ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هر کی 21

وقت ناهار رسیده بود . غذاها همه آماده و در یه سالن غذا خوری مخصوص همه چیز به وفور نعمت وجود داشت . انگاری اونجا جزیره لختی ها بود و همه تو هم می لولیدند . من چون تازه وارد بودم مثل ندید بدید ها نگام فقط متوجه تمام کوس ها و کون ها بود و گاهی هم فقط به کیر ها نگاه می کردم و می خواستم اونو با کیر خودم مقایسه کنم . ببینم مال من با حال تره یا مال اونا . هیشکدومشون به کیر من نمی رسیدند ما خونوادگی دور یه میز نشسته بودیم -وووووووبابا بچه دختر خاله ات کی بزرگ شده عجب کونی داره .. صغری خانوم جاری اقدس خانوم عجب کوس گنده ای داره .. آبجی آرمیلا به پدر گفت به این آریا بگو آبروی ما رو بیشتر از اینا نبره . مثل دهاتی های ندید بدید رفتار می کنه -آریا جان من که مخالف بودم تو از اولش بیای تو این مجلس حالا که اومدی آبرومونو نبر دیگه . چند جلسه بیای همه چی واست عادی میشه . صندلی کنار آرمیلا هم خالی بود و رفتم کنارش نشستم . خواهر جونمم بد کوسی نداشت -چیه آرمیلا هوس کیر داداشتو کردی . تحویلت نمی گیرم بهت بر می خوره ؟/؟ -خفه شو آریا جرات داری بهم دست بزن -بهت دست هم می زنم . کیرمم فرو می کنم تو کوست تو می خوای چه غلطی بکنی . مگه یادت رفته اینجا مقررات چی میگه -یه مقرراتی بهت نشون بدم که ..یه خورده مشکوک می زنی .. دستمو گذاشتم رو سینه های آرمیلا و خودمو بهش چسبوندم -داداش عوضی لیاقتت همون منصوره و زن عموست -من مامانو گاییدم تو رو هم میگام -مگر این که از رو جنازه ام رد شی -آرمیلا خیلی زبون دراز شدی ها کاری می کنم که این مجوزت لغو شه و دیگه در این محفل راهت ندن -تو هم کاری نکن که دمتو قیچی کنم نذار دهنم باز شه و اونوقت پته اتو بریزم رو آب .. یه لحظه ترس برم داشت از این که نکنه اون داستان شناسنامه رو بدونه . واسه همین کوتاه اومدم و لحن ملایم تری به کار بردم -آبجی مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که داری به همه غریبه ها کوس میدی و حال میدی و من که داداشتم یه جوری با این مسئله کنار میام وتوقع نداری به من بدی . مامان الیا هم اومد به کمک و دفاع از من -راست میگه آرمیلا چرا این قدر سر به سرش میذاری -آخه شما حواستون نیست .. از ادامه حرفش منصرف شد نمی دونم چرا . اون سرش این جور راهها درد می کرد حافظه اش هم خیلی قوی بود . چطور می تونستم تمام شناسنامه ها رو از دستش قایم کنم تا چیزی نفهمه . واسه مادر بزرگ هم بد میشد شاید هم اصلا چیزی از جریان ندونه و من الکی ترسیدم اگرم بوبر دار شه میگم که مادر بزرگو هم فریبش دادم تا حداقل واسه پری جون بد نشه . اینم از خواهر ما به جای این که هوای ما رو داشته باشه داره به پر و پای ما می پیچه . صورتمو به صورت آرمیلا چسبوندم و یه بوسه از لباش گرفتم -خودتو لوس نکن آریا -بگو من چیکارت کردم از جون من چی می خوای خواهر . آدم واسه ناراحتی خودش باید یه دلیل داشته باشه -آریا با این کارات فکر نکن می تونی آرومم کنی . تو هنوز بچه ای دهنت بوی شیر میده . اینو که گفت خیلی عصبانی شدم و می خواستم بذارم زیر گوشش ولی به جای این کار دستمو گذاشتم وسط کوس خشکش و باهاش ور رفتم -آرمیلا من دارم باهات مودبانه صحبت می کنم . حاضرم ناهار نخورم به جاش کیرمو فرو کنم تو کوست . هر چند طبق بخشنامه غذا و استراحت از واجباته . خودمو محکم به بدن خواهرم چسبوندم و انگشتمو فرو کردم تو کوسش . اون داخل یه خورده لغزندگی داشت -چیکار می کنی دردم گرفت . شوهرش فر نوش اومد دستمو بکشه که بهش اعتراض کردم و گفتم اگه بخوای این کارو بکنی من میرم ازت شکایت می کنم . تو که می دونی ما همه مجوز داریم و دیگه این یه روزو از هفت تا دولت آزادیم . آرمیلا رو ولش کردم و اونم بهم گفت صبر کن خدمتت می رسم -هر غلطی که دلت میخواد بکن .. شیطونو لعنت کرده و با اشتهای هر چه تمام تر مشغول خوردن غذاشدم . سعی می کردم کمتر بخورم و مقوی تر که آب کیرم زیاد تر شه واییییی عجب تیکه هایی رو می دیدم معلوم نبود اونا کدوم سوراخ سنبه قابم شده بودند که چشمم به جمالشون روشن نشده بود خیلی از زنای مسن و خیلی هم جوون از رو میزشون با یه چشمکها و عشوه های خاصی بهم نزدیک می شدن و ازم می خواستن که بهشون حال بدم .خیلی ها هم میومدن و دستی به کیرم می کشیدن .نمی دونم اونا واسه من عشوه گری می کردند و آرمیلا چرا داشت خودشو پاره می کرد -آبجی چته . خودت کیر نداری حسادت می کنی ؟/؟ -یه کیری بهت نشون بدم که دیگه هوس اومدن به این جلسه ها رو نکنی ... می خواستم مزه دهنشو بفهمم -اگه بعد از ظهری بخوام بیفتم روت و یه حالی از کوس و کونت ببرم چی میخوای بگی ؟/؟ ببینم می تونی مخالفت کنی یا نه ؟/؟ -من فقط میخوام تو این کارو بکنی . تا حالاشم به احترام مامان و این که میگه نمک کیرتو خورده کاریت ندارم . با این شرایطی که خواهر نامردم واسه ما درست کرده بود باید از خیر گاییدن اون می گذشتم . سر آرمیلا رو در میان دستام گرفته و با موهاش بازی کرده و یه بوسه بر پیشونیش دادم -میخوای خرم کنی فایده ای نداره -بگو من چیکار کنم تو ازم راضی باشی . خواهر بزرگم که باید همدمم باشه این جوری باید منو آزارم بده ؟/؟ خودمو بردم تو حس که یه خورده اونو تحت تاثیر قرار بدم که امروزه رو رسوایی بار نیاره و تو این جمع آبرومو نبره . ناهارو که خورده بودم و سیر شده بودم رفتم به آسایشگاه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

12 نظرات:

jemco گفت...

موندم چی بگم که هرچی بگم از خوبیات کم گفتم داداش

همیشه پاینده باشی....

ایرانی گفت...

جمکوی عزیزم خودت خوب و با محبتی که همچین نظری داری .خوشحال و خندان باشی و عید هم بهت خوش بگذره ..ایرانی

کیوان گفت...

باسلام و خسته نباشی خدمت ایرانی عزیز یه خواهش داشتم اگه امکان داره با توجه به نزدیک شدن شدن به عید تعداد داستانهایی که هرشب تو سایت قرار میدی رو بیشتر کن با تشکر از زحماتت.

ali t4nh4 گفت...

سلام. منم با جمله کیوان موافقم زود تموم میشه داستانا تا می خونیم روزی 10 تا بزاری بد نیس 5 تا از اونا هم داستان تکی باشه.
خوبه فقط زمانش خیلی کمه!!!!!

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی .

واقعا کارت درسته داداش

مرتضی گفت...

ممنون ایرانی .

واقعا کارت درسته داداش

matin گفت...

خیلی عالیه مرسی حرف نداره

ایرانی گفت...

باسلام خدمت کیوان جان من خیلی دوست دارم این کارو بکنم الان دو هفته تمامه که یک ریز دارم تلاش می کنم که همون تعداد داستان طول هفته رو بتونم کاری کنم که در عید بتونم منتشرش کنم و کم نشه چون وضعیت من خب یه خورده فرق می کنه .تعطیلات و روزای تعطیل کارم زاره چون اگه خیلی هنر کنم بتونم توپی رو که از قبل آوردم دم دروازه گلش کنم .وهنوز نتونستم داستانهای عادی هفته اول و دوم عید را ردیفش کنم که از اونا کم نیارم .با این حال چشم سعیمو می کنم .تعطیلی باعث کندی کارم میشه و علتش اینه که محیط امن و آرامش منو بهم می زنه .عید خوبی داشته باشید ..ایرانی

Shadow-of-death گفت...

حيف اين داستان از دستم در رفت! آخرشه! عالي بود! اما يكم طنزشو بيشتر كني بهترم ميشه

ممنون

ایرانی گفت...

باسلام و تشکر از همراهان عزیزم داداش مرتضای گل علی آقای نازنین متین مهربان و شادوی گرامی ..آخر هفته و عید خوبی داشته باشید .شب و دل همگی خوش ..ایرانی

جيبر گفت...

خيلي عاليه دلم واسه اين داستان وهمه داستاناي ديگه تنگ شده بود ايول

ایرانی گفت...

واقعا از محبت و خونگرمی توست که این عقیده را داشته و با نظرات گرمت ما رو هم گرم تر می کنی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر