ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 5

کمال به خوبی متوجه شده بود که برای دید زدن منیره پس از تغییر جا نیاز به یه شکاف دیگه داره . ولی می ترسید از باباش حساب می برد اگه می خواست یه شکاف دیگه درست کنه . اگه بابای پرهیز کارش می فهمید که تقوای پسرش دچار تزلزل شده خیلی واسش بد می شد و اون هرگز نمی تونست خودشو ببخشه .فکری به خاطرش رسید . با همون کاسه ای که قرار بود منی خودشو بریزه داخلش راه پشت بوم ایزوگام شده شونو پیش گرفت و خودشو رسوند بالا واز انتها فضای اونجا رو تحت نظر گرفت . یه خورده منیره رو ریز تر می دید ولی با این حال می دید . کاسه رو گرفت دست چپش و اونو گذاشت زیر کیرش و شروع کرد به جق زدن . یکی نبود بهش بگه بنده خدا همون پشت بوم خالی می کردی آفتاب می خورد خشک می شد با پا لگدش می کردی . زن همسایه یه لحظه بی اختیار سرش رفت طرف خونه شریف خان و پشت بوم . به نظرش اومد یکی اونو زیر نظر داره . کمال که متوجه ناشی گری خودش شده بود فوری خودشو کنار کشید ترسیده بود . جلقشو زده بود و آب کیرشو تو کاسه خالی کرده گذاشته بود یه گوشه ای . منیره که به وجد اومده بود و هوسهای جوانی در این میانسالی گل کرده بود می رفت کناره های استخر و با شیرجه های مخصوص خودشو مینداخت توی آب . لخت لخت بود . دوست داشت تن و بدنشو اونی که اون بالاست ببینه فکر می کرد باید ملا شریف باشه هرچی نگاه کرد اثری از اون ندید . با این حال نا امید نشد و با ایما و اشاره به طرف بالا می خواست طرفو متوجه کنه که اونم تمایل داره و منتظرشه . کمال به شدت ترسیده بود هم دلش می خواست دید بزنه و حال کنه و هم از این هراس داشت که نکنه یه وقتی منیره خانوم بخواد بیاد شکایت . قوز بالا قوز این که از اون طرف جمال از خواب بیدار میشه و داداششو نمی بینه . اولش فکر می کرد رفته دستشویی . هرچی دنبالش می گرده اونو پیدا نمی کنه . از راه پله که داشت به طرف اتاق میومد صدای سوت و های و هی منیره خانومو می شنوه . یعنی چه گوششو تیز کرد ببینه چی داره میگه شنید که خیلی آروم داره میگه بیا جلوتر نترس بیا دنیا رو بهت نشون بدم . عشق کن . حالشو ببر صفا کن .. تنش مثل بید می لرزید . یعنی چه این زنه داره با کی حرف می زنه . اگه یکی باشه که پیشش باشه لزومی نداره که با این حالت حرف بزنه  . بایکی داره حرف می زنه که شاید نزدیکش نیست . رفت یه نردبون آورد و اونو به دیوار حیاط تکیه داد . خودشو رسوند بالای دیوار سرشو خم کرد تا تابلو نشه . می دونست که داداشش خونه نیست . ریسک عجیبی بود . پنجاه درصد احتمال داشت که منیره اونو ببینه . یه لحظه سرشو آورد بالا . همونجا روی دیوار داشت از حال می رفت . یه نوجوون در نخستین سالهای بلوغش . تماشای یه زن لختی که پشت کرده به اون و یه دستشو رو کوسش قرار داده اونم با یه کون درشت و وسوسه انگیز واقعا چه حالی می تونه به اون نوجوون بده . دیگه به خودش اجازه فکر کردن نداد . حس کرد که دیگه چاره ای نداره . احساس نیاز شدیدی می کرد . کیرشو در آورد کف دستشو دورش حلقه زد و با این تصور که پریده توی حیاط و از پشت کمر منیره رو گرفته و کرده تو کونش همونجا خالی کرده با لذتی زیاد آبشو ریخت رو حاشیه دیوار . بدنش سست شد و یه لحظه به خودش لرزید . احساس شرم و گناه می کرد . از خودش خجالت می کشید . واسه حسن ختام سرشو آورده بود بالا تا یه بار دیگه منیره رو دید بزنه متوجه چیز عجیبی شد و دید که زن همسایه از اون پایین به پشت بوم خونه اونا اشاره می زنه و با اشاره دست داره یکی رو صدا می کنه . دیگه دوزاریش افتاد . حس کرد که این دیگه باید کمال باشه که از اون بالا داره زنه رو دید می زنه .. ای داداش حالا داری تنهایی می خوری و به ما نمیگی ؟/؟  اومد پایین و نردبونو جا به جا کرد . از اون طرف هم کمال که صدای منیره رو می شنوه اولش می ترسه . دومش باورش  نمیشه سومش به هیجان میاد و چهارمش که خجالتش می ریزه و پنجمش وعده یه توبه دیگه رو به خودش میده و از مخفیگاهش خارج میشه . دلش می خواست از اون بلندی خودشو پرت کنه توی بغل منیره خانوم . باورش نمی شد . اصلا نمی دونست باید چیکار کنه . باید خودشو یه جوری می رسوند پایین و از طرف در وارد خونه همسایه می شد . ولی اگه داداشش بیدار شده باشه چی . تازه اگه از همه این موانع رد شه چه طور می تونه با منیره خانوم سکس کنه و به اون حال بده . اون که تجربه سکس نداره با این حال باید می جنبید . هرگز شدت و سرعت تپش قلبشو تا به این حد احساس نکرده بود . سرشو که بر گردند تا بیاد پایین خشکش زد . جمال روبروش وایساده بود از خجالت داشت آب می شد وکمال لالمونی گرفته بود -پس راسته که میگن داداش بزرگتر همیشه حق داداش کوچیکه رو می خوره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

ایرانی عزیز عالی بود داستان یواش یواش دار ه شکل میگیره خیلی حال دادی مرسی

ایرانی گفت...

سپاسگزارم ازت دلفین جان .خوشحالم از همراهی و راهنمایی های همیشگی تو دوست عزیز ..ایرانی

matin گفت...

داداش تا این به جای سکسیش برسه که ما دق مرگ شدیم

ایرانی گفت...

چیکار کنیم داداش متین .این تا به جای سکسیش برسه سیزده بدرو ردکرده .من بی تقصیرم یه سری میگن فوری برو تو سکس یه سری میگن هیجانات هر چه زیاد تر باشه بهتره ولی بعضی وقتا یه نکات خاص همراه با طنز تیز و یه سری واقعیتهای کوبنده در یه بعضی از داستانها وجود داره که ارزش ادبی و هنری و حتی ماجراهای اون خیلی از سکس شیرین ترو باحال تره و با رد شدن از این مراحل سکس جذاب تر نشون میده مثل همین داستان که اززندگی اونایی میگه که پند و اندرزهاشون برای دیگرانه و...تا منم مثل آخوندا روضه خون نشدم میگم شبت خوش متین دوست داشتنی ...ایرانی

ناشناس گفت...

دستت درد نکنه . (hero)

ایرانی گفت...

دست شما درد نکنه ...ایرانی

 

ابزار وبمستر