ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خوش خیال

این طرف و اون طرفونگاه می کردم . منتظر بودم که برسن . خیلی نگران بودم . یه چند روزی می شد که  واحد بغلی ما رو اجاره کرده بودند . سه تا دانشجو بودند ولی من فقط با اونی که ازبقیه خوش تیپ تر بود گرم گرفته بودم . از این که باهاش خلوت کنم می ترسیدم . نمی دونستم کجا برم قایم شم . از یه طرف هراس داشتم داداش سر برسه و یه خورده واسم اختیار داری کنه . ممکن بود مامانو هم تو راه پله ببینم . یه نگاهی به پایین انداختم . جوووووووون اومد اومد . خودش بود تنها بود . می دونستم این ساعت اون دو نفر دیگه کلاس ندارن . یک ماهی می شد که باهاش دوست بودم . یه بار می خواست منو ببوسه نذاشتم . چون از پیشروی منفی می ترسیدم . نمی خواستم خودمو در اختیارش قرار بدم که بعدا ازم بدش بیاد . یا دلشو بزنم . راستش حالا اگه بخواد منو ببوسه ردش نمی کنم . چون این روزا خیلی بهم میگه دوستم داره . دانشجوی مهندسی برقه . منم در رشته تجربی درس می خونم . در آپارتمانو باز کرده و به محض این که اومد با هم رفتیم تو واحدشون . -ببینم دوستات که حالا نمیان .. نه .. -خیلی خوشگل شدی ملیحه . مثل اسمت با نمک بودی ولی امروز به خودت رسیدی . خیلی بی مقدمه اومد طرف من و دستشو دور کمرم حلقه کرد . -متین جون من وقت ندارم و باید زود برم . -چیه ملیحه حالا به ما رسیدی وقت نداری و باید بری تو که می دونی اولین و آخرین عشق زندگی من هستی و عشق هم چیزیه که نمیشه مثل پیرهن تن اونو هر لحظه عوضش کرد . اصلا عشق , پاکه . کثیف نمیشه که عوض کنیم -متین تشبیهاتت مثل خود ت خیلی قشنگن . دستشو گذاشت رو موهای سرم . برام حرف می زد . خیلی آروم . دیگه نمی فهمیدم که چی بهم میگه . فقط آهنگ ملایم صداش منو به خلسه برده بود . یه وقتی به خودم اومدم که حس کردم چند دقیقه ایه که داریم همو می بوسیم . دلم نمی خواست لباشو از رو لبام برداره . دستشو مستقیما گذاشت داخل بلوزم . یه لحظه ترسیدم و لرزیدم . سوتین نداشتم .وقتی که دستشو رو سینه هام گذاشت سرمو به شدت به چپ و راست تکون می دادم -اوه نهههههه متین نه .. قرارمون این نبود . دوباره خودشو آروم به من نزدیک کرد ودر حالی که لباشو به لبام نزدیک کرده بود خیلی آروم بهم گفت عزیزم ما که قراری با هم نذاشتیم . تا بیام یه حرف دیگه ای بزنم لبشو به لبم چسبوند و حرکت دستشو رو سینه هام سریعتر کرد . . شورتم چقدر خیس شده بود . این اولین تجربه من در این زمینه بود . خیلی سریع کاراشو انجام می داد . اصلا فرصت فکر کردن بهم نمی داد . بلوزمو داد بالا . لباشو گذاشت رو سینه ام . چقدر ملایم و با هوس نوکشو نو میک می زد و با دو تا لباش قسمتی از سینه ها رو میذاشت تو دهنش . بلوزمو که تا گردن بالا داده بود از سرم در آورده بودم تا حالتشو موقع میک زدن سینه هام ببینم . فکرشو نمی کردم که این قدر راحت تسلیم شم . دستشم گذاشت لای شورتم . راستش خیلی دلم می خواست این کارو انجام بده ولی روم نمی شد چیزی بگم . یه خورده هم می ترسیدم . از این که اسیر هیجان و خواسته هایی بشم که نتونم تامینش کنم . چشام بسته و لبام باز بود ..-اووووووووففففففف متین متین حواست هست ؟/؟ یه وقتی انگشتتو نکنی توش .. -تو کوسسسست .. نههههههه متوجهم . می دونم چیکار کنم .. راستش خجالتم میومد اسم کوس رو پیشم ببره .من هنوز به این چیزا عادت نداشتم . خیلی ماهرانه کوسمو می مالید . کف دستشو محکم به کوسم فشرده بود و از نوک سوراح کونم تا بالای کوسو در حرکات رفت و بر گشتی خودش با تماس های هوس انگیزی خیس ترش می کرد . دستامو دور کمرش حلقه زدم . نهههههه بازم یه کار خطر ناک دیگه شورتشو کشید بیرون .. خجالتم میومد . با این که یه خورده در سکس پیشرفت کرده بودیم ولی از این که کیرشو ببینم یه جوری می شدم . من یه بار تو خونه دوستم از یه فیلم سکسی خیلی چیزا رو دیده بودم . کیر با این که قیافه قشنگی نداره ولی هیجان قشنگی به آدم میده . شلوار جین کشی منو همراه با شورت کشید پایین -پسر می خوای چیکار کنی .. انگشتشو گذاشت رو سر سوراخ کونم . یه خورده دردم گرفت . -متین انگشتتو که بهش زدی دردم گرفت چطور می خوای اون چیز کلفتو فرو کنی توش . با یه عشوه و ناز خاصی این حرفو واسش زدم طوری که دلش رفت . منوبغلم کرد و رو تخت یه نفره گذاشت با همون کون لخت . یه قوطی کرم آورد اونو به دور و یه خورده داخل سوراخ کونم مالید. من که کیر شناس نبودم ولی به نسبت اونایی که در فیلم سکسی دیده بودم کیر متوسطی داشت ولی برای سوراخ کون من که آک آک بود بازم چیز کلفتی بود . کون منم زیاد بر جسته نبود . ولی مثل دخترای زیاد لاغر هم که مردا رو تا حدودی زده کنه نبود . کف دستشو گذاشته بود رو کوسم تا یه خورده حواسمو ازکونم دورکنه -آخخخخخخخ ماااااااماااااان دردم گرفت با کمال پررویی گفت که مامان که کیر نداره .. حرفی نزدم . حوصله یکی به دو کردن با اونو نداشتم . دندونا مو به هم می فشردم . درد بد جوری منو از پا انداخته بود حس می کردم فشارم افت کرده و سرم داره گیج میره .. -متین یه خورده بکش بیرون .. یه خورده امون بده . رفتم یه شکلات آوردم و گذاشتم دهنم و اون دوباره مشغول شد . این بار راحت تر کیرشو کرد تو کونم ولی همون درد رو داشت اما یواش یواش از این که داره با بدنم حال می کنه خوشم میومد . حرکت کیرشو تو کونم حس می کردم .-متین ادامه بده ادامه بده .. یه جورایی هوس داشتم و در رویاهام حس می کردم که عروسش شدم و کیرشو فرو کرده تو کوسم . دلم می خواست به کارش ادامه بده ولی یهو حس کردم کیرش تو کونم داره می پره و یه جهشهای خاصی داره چند لحظه بعد حرکت آب گرمی رو توی کونم حس می کردم . کیرشو کشید بیرون و یه لحظه دستمو که گذاشتم زیر کونم قسمتی از آب کیرش رو دستم بر گشت کرد . برای اولین بار از نزدیک منی رومی دیدم و لمسش می کردم . با نگاه هوسبارم ازش می خواستم که یه جورایی سر حالم کنه و اون با دهنش افتاد رو کوسم . هرچی می خورد سیر نمی شدم و آخرش در یه لحظه جیغی کشیدم و حس کردم که دیگه به آخر خط رسیدم . واسه اولین بار بود که به این حالت می رسیدم . دلم می خواست تو بغل متین آروم می گرفتم و ساعتها می خوابیدم . ولی دیگه وقت رفتن بود و می ترسیدم گندش در بیاد . خیلی رویایی شده بودم و از اون به بعد بار ها و بار ها این مدل سکسو تکرار کردیم . بهم قول ازدواج داده بود .. . امتحانات آخر سالی من که تموم شد چند روزی  رو با خونواده رفتم سفر . وقتی که برگشتم اون واحد خالی بود .. نفهمیدم دانشجوها چرا از اونجا بلند شدند . شنیدم که همسایه ها از چند وقت پیش در کمین این سه تا بودند چون می دیدند که رفت و آمد های مشکوکی میشه و زنای هرزه چه در راه پله و چه در آسانسور زیاد به چشم می خورن . ساختمون هم چهار طبقه و 8 واحد بیشتر نداشت . دانشجوها ی پسر رو با سه تا دانشجوی دختر گرفته بودند .. دیگه نمی دونستم چه بلایی سرشون اومده .. تا چند روز پنهونی گریه می کردم . من متین رو دوست داشتم ولی حالا ازش متنفر بودم . مامانم همش می گفت شانس آوردم که دخترم چشم و گوش بسته هست و تمام فکر و ذکرش به درسشه و گرنه خطر به این بزرگی بیخ گوش ما بود و ما چیزی نمی دونستیم .. ..از پنجره آپارتمان به حیاط نگاه می کردم . دلم پر از درد بود شاید هنوز منتظر بودم که در بازشه و یه جوون پاک به نام متین بیاد بالا . کسی که روح و جسم منو تصاحب کرده بود ولی دیگه ازش نفرت داشتم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

محمدرضا گفت...

جالب بود ایرانی عزیز..فکر کنم متوجه شده باشی که من بیشتر تو داستان های تک قسمتی و نقاب انتقام و هرکی به هرکی نظر میدم...اول مهر درسام شروع مشیه...ممکنه دیگه اصلا نتونم بیام.

ایرانی گفت...

با سلام به محمد رضای عزیز ..امیدوارم در امر تحصیل موفق باشی . خوشحالم که خوانندگان و دوستان خوب با فرهنگی چون توهمراه منند . یاران خوبی چون تو را از یاد نخواهم برد و می دانم هر وقت صلاح بدانی باز هم به ما سر خواهی زد . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

جالب بود مرسی داداش گلم

ایرانی گفت...

متشکرم داداش دلفین گلم ! شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر