ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ندای عشق 73

هرکاری می کردند به من جواب درست و حسابی نمی دادند . فقط از خدا می خوام بفهمم که موضوع چیه اگه بفهمم که اونا کوچکترین دخالتی در این موضوع دارن فراموش می کنم که پدر و مادری دارم . پدر و مادری که بد بختی دخترشونو میخوان . دیگه اسمشونو نمیشه گذاشت پدر و مادر . شبا همش با گریه می خوابم . بیشتر نصفه شبا از خواب پا میشم و می بینم اون مانیتور روبرومو . امیدم به اینه که هر لحظه یه چیزی ازت بشنوم . نوید تو نمی تونی این قدر بد و بد جنس باشی .. دفترو ورق زدم رسیدم به همون روزی که واسش پیام داده بودم و اونم منو دور زده بود . دوست داشتم احساسشو بدونم وبا زیر و بم کلکهاش لذت ببرم . خوب گولم زده بود . با همین زرنگیهاش بود که تونسته بود کارا رو ردیف کنه . لذت می بردم و احساس غرور می کردم از این که زبل خان عاشق منه ...... امروز واسم یه پیام اومد دلم داشت از سینه در میومد . نمی خواستم اشتباهی کرده باشم . نمی خواستم بی خود و بی جهت به خود امید داده باشم . ولی بوی نوید خودمو از نقطه به نقطه و حرف به حرف اون کلمات احساس کردم . همون چند کلمه اول به من نشون داد که نویسنده کیه . خیلی زرنگ بازی در آورد ولی یه اشتباه نوید کافی بود که من بفهمم و نویسنده یعنی همون فرستنده رو بشناسم وبقیه متنو راحت تر هضمش کنم . نوید ساده من با این تیکه کلام خاص خودش سوتی داده بود ... خواهر خوب من زندگی ادامه دارد .. نوید من خدارو شکر که یادت رفت ... ولی می دونم این یادت نرفته وقتی که عاشق هم شدیم و بهت گفتم دیگه نگو خواهر خوب من .. حرفمو گوش دادی و تکرارش نکردی . منو می بوسیدی وبهم حرفای عاشقونه می زدی وگاهی قاطی می کردی و می گفتی خواهر خوب من .. آخرش مجبور شدم گوشاتو بکشم تا دیگه از یادت نره . بدنم می لرزید . نمی تونستم از جام تکون بخورم . صفحه نمایش خاک گرفته رو بغل می زدم و لبامو می ذاشتم روش . تو نوید خوب من پس به فکر منی . هنوز دوستم داری . هنوز نگران و عاشق منی . من هنوز واست اهمیت دارم . پس چرا این رفتارو باهام داری . چه چیزه که از عشق من واست مهمتره که این طور حاضر شدی دلمو به درد بیاری . دوست داشتم سرت داد بزنم با نوشته هام یعنی بکوبمت . بهت بگم بد جنس نامرد بی معرفت بی مرام سنگدل . ولی نمی تونستم هنوز زود بود می ترسیدم تو رو از دست بدم . نوید من عاشقتم . بی تو حتی نفس کشیدن واسم سخته . فعلا باید هر طوری شده تو رو حفظت کنم . نگهت داشته باشم . مهرت کنم تا ببینم قضیه چیه . اگه بخوام عجله کنم و خودمو لو بدم از این که تو پیش من لو رفتی ممکنه این دفعه بری و واسه همیشه بری .دیگه نتونم نوشته هاتو بخونم . کاش می دونستم که تو کجایی .. آره نوید !سعی کردم طوری جوابتو بدم که تو متوجه نشی که شناختمت . هنوز باهات خیلی کارا دارم  .استرس عجیبی دارم . اعصابم متشنج شده . به خودم میگم ندا بجنگ مبارزه کن . برای عشقت و بدست آوردنش بجنگ ولی حس کردم که بر خودم تسلط ندارم . نوید اگه بدونی چقدر بیرحمی . من همه اینا رو به این امید می نویسم که شاید تو یه روزی این خاطراتمو بخونی و بفهمی که ندای تو چی می کشید و چطور اونو از دریای مرگ به دنیای مرگ سپردیش .. شاید اون روز من زنده نباشم ولی به خاطر تو و به خاطر زندگی می جنگم . چند بار جوابی رو که می خواستم برات بفرستم مرور کردم تا بالاخره اونو واست فرستادم ........... دفتر خاطرات ندا رو موقتا بستم چون خیلی متاثر شده بودم . با این که می دونستم اون چی کشیده و چگونه جنگیده ولی خوندن این ماجراها و مو به مو زنده شدنش در ذهن من حالمو دگرگون می کرد از این که بیش از پیش بفهمم که چقدر بد جنس و سنگدل و بیرحم بودم . سر ندا رو سینه ام بود و لبهای من با لباش دو وجبی فاصله داشت . دوست داشتم ببوسمش ولی باید تکون می خوردم وخودمو بهش نزدیک می کردم . دلم نمیومد اونو از خواب ناز بیدارش کنم .خیلی آروم به نوازش موهاش پرداختم . بهم گفت نوید به کجا رسیدی ؟/؟ -ندا تو بیداری ؟/؟نخوابیدی ؟/؟ -چرا یه چرت کوچولو زدم بغلت بهم آرامش میده خوشم میاد گرمم می کنه ولی دارم با خودم می جنگم نخوابم ولی تو نمی ذاری . همش داری یه کاری می کنی که در جا بخوابم . نگفتی به کجا رسیدی -به همون روزایی که واست پیام دادم و فکر نمی کردم منو شناخته باشی . ندا من خیلی آزارت دادم  .خیلی رنجوندمت . چطور می تونم جبران کنم . انگشتشو گذاشت رو لبم و گفت هیس ساکت . دیر نشده بود و هنوزم دیر نشده . با خوب بودن ومهربونی کردن همه اینا جبران میشه . من که ازت گله ای ندارم . حالا هم که از خدا هیچی نمی خوام . دوست دارم همین طور تو بغلت باشم و تا آخر دنیا هم از جام تکون نخورم . کجا برم از این جا بهتر . این جوری می دونم از دستم در نمیری -ندا به چی قسم بخورم که دیگه هیچوقت ترکت نمی کنم . تازه اون موقع هم تر کت نکرده بودم .-لازم نیست قسم بخوری . نگات داره همه چی رو بهم می گه . من خودمو یه خورده پایین کشیدم و اونم خودشو به طرف بالا کشید . در سکوت نگاه راز های نگاهمونو با هم رد و بدل کردیم . دستامو دور کمرش حلقه زده اونو به خودم چسبوندم . لبهامونو رو هم بستیم و چشامونو با هم . عشق و آرامش و آغوش گرم و گرمی نفسهامون ما رو به خواب شیرین برد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ar@sh گفت...

salam dadash irani malome taame eshqo cheshidia.asheqi vaqean bad dardie.

ایرانی گفت...

درود به به تو فرزند پاک ایران زمین ..درسته عشقی پاک و بی آلایش همراه با فراز و نشیبهای بسیار ومبازه روحی وتلاش اقتصادی واستقامت ووفاداری که پس از ده سال به بار نشست .ایران و ایرانی سربلند! پرچم سه رنگ ایران همیشه برافراشته باد ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون دمت گرمداستانت همه لذتبخشه.زنه برای تنوع دادن به سکسشون واینکه میبینه شوهر حشریش چش دنبال کوس وکون گنده فامیلهاودوستاش یا زن دوستش تومحافل است بنظرم جالبه باشه .

ایرانی گفت...

دوست خوب آشنا و عزیزم اینم خودش سوژه جالبیه و هر دو مدلی رو که میشه تفسیرش کرد مشابهشو نوشتم و بازم می نویسم گفتم دو مدل واسه این که چون جمله انگار کامل نبود میشد و میشه دو تا تفسیر کرد یکی این که خود زنه میره کمک و همراهی شوهرکه با توجه به کلمه تنوع همین صحیح تر به نظر میرسه و یکی این که قصد تلافی داره ..موفق و موید باشی ...ایرانی

مرتضی گفت...

زنده باشی ایرانی . اول از همه ممنون به خاطر ندای عشق و بعدشم احساسه پاکت رو نسبت به وطن عزیزمون ایران، و پرچم مقدسش ستایش میکنم.

پاینده باد ایران و ایرانی...

ایرانی گفت...

با سلام به تو داداش مرتضای گلم که این روزا مثل هر وقت دیگه ای که نبودی و نیستی جات خالی بوده و هست که خوشبختانه با یه پیام محبت آمیزی که واسمون فرستادی خیالمو راحت کردی .درود بر تو و ایران و ایرانی ...ایرانی

امیرسکسی گفت...

بادرود فراوان به داداش مرتضای نازنین و همه خوانندگان و بازدید کنندگان و نظر دهندگان گل که این روز ها چه در مطالعه داستانهایمان و چه در ارسال نظرات تحرک بیشتری نشان می دهند که این ما را بیش از گذشته بر آن می دارد که بر تلاشهایمان بیفزاییم هر چند که من چون گذشته در خدمتتان نیستم ولی با شما و برای شما هستم با گفتار و نظرات محبت آمیز و پرشورتان دلگرم می شوم و جا دارد که در اینجا یک تشکر ویژه هم از امید نازنین داشته باشم که در هر شرایطی به یاد ماست و از نخستین روز های افتتاح این سایت با ما بوده .بیش از سایرین آرزوی آن دارم که مشغله های زندگی به حداقل رسد تا بیشتر در خدمت شما باشم .در هر حال همیشه به یاد شما و در کنارتان هستم و دوست و برادر خوبم ایرانی هم از ماست و از این که نسبت به او این همه لطف و محبت دارید بی اندازه خوشحالم .به امید روزهایی بهتر از این برای همگی .دوستدار شما ..امیر

مرتضی گفت...

امیر عزیز و دوست داشتنی همین که به یاده همه ما هستی ازت ممنونیم به امید روزی که فرصت داشته باشی و همه ما رو از هنر زیبات بهره مند کنی.

شاد و سربلند باشی...

 

ابزار وبمستر