ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تو هم گوش کن 1

من اسمم کتایونه و 47 سالمه . خیلی دیر ازدواج کردم و از بد شانسی بعد از ده سال ازدواج شوهرمم مرد و ازش یه یاد گار 9ساله به اسم کامبیز واسم موند . حالا از اون روز 6 سال می گذره . به خاطر کامی دیگه شوهر نکردم ودر این مدت دست مرد دیگه ای بهم نخورده . یه خونه خیلی بزرگ و کلی هم مال  و منال از شوهر مرحومم واسم مونده که دیگه خیلی راحت می تونیم خرج زندگیمونو پیش ببریم . تا به حال این کامبیز جونم که الان واسه خودش مردی شده هرچی می گفت گوش می کردم وبه خواسته هاش احترام میذاشتم . هرچند در بعضی از زمینه ها یه خورده هم لوس شده . یه چند وقتیه به سن تکلیف رسیده و بالغ شده . بعضی از دوستاش بهش میگن بچه ننه ولی من خوشم نمیاد این اسم رو اون بمونه . منم یه خورده مقصرم دیگه . بچه که پدر نداشته باشه ومادره هم دلش نیاد سرش داد بکشه همینه دیگه . اما از خودم بگم که با سینه های درشت سایز 75و کون بر جسته ویه اندام هوس انگیز همین طور دارم اسراف میشم ونمی دونم چیکار کنم . با این حال از این که بخوام خلاف کنم و یه جوری به کوس و کون خودم حال بدم خوشم نمیومد .  من و کامبیز از همون بچگی با هم ندار بودیم و من و اون حتی با هم حموم می کردیم و پشت همو لیف و کیسه می کشیدیم و با این حال احترام همدیگه و اون تابوی مادر و فرزندی رو رعایت می کردیم . اما از وقتی که بالغ شده بود با یه حالت وحرکتهای خاصی به بدنم دست می کشید . بدم نمیومد ولی دوست نداشتم پسرم اینقدر هیز باشه واز این می ترسیدم که یک دختر بد عنق گیرش بیفته که کار دستش بده . یواش یواش داشتم به نیم قرن زندگیم می رسیدم واز جوونیم چیزی نفهمیده بودم . یه روز ازم یه چیز عجیب و غریب در خواست کرد بهم گفت وقتی که دوستاش میان خونه مون یه خورده سکسی تر بگردم و روسری سرم نذارم و لباسای تنگ و چسبون بپوشم .. راستش از این که اون این قدر سر خورده باشه که با این کار ها بخواد تو دل دوستاش جاکنه حرصم می گرفت ولی چون عاشقش بودم حرفشو گوش کردم . از شما چه پنهون از این که نوجوونای حریص به یکی که سه  برابرسنشون سن داشته باشه توجه کنن بدم نمیومد . واسه همین وقتی که از اونا پذیرایی می کردم و پشت به اونا وسوی آشپز خونه حرکت می کردم با یه تکونی که به کونم می دادم و با یه عشوه خاصی همه اونا رو به وجد می آوردم . بازوهای لختمو تو دیدشون قرار می دادم . از نگاهشون این طور بر میومد که حسابی اونا رو سر حالشون آورده وبد جوری هوس گاییدن منو دارن ولی مگه من به هر کسی باج بده بودم . هر چند بعد از رفتن اونا وقتی که رفتم  دستشویی و نشستم ترشحات و لک های سفید هوس بود که ازم خارج می شد و دلم می خواست یه کیری باشه که بره ته کوسم و اونا رو بکشه بیرون وبا لذت اونا رو خارج کنه . هم خودش لذت ببره هم به من لذت بده . کار آقا کامبیز ما دیگه از این بهتر نمی شد . ولی حس کردم رفتار دوستای پسرم با اون خیلی بهتر شده . اینو هم بگم که من حداقل ده سال کمتر از سنم نشون می دادم ولی عزرائیل که بخواد بیاد دیگه به این چیزا کاری نداره .. یه روز گرم تابستون بود وواسه خودم و اون می خواستم برم خرید .. دیدم ازم میخواد که وقتی میریم بیرون زیر مانتوم چیزی نپوشم و سکس سکس بگردم -پسر دیوونه شدی همه تو این فکرن که چطور از ناموسشون محافظت کنن تو داری این جوری بی غیرت بازی در میاری . مخت تاب گرفته . دیدم ازم دلخور شد و سگرمه هاش رفت تو هم  .مجبور شدم کوتاه بیام . واسه کامی کفش و تی شرت و یه جین خریدم وواسه خودمم رفتم یه بلوز بگیرم . مغازه خلوت بود و منم می خواستم برم اتاقک پرووببینم این بلوز اندازه ام هست یا نه .دگمه های مانتومو باز کرده و بی آن که حواسم باشه تا نزدیکای آخرش رفتم . دیدم فروشنده مرد با چه حرص و ولعی داره به بدنم نگاه می کنه . هیجان زده شد . زل زده بود به سینه های درشتم و به کوسم . جالب اینجا بود تازه وقتی یادم اومده بود که اون زیر لخت لختم که می خواستم دستمو از آستین در بیارم . کامبیز داشت کیف می کرد و من از خجالت داشتم آب می شدم . فوری دگمه ها رو بستم وبه اتاقک پروو هم نرفتم .  هر چی فروشنده صدام زد خواهر مغازه مال خودتونه هرچی می خواین بردارین بازم تشریف بیارین . فرار را بر قرار ترجیح دادم -مامان اگه بدونی چقدر با حال شده بودی .. می خواستم بگم ما رو کوس گیر آوردی گفتم ولش بچه پررو میشه . می دونستم این کرم و مرض های کامبیز از کجا آب میخوره . رفته بودم یر وقت کامپیوترش  ومتوجه شده بودم که رفته تو سایت امیر سکسی وداستانهای سکس با مامان اونو این قدر پررو کرده ولی نمی دونم چرا به من گرایش نداشت وهمش دوست داشت دیگران منو ببینند و کیف کنند . تازگیها متوجه بودم که جلق هم می زنه . البته در یه حدی بهم توجه داشت . یه بار که داشت پشتمو لیف می زد و من کف حموم دراز کشیده بودم از تصویر ضعیف وسایه های تنش رو کاشی روبروم فهمیدم که داره جلق می زنه . کونمو می دید و جق می زد ولی اون نجابت و متانت خودشو حفظ کرد و پرروتر نشد تا این حد که دیگه مجاز بود و نمی شد گیرش داد ولی جلق زدن واسش خوب نبود عروسی  دختر برادر شوهرم بود وچون خونه شون کوچیک بود قرار بود مجلسو تو خونه ما برگزار کنند و چند روز قبلش سه تا کارگر مرد رو فرستادند تا خونه رو تمیز کنند منم واسه این که بعضی قسمتهای خونه رو دوست نداشتم بدم به دم کارگر ترجیح دادم نظافت اون قسمتها رو خودم عهده دارشم . هر چند لزومی هم نداشت و کامبیز هم قرار شد بهم کمک کنه -مامان میشه ازت یه خواهشی بکنم ؟/؟تابستونه و هوا گرمه اگه میشه یه خورده سکسی بگردی بد نیست -پسر یادت رفت تو مغازه مردم آبرومونو بردی ؟/؟-مامان جونم عوضش خیلی حال داد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

19 نظرات:

ar@sh گفت...

kheili jalebe.dge vaqean bayad goft gol kashti.

matin گفت...

مرسی باید داستان زیبای باشه

ناشناس گفت...

ایرانی عزیزاین داستانت معلومه خیلی باحال میشه همینطور خواسته هایی که بین پسرومادرسکسی پوشیدن مامان توخیابان ومغازهها بنویس ممنون.ادامه بده

ایرانی گفت...

آرش کمانگیر باغبان گلگار !داداش متین ای مهربان همیشگی ..هردونون خسته نباشین شاد و سر حال آخر هفته خوبی داشته باشید ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جونم یک داستان جالب وسکسی که تابحال کمتر ازاین روش نوشتن استفاده نمودی خیلی باحاله حرفهاوفانتزی ذهنی بین پسرومادرردوبدل میشه نوع تیپ زدن وحرکات تحریک کننده توخیابان ومغازه ها را بیشترتوضیح بده.سپاسکذارم.

دلفین گفت...

ایرانی عزیز خیلی حال کردم مرسی

جيبر گفت...

بدك نيست ولي خيلي شخصيت داستان رو بي غيرت جلوه دادي حالا بره جلو ببينيم چي ميشه تشكر فراوان بابت زحماتت

ایرانی گفت...

سپاس از تو دوست خوب آشنام !این داستان در دو قسمت دیگه تموم میشه .در اصل یک قسمتی بوده که حالا واسه کمبود وقت بوده و..سه قسمتیش کردم .نکات ارزنده و منطقی و به جایی رو که فرمودی اگه در این داستان نتونستم خوب رعایت کنم سعی می کنم در داستانهای مشابه دیگری که بعدا می نویسم در حد توانم رعایت کنم .یه احتمال هم هست که زمان انتشار این داستانو با ندای عشق چهارشنبه جا به جا کنم تا در کنار مامان آمپولی من یه توازن سوژه ای بر فرار شه .شاد باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

این هم پاسخ به آشنای شماره یک ..حالا احتمالا شماره یک و دو شاید یه نفر باشن ولی با این حال باید بگم این داستان کوتاهه و در دو قسمت دیگه تموم میشه سعی می کنم در داستانهای مشابه دیگری که حتما سر فرصت و در آینده خواهم نوشت به این ریزه کاریها توجه بیشتری نشان بدهم .ممنونم از راهنمایی های با ارزش شما ..ایرانی

دلفین گفت...

ایرانی عزیز مامان رو یخورده بی حیا تر کن براش مهم نباشه که لخت لخت میبیننش میدونم خیلی اذیتت کردم چون زیبا مینویسی ممنون شاد باشی

ایرانی گفت...

سلام دلفین جام .داستان تا آخرش نوشته شده .خود به خود در قسمتهای بعدی سکسی تر و بی حیا تر هم میشه .موفق باشی ..ایرانی

ایرانی گفت...

خب جبیر جان اینم یه تنوعی بود در یه توجهی به در خواست دلفین عزیز هر چند عین اونم نشده بااین حال اینم یکی از کارای بعضی بچه سوسولهاست که در بعضی جوامع کم هم نیستند .پاینده باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون خسته نباشی سعی سکسی ترین ولختی ترن مامان بنویسی.واقعازیباترین داستان میشه.

ناشناس گفت...

ایرانی جون داستان به این قشنگی دوقسمت واقعاکمه.

دلفین گفت...

ایرانی عزیز این سبک داستانت مثل داستانهای دیگت زیباست ولی حاشیه هاش زود تموم میشه اگه میشه مامان رو ببر تو مغازه یا تو سینما که تاریکه خود ارضائی کنه یالباس بخره تو اتاق پورو لخت بشه پسرشم حال کنه وقتی مردا به مادرش به بهونه های مختلف میچسبن تازه مامانه هم براش مهم نباشه که بهش میمان مرسی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی گل؛واقعا عالی؛داداش اگه شد بعد از تعطیلات یه داستان بذار از سکس مامان با پسرش اما خوب از دید مامان باشه؛دمت گرم
درضمن بابت دیر نظر دادن واقعا متاسفم؛فیلترشکنم دیگه کار نمیکنه همین چن تا نظرو هم که با گوشی می فرستم خیلی سخته؛با تشکر احسان

ایرانی گفت...

از آشنایان گلم دلفین خوب و احسان نازنینم تشکر می کنم .احسان جان حتما داستانهای پر طرفدار سکس به مامان را رها نخواهم کرد .سکسی ترین و لختی ترین مامان رو هم چشم .دلفین عزیزم حق با توست خودم بسیاری از نقاط ضعف و مثبتو می دونم .من یک نفرم و دوست دارم خیلی سریع بنویسم و همه را راضی کنم و خودمم راضی باشم .باور کن همین الان ده دوازده تا سوژه تک قسمتی و چند قسمتی تو ذهنمه با ماجراهای متنوع ..استارتشو نزدم فرصت نمیشه ..تو ذهنم دارم داستانهایی بنویسم مثل مامان تقسیم بر 3 وبابا نقسیم بر 3 که البته هر کدوم جدا هستند ..آبی عشق ..داستانی در مورد حامله ها ..یه داستانی که یه آشنای خوب پیشنهاد داده و جالبه به نام نقاب وو....وقتی ذهنم داره یکی رو می نویسه یهو می پره میره جای دیگه که باید خودم این مورد رو در مان کنم باید روان شناس خودم بشم تازه کلی هم نیمه کاره دارم ولی یه خورده فرصت از طرف من میخواد و تحمل از طرف شما .از آشنای خوبم که از این داستانم تعریف کرده ممنونم .همگی شاد باشید ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی عزیز خسته نباشیداستانی درمورد اینکه یک مرد اززنش بخواد سکسی ولختی تومراسم ومجالس عروسی ودوستانه وموقع خرید تومغازهها حین پرولباس وا[رش به سکس 3نفره منجل بشه بنویس ممنون اززحماتی که میکشی.

ایرانی گفت...

امیدوارم به من فراموشی دست نده و این داستانو هم بنویسم هر چند سعی می کنم یاد داشت کنم ولی چند تا نکته وجود داره .منظور از لختی همون نیمه لختیه دیگه ؟محبت و پیشنهادات دوستان زیاد شده و من تا حالا شرمنده خیلی ها شدم .بر فرض اگه در یک ثانیه هم همه این داستانها رو بنویسم بالا برم پایین بیام خیلی بیشتر از اینها نمی تونم در هفته منتشر کنم اون وقت یه خورده طول می کشه و یه سری داستان هم هست که در ذهن خود منه .امیدوارم شما دوست داشتنی های گل و عزیز و همراهان خوبم منو به خاطر این تاخیر ببخشید .دوستتان دارم و از تو آشنای گل و با محبت خودمم ممنونم ..ایرانی

 

ابزار وبمستر