ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هر کی به هر کی 18

مامان در قفل شده رو باز کرد و یه نگاهی به دور و برش انداخت و گفت بیا بریم . گوشه و کنار همه مشغول بودند و من وقتی می دیدم که همه زنا مشغولند و می تونم نفسی به راحتی بکشم خوشحال بودم . بوی غذا مستم کرده بود . سلف سرویس و انواع اغذیه و اشربه دیگه در یه سالن غذا خوری بزرگ چیده شده و تا یکی دوساعت دیگه باید می رفتیم اونجا و یه دلی از عزا در می آوردیم یه اتاق و محوطه بزرگ دیگه هم بود که مثل آسایشگاه سرباز خونه به صورت دو طبقه تخت داشت و بعد از ناهار یکساعت استراحت اجباری بود . دیگه مثل مسجد نبود که زنونه مردونه سوا شه . در این فضا مرد و زن فقط به صورت انفرادی می تونستم بخوابن وسکوت باید کاملا رعایت می شد پدر بزرگ و مادر بزرگ هم واسه سرکشی میومدن و مراقب بودن که کسی دست از پا خطا نکنه و شلوغ نکنه . خیلی از دیسیپلین اونا خوشم میومد همه اونا مث سگ ازشون حساب می بردن . اگه کسی تخلف می کرد چند تا گردن کلفت داشتیم که مسئول انتظامات بودند هرکی می خواست گردن کلفتی کنه پس از دستور آرمان خان یا پری جون خدمتش می رسیدند . دختر عمه ام که ده سالی ازم بزرگتر بود و زیر کیر یکی دیگه که متوجه نشدم کیه دست و پا می زد به محض دیدن ما گفت عروس و دوماد دلشو داشتین از حجله گاه در بیایین ؟/؟ چند قدم اون طرف تر و پس از فاصله گرفتن من از مامان  دیدم یکی کمرشو چسبید و بلندش کرد و برد طرف خودش . غیرتی شده بودم . نزدیک بود برم طرفش و بزنم زیر گوشش . یهو یادم اومد که اینجا واسه خودش قانون و مقررات داره و شهر هرت وهرکی به هرکی نیست . البته از یه نظر هست از یه نظر نیست الیاس خان پسر عموی بابا بود که 50 سالش می شد وقدیم یکی از خواستگارای مامان بود . خیلی هم تنومند بود . مامان الیا رو رو هوا گذاشت رو کیرش و چه جور هم اونو می گایید . انتظار داشتم که مامان به احترام من یه خورده رعایت کنه ولی اصلا از این خبرا نبود . کون درشت مامانو رو هوا می دیدم که چه جوری روی کیر دراز و درشت الیاس خان تکون میخوره و می لرزه و به خودم می لرزیدم و داشتم آتیش می گرفتم . حق داشت این جوری حال کنه . پدرم در اومده بود تا ارگاسمش کردم و اون فقط چند دقیقه ای فعالیت کرده بود . مامان طوری ناله می کرد و فریاد می کشید که اگه یکی از بیرون اونو می دید فکر می کرد که چند ساله کیر نخورده . با کمال پررویی در حال کوس دادن داشت حرفم می زد .-آریا جون تو برو من کار دارم برو خوش باش . بایکی از خانوما کارش که تموم شد  می تونی حال کنی . ما الان اومدیم یه جای دنج . زنا خبر ندارن وگرنه پوست از سرت می کنن . یه اخمی به الیاس خان کرده که اون مامانو ازدیدم خارج کرد و برد یه گوشه ای که تو دیدم نباشه و راحت تر اونو بگاد .. عجب دنیایی شده .. به نظر می رسید جنده بازیهای اینجا از جنده خونه هم بیشتر شده باشه . یه گوشه چند تا پله دیدم و گفتم بهتره قبل از این که گیر بیفتم برم یه نیمساعت یه ساعتی رو استراحت کنم و بعد از ناهار و خواب دوباره مشغول شم . یه گوشه مطمئنی رو گیر آورده بودم که عقل جن هم نمی رسید . اگه مادر بزرگ و پدر بزرگ منو گیر می آوردند شاید به خاطر کسری نیرو منو می فرستادند میون جمعیت یا شایدم اخطاری کارت زردی چیزی بهم می دادند . هرچند مادر بزرگ جرات این کارو نداشت وپدر بزرگ زن ذلیل هم که نمی تونست کاری بکنه . بگذریم در عالم خودم بودم و کلی سر و صدا و ناله های بکن بکن .. کیر میخوام .. کوس بده .. کون میخوام و آب بریز .. از گوشه و کنار به گوش می رسید . در همین گیر و دار به نظرم اومد زلزله ای اومده و منو داره به طرف آسمون پرت می کنه . مثل یه پر کاه به هوا رفته بودم . می خواستم فرار کنم و از ساختمون بپرم بیرون دیدم که دست و پام یه حالت قفل پیدا کرده و پای رفتن ندارم . سرمو برگردوندم دیدم نه زلزله ای بود نه انفجاری .یه غول بی شاخ و دم که حداقل 50 کیلو ازم چاق تر بود منو گرفته و مدام داره فریاد می زنه اوخ جون شکر .. شکر بالاخره یکی گیرم اومد . دیرکردم خیر کردم . بهترین وتازه ترین به گیرم افتاد ... افتاده بودم توتله .. منصوره دختردایی من گیرم انداخته بود . امکان فرار نبود .نمی شد از زیرش در رفت .-منصوره جان من سرم درد می کنه . حالم بده -چی شد زن عمو تو گاییدی سرت درد نمی کرد . عمه جونو که گاییدی خبری مامانم می گفت اون موقع هم سرت درد نمی کرد حالا که به من رسیدی .... ناقلا کشیک نشسته بود -درست میگی اون موقع درد نمی کرد و حالا درد گرفته .. باشه بعد از ظهر -من تو رو بعد از ظهر کجا گیرت بیارم . یکی دیگه میاد تو رو ازم می گیره چرا شما هیشکدومتون منو نمی خواین . هشکدومتون احساس ندارین منم دل دارم هوس دارم -منصوره جون تو خیلی خوشگلی نازی . صورتت گرد و سفیده . لبای غنچه ایت مظلومیت صورتتو دو چندان کرده موهای صاف و سیاه و لخت و افشونت دل همه رو می بره فقط چرا سعی نمی کنی یه خورده لاغر شی ؟/؟ -باور کن سعیمو می کنم ولی نمیشه . این همه زنی که اینجان تو خونه های خودشونم کیف می کنن و من با این جوونی خودم حتی شوهرمم بهم نمی رسه . کیرش به اندازیه که دو طرف پاهام نمیذاره بره تو کوسم . یا من باید لاغر تر شم یا کیر اون باید خیلی دراز تر شه . گاهی وقتا توی این میهمونی ها از سر سیری یکی میاد کیرشو فرو می کنه تو کوس من و منو بیشتر تشنه ام می کنه و میره . عیبی نداره تو هم با من این کا رو بکن و برو . ولی خواهش میکنم خیطم نکن . منو بیشتر از این پیش بقیه خجالت زده نکن . بذار منم یه حرفی واسه گفتن داشته باشم ویه بهونه ای واسه عرض اندام -واسه عرض اندام که بهونه نمیخوای -باشه پسر عمه تو هم بهم متلک بنداز باشه برو به دادم نرس . عیبی نداره آزادی ازت شکایت نمی کنم .. اشک از چشای خوشگلش سرازیر شده بود طوری که منم داشت گریه ام می گرفت . دلم سوخت ولی از سر به پایین هر جای بدنشو که نگاه می کردی دو برابر بقیه بود -عزیزم قربون شکل ماهت برم من . منصوره جان هیشکی حق نداره دستت بندازه . بریم توی شلوغ ترین قسمت این محفل و به همه نشون بدم که چه جواهری هستی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

jemco گفت...

ایرانی عزیز
اولا خسته نباشی
دوما داستانت خیلی خیلی عالی بود

ar@sh گفت...

eyval.man dge to hangam az daste in dastan.damet 20 irani

ناشناس گفت...

سلام بر امیر و ایرانی ، عزیزان دلم
خسته نباشید داستاناتون واقعا عالی
ایرانی گلم جواب سوالت رو بدم تا یادم نرفته : من همیشه به شما و این وبلاگ ارادت دارم و بی وفا نشده بودم داداش در گیر درس و دانشگاهم بودم چندتا واحد سنگین دارم این ترم که باید براشون وقت بزارم ببخشید اگه دیر امدم ولی امدم تا ارادت خودم رو نسبت به شما امیر عزیز نشون بدم شما و امیر و وبلاگ تون چشمای منی اید البته سه تا چشم ندارم خودتون بین هم تقسیم کنید.
موفق و پیروز و پایدار باشید
دوستدار شما
-------------- امید ------------

ناشناس گفت...

راستی یادم رفت بپرسم من هر کدوم از هویت ها رو انتخاب میکنم در پایین صفحه جواب نمیده به جز ناشناس چرا؟؟؟؟
-------------- امید ---------

ناشناس گفت...

ایرانی جون داستانت عالیه

ایرانی گفت...

آرش عزیزم و جمکوی نازنین ظهر هردوی شما به خیر .ممنونم از نظرات گرمتون شاد و تندرست باشید ..ایرانی

ایرانی گفت...

با سلام به آشنای گلم و همچنین به امید عزیزم .ممنونم از اظهار لطف و محبتت امید جان و همان گونه که قبلا هم گفتم دوستی با تو برای من و امیر افتخاری بزرگه و مشکلاتت رو درک می کنم و من که خودم دانشگاه بودم صف نونوایی درس می خوندم با همه این مشکلات بازم سپاسگزارم از این که به فکر مایی درمورد انتخاب عنوان راستش در نظر دادن من هم مثل شمام چون کنترل و انتشارش با امیره خود من رو دایره سوم که نوشته نام /آدرس اینترنتی کلیک می کنم و اسم خودمو در کادر مستطیل شکلکه روبرویا همون سمت چپ کلمه نام قرار داره می نویسم واگر متنم تموم شده باشه بلافاصله رو انتشار نظر کلیک می کنم .چیز خاص دیگه ای نیست .شاد و سر حال باشی داداش امید ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز مرسی زیبا بود

جيبر گفت...

اين داستان حرف نداره تركوندي واقعا شاهكاره ايول (جي بر)

ایرانی گفت...

ممنونم ئلفین جان وحیبر عزیزم .خسته نباشید به نظرم میاد این جوابم تکراری باشه ولی قبلی رو پیداش نمی کنم .شب همگی خوش ..ایرانی

مرتضی گفت...

عالیه داداش...

ایرانی گفت...

متشکرم مرتضی جان .پاینده باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر