مهران .. ماریا که نزدیکت نیست -نه مهرداد جون حرفتو بزن . -ببین شبو پیشش بمون تنهاش نذار . نذار از خونه در بره . من فردا میام یه جورایی خرش می کنم . .. ماریا در حینی که با شوهرش حرف می زدم کیرمو گذاشته بود تو دهنش و ساک می زد . زن داداش گل من نمی خواست فرصتو از دست بده . وقتی داداش داشت اونو به دست من می سپرد اونم خودشو به من سپرده بود -داداش دلواپس نباش . مثل خودتو ازش مواظبت می کنم .. حرف درستی هم می زدم .باهاش خداحافظی کردم .  -زن داداش متشکرم . فدای تو . درست نیست تا من تو رو میزونت نکردم تو کیرمو بذاری تو دهنت .. چشای نازش دیگه ازخجالت نمی گفت اونو خوابوندمش و دهنمو رو کوسش میزون کردم . کنار چوچوله اش یه زایده گوشتی رو دیدم که وقتی اونو تو دهنم می کشیدم مثل یه آدامس تا میومد . این دیگه باید هوسشو خیلی زیاد کنه . این از اون تیکه های اضافه ای بود که مزه مزه کردن اون کلی ماریا جونو سرحالش آورده بود . یه خورده میک می زدم و یه خورده حرف می زدم . -ماریا ماریا جونم باید امشب غمهاتو فراموش کنی . حقت این نبود که داداش این بلا رو سرت بیاره . تا منو داری غم نخور . -اتفاقا منم دیگه میخوام غمهامو فراموش کنم و بی عار باشم . بخوررررر بخوررررر نمی دونی همین قسمت کوسسسسسم چقدر میخاره و هوس داره مهران جون . وقتی این جوری میذاری تو دهنت و می کشیش انگاری هوسو توی تمام تنم می کشیش . با این تشویق کردنای ماریا منم بال و پری گرفته و بیشتر به خودم فشار می آوردم . وقتی می دیدم که اون همین جوری داره خوشش میاد و لذت می بره حالت رو عوض نمی کردم .-مهرااااااااااان ... اگه بدونی چه کیفی داره اگه تا فردا هم ادامه بدی نمیگم بسه . می دونم گردنت درد گرفت . اگه دوست داشتی می خوای یه جور دیگه ای باهام حال کنی حرفی ندارم .. کیرمو گذاشتم لای جفت سینه های درشتش . همیشه واسم یه آرزو بود که یه روزی این کارو با زن داداشم انجام بدم . کیرمو لای دو تا سینه هاش می ذاشتم و تا نزدیکای لبش که می آوردم اون می خواست با دهنش اونو بقاپه که دوباره کیرمو ازش دور می کردم . با ناز و عشوه بهم می گفت .. -مهران نکن .. بدش به من . حالا تو واسه ما ناز می کنی . دلشو نشکستم و کیرمو فرو کردم تو دهن زن داداش ماریا که کار ساک زدنشو دوباره انجام بده .. طوری ساک می زد که با خماری چشاش و نشون دادن هوسش کیرمو بیشتر داغ می کرد و آبشو به جریان مینداخت . بازم خوب بود که یکی دو ساعت پیش یه جلقی زده بودم . دوست نداشتم دهن ماریا جونمو به همین زودی خیسش کنم . کیرمو کشیدم بیرون و همونو فوری رونه کوسش کردم . چقدر با هوس و التهاب همراهیم می کرد . واسه هر تغییر حالتی یه بر نامه داشت . و در هر وضعیتی می دونست چیکار کنه که دلمو بیشتر ببره ..اوخ داداش داداش کوفتت بشه ..آدم  قدر اون چیزایی رو که پیشش حاضره نمی دونه . ولی من قدر ماریا رو می دونم . دلم می خواست یه بار دیگه جلق بزنم و بتونم بیشتر ماریا جونمو بگام تا اون همیشه دنبال کیرم باشه . از هوس و از فشار جلوگیری به خودم می پیچیدم و اون از هوس به خودش می پیچید . کف دستمو گذاشته بودم زیر کونش و از زیر بالای کونشو تو چنگم داشتم و باهاش بازی می کردم . ماریا خیلی بی حال شده بود و من کیف می کردم . یه بار زن بیوه همسایه مونو گاییده بودم و اون که می خواست ارضا شه همچین حرکاتی رو از خودش نشون می داد . ماریای منم همچین حالتایی داشت . دستشو گذاشته بود رو سینه هاش و منم به اون دستا بوسه داده و کیرمو با فشار بیشتری به کوسش می زدم و اون یه تیکه گوشت اضافه کنار کوس و چوچوله شو هم بی نصیب نذاشته و حس می کردم که داخل کوسش ثانیه به ثانیه داره سنگین تر میشه تا این که واسه یه چیزی حدود ده ثانیه یه جیغ ممتدی کشید که من یکی ترس برم داشت که نکنه یکی از همسایه ها صداشو شنیده باشه . -مهران مهران کوسسسسسم همین جوری داره می ریزه . آبم داره میاد .. چند لحظه بعد پاشد و بغلم زد . پاهاشو دور پهلوهام حلقه زد . کیرم همچنان تو کوسش بود و اون با آخرین زورش خودشو به من چسبونده بود .کیرمو تو کوس خودش قفل کرده و دیگه تکون هم نمی تونستم بخورم فقط با حرکتای آرومی که به کوسش می داد کیرم یه حرکتای خفیفی می کرد . -مهران قربون اون چشای نازت شم که داره باز و بسته میشه .. دیگه نتونستم به این فکر کنم که ماریا از خالی شدن آبم تو کوسش چه فکری می کنه . چون سیل , آب کیرم تو بستر کوس ماریا راه افتاد و این سیل بیشتر از بیست ثانیه ادامه داشت -وااااایییییی ماریا جونم زن داداش ..زن داداش .. دلم نمیاد کیرموم بکشم بیرون .. -نکش بذار همون داخل واسه من بمونه . چقدر آب داشتی مهران . بازم کف و سقف و وسط کوسم جا داره که توش آب بریزی -این کوس تنگت چقدر آب خور ه داره -از خودت بپرس برادر شوهر عزیزم که تا این حد تشنه اش کردی . کورخوندی مهرداد .. شوهر نامرد من ..منم دیگه از این به بعد می دونم چیکار کنم . ماریا تازه سر حال اومده بود . منم واسه این که پاچه خواری کرده باشم و به نفع خودم قدم بردارم گفتم گفتم منم باهاتم زن داداش رو من حساب کن . درسته که مهرداد داداشمه ولی من باید از حق و عدالت دفاع کنم . نمی تونم حق کشی و نامردی بر علیه تو رو ببینم . -فدای مرامت برادر شوهر گلم . مهران جونم . کاش مهرداد هم مثل تو با مرام بود .. با این جور کوس لیسی کردن یعنی متضاد و به نوعی همون مترادف خایه مالی کردن .. اون رام تر ازاینها هم شد و این بار خودش اومد رو کیرم نشست . و به شکلهای مختلف هر طوری که دوست داشت هم به من و هم به خودش حال می داد . بیشترین حالتی که بهم لذت داد این بود که اومد رو کیرم نشست و منم دو تا دستامو گذاشته بودم رو کونش وقتی که خودشو رو من حرکت می داد  کیرم می خورد به سقف کوسش . جفت کف دستای منم که رو کونش قرار داشت ووقتی دو تا برش کونشو به پهلوها باز کرده و شکاف وسط کونش باز تر می شد تماس کیر من با کوس و چوچوله و لبه های کوسش یه لذت بیشتری بهم می داد . ماریا سنگ تمم گذاشته و فرمانده سکس شده بود . این بار با نشستن رو کیر من تا نیمساعت تمام داشت باهام حال می کرد و لذت می داد . انگشتمو از پهلو کرده بودم تو کونش .. -مهران .. مهران جونم من می خوام یه بار دیگه ارگاسم شم اونوقت بکن تو کونم .. زن داداش مهربون من رو قولش وایساد . من آب کیر بعدی رو واسه کونش نگه داشته بودم . اون بعد از این که برای بار دوم ارضا شد . خودش دو تا قاچ کونشو به پهلو ها باز کرد و پس از این که یه زبون سیر اون سوراخ ریزشو لیس زدم با روغن زیتون دور سوراخو حسابی چربش کرده و کیرمو با فشاری آروم فرستادمش طرف کون و سوراخ خیلی تنگ ماریا جونم .. -زن داداش چقدر باحاله و بامزه -نوش جونت مهران .. کوفت مهرداد بشه که خودشو کشت هنوز یه بار هم بهش ندادم . بره گمشه .. دیگه خوابشو ببینه .. انگاری کونش چسب داشت و کیرم اون داخل با دریا و دنیایی از چسبندگی در حال حرکت بود . -ماریا .. ماریای بی ریا .. کونشو به طرف کیرم حرکت می داد و فکرشو نمی کردم که واسه سومین بار آب زیادی ازم خالی شه .. ولی همین جورمنی من تو سوراخ ماریا خوشگله, این بهترین و خوشگل ترین و مامانی ترین زن داداش دنیا در حال خالی شدن بود . ماریا اون شب تا صبح ول کنم نبود . دلش می خواست اون قدر باهام حال کنه که پیش خودش مثلا حال مهردادرو بگیره ولی بدجوری اسیر من شده بود .. تا صبح دست از سرم ور نداشت . دیگه این کیر حسابی سیر سیر شده بود . دوسه ساعتی رو با هم درددل کردیم .. می دونستم بیمه زن داداش جونم هستم . فقط اینو بهم گفت که مهران اونجاتو می برم اگه بخوای پیش من صحبت دوست دختررو بکنی . -واااااااایییییی قربونت زن داداش .. قربونت ماریا جون .. از این به بعد بیشتر بهت سر می زنم -ومنم داداشتو بیشتر از خونه میندازم بیرون .. -متشکرم زن داداش .. زن داداش متشکرم .... پایان ... نویسنده .. ایرانی

2 نظرات:

ناشناس گفت...

خيلي داستان جذاب وبمبي بود موضوع عالي داشت قربونت دادا ايراني برم كه اينقدر زحمت ميكشه
جيبر

ایرانی گفت...

منم ممنونم ازت جیبر جان که با پیامهای گرمت به من انگیزه میدی . چند روزه که وضع اینترنت در بعضی از ساعتهای روز داغونه . خیلی از پروکسی ها از کار افتاده و معلوم نیست چه آشی میخوان بپزن در هر حال امیدوارم این خونه عشق و دوستی ها پا بر جا بمونه ...ایرانی

 

ابزار وبمستر