ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت سی و نهم

نمی دونم دیگه چه بر من گذشت و در چه حال و هوایی بودم . فقط همینو حس می کردم که دارم یه دنیا لذت و خوشی رو با خودم می برم تو دل آسمون پیش ستاره ها . این تاریکیهای شبو روشنی می بینم . دلم می خواست فقط مال اونی یاشم که حالا زیر کیرشم و اونم مال من باشه . ولی می دونستم که این یک رویا و آرزوی خیالی بیش نیست . کیر بهروز رو تو کوسم احساس می کردم که با یه سرعت و فشار خاصی میره تا ته کوس و بر می گرده . حس کردم یه دنیا هوسو داره تو تنم پخش می کنه . کف دستمو رسوندم به قسمتای پایین تر کوس و اونو خاروندم . خارش زدن کوس هم یه لذت دیگه ای به من می داد . یه مزه ای داشت که نمی دونم چه جوری وصفش کنم . بهروز هم اومد به کمکم و اونم سعی کرد کوسمو بخارونه و بهم حال بده . چه حالی . چه حالی !اصلا حال خودمو نمی دونستم . دلم میخواست جیغ بزنم و همه آدمایی که تو هتلن صدامو بشنون . بشنون و بفهمن که من چقدر دارم لذت می برم . -بهروز همین جا خوبه . جاش عالیه . کیرتو وقتی داری از کوسم  می کشی بیرون و رو به عقب , فشارو با لبه بالایی و چوچوله ام زیادش کن . لذتم زیاد میشه . بکن . پسرشیطون و با تجربه . آخرش کار خودتو کردی و تونستی روشنکو تسلیم خودت کنی -فعلا که بهروز تسلیم توست . اگه دختر خوبی بودی الان این دهمین عشقبازی من و تو بود . -من که فکر نمی کنم تو با کسی سکسی داشته باشی که به بار سوم برسونیش .. -اینجا هم دست از متلک گویی ات ور نمی داری دختر ؟/؟ با دو تا دستاش کمرمو وگاه شونه هامو داشت . چقدر این حالت سگی دم پنجره بهم کیف می داد . حالت تخت طوری بود که من می تونستم سرمو رو لبه پنجره هم بذارم ولی پاهام از تخت آویزون می شدند . بااین حال دوست داشتم در این حالت و طاقباز هم که شده منو بگاد . نمی دونم چرا ولی یه حسی بهم می گفت که اگه این کارو بکنه می تونه منو به ارگاسم برسونه . پهنای تختش زیاد بود ولی همون مقدار پاهام که از تخت آویزون می شد اونم یه لذتی رو در من به وجود می آورد . سرمو گذاشتم رو لبه پنجره یه خورده از فضای بیرونو می دیدم ولی از پشت سر واز بالا . -آهههههه بهروز دوستت دارم بزن به کوسم تند تر . چقدر همه چی قشنگه همه چی آرومه . دارم می میرم از لذت فراوون -ولی من دارم بیشتر حال می کنم . این جوری بدن بهروزو می دیدم صورتشو , هوسی رو که از تو چشاش در حال باریدن بود و مثل یه برق به تمام وجودم نفوذ کرده و داشت خشکم می کرد . این برق داشت منو می لرزوند . -بهروز تند تر . دوستت دارم . بازم بهت میدم بازم بهت میدم . هر وقت که بخوای . تسلیم تسلیمش شده بودم . مثل بچه ها داشتم ازش سکسو گدایی می کردم . نه ! روشنک ! دختر! تو چت شده بازم که داری تسلیم یکی میشی که قدرتو نمی دونه . مگه این همه که با مردای دیگه بودی یکی از اونا بعدا حالتو پرسید و بهت گفت که یه ارزشی هم واسه خودت قائله ؟/؟ نه این جور خودتو سبک نکن .. کوس بی حیام چیز دیگه ای می خواست . دلم می خواست که بازم منو بکنه . اونقدر به کوسم بزنه تا من راضی شم . یک بار و دوبار حتی اگرم شد تا صبح سه بار منو به ار گاسم برسونه . بذار هرچی میخواد بشه بشه . من فقط می خوام حال کنم . حال حال , عشق کنم . نمی خوام مثل سپیده یه آدامسی باشم که بهروز پس از جویدن اونو بندازه دور . می خوام همیشه تو دهنش و زیر کیرش شیرین باشم . ولی شاید اون اینو نخواد . کف دو تا دستامو  به سینه های اون چسبوندم تا بتونم یه جوری خودمو از این دام هوس بکشونم بالا . یه جوری خودمو تسکین بدم . دلم می خواست از این پنجره باز بپرم پایین . -روشنک دوستت دارم وقتی که می خندی عاشق اون دندونای سفیدتم . یه دست و خوشگل . سفید و براق . خودشو رو من خم کرد و دندونامو بوسید . چقدر با این کاراش هوسمو زیاد می کرد . حس کردم که آبم داره میاد . داره میاد . خیلی سخت بود که نخوام عکس العمل نشون بدم . ولی من این کارو کردم تا اون بعد از ار گاسم اولم بازم واسه گاییدن و سخت گاییدنم تلاش کنه تا منو به ار گاسم برسونه . نمی خواستم بهش بگم که دارم ارضا میشم . به خودم فشار آوردم . -روشنک چته . آبت داره میاد ؟/؟ -نه بهروز نههههه خیلی خوشم میاد ولی کوآب .. دلم نمی خواست اون متوجه چیزی بشه و خوشبختانه هم چیزی نفهمید تا این که حس کردم به یه آرامش خاصی رسیدم . دلم می خواست دو سه دقیقه ای سکس رو متوقف کنه و دوباره شروع کنه ولی ترجیح دادم چیزی بهش نگم . چند دقیقه بعد دوباره همون حس اولیه رو داشتم . اون لذتی رو که از ارضا شدن با بهروز برده بودم انگاری با بقیه ار گاسم ها تفاوت داشت . دوباره دوست داشتم سریع به اون حالت برسم . -بهروز بزن کوسمو تند تر خواهش می کنم . من کیرتو می خوام . می خوام زیر کیر تو حال کنم .. بااین حرفام اونو به یه غرور کاذب رسونده بودم و اون خودشو خیلی زود وا داد . اونم از اون آدمایی بود که جنبه شو نداشت .اصلا جنبه نداشت . -من می دونستم که بالاخره زیر کیر من تسلیم میشی . هیچ زنی نمی تونه در مقابل من مقاومت کنه . می دونستم روشنک بالاخره تو هم تسلیم میشی و شکست می خوری ولی ببین چه حالی کردی . کیر بهروز چه خوب بهت حال میده . از من ممنون باش . شما زنا رو من می شناسم . هارت و پورت زیاد دارین ولی بالاخره اسیر و بنده کیرین . کیرشودر می آورد و محکم می زد به رونم ومی گفت این  تصمیم می گیره که شما با چه سرعتی برین .  مثل دنده یه ماشین حرکت می کنه . بعدش دوباره فرومی کرد توکوسم .  خونم به جوش اومده بود . از خشم لبامو گاز می گرفتم . یه بار ار گاسم شده بودم و حس می کردم که باید سکسو همین جا متوقف کنم . خودمو ازش جدا کردم . -عوضی حالا تو خماری بمون ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی

ایرانی گفت...

من هم سپاسگزارم داداش دلفین خوب و خستگی ناپذیر ...ایرانی

sara گفت...

مثل همیشه عالی,مرسیییییی

ایرانی گفت...

سپاسگزارم سارای گل و نازنین ! پاینده باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر