ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 20

پریسا و آرمیلا از اونایی که در حال گاییدنشون بودند درخواست کردند که محل عشقبازی رو تغییر بدن و دیگه نتونستن تحمل کنن که من خیلی راحت جواب متلکهاشونو میدم . منم کیرمو به طرف کوس منصوره جون هدف گرفتم . محمود خان شوهر منصوره در فاصله چند متری ما قرار داشت . دختر دایی نازم یه لبخند ژکوند نمایی زد که از صد تا لبخند نقاشی داوینچی هم با معنا تر بود . کیر راهشو پیدا کرد و هر چه این کیرو که طبق آخرین متراژ23 سانت طولش بود به طرف داخل کوس منصوره می فرستادم اون می گفت بیشتر نترس دردم نمیاد . من پوست کلفت تر از اینام . پسرعمه من حریصم . چقدر کیف می کنم . محمود بی عرضه شاهد باشه که هر چیزی لیاقت می خواد . منصوره اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بود . دیگه از کسی خجالت نمی کشید . احترامی که من و کیر من بهش گذاشته بودیم اونو سر حالش کرده بود و اون علاوه بر لذتی که می برد یه غرور خاصی هم بهش دست داده بود در همین حالتی که کیرم تو کوس منصوره بود و داشتم می گاییدمش دیدم یه دست مردونه ای رو شونه هام خورد که یه لحظه ترسیدم نکنه یکی از پشت بخواد بذاره تو کونم . آخه ما که اینجا لز بازی وگی نداریم . تا بیام به خودم بیام دیدم که دایی محسن صورتمو بوسید و گفت شیری که خواهرم بهت داد حلالت مرد . تو این دخترمو دوباره شادش کردی . این کیر آب رفته ما حریفش نمی شد وگرنه خودم زود تر از اینا بهش روحیه می دادم بعدش رفت سراغ دخترش و صورتشو لبو سینه هاشو بوسید و گفت خیلی خوشحالم منصوره جون خوش بگذره . دختر دایی نازنین هم واسه قدر دانی و این که از باباش عقب نمونه کیر معمولی بابا رو یه لحظه گرفت تو دستش و بوسه ای بر سرش زد و باباهه رفت .-آریا جون از این حرکتم که ناراحت نشدی که -اصلا از این حرفا نزن . باباته و احترامش واجبه . تازه با کیر اونه که تو درست شدی . جای دور هم نمیره اگه بخواد یه وقتی باهات حال هم بکنه . مدتی اونو به همین حالت گاییدم . سالن فقط شده بود فریاد هوس این دختره یا بهتره بگم زنه . خیسی کوسش که رو کیرم می نشست نشون می داد که همه اینها از هوس زیاده . سگرمه های در هم رفته شوهرش نشون می داد که اونم هنوز نتونسته خودشو با بخشنامه وقرار دادی که امضا کرده وفق بده -منصوره جون عزیزم می تونم یه خواهشی ازت بکنم -آریا تو جونمو بخواه -می دونم خسته میشی ولی قمبل می کنی من از پشت کونتو ببینم بذارم تو کوست ؟/؟ -هر کاری دوست داشته باشی واست انجام میدم عشق من عزیز دل من .. وقتی اون پشت به من کونشو روبروی کیرم قرار داد از هیجان به خودم می لرزیدم . انگاری دو تا کونو کنار هم قرار داده باشی . اینجوری راحت تر سوراخش توی دید من قرار می گرفت .. یه خورده دچار حسرت شده بودم نمی دونستم چیکار کنم . هم دلم می خواست کونشو بکنم هم کوسشو . ولی آبمو چیکار کنم . هرکی رو می گاییدم دوست داشتم تو کوسش یا کونش خالی کنم ولی این که نمی شد . آدم از پا میفته . سردرد می گیره نمی تونه تموم شیره جونشو که از دست بده هنوز خیلی ها مونده بودند که اونا رو نگاییده بودم این وضعیت اصلا مفید به حال نبود . یا آدم باید خودشو هلاک کنه یا از خیر بعضی کوسها بگذره . یه فکری به ذهنم رسید که تصمیم گرفتم در فاصله بین عملیات صبح و بعد از ظهر یه چند خطی بنویسم و اونو بندازم داخل صندوق پیشنهادات . شاید این جوری یه فرجی بشه . چاره چیه این جوری که پیش می رفتیم هیچی از ما مردا باقی نمی موند . با دو تا دستام لاپای منصوره رو از عقب باز ترش کرده و اونم یه خورده پاهاشو تا اونجایی که می تونست به دو طرف مایل کرد وخیلی راحت کیرمو کردم تو کوسش وحالا نزن کی بزن . صدای شلپ شلیپ تماس کیر من با کوس دختر دایی و بر خورد ناحیه بالای کیر من با کون اون فضا را پر کرده ومحوطه همه شده بود سوت و کف و هورا .. همه به هیجان اومده بودند پدر بزرگ که یه گوشه ای ایستاده بود و با تماشای صحنه های ورود و خروج کیر من به کوس منصوره در حال جلق زدن بود . تو این آشفته بازار داشتم به این فکر می کردم که آیا داخل بخشنامه جایی هم نوشته شده که جلق زدن اکیدا ممنوع یا نه ... منصوره از هوس زیاد در حال هلاک شدن بود و منم بهش امون نمی دادم -.اییییی آریا من همین سکسو دوست دارم .دوست دارم همیشه همین جوری کوس بدم . کوس بدم و حال کنم . عاشقتم آریا  .سینه هاشو از پهلو می مالیدم به هر جای بدنش که دست می زدم هوسش می رفت بالاتر . زندایی فائزه خودشو به نزدیک ما رسونده بود -آفرین آریا ادامه بده ادامه بده دخترم به من رفته چشاش داره خمار میشه این باز و بسته شدن نشون میده که ارگاسمش نزدیکه خم شدن روی این هیکل و در گوشی حرف زدن سخت بود . می خواستم بهش بگم که اگه اجازه میده بعد از ارگاسم اون آبمو خالی نکنم . با این که خیلی لذت می بردم می تونستم جلو آبمو بگیرم و بذارم برای سانس بعدی . برای چند لحظه ای جمعیت از دور و بر ما کنار رفتند منصوره همچنان فریاد می کشید . خنده دار اینجا بود که یه چند متری حرکت کرده بودیم و به گوشه دیوار رسیده بودیم و اون دو تا کف دستشو محکم به دیوار فشار می داد و منم با همون شدت می کردمش تا این که دستاش افتاد پایین و فهمیدم ارضا شده .. به همون صورت موندیم -نمی خوای خالی کنی ؟/؟من تشنه امه -منصوره جون میشه یه خواهشی ازت بکنم ؟/؟ می دونم ناراحت میشی اگه ممکنه آبمو خالی نکنم . در عوض یه پیشنهاد دارم . می دونم خلافه ولی دیگه اینجا همدیگه رو نکنیم هفته ای یه بار هر وقت محمود خان خونه نیست همدیگه رو می کنیم . الان حالم یه جوریه ازت لذت می برم . دارم کیف می کنم . ببین چقدر دوستت دارم . دارم این تقاضا رو ازت می کنم -میگی من به شوهرم خیانت کنم ؟/؟ باشه قبول می کنم به شرطی که توی این مهمونیها بازم به من اعتماد به نفس بدی . امروز آبتو خالی نکن ولی باید منو توی این مهمونی ها بکنی . نمی دونم اصلا دلم نمیومد دلشو بشکنم . داداش آرین نزدیکی من قرار داشت -داداش صبح تا الان چند بار آب کیرتو خالی کردی -یدفعه .رفتم زیر گوشش و طوری که کسی نشنوه ازش خواهش کردم که اگه میشه یه سرویس بریزه تو کوس دختر دایی , من بعدا یه جوری جبران می کنم هر چند به اندازه کافی تو کوس زنش آب ریخته بودم بازم خدا پدرشو بیامرزه این یه تیکه رو مردانگی کرد و روی منو زمین ننداخت و من رفتم و اون وکالتا از پشت کمر منصوره رو گرفت و با این که کیرش به اندازه کیر من نبود یه جوری اونو فرو کرد تو کوس منصوره ودختر دایی رو سیراب کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

jemco گفت...

داداش خسته نباشی قربونت
چه خوب میشه این داستان تمومی نداشته باشه
پاینده باشی....

امید گفت...

سلام به ایرانی عزیز و امیر گلم
جناب اقای ایرانی ممنونم از پاسخ تون و از بابت داستانهای زیباتون هم بسیار سپاس خیلی زیباست و جای انتقاد نمیزاره قلم شیوا و گیرایی داری منتظر ادامه داستانهای قشنگت هستم
پایدار و پیروز باشید
------------- امید --------------

ایرانی گفت...

امید نازنین و دوست داشتنی و یاور قدیمی این مجموعه از این که با پاسخ گرم و دلگرم کننده ات به من امید می دهی سپاسگزارم می دانم که نقاط ضعف هم بسیار است ولی خب باید برای رفع آن خواست و تلاش کرد ودر کنار دوستان خوبی چون شما رفع مشکلات آسان می گردد .شاد و خرم باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

ممنونم از لطفت جمکو جان .من هم سعی می کنم تا اونجایی که جا داشته باشه این داستانو طولانیش کنم .برقرار باشی ..ایرانی

جيبر گفت...

خدايي جمكو راست ميگه حيف داستان تموم بشه.ايراني جان خسته نباشي تركوندي

ایرانی گفت...

داداش جیبر دوباره یا چندباره سلام فعلا به آخرش اصلا فکرنمی کنم و قصد تموم کردنشو هم ندارم ولی از وقتی تا 31 اونو نوشتم تنبل شدم و هنوز ادامه شو شروع نکردم ..ایرانی

matin گفت...

خیلی عالیه مرسی

ایرانی گفت...

سپاس متین جان .پاینده باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر